#اختصاصی
ظهور چین در چهار دهه گذشته به ویژگی بارز جهان تبدیل شده است. از زمانیکه این کشور سیاست گشایش و اصلاحات اقتصادی را در سال ۱۹۷۸ درپیش گرفت، تولید ناخالص داخلیاش با نرخ خیرهکننده میانگین ۹ درصد در سال رشد کرد و همین امر ۸۰۰ میلیون چینی را از فقر رهانید. چین امروز تقریباً یک پنجم تولید جهان را در اختیار دارد، اندازه خالص پایگاه تولید و بازار این کشور، اقتصاد جهان را تغییر داده است. شی جینپینگ، که یک دهه است بر چین حکومت میکند، امیدوار است از نفوذ فزاینده کشورش برای تغییر نظم ژئوپلتیکی بهره ببرد.
در این میان تنها یک معما وجود دارد و آن هم کند شدن ظهور سریع چین است. شی وعده “احیای کامل” کشور خود در دهه پیشرو را داده است، اما اقتصاد چین در حال حاضر به مسئلهای ملالآورتر دچار شده است: جهش بزرگ. درحالیکه یک دهه پیش ناظران پیشبینی کرده بودند که تولید ناخالص داخلی چین در طول نیمه سده ۲۱ میلادی از تولید ناخالص داخلی آمریکا (با نرخ ارز بازار) پیشی خواهد گرفت و پیشتازی خود را حفظ خواهد کرد، اما اکنون تغییر بسیار کمتری در راه است.
این تغییر روند اقتصادی بین ناظران مسائل چین موضوعی جدی است. آنها مجدداً به نفوذ و رقابت این کشور با آمریکا میاندیشند. یک دیدگاه این است که قدرت چین متناسب با قدرت رقبایش افول خواهد کرد، که بهطور متناقض میتواند مسئلهای به مراتب خطرناک باشد. هال برندز[۱] و مایکل بکلی[۲] در کتاب خود این نظریه را “اوجگیری چین”[۳] بسط دادهاند. به گفته آنها، این کشور با زوال مواجه بوده و به نقطهای رسیده است که آنقدر قدرت دارد تا نظم فعلی را بهصورت تهاجمی مختل کند، اما در حال از دست دادن این اعتماد به نفس است که زمان به نفع این کشور در حال سپری شدن است. پژوهش آنها با جنگ فرضی علیه تایوان آغاز میشود.
نظریه اوجگیری چین بر مشاهدات دقیقی استوار است و موانع پیشرفت چین را برمیشمرد. نخستین مانع بزرگ، جمعیت این کشور است. جمعیت در سن کار چین برای حدود یک دهه است که روبه کاهش است. سال گذشته جمعیت چین به اوج خود رسید، و هند هماینک از این کشور پیشی گرفته است. تلاشهای حزب کمونیست چین برای متقاعد کردن زوجها چینی برای فرزندآوری ناکام مانده است. درنتیجه، سازمان ملل پیشبینی میکند که تا نیمه سده حاضر، جمعیت در سن کار چین تا حدود یک چهارم کاهش خواهد یافت.
افزودن کارگر روشی برای رشد اقتصادی است. روش دیگر استفاده مطلوب از جمعیت فعلی است. اما معضل دوم چین تولید به ازای هر کارگر است که برخلاف ظهور سریعی است که ناظران انتظار داشتند. بیشتر منابع چین صرف مراقبت از سالمندان خواهد شد. پس از چند دهه مسکنسازی، جادهسازی و ساخت خطوط ریلی، هزینهکرد برای زیرساختها با کاهش بازده روبروست. تمایلات اقتدارگرایانه شی کارآفرینان چینی را خشمگین کرده است، که همین امر چهبسا توانمندی چین را برای نوآوری در بلندمدت کاهش دهد. تنشهای ژئوپلتیکی، شرکتهای خارجی را به متنوع کردن زنجیرههای تأمین خود در خارج از چین علاقمند کرده است. آمریکا خواهان ایجاد مانع در برابر توانمندیهای چین در برخی فناوریهای بنیادین است. انتظار میرود تحریم آمریکا علیه صادرات نیمهرساناها و ماشینهای خاص به شرکتهای چینی، تولید ناخالص داخلی چین را کاهش دهد.
همه این موارد، پیشبینیهای بلندمدت از پتانسیل اقتصادی چین را تعدیل میکند. دوازده سال پیش گلدمن ساکس[۴] پیشبینی کرد تولید ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۲۶ تولید ناخالص داخلی آمریکا را پشت سر بگذارد و تا نیمه سده حاضر بیش از ۵۰ درصد بزرگتر شود. سال گذشته او پیشبینی خود را اصلاح کرد و گفت چین تا سال ۲۰۳۵ آمریکا را پشت سر گذاشته و کمتر از ۱۵ درصد بزرگ خواهد شد. پیشبینی سایرین مبهمتر است. مؤسسه پژوهشی Capital Economics استدلال میکند که اقتصاد چین به اقتصاد غالب تبدیل نخواهد شد اما تا سال ۲۰۳۵ به اندازه ۹۰ درصد اقتصاد آمریکا خواهد رسید. البته، این پیشبینیها قطعیتی ندارند. اما به نظر میرسد خوشبینانهترین آنها اذعان دارند که چین و آمریکا در دهه آتی یا حتی فراتر از آن به برابری اقتصادی نزدیک خواهند شد- و برای دهههای پیشرو در این وضعیت باقی خواهند ماند.
در بیشتر سناریوهای خوشبینانه، شی جینپینگ تغییراتی را برای تقویت رشد بهرهوری اعمال میکند. جمعیت چین، با درآمد سرانه کمتر از نصف درآمد سرانه آمریکا، نسبت به بهبود استانداردهای زندگی خود خوشبین است. شی میکوشد با تقویت شکوفایی اقتصاد چین و آزادی تحرک بیشتر مردم این کشور به رشد برسد. حکومت چین قادر است وابستگی به بانکها و بنگاههای دولتی مضر را متوقف کند تا به تخصیص سرمایه بپردازد، و همچنین رفتار ملایمتری در خارج اتخاذ کرده، تنشهای ژئوپلتیکی را کاهش داده و امنیت را برای شرکتهای تجاری مستقر در چین به ارمغان بیاورد. این اصلاحات میتواند در نهایت چین را قدرتمندتر سازد- اما باید امیدوار بود که اصلاحات مذکور تهاجمی نباشد. مشکل اینجاست که شی، که ۶۹ سال دارد و در حال حاضر احتمالاً رهبر مادامالعمر چین خواهد بود، هیچ نشانهای از پذیرش آزادی سیاسی و اقتصادی بروز نمیدهد.
ناظران بدبین نگرانند که چین به موازات تضعیف روند اقتصادی خود جنگطلبتر خواهد شد. دلایل بسیاری وجود دارد که تصور کنیم این مسئله منطقی است. شی جینپینگ به ملیگرایی خطرناکی دامن زده است، تا آحاد مردم چین را متقاعد کند که انتقاد از حکومت او یعنی بیاحترامی به کشور چین. پیشبینی میشود بودجه نظامی امسال چین بالغ بر ۷ درصد تولید ناخالص داخلی اسمی، افزایش خواهد یافت. هزینه نظامی چین کمتر از آمریکاست، اما پابهپای آن پیش میرود. نیروی دریایی چین تا سال ۲۰۳۰ میتواند ۵۰ درصد بزرگتر از نیروی دریایی آمریکا شده، و زرادخانه هستهای این کشور تا سال ۲۰۳۵ تقریباً چهار برابر شود. برندز و بکلی خاطرنشان میکنند: “قدرت اقتصادی چین شاید در حال اوج گرفتن باشد، اما هیچ کشور دیگری قادر نیست قدرت جهانی آمریکا را به چالش بکشد”.
اما به احتمال زیاد این سناریو، حد وسط است. سرعت ظهور چین در دو دهه گذشته کاهش یافته است، که همین امر چین را وادار به انجام اصلاحات در نظم اقتصادی و ژئوپلتیک جهانی میکند. این مرحله از شکاف شدید اقتصادی چهبسا هماینک خاتمه پیدا کند. بعید است اقتصاد چین با همه دردسرهایش کوچک شود، که این امر موجب نوعی تفکر پوچانگارانه و ویرانگری میشود که مایه نگرانی برندز و بکلی است. شی پیشبینیناپذیر است اما دورنمای اقتصادی بلندمدت این کشور بین کامیابی و فاجعه در نوسان است. چین در مواجهه با دههها نزدیکی به آمریکا، برای اجتناب از غرور بیجا و مقاومت در برابر تهاجم به تایوان دلایل موجهی دارد. یک پرسش کلیدی این است که آیا ابرقدرتها میتوانند از نیات غلطانداز یکدیگر، و ورود به منازعه اجتناب کنند یا نه.
مترجم: امین یوسفی
https://www.economist.com/leaders/2023/05/11/is-chinese-power-about-to-peakمنبع
[۱] Hal Brands
[۲] Michael Beckley
[۳] Peak China
[۴] Goldman Sachs