به قلم پوریا هامونی
پوتین و روسیهی پس از شوروی
هنگامی که پوتین در مسکو به قدرت رسید، همهی بخشهای حکومت روسیه غرق در هرج و مرج بود تا جایی که حتی امنیت غذایی مردم شهرهای اصلی بزرگ روسیه به خطر افتاده بود. او توانست قدرت را یکپارچه سازد، اولیگارشها را رام کند و ریشهی مافیای اقتصادیای که پس از شوروی شکل گرفته بود را برکند. نوسازی ارتش را پیش ببرد. صادارت گاز و نفت روسیه را به حدی بیسابقه برساند و از روسیه یک قدرت اقتصادی نوظهور بسازد. در این دوران روسیه عضو گروه جی ۷ شد و همتراز کشورهای صنعتی غربی در مجامع جهانی شرکت میکرد. روسیه روابط سیاسی، تجاری گستردهای در جهان برقرار کرد که از حد حکومتی نیز فراتر رفت و به گردشگری و دیپلماسی ورزش نیز رسید.
دولتمرد کرملین در دههی ۲۰۰۰ دستاوردهای بسیاری داشت. اما شاید پیچیدهترین مشکل پیش روی پوتین جهت دادن به فرآیند ملتسازی در روسیهی سرخورده از فروپاشی شوروی بود. روسیه کشوری است که گذشتهای پرافتخار دارد اما تار و پود میراث گذشتهی این کشور سخت با یکدیگر ناسازگارند. روسیه یکی از دو قدرت برتر قرن نوزدهم بود و کهکشانی از ادیبان و هنرمندان و موسیقیدانان را در سدهی نوزدهم و آغاز سدهی بیستم به جهان عرضه داشت. سپس مهمترین انقلاب سدهی گذشتهی میلادی در آن روی داد.ن بزرگترین آزمایشگاه نظامهای اجتماعی و سیاسی قرن گذشته شد و فرمانروایانش به برانداختن همهی روشها، آیینها و سازمانهای برجای مانده از گذشته، از دین و بازار گرفته تا سلسهمراتبهای اجتماعی کمر بستند. پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم یکی از دو ابرقدرت سدهی بیستم و بزرگترین امپراتوری مدرن شد. سرانجام در مدت چند سال فروپاشید، حوزهی نفوذ خود در اروپای شرقی و حتی قلمروی امپراتوری خود را از دست داد و تحقیر شد. پوتین کار دشواری پیش رو داشت تا از این میراث پراکنده و ناسازگار روایتی یکدست و مناسب سدهی نو برای مردم روسیه به دست دهد و برای آنها روشن کند که روسیهی پس از شوروی چگونه کشوری است و روس بودن به چه معنا است.
رهبری مطلق پوتین از مولفههای دولتسازی در روسیهی نوین است که راه به ملتسازی میبرد. طی دوران فرمانروایی خود بسیار کوشید تا از خود چهرهی رهبری زیرک و توانا را القا کند که هر آنچه میکند برای پیشرفت و پاسداری از منافع روسیه است. این نکته حتی در شعارهای دستگاه تبلیغاتی او برای ریاست جمهوری نیز پیدا است: «رییسجمهور قوی، روسیهی قوی». حکومت روسیه با پخش گاهبهگاه فیلمهایی که پوتین را در حال تمرین جودو، ماهیگرفتن در رودخانهها و هوانوردی نشان میدهد، تندرستی، قدرت و دلیری او را به نمایش میگذارند که با شرایط جسمی و روحی بسیاری از رهبران جهان آشکارا متفاوت است. همچنین پوتین با شرکت در مصاحبههای بیشمار برابر خبرنگاران غربیای که تاکنون نتوانستند دستاویزی برای شکست دادن او در مصاحبه بیابند، حضور ذهن و تسلط خود را بر مسائل سیاسی، اقتصادی روسیه و روابط بینالملل به رخ میکشد. اما پرداختن چهرهی پوتین تنها با نمایش قدرت و ماجراجوییهای او در فیلمهای تبلیغاتی حکومتی یا تیزهوشی او در مصاحبه با خبرنگاران غربی انجام نشده است. برای نمایش قدرت پوتین پای رهبران گذشتهی روسیه نیز به میان آمد تا بزرگی پوتین بیشتر به چشم آید. وبسایتهای نزدیک به حکومت روسیه، آشکارا کوتهنگری و ناکارامدی رهبران دوران شوروی، خاصه خروشچف را نقد و حتی گاهی آنها را ریشخند میکنند (شاید تنها رهبر شوروی که در حلقهی انتقاد حکومت پوتین نمیگنجد آندروپف باشد). حتی لنین که هنوز پیکر مومیاییاش در میدان سرخ مسکو قرار دارد نیز هدف تیغ انتقاد شخص پوتین قرار گرفت چرا که از سر باورهای انقلابیاش مفهوم کشور بودن را از امپراتوری روسیه زدود و آن را به شوراهای جداگانهی خلقها تقسیم کرد، و وقتی شوروی فروپاشید این جمهوریهای مجزا نیز خودمختار شدند. همهی این کنایهها و حسرتها در قبال رهبران گذشتهی شوروی از رسانههای نزدیک به حکومت روسیه چنین معنایی را برای مخاطبان تداعی میکند: اوضاع در روسیه عوض شده، رهبر امروز روسیه بهتر از هر کس میداند چه میکند و ناکامیهای گذشته دیگر تکرار نخواهد شد.
تبلیغات حکومتی برای تاکید بر تواناییهای پوتین شاید اغراق شده به نظر برسد اما با نیازهای جامعهی روسیه با توجه به زمینهی تاریخیاش هماهنگ است. روسیه که از استبداد و ناکارآمدی رهبران شوروی همیشه در عذاب بود، در دههی ۹۰ میلادی با فروپاشی شوروی نه تنها جایگاه ابرقدرتی خود را از دست داد بلکه در امور داخلی نیز با هرج و مرج دست به گریبان شد. چنین تاریخچهای از موضوع رهبری سیاسی در جامعهی روسیه مسئلهای بسیار خطیر ساخته و موجب بیاعتمادی نسبی مردم به فرمانروایان کرملین گشته است. طی این سالها ترویج چهرهی فرمانروای نیرومند و آگاه یکی از راههای پوتین برای برقراری آرامش روانی در جامعهی روسیه بوده است.
در رابطه با گذشتهی روسیه، ایدئولوژی کمونیستی شوروی طرد و نفی شده است اما دستاوردهای آن دوران مانند پیشرفتهای هستهای و فضایی و پیروزی در جنگ جهانی دوم به حساب توانایی و استعداد مردم روسیه گذاشته شده است. آیین مسیحی ارتدکس دوباره در روسیه ترویج میشود و جهانبینی دینی روسی، پیوستگی تاریخی روسیهی نوین را با نسلهای پیش از انقلاب اکتبر برقرار میکند. تصاویر پوتین که در سرمای یخبندان روسیه غسل میکند بارها از سوی شبکههای رسمی روسیه پخش شده است. دستگاه حکومت روسیه پس از آزمون و خطاهای بسیار دربارهی موقعیت و تواناییهای روسیهی نوین در همسایگی خود سرانجام به این رسید که زادگاه حکومت روسیه را از «کیف، مادر شهرهای روسیه» به نووگراد، اولین سنگر و پایگاه وایکینگها در روسیه تغییر دهد. اکنون نام شهر کیف را در رسمالخط سیریلیک با املایی متفاوت از گذشته مینویسند. حتی تعمیدگاه رسمی روسیه از کیف، جایی که شاهزاده ولادمیر دستور تعمید مردم شهر در رود دنییپر را داد، به خرسون در حوالی سواستوپل در کریمه که خود شاهزاده ولادمیر در کرانههای آن تعمید داده شد، تغییر کرد. این تلاشها برای بازنگری در گذشته و به دست دادن روایتی نو برای روسیهی پس از شوروی، حتی در درگیریهای مرزی با اوکراین نیز خود را نشان داد. داستان کهن نووروسیا در سال ۲۰۱۴ پیاپی از کانالهای رسمی گفته شد تا توجیهی تاریخی برای جدا شدن بخش روس زبان جنوب شرقی اوکراین که با پشتیبانی مسکو از حکومت اوکراین ارائه دهد.
آن چه موفقیت تلاشهای پوتین برای تعریف روسیهی نوین و مشخص کردن جایگاه امروز روسیه در جهان را تضمین میکرد، دستاوردهای او در زمینهی سیاسی، اقتصادی و امنیتی بود. وقتی فرمانروایی پوتین نتایج ملموسی چون رونق اقتصادی و قدرت امنیتی در روسیه داشت و کشور تحت رهبری او در جهان صاحب وجهه و اعتبار فراوان بود، مردم روسیه از رهبری او پشتیبانی میکردند و تعریف پوتین از روسیهی پس از شوروی را بهتر میپذیرفتند. اما جنگ اوکراین عوامل سیاسی، اقتصادی و امنیتیای را نشانه گرفته که زیربنای روسیهی پوتین هستند. هر چه جنگ اوکراین بیشتر به درازا بکشد، تلاشهای پوتین برای ملتسازی در تاریخ روسیه کمتر دوام خواهد آورد.
اثرات سیاسی جنگ اوکراین بر جایگاه جهانی روسیه
روسیه در تاریخ روابط بینالملل قرن بیستم جایگاه بیمانندی داشته، اما در بخش عمدهی سدهی گذشته در انزوای سیاسی نسبی بوده است. اصطلاح پردهی آهنین به روشنی گویای ارتباط سرد پر از بدگمانی شرق و غرب در این دوران است. همچنین روابط در اردوگاه شرق نیز چندان رونقی نداشت. گاهی برخی کشورهای کمونیستی مانند چین و یوگسلاوی با شوروی از در ناسازگاری و حتی دشمنی درمیآمدند. در بیشتر کشورهای جهان سوم نیز ارتباط و نفوذ شوروی بسیار کمتر از غرب بود. هر چند کشورهای جهان سوم با شوروی روابط راهبردی مانند همکاریهای نظامی، اطلاعاتی، خریدهای نظامی و قراردادهای صنایع سنگین داشتند اما بسیار پیش میآمد که شوروی برای کشورهای جهان سوم حکم برگی برای چانهزنی با غرب برای گرفتن امتیازهای بیشتر را داشته باشد. ایدئولوژی کمونیستی و تبلیغات غرب ارتباط گسترده با شوروی را برای حاکمان کشورهای جهان سوم پرهزینه میساخت و به مخالفان سیاسی بهانهای برای اعتراض میداد.
روسیه پس از فروپاشی شوروی، گسترش روابط با جهان و به خصوص غرب را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داد. هنگامی که پوتین به قدرت رسید این رویکرد را با شتاب بیشتری پیگرفت. روسیه که دیگر از بند جنگ سرد و ملاحظات ایدئولوژیک رها شده بود، در پی تامین منافع خود حاضر به مشارکت با همهی جهان بود و به عنوان عضوی از جامعهی جهانی از گسترش همکاریها استقبال میکرد. دستگاه دیپلماسی روسیه فعال شد و کوشید تا جایگاه روسیه را هر چه بیشتر در جامعهی جهانی تثبیت کند. حتی در دیپلماسی ورزشی روسیه تا جایی پیش رفت که برگزاری المپیک زمستانی سوچی و جام جهانی فوتبال را به دست آورد. اما با افزایش تنشهای ژئوپلتیک، این روابط گرم پس از الحاق کریمه پژمرد.
الحاق کریمه سبب شد تا روسیه از گروه جی۸ کنار گذاشته شود. تحریمهای روسیه آغاز شد و به فراخور آن موقعیت روسیه نیز در جامعهی جهانی تغییر کرد. جنگ اوکراین و تحریمهای بیسابقهی غرب، روند انزوای روسیه در جامعهی جهانی که پس از الحاق کریمه آغاز شده بود را به اوج خود رساند. این وضعیت یادآور انزوای شوروی و اقمارش در دوران جنگ سرد است. روسیه باز هم تنها است، اما امپراتوری خود را در شرق اروپا و بخشهایی از آفریقا از دست داده است و بسیاری از کشورهایی که روزی جزیی از قلمروی شوروی بودند نیز همپیمان غرب هستند. امروز هم مانند دوران جنگ سرد روابط گسترده با روسیه برای هر کشوری میتواند هزینهی سیاسی برخورد با غرب یا مخالفت داخلی را داشته باشد. تنها امتیاز ویژهی روسیه در سیاست جهانی، عضویت دائم شورای امنیت سازمان ملل است که دستاورد دوران شوروی است. ادامهی جنگ اوکراین کمکی به بهبود روابط خارجی روسیه نخواهد کرد. پوتین در تلاش خود برای برقراری روابط گسترده با جهان و گسترش قدرت سیاسی روسیه به بنبست رسیده است.
اثرات اقتصادی جنگ اوکراین بر روسیه
یکی از اولویتهای اصلی پوتین پس از در دست گرفتن قدرت، سروسامان دادن به اقتصاد آشفتهی روسیه بود. اتحاد شوروی همیشه با معضل عرضه در اقتصاد دست به گریبان بود. پس از فروپاشی شوروی در دولت یلتسین اقتصاد روسیه بسیار نابهسامان شد. آزادسازی اقتصادی پس از فروپاشی شوروی بخش خصوصی چابک نیافرید، بلکه گروههای مافیایی و فساد گسترده به بار آورد.
تلاش پوتین برای در دست گرفتن قدرت مطلق با سامان بخشیدن به اقتصاد همراستا بود. اگر اولیگارشی میخواست همچنان قلمروی خود را در دست داشته باشد باید خدمتگزار صادق حکومت پوتین میشد، وگرنه قلمرو و حتی جان خود را به خطر میافکند. چنین رویکرد سختگیرانه و خشونتآمیزی شاید در اندیشهی سیاسی لیبرال دموکراسی نمونهی آشکار استبداد باشد و در چارچوب اقتصاد کلاسیک نیز زیر عنوان دخالت دولت در امور اقتصادی محکوم شود، اما در وضعیت پیش از آغاز هزارهی نوی میلادی در روسیه با آمال هابز برای رسیدن به ثبات و امنیت سیاسی و اقتصادی در جامعهای هرج و مرجزده هماهنگ بود.
راهبرد اصلی پوتین برای سامان دادن به اقتصاد در دست گرفتن شریان اصلی درآمد روسیه بود. اقتصاد روسیه وابسته به نفت و گاز است و پوتین ترتیبی داد تا کنترل شرکتهای صادرات نفت و گاز در دست دولتیها باشد. ارتباط پوتین با صنایع نفت و گاز رابطهای بسیار نزدیک است تا جایی که دیمیتری مدودف که از مدیران از شرکتهای نفتی بود پیاپی جایگزین پوتین در مقام ریاست جمهوری و نخستوزیری شد. گازپروم و شرکتهای اصلی نفت و گاز روسیه در این دوران شکوفا شدند و توانستند تامین بخش بزرگی از انرژی اروپا را در دست بگیرند. به چشم ناظران غربی چنین مینمود که روسیه از گاز اهرم فشاری علیه غرب ساخته است.
حاصل صادرات پایدار گاز به اروپا و حضور سنگین روسیه در بازار نفت در مقام یکی از بزرگترین تولیدکنندگان جهان، پایداری جریان تجارت خارجی بود. روسیه با تکیه بر صادرات نفت و گاز، جریان درآمد پیوسته و تراز تجازی مثبت داشت و از محل آن برای مصرفکنندگان روس کالاهای مصرفی وارد میکرد. رونق اقتصادی دههی ۲۰۰۰ از پوتین چهرهای محبوب در روسیه ساخت.
اما برخوردهای ژئوپلتیک با غرب برای اقتصاد وابسته به صادرات روسیه بسیار پر هزینه بوده است. تحریمهای غرب پس از الحاق کریمه یکی از عوامل موثری است که تولید ناخالص داخلی روسیه را از ۲٫۲۹۳ تریلیون دلار به ۱٫۲۷۷ تریلیون دلار در سال ۲۰۱۶ فروکاست. از آن هنگام تا کنون تولیدناخالصداخلی روسیه به ۲ تریلیون دلار نرسیده است و با تحریمهای همهجانبهی غرب پس از جنگ اوکراین به نظر نمیرسد که اقتصاد روسیه روزهای خوبی در پیش داشته باشد.
جنگ پرهزینه است و هرچه بیشتر به درازا بکشد خرج بیشتری بر دست روسیه خواهد گذاشت. روسیه دارای یکی از بزرگترین اندوختههای طلا در جهان است و ذخایر ارزی چشمگیری (طبق برآوردها حدود ۳۰۰ میلیارد دلار) نیز طی سالهای گذشته از صادرات نفت و گاز اندوخته است. اما تامین هزینههای سنگین جنگ همیشه برای حکومتها کار دشواری بوده است. جنگ درازمدت منابع را میبلعد و از آن نمیتوان انتظار بهرهی اقتصادی کوتاهمدت داشت. هر چه جنگ اوکراین بیشتر به درازا بکشد، بخش اقتصادی روسیه بیشتر زیر فشار قرار خواهد گرفت و برای تامین هزینههای جنگ ناگزیر دست به خلق اعتبار خواهد زد که نتیجهای جز کاهش ارزش روبل نخواهد داشت و افزایش قیمتها نخواهد داشت.
تحریمهای گستردهی غرب علیه روسیه پیامد اقتصادی مهمی در پی همراه خواهد داشت. برای اقتصادی مانند روسیه که به صادرات نفت و گاز متکی است و بیشتر مواد مصرفی خود را وارد میکند، تحریمهای غرب مانع بزرگی سر راه تجارت خواهند بود که هزینههای دادوستد و در پی آن واردات، قیمتها در بازار و هزینههای زندگی را در روسیه افزایش خواهند داد. تحریمهای غرب کاهش صادرات انرژی روسیه به اروپا و کاهش درآمدهای این کشور را طی سالهای پیش رو به دنبال خواهد داشت و میتواند ضربهی سختی به اقتصاد این کشور در سالهای آینده باشد. هر چند روسیه از گذشته در فکر گسترش همکاریها و صادرات پایدار انرژی به شرق (به ویژه چین) بوده است اما یافتن جایگزین اروپا در سبد صادرات انرژی روسیه روندی بلندمدت است، حال آنکه کاهش درآمدها موضوعی فوری است و رسیدگی به آن میتواند یکی از مهمترین چالشهای اقتصادی حکومت روسیه پس از فروپاشی شوروی تا امروز باشد. اقتصاد روسیه خطر رکود یا تورم را در سالهای آینده بر سر خود میبیند و به نظر نمیرسد که بتواند به ابزارهای خارجی برای حل بحرانهای پیش رو چندان پشتگرم باشد. هیچ یک از این موارد مردم روسیه را به آینده دلگرم نخواهد کرد.
اثر جنگ اوکراین بر وجههی نظامی روسیه
ارتش روسیه پس از به قدرت رسیدن پوتین تا پیش از جنگ اوکراین، در هر جنگی که حضور گسترده داشت در مدت کوتاهی به پیروزی قاطع دست پیدا میکرد. جنگ گرجستان و الحاق کریمه ارتش روسیه را جانشین شایستهای برای ارتش سرخ در سدهی نوین نشان داد. هنگام آغاز جنگ اوکراین جهان از قدرت خردکنندهی ارتش روسیه در هراس بود. فنلاند و سوئد از ترس حملهی روسیه در خواست کردند که به ناتو بپیوندند و حتی بازارهای مالی ژاپن، همسایهی شرقی روسیه در آن سوی کرهی زمین نیز این نگرانی را آشکارا بازتاب دادند. اما اکنون پس از گذشتن یک سال هنوز چشماندازی برای پایان جنگ اوکراین و برآورده شدن اهداف مسکو در آن قابل تصور نیست. تلاشهای نافرجام روسیه برابر هماوردی به مراتب کمتوانتر که روزگاری بخشی از سرزمین روسیه و سپس یکی از حکومتهای اقماری اتحاد شوروی بوده است، قدرت نظامی روسیه را زیر سوال برده است.
روسیه در این جنگ نیاز به کمک دارد و تاکنون اعلام کرده که از ایران پشتیبانی نظامی و مشورتی میگیرد. هر چند این اعتراف ممکن است در میدان سیاست جهانی همراستا با منافع روسیه باشد و بر موقعیت ایران در روابط بینالملل اثر بگذارد، اما کمک گرفتن سازمانی که میراثدار ارتش سرخ است، از کشوری دیگر برای جنگیدن در همسایگی خودش، شهرت ارتش روسیه را خدشهدار میکند. هشدارهایی که مدام از رسانههای غربی پخش میشود مبنی بر اینکه روسیه ممکن است در این جنگ دست به سلاحهای هستهای ببرد نیز نمک پاشیدن بر زخم ارتش روسیه است که آنها در این نبرد هیچ راهی برای پیروز شدن ندارند و از سر ناچاری برای پیروز شدن در نبرد شاید به سلاحهای هستهای روی بیاورند: کاری که پس از بمباران هستهای هیروشیما از هیچ قدرت هستهای سر نزده است.
پوتین برای دخالت نظامی در لیبی از پیمانکاران نظامی استفاده کرد و ارتش روسیه را به کارزار گسیل نداشت. گذشته از دلایل تدارکاتی و پرهیز از پیامدهای سیاسی حضور مستقیم در این نبردها، برخی تحلیلگران دلیل دیگری نیز برای این تصمیم پوتین برمیشمردند: او نگران بود مبادا خاطرهی تلخ سربازان کشتهشدهی شوروی در جنگ افغانستان میان مردم روسیه زنده شود. جنگ افغانستان گذشته از خاطرهی شکست نظامی، یادآور فروپاشی حکومت شوروی نیز هست. اما یک سال جنگ فرسایشی و بیحاصل در اوکراین جایی برای هیچ یک از این دوراندیشیها نگذاشته است. ارتش روسیه در جنگی درگیر شده که هنوز پایانی بر آن نیست.
پوتین بارها تکرار کرده است که هدف از این جنگ حفظ امنیت شهروندان روسیه است، اما بیسرانجامی جنگ اوکراین پس از یک سال این پیام را در خود دارد که ارتش روسیه نمیتواند امنیت مردم روسیه را برآورد. چنین موضوعی از لحاظ روانشناسی تاثیر ناخوشایندی بر مردم روسیه خواهد گذاشت. آنچه در جنگ اوکراین پیش آمده فاجعهای برای وجههی ارتش و اعتبار نظامی روسیه در روسیه و در جهان است.
جنگ اوکراین، پوتین و آیندهی روسیه
پیامدهای جنگ اوکراین هنوز خود را تمام و کمال نشان ندادهاند. غرب تحریمهای روسیه را برنخواهد داشت و روسیه پس از شوروی به لحاظ سیاسی و اقتصادی هرگز تا این اندازه منزوی نبوده است. وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی، از میان رفتن اعتبار ارتش روسیه در جهان که از نتایج جنگ اوکراین هستند، تلاشهای پوتین را برای ملتسازی در روسیه کمرنگ خواهد کرد. طی بیش از بیست سال گذشته پوتین توانست در قامت رهبری مقتدر و کاردان (هر چند مستبد) ظاهر شود، اما ناکامی او در پایان دادن به جنگ اوکراین، میتواند چهرهی پوتین را در تاریخ روسیه برای همیشه خدشهدار سازد. جای رهبر کاردانی که روسیهی پس از شوروی را هدایت کرد تا جایگاه ممتاز خود را در نظام جهانی بازیابد، از او به عنوان رهبری یاد خواهد شد که در تلاشهای خود برای بنیاد روسیهی پس از شوروی ناکام ماند.
این جنگ بر بیاعتمادی مردم به کرملین خواهد افزود. در چنین شرایطی پوتین محبوبیت خود را از دست خود خواهد داد و روایتش از روسیهی پس از شوروی دیگر بین مردم روسیه چندان خریدار نخواهد داشت. تصاویر مخابره شده از جوانان روسی که در مرزهای روسیه صف کشیدهاند تا با خروج از کشور به جنگ اوکراین اعزام نشوند، گواهی است که آنها نمیخواهند برای روسیهی پوتین بمیرند. اگر جنگ افغانستان برای مردم روسیه یادآور پایان شوروی است، جنگ اوکراین برای آنها پایان رویاهای روسیهی پوتین خواهد بود. روسیه برای آغاز دوران دیگر باید چشم به راه پایان دوران پوتین باشد.