#اختصاصی
به قلم: ایوان تیموفیف؛ مدیر کل شورای امور بین الملل روسیه، مسکو، روسیه
پاسخی به مقاله سرگئی کاراگانوف “یک تصمیم دشوار اما ضروری”
مقاله سرگئی کاراگانوف در مورد نیاز به انتخاب دشوار به نفع حمله اتمی پیشگیرانه به برخی از کشورهای ناتو در اروپای شرقی، همانگونه که انتظار میرفت واکنش گستردهای را به دنبال داشت. برخی آن را به عنوان یک برنامه اقدام و برخی دیگر آن را با هدف تحریک trollingمخاطبان داخلی و خارجی میدانستند. برخی دیگر آن را سیگنالی ظریف به غرب میدانستند که از قبل در آشپزخانه سیاسی طراحی شده و توسط یک محقق برجسته بیان شده است.
موضع رسمی به وضوح با راه حلهای ارائه شده در مقاله متفاوت است. نوامبر گذشته، وزارت خارجه روسیه به صراحت بر غیرقابل قبول بودن استفاده از سلاح هستهای تاکید کرد و این امکان را به شرایط مشخص شده در دکترین هستهای روسیه محدود کرد. علاوه بر این، گمانهزنیهای رسانههای غربی درباره «باجخواهی هستهای روسیه» از سوی مقامات روسی بهطور مشروع به عنوان عنصری از جنگ اطلاعاتی و تبلیغات ضد روسی تلقی شد. در ۱۶ ژوئن، رئیس جمهور روسیه در مجمع اقتصادی سن پترزبورگ در همین راستا سخنرانی کرد. شاید پدر مکتب رئالیسم روسی بیش از دیگران میداند و پیشاپیش به فراسوی افق نگاه می کند و آنچه را که تازه در هوا معلق است، فرموله میکند؟ در حقیقت، سناریوی پیشنهادی خارج از چارچوب است. اما، سناریوی یک عملیات نظامی ویژه تا فوریه ۲۰۲۲ هم برای اکثریت قاطع ناظران به همان اندازه غیرممکن به نظر میرسید. در واقع، از منظر روندهای سی سال گذشته آغاز چنین عملیاتی بعید به نظر میرسید؛ اما با این حال، تحقق یافت. شاید وقت آن رسیده باشد که روشهای معمول را از بین ببریم؟
صرف نظر از انگیزههای این پیشنهاد، با توجه به اهمیت اساسی موضوع، نیاز به تأمل عقلانی دارد. به هر حال، ما در مورد سلاحهای هستهای صحبت میکنیم که نه تنها با یک شکست، بلکه با پایان احتمالی همه چیز برای همه همراه است. به نظر میرسد استفاده پیشگیرانه از تسلیحات هستهای مشکلات روسیه و غرب را حل نخواهد کرد. حتی بدون اینکه به خطرات ارتقای سطح تنش به یک مبادله هستهای تمام عیار با استفاده از سلاح های تهاجمی استراتژیک اشاره کنیم، این امر به طور قابل توجهی موقعیت بین المللی روسیه را بدتر خواهد کرد.
فرض اساسی سرگئی کاراگانف در مقاله خود این است که بحران اوکراین و روابط با غرب یک “زخم در حال خونریزی” عمیق برای روسیه است. جان انسانها و منابع مادی در حال از بین رفتن است و ما را از روابط امیدوارکنندهتر با اکثریت جهانی منحرف میکند.
حتی یک پیروزی نظامی در درگیری اوکراین مشکل را حل نخواهد کرد. غرب با اشتیاق فراوان به مهار روسیه ادامه خواهد داد و به دنبال فرسودگی کشور از نظر اقتصادی و تسهیل شرایط برای تحولات انقلابی است. به نظر میرسد این ارزیابی درست باشد.
ما در حال گذراندن یک مرحله حاد از تعمیق تضادها هستیم که تا پایان جنگ سرد حل نشده بود و اکنون حتی عمیقتر شده است.
روابط بین روسیه و غرب از اواسط دهه ۱۹۹۰ به آرامی تنزل یافته است، اگرچه مسکو چندین بار برای بهبود آن و رسیدن به مصالحه تلاش کرده است. در روسیه، برای مدت طولانی تلقی از کشور ما در غرب به عنوان یک قدرت در حال اضمحلال که شایسته روابط برابر نیست را دست کم گرفتند. غرب نیز به نوبه خود عزم رهبری روسیه برای اتخاذ تدابیر شدید برای توجه به موضع مسکو را دست کم گرفته است. طوفان آتش در اوکراین پیامد تاخیری اشتباهات و تناقضاتی است که بیش از ۳۰ سال روی هم انباشته شده است. آنچه میتوانست در اوایل دهه ۱۹۹۰ بهعنوان یک جنگ داخلی بزرگ مانند سناریوی یوگسلاوی اتفاق بیفتد، اکنون در حال رخ دادن است؛ در حالی که روسیه و اوکراین مدتهاست که در سطح بینالمللی بهعنوان کشورهای متفاوت شناخته شدهاند. یک درگیری مسلحانه آشکار به فرآیندهای در حال جوشیدن دامن زده است و آنها را از پستو خارج کرده است: از جمله گسترش و افزایش نظامیگری ناتو و گسترش حضور نظامی و سیاسی آن در اوکراین و فضای پس از شوروی. به مدت سه دهه، این فرآیندها به کندی توسعه یافتند – با این حال، هنگامی که درگیری آشکار شروع شد، جهشی فراتر از هر چیزی که از پایان جنگ سرد دیدهایم، پیدا کرد. اکنون در برگشت ناپذیری آنها شکی نیست. در طول یک سال و نیم گذشته، روسیه چرخشی به همان اندازه ناگهانی انجام داده است تا به منابع خود متکی باشد و همکاری اقتصادی و بشردوستانه خود را به سمت اکثریت جهانی تغییر جهت دهد. چیزی که از زمان یوگنی پریماکوف به آرامی و با تردید پیش میرفت، پس از فوریه ۲۰۲۲ به سرعت عمل کرد.
اکنون روسیه و غرب درگیر رویارویی شدیدی هستند که سالها ادامه خواهد داشت. معلوم نیست زمان به نفع چه کسی است. این باور عمومی در روسیه وجود دارد که غرب تحت فشار فرآیندهای عینی تاریخی در شرف فروپاشی است تا مشکل اوکراین ظاهراً خود به خود حل شود. اما اگر غرب سقوط نکند چه؟ یا اگر پس از آنکه روسیه فشار بیش از حدی را تحمل کرد یا فرصت تاریخی خود را از دست داد سقوط کند، چه میشود اگر زمان با ما بازی کند حتی اگر ما در عملیات نظامی ویژه یک پیروزی نظامی را کسب کنیم؟ به هر حال، سیاست مهار غرب راه به جایی نخواهد برد. این سناریویی است که سرگئی کاراگانف تجسم میکند. بحث کردن با او در این مورد سخت است و با استفاده از بیان خود او غرب “از بین نمیرود”.
یک راه حل منطقی ممکن است افزایش هزینهها و طی کردن سریع پلکان یک درگیری هستهای باشد. به طور خلاصه، این به معنای بحرانی است که غرب را شوکه میکند و آن را مجبور میکند رویکرد خود را در قبال روسیه اصلاح کند و آن را به حال خود رها کند و از جمله با شرایط جدید در اوکراین موافقت کند. تنها چیزی که میتواند چنین شوکی ایجاد کند، استفاده واقعی از سلاحهای هستهای است، اما بدون رساندن مناقشه هستهای به سطح سلاحهای استراتژیک.
علیرغم منطق ظاهری آن، اجرای این رویکرد بسیار خطرناک خواهد بود. این امر عزم نخبگان غربی برای بالا رفتن از نردبان تشدید تنش با روسیه و در صورت لزوم جلوتر از آن را دست کم میگیرد. همچنین احتمال پذیرش حمله اتمی روسیه از سوی چین و سایر کشورهای اکثریت جهانی –هرچند با اکراه- را دست بالا ارزیابی میکند. این موضوع تمایل اکثریت جهانی برای کنار گذاشتن «یوغ غربی» را بیش از حد برآورد میکند. عواقب احتمالی فاجعه بار برای خود روسیه را نادیده میگیرد. بیایید این را با جزئیات در نظر بگیریم.
در مقاله سرگئی کاراگانوف، نخبگان غربی به عنوان جامعه ای از سیاستمداران تحقیر شده نشان داده میشوند که غرایز سیاسی خود را در طول دههها زندگی آرام و مسالمتآمیز از دست دادهاند، گرفتار اخلاق گرایی شدهاند و به طور کلی به نوعی مافوق بشر تبدیل شدهاند که دگرباشان جنسی را تبلیغ میکنند و ارزشهای سنتی را به نام کنترل توتالیتر بر تودههایی که ریشهها و پیوندهای خود را از دست دادهاند، از بین میبرند. از یک سو، چنین نخبگانی میخواهند روسیه را به عنوان سنگر ارزشهای سنتی نابود کنند. از سوی دیگر، جرات پاسخگویی به حمله اتمی روسیه را ندارد. بالاخره چنین پاسخی به زندگی راحت و برنامههای تمامیت خواهانه آنها پایان خواهد داد.
اما وضعیت واقعی متفاوت است. درست است که سیاستمداران غربی هرگز اراده خود را برای درگیر شدن در پوپولیسم یا اخلاقگرایی یا احساس برتری کردن از دست نمیدهند، اما میتوان این را در هر سیاست عمومی دیگری پیدا کرد. در واقع، غرب در مقایسه با شرق نسبت به دگرباشان جنسی و دیگر مظاهر غیر متعارف مدارای بیشتری نشان میدهد (اگر نگوییم به آن افتخار میکند)، اما تعمیمها خطرناک است. در غرب هم واکنشهای محافظه کارانه شدید به دگرباشان جنسی و بسیاری از روندهای غیر متعارف دیگر وجود دارد. علاوه بر این، این کشورهای عمدتا محافظه کار هستند که جبهه ضد روسیه را رهبری میکنند. لهستان – که سرگئی کاراگانف، بر اساس متن، آن را به عنوان هدف حمله هستهای پیشنهاد میکند – محافظهکارترین آنهاست. سقط جنین در لهستان ممنوع است. از طلاق استقبال نمیشود. جامعه مذهبی است و کسانی که هویت LGBT خود را به طور عمدی نمایش میدهند ممکن است توسط مردان جوان ورزشکار مورد ضرب و شتم قرار بگیرند.
نمونه دیگری را میتوان در ایالات متحده یافت. جمهوری خواهان در ارائه لوایح تحریمی علیه روسیه بسیار جلوتر از دموکراتهای کنگره هستند. با این حال، آنها هستند که از ارزشهای خانوادگی، دینداری، خدمت به ملت و خیلی چیزهای دیگر دفاع میکنند. در هر صورت، هسته انتخاباتی آنها چنین است. به عبارت دیگر، نیروهای مختلف، از جمله نیروهای کاملاً سنتی که از ریشه و هویت تاریخی خود فاصله دارند، با روسیه مخالف هستند. اینها میهن پرستان کشورهای خود هستند، پدران و مادرانی که به خدا ایمان دارند، به اجداد خود احترام میگذارند، آزادی خود را ارج مینهند، تهدیدات فنآوریهای جدید کنترل اجتماعی را درک میکنند و قصد ندارند به “لیبرالهای” توتالیتر تبدیل شوند.
هیچ دلیل واضحی وجود ندارد که باور کنیم نخبگان غربی در پاسخ به یک حمله هستهای اعصاب خود را از دست خواهند داد، چه رسد به اینکه تسلیم شوند و «گم شوند» و روسیه را تنها بگذارند. بلکه برعکس. آنها فقط استدلالهای بیشتری در حمایت از موضع خود به دست میآورند، خود را تحکیم و بسیج میکنند.
دولتهای ایالات متحده و دیگر قدرتهای هستهای در غرب به احتمال زیاد به دقت در مورد سطح واکنش فکر خواهند کرد. آنها سعی خواهند کرد که تنش را تحت کنترل نگه دارند و هر زمان و جایی که آن را ضروری و مناسب بدانند، ضربه بزنند.
همچنین باید به خاطر داشت که پشت سر سیاستمداران عمومی غربی، که برخی از آنها در واقع دیوانههای واقعی هستند، ماشینهای نظامی و بوروکراتیک حرفهای ایستادهاند. جو بایدن ممکن است روی پلهها بیفتد یا کنترل خود را از دست بدهد. اما سن و عجیب بودن او با ارتشی از مقامات منضبط و واجد شرایط با سطح پایین فساد بیش از همه جبران میشود. به طور رسمی، تصمیم نهایی توسط رئیس جمهور اتخاذ خواهد شد. اما توسط مقامات تهیه و در صورت لزوم اجرا خواهد شد. این حریف خطرناکی است. همین را میتوان در مورد ارتش، اطلاعات و سایر سرویسهای امنیتی ایالات متحده نیز گفت.
به این ترتیب، سناریوی تشدید تنش هستهای سوالاتی را نیز ایجاد میکند. سرگئی کاراگانوف در ارزیابی خطرات فعلی تشدید تدریجی کاملاً دقیق است. غرب به تدریج در حال افزایش سطح تدارکات تسلیحات به اوکراین است. در حالی که قبلاً در مورد سیستمهای دفاعی صحبت میکردند، اکنون به تدریج آنها را با سلاحهای تهاجمی پیشرفته تکمیل میکنند. به طور کلی، آنها سعی میکنند روسیه را روی آتش آهسته بپزند. تشدید هستهای راهی برای پرش از دیگ بخار است که به طور ناگهانی دما را به نقطه جوش میرساند. مشکل این است که پس از پریدن از دیگ، میتوانید مستقیماً وارد آتش شوید.
بیایید تصور کنیم که روسیه به طور فرضی یک یا چند حمله اتمی به یک یا چند تأسیسات نظامی در لهستان انجام دهد که مستقیماً در کارزار نظامی علیه روسیه در اوکراین استفاده میشود. عرضه انواع جدید تسلیحات با کیفیت به کییف، یا مشارکت شهروندان لهستانی در درگیری در اوکراین، یا «جنگ ترکیبی» همه جانبهای که غرب علیه روسیه به راه انداخته است به عنوان بهانه برای این حمله استفاده میشود. در واقع، «جنگ هیبریدی» را میتوان تهاجم واقعی و رو به رشد علیه روسیه دانست که باید به آن پاسخ دهد. قبل از حملات چندین مرحله از ارتقای سطح بحران وجود دارد: فراخوانهایی که از غرب میخواهد که به سر عقل بیاید؛، تهدید به حمله هستهای، مانورهای نظامی، هشدارهای عمومی در مورد حمله و غیره. سپس خود حمله با استفاده از یک سلاح تاکتیکی انجام میشود. این حمله نمیتواند یک دولت، یک استان یا حتی یک شهر کم و بیش بزرگ را ویران کند. اما تلفات گسترده و آلودگی منطقهای و همچنین ی تصویر رسانهای چشمگیر خواهد بود.
علاوه بر این، ناتو باید در مورد اقداماتی که برای محافظت از متحد خود میخواهد انجام دهد، تصمیم بگیرد. یک حمله تلافی جویانه متقابل به دلیل خطر ارتقای سطح درگیری ممکن است انجام نشود. مقدمات آن آماده سازی کامل دیپلماتیک، اطلاعاتی و نظامی خواهد بود. علاوه بر این، عدم پاسخ نظامی فوری مسکو را در وضعیت نامساعدی قرار خواهد داد. این امر زمینههای جدی برای درخواست محاصره تجاری کامل علیه روسیه و انزوای سیاسی آن را فراهم میکند. اعمال تحریمها علیه کشورهای غیر غربی بسیار آسانتر خواهد بود. کشورهایی که قبلاً بیطرف بودند، باید موضع محکمی اتخاذ کنند. عرضه تسلیحات به اوکراین – و اکنون لهستان – به شدت افزایش خواهد یافت و تنها با ظرفیتهای تولید محدود میشود. اما میتوان این موضوع را حل و فصل کرد. در این شرایط لهستان دلیل زیادی برای ورود به جنگ خواهد داشت. شکی نیست که خیزش میهن پرستانه عظیمی رخ خواهد داد و تعداد زیادی از شهروندان اسلحه به دست خواهند گرفت. موقعیت روسیه در خط مقدم حتی بدون حمله تلافی جویانه فوری ناتو به طرز چشمگیری بدتر خواهد شد.
در این صورت، روسیه با یک انتخاب دشوار جدید روبرو خواهد شد: باقی ماندن در وضعیت به سرعت رو به وخامت یا انجام یک حمله حتی گستردهتر به عنوان مثال با استفاده از تعداد بیشتری سلاح تاکتیکی (در واقع، این همان چیزی است که مقاله میگوید – غرب باید نشانههای روشنی از به سر عقل آمدن نشان دهد). درگیری شدیدتر خواهد شد. این امر ناگزیر بر بلاروس و مناطق مرزی روسیه تأثیر خواهد گذاشت. ناتو میتواند از موشکهای کروز برای حمله گسترده استفاده کند، به عنوان مثال، علیه کریمه، کالینینگراد یا هر منطقه مرزی (اگرچه چنین حرکتی ممکن است پس از اولین حمله روسیه انجام شود).
روسیه در چنین شرایطی چه باید بکند؟ با شلیک موشکهای تاکتیکی به بقیه اروپا پاسخ دهد؟ اما در این صورت آمریکاییها از سلاحهای هستهای تاکتیکی خود علیه تأسیسات و شهرهای نظامی روسیه استفاده خواهند کرد. بعد چی؟ استفاده از سلاحهای استراتژیک؟ اما کسی که اول از آنها استفاده میکند، در نتیجه یک حمله تلافی جویانه از بین میرود. این یک فاجعه با دهها میلیون تلفات در روسیه، اروپا و آمریکا خواهد بود. سایر نقاط جهان نیز از جمله اکثریت جهانی به دلیل اختلال در فرآیندهای اقتصادی جهانی، تغییرات احتمالی آب و هوا، تشعشعات و عوامل دیگر، روزگار سختی خواهند داشت.
همه به بهشت نخواهند رفت. شاید بسیاری زنده بمانند، اما خود را در جهنم رادیواکتیو خواهند یافت. تحت چنین سناریویی، دولت روسیه در صورت عدم نابودی به احتمال زیاد به طور فاجعه آمیزی تضعیف خواهد شد.
موضع کشورهای دوست روسیه نیز مهم است. اگر مسکو یک حمله اتمی محدود پیشگیرانه انجام دهد، توانایی آن برای حفظ اعتبار در میان اکثریت جهانی به طور چشمگیری کاهش خواهد یافت، به ویژه اگر غرب فوراً به آن حمله نکند. حق با سرگئی کاراگانوف است که میگوید پکن و سایر کشورهای دوست به ناچار حمله پیشگیرانه هستهای را محکوم خواهند کرد. اما این امید که اکثریت جهانی در نهایت با آن کنار بیاید تا “یوغ” غربی را کنار بگذارد، غیر واقعی به نظر میرسد. روسیه به یک دارایی سمی برای پکن، دهلی نو، ریاض و بسیاری از پایتختهای دیگر تبدیل خواهد شد. هیچکس استدلالهای ما را نمی پذیرد که ما چاره دیگری نداشتیم و مجبور شدیم چنین تصمیمی بگیریم.
به علاوه، نباید «یوغ» غربی را دست بالا گرفت، چه رسد به تمایل اکثریت جهانی برای خلاص شدن از شر آن. مهم نیست که بسیاری از کشورها در مورد غرب چه فکر میکنند (از جمله آنهایی که نگرش منفی دارند)، اکثر آنها روابط عمل گرایانه با غرب برقرار میکنند و سعی میکنند از غربدر جهت منافع خود استفاده کنند. غرب در واقع در حال از دست دادن مزایای نسبی خود است، اما نه به این دلیل که اکثریت شورش میکنند، بلکه به این دلیل که مراکز فردی قدرت، از جمله از طریق مشارکت با غرب، قویتر میشوند، رخ میدهد. به عبارت دیگر، توافق اکثریت جهانی با موضع روسیه برای رهایی از «یوغ» غرب -چه رسد به قیام مشترک آن علیه آن- اصلاً سناریویی واضح نیست.
این سوال پیش میآید: اگر پیشنهادات در حال بررسی پرخطر باشد، در حالی که بعید است مشکلات با غرب را حل کند، آیا جایگزینی وجود دارد؟ بله وجود دارد. یک جایگزین میتواند زندگی با “زخم در حال خونریزی” در قالب غرب و اوکراین متخاصم باشد، اما درک این موضوع که رویارویی با روسیه نیز “زخم در حال خونریزی” برای غرب است که منابع و سرمایه سیاسی را از دست خواهد داد.
نه تنها روسیه، بلکه غرب قدر قدرت نیز آرام آرام به جوش میآید. به نظر نمیرسد چنین «زخمی» برای ایالات متحده، با توجه به پتانسیل عظیم آن، مشکل گزافی باشد. اما روابط در حال جوشش آرام با چین ماهیت و خطر “زخم” را در قالب روسیه متخاصم تغییر میدهد.
مسکو این فرصت را دارد که وضعیت موجود را در میدان جنگ تحکیم کند، در برابر سونامی تحریمها مقاومت کند و تلاشها برای تحریک بی ثباتی داخلی را متوقف کند. بله، قیمت در حال حاضر بسیار بالا است. اما یک حمله پیشگیرانه هستهای نه خسارات را جبران میکند و نه مشکل را حل میکند. با گذشت زمان، روسیه فرصتی برای بستن “زخم در حال خونریزی” یا کاهش از دست دادن “خون” خواهد داشت، زیرا مسکو تنها دردسر ایالات متحده و غرب نیست.
علاوه بر این، چرخش به شرق میتواند به طور فزایندهای جهت غرب را برای روسیه ثانویه و سپس درجه سوم کند. امید به آشتی با غرب در شرایط کنونی توهم است. رقابت یک عامل بلندمدت در روابط با غرب با تمام هزینهها و زیانهای ناشی از آن است. با این حال، در نهایت، روابط بینالملل محکوم به هرج و مرج و رقابت است. نباید حریف خود را دست کم بگیریم و نخبگانش را ضعیف بدانیم. این میتواند منجر به تصمیمگیریهای اشتباه شود.
سلاحهای هستهای اهمیت خود را به عنوان یک عامل بازدارنده حفظ میکنند. در صورت وجود تهاجم نظامی مستقیم علیه روسیه یا تهدیدی برای موجودیت این کشور، استفاده از آنها ممکن است در انطباق کامل با اصول اساسی مؤثر سیاست دولتی فدراسیون روسیه در مورد بازدارندگی هستهای اجتناب ناپذیر شود. در غیر این صورت باید از سایر ابزارهای سیاست خارجی استفاده کرد.
منبع: Russia in Global Affairs magazine .
لینک مطالب مرتبط: