#اختصاصی
به قلم: حسن بهشتی پور
مقدمه :
از زمانی که سازمان منافقین با هدایت رژیم تل آویو و حمایت رسانههای غربی، ادعای فعالیتهای مخفی ایران در نطنز و اراک را در ۲۳ مرداد ماه ۱۳۸۱ طی کنفرانس مطبوعاتی علیرضا جعفرزاده نماینده به اصطلاح شورای ملی مقاومت در هتلی در نیویورک مطرح کرد؛ با جریان سازی رسانهای تبلیغاتی وسیعی علیه فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران روبرو شدیم. از آن زمان تا کنون به مدت بیش از ۲۰ سال پرونده سازی هستهای علیه فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران ادامه دارد. در مقاله پیش روی تلاش شده عوامل موثر بر این پرونده سازی، همراه با روند تحولات آن بررسی شود. در این بررسی هدف پاسخ به چند پرسش اساسی است. ازجمله چرا مذاکرات دو طرف پس از گذشته ۲۰ سال هنوز به نتیجه قطعی نرسیده است؟ با وجود هزینههایی که طی دو دهه به ایران تحمیل شده است، دلایل ایران برای ادامه دادن به فعالیتهای صلح آمیز هستهای خود چیست؟ آیا اصولا پرونده سازی هستهای علیه ایران بخشی از پازل درگیری بین ایران و آمریکا است؟ یا این مساله میتواند مستقل از اختلافهای ایران و آمریکا حل و فصل شود؟ همچنین نگارنده تلاش کرده بررسی آسیب شناسی از آنچه که تاکنون انجام شده است، ارایه کرده و راهکارهایی را که میتوان در صورت اجرای آن ایران را در وضعیت بهتری برای پایان دادن به تحریمها قرار داد، پیشنهاد دهد.
پیشینه ماجرا
پس از سقوط رژیم بعثی صدام در فروردین ۱۳۸۱ دیگر بر کسی پوشیده نماند که ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق در عمل بیپایه و اساس بوده به همین دلیل آمریکا و متحدانش به فکر سوژه جدیدی برای تحمیل سیاستهای جنگ افروزانه خود به منطقه خاورمیانه افتادند. هدف بعدی میتوانست ایران باشد؛ زیرا تقریبا از ده سال پیش از آن اسرائیل و منافقین مرتب در مورد فعالیتهای هستهای ایران ادعاهای مختلفی را مطرح میکردند. تا اینکه پس از سقوط حکومت صدام، توجه دولت آمریکا به سمت هدف بعدی یعنی ایران جلب شد. دولت بوش پسر دو هدف عمده داشت: اول تغییر حکومت ایران و یا حداقل رفتار آن در قبال آمریکا و متحدانش. دوم ترساندن کشورهای منطقه از ایران و ترغیب آنها برای انعقاد قراردادهای جدید فروش سلاح بود. به گونهای که در ۲۰ سال اخیر قرارداد فروش سلاح بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار از سوی کشورهای آمریکا با کشورهای حوزه خلیج فارس به امضاء رسیده است.
برای رسیدن به دو هدف مذکور بویژه جا انداختن به اصطلاح خطر ایران و فراهم کردن زمینه برای تهدید ایران رسانههای غربی از طریق واژه سازی، فعالیتهای صلح آمیز ایران در حوزه انرژی هستهای را به عنوان” پرونده هستهای ایران” مطرح ساختند تا از این فعالیتها در سطح رسانه و مجامع بینالمللی به عنوان تهدید کننده صلح و امنیت بینالمللی یاد شود.
تقریبا ۱۱ ماه بعد تحت فشار فضایسازی رسانهای، ایران در ۱۸ تیرماه ۱۳۸۲ رسما آمادگی خود را برای بحث درباره فعالیتهای صلح آمیز هستهای در دیدار محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران با محمد البرادعی مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی هستهای اعلام کرد. متعاقب آن آقای روحانی از ۱۳ مهر ماه ۱۳۸۲ با عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی، از سوی دولت مسئول پیگیری موضوع شد و تلاش خود را برای خنثی کردن توطئههایی که علیه ایران در جریان بود، آغاز کرد. در این دوره که تا ۲۴ مرداد ۱۳۸۴ حدود دو سال بطول انجامید آقای روحانی با اتخاذ شیوه تعامل با سه کشور اروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه دو اقدام مهم انجام داد؛
اول آنکه با پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی و اجرای آن حتی قبل از تائید نهایی مجلس شورای اسلامی در عمل فضای ملتهب را که علیه ایران به وجود آمده بود آرام ساخت.
و دوم آنکه با سازمان دهی مذاکرات فشرده با آلمان، انگلیس و فرانسه در عمل نشان داد که ایران خواهان تعامل و تفاهم بر سر برنامه صلح آمیز هستهای خود میباشد. اما طرف آمریکایی و اسرائیلی با انواع کارشکنی مانع رسیدن به هر گونه توافق شدند.
روند تحولات پس از شکستن پلمپ مراکز یو سی اف اصفهان و نطنز
با آمدن آقای احمدی نژاد در مرداد ماه ۱۳۸۴ رویکرد ایران در مذاکرات تغییر پیدا کرد. این مساله بویژه از آن جهت اهمیت داشت که گروه تروئیکا با فرصت سوزی از تعلیق غنی سازی در ایران که بیش از دو سال به منظور اعتماد سازی انجام گرفته بود در عمل ایران را وادار ساختند که برای تامین حقوق خود مسیر جدیدی را در پیش بگیرد. این مسیر در دو مرحله انجام گرفت:
مرحله اول معرفی علی لاریجانی به عنوان دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی بود. آقای لاریجانی از همان ۲۴ مرداد ماه ۱۳۸۴ که کار خود را آغاز کرد، به سولانا مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا و طرف اصلی مذاکرات اعلام کرد که ایران به دلیل زیاده خواهی غرب دیگر حاضر نیست اقدامهای داوطلبانه گذشته درباره اجرای پروتکل الحاقی پیمان ان پی تی را از سر بگیرد و با قاطعیت تا تامین حقوق هستهای خود که بدست آوردن چرخه کامل سوخت هستهای است؛ به توسعه توان هستهای خود زیر نظر آژانس ادامه خواهد داد.
آقای لاریجانی تا زمانی که در ۲۹ مهر ماه ۱۳۸۶ یعنی بیش از دوسال مسئولیت دبیر شورای عالی امنیت ملی را برعهده داشت، توانست به آژانس بینالمللی انرژی هستهای بر سر یک دستور کار مشترک (مُدالیته) شش بندی به تفاهم برسد. بر اساس این دستور کار آژانس در نهایت تائید کرد ایران به شبهات و سئوالهایی که درباره فعالیتهایش از سوی آژانس مطرح بوده پاسخ داده است. این مهم ترین دستاورد ایران در دوره دبیری شورای عالی امنیت ملی آقای لاریجانی بود. اگرچه او در این دوره دوساله نتوانست از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کند، اما موفق شد با حمایت احمدی نژاد رئیس جمهور سابق و با همت بلند دانشمندان سازمان انرژی هستهای ایران، زحمات بیش از یک دهه گذشته را به نتیجه رسانده و چرخه سوخت هستهای را در ایران کامل کنند. بدین ترتیب اگرچه ایران در دوره آقای لاریجانی با سه قطعنامه شورای امنیت که دوتای از آنها تحت فصل هفتم منشور ملل متحد بود، روبرو شد، اما توانست توان هستهای ایران را به صورت مبنایی افزایش دهد.
مرحله دوم اقدام آقای احمدی نژاد، انتصاب سعید جلیلی به سِمتِ دبیر شورای عالی امنیت ملی در ۲۹ مهر ماه ۱۳۸۶ بود. با آغاز به کار آقای جلیلی، ایران تلاش خود را برای افزایش توان هستهای خود، شتاب بیشتری بخشید. آقای جلیلی در دور اول مذاکرات خود با سولانا به تبادل بستههای هستهای پرداخت که از سوی تروئیکا اتحادیه اروپا در ۲۵ خرداد ۱۳۸۷ ارائه شده بود. بسته پیشنهادی تروئیکای اروپا در مقابل بسته پیشنهادی ایران بود که چند روز قبل از آن ارایه شده بود. در عمل آقای جلیلی بستهای را به طرف مقابل ارایه کرده بود که مطالب متنوعی را شامل میشد که اساسا ورود به آنها برای طرف مقابل پذیرفتنی نبود. ضمن آنکه مسائلی را وارد مذاکرات میکرد که به پیچیده شدن بحث بیش از حل مسائل کمک میکرد. شاید وقتی دیدند تروئیکا اروپایی قادر به انجام کار بیشتری نیست، آقای جلیلی نخستین بار مذاکرات تروئیکا را به مذاکرات با شش کشور ارتقاء داد.
بدین ترتیب در مذاکرات ژنو ۲۹ تیرماه ۱۳۸۷ علاوه بر آلمان، انگلیس و فرانسه، سه کشور آمریکا، چین و روسیه نیز وارد گفتگوها شدند. دلیل اصلی وارد شدن در این ماجرا اثبات ناکارآمدی توافق با تروئیکای اروپا بدون آمریکا بود. به همین منظور برای توازن بخشی به موازنه قدرت در مذاکرات، از روسیه و چین هم به عنوان دو عضو دائمی شورای امنیت دعوت شد تا در مذاکرات شرکت کنند.
صدور دو قطعنامه تحت فصل هفتم دیگر شورای امنیت علیه ایران در این دوره و بی نتیجه ماندن مذاکرات با آقای سولانا، و تغییر مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی هستهای در مهر ماه ۱۳۸۸ وضعیت مذاکرات را پیچیده تر از گذشته کرد. چرا که آمدن آقای آمانو دبیرکل جدید، نظام سختی را بر گزارشهای آژانس علیه ایران حاکم ساخت.
دور دوم فعالیتهای آقای جلیلی از زمان شروع بکار خانم اشتون در آذرماه ۱۳۸۸ وارد مرحله جدیدی شد. آقای جلیلی در این دوره با ارایه یک طرح جدید در عمل طرف مقابل را به موضع انفعالی کشاند. در این طرح بر اساس نظر آقای احمدی نژاد، اعلام شد از نظر ایران، مذاکرات هستهای با توجه به پاسخ ایران به پرسشهای ششگانه آژانس به پایان رسیده است. بر این اساس ایران تمایل خود را در مورد انجام مذاکراتی جامع در باره خلع سلاح هستهای در جهان، کمک به حل مشکلات منطقهای مانند سوریه و بحرین و گفتگو در باره همکاریهای صلح آمیز هستهای اعلام کرد!
از آنجا که از نگاه طرف مقابل اصلی ترین موضوع مذاکرات، فعالیتهای هستهای ایران بود و این مساله از نگاه آنها پایان نیافته بود؛ طرح آقای جلیلی به جایی نرسید زیرا مذاکرات در یک دور باطل گفتگوهای بی حاصل در شش دوره تا آخرین دور آن که در آلماتی ۱۶و ۱۷ فروردین ۱۳۹۲ گرفتار شد.
با این حال موفقیتهای چشمگیر ایران در مورد بالا بردن توان هستهای خود که آژانس هم آن را تائید کرده بود. طرف مقابل را برای انجام اقدامهای جدید ترغیب کرد. ایران در این دوره سطح غنی سازی اورانیوم به ۲۰ درصد افزایش داد. همچنین تولید صفحات سوخت هستهای را با فناوری بسیار دقیق و پیچیده آن، آغاز کرد. ذخایر اورانیوم غنی شده به بیش از هفت هزار کیلو و در نهایت تولید سانتریفیوژهای نسل دوم موسوم بهای آر ۲ که از لحاظ سرعت غنی سازی و حجم غنی سازی، دوبرابر نوع قدیمی آنای آر۱ بود، آغاز شد. در این دوره تعداد سانتریفیوژهای ایران در مجموع به حدود ۱۹۰۰۰ عدد رسید. بر اساس گزارش آمانو مدیر کل وقت آژانس در حدود ۹۸۰۰ مورد آن مشغول غنی سازی بود.
در یک تحلیل واقع بینانه میتوان گفت این درست است که ایران در این دوران فرصتهایی را هم از دست داد اما به نظر میرسد همین افزایش توان غنی سازی و ذخایر اورانیوم بود که طرف آمریکایی را ناچار به این جمع بندی رساند که اعمال تحریمهای گسترده تر به صورت یکجانبه و خلاف قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل از سوی آمریکا و متحدانش نمیتواند دولت ایران را مجبور سازد روند پیشرفتهای صنعت هستهای خود را متوقف کند.
شروع تازه با چرخش موضع آمریکا در باره غنی سازی اورانیوم در ایران
براین اساس از اواخر سال ۱۳۹۰ با وساطت سلطان قابوس پادشاه وقت عمان نامه نگاری اوباما به مقام معظم رهبری شروع شد و نخستین بار اوباما پذیرفت غنی سازی اورانیوم در ایران به صورت محدود ادامه داشته باشد. این رویکرد جدید گره اصلی را برای انجام مذاکرات دوجانبه، مستقیم و محرمانه بین ایران و آمریکا در سال ۱۳۹۱ در دوره وزارت خارجه آقای صالحی، باز کرد. از این سال با مجوز مقام معظم رهبری چند دور مذاکرات محرمانه بین آقای خاجی معاون وقت وزیر خارجه و نیکلاس برنز نفر دوم وزارت امور خارجه آمریکا در مسقط انجام شد که حاصل آن متن پیش نویس توافق دو طرف بود که مبنای مذاکرات برجام قرار گرفت.
سه دور مذاکرات در ژنو در نهایت به دستور کار اقدام مشترک رسید که در اول آذر ماه ۱۳۹۲ مورد توافق نهایی وزیران امور خارجه شش کشور از یکسو و ایران از سوی دیگر قرار گرفت.
این توافقنامه راه را برای انجام مذاکرات نهایی و ایجاد اعتماد متقابل باز کرد. باوجود همه کارشکنیهای اسرائیل از آنجا که هر دو طرف احساس بُرد داشتند، این کار شکنیها بجایی نرسید و زمینه برای انعقاد قرار داد جامع همکاری بین دو طرف موسوم به برجام در ۲۳ تیرماه ۱۳۹۴ فراهم گردید. این واقعیت که نخستین بار دو طرف توانستند به نقشه راهی مشترک برسند نشان داد راه حل دیپلماتیک بخوبی میتواند موانع موجود را برطرف کند و به یک برنامه کار جامع برسند. از آنجا همه طرفها به چنین توافقی نیاز داشتند به نظر نمیرسید مشکلات ایجاد شده بتواند در نهایت مانع از اجرای برجام شود.
چرایی ناکامی توافق برجام
در جریان اجرای برجام، طرفهای مختلف با چالشها و مسائلی مواجه شدند که باعث شد برجام به نتیجه مورد دلخواه طرفین اصلی یعنی ایران و امریکا نرسد. برخی از این چالشها شامل مسائل مربوط به لغو نشدن تحریمها، حق بررسی برنامههای هستهای ایران توسط سازمان بینالمللی انرژی اتمی، حفظ قابلیت هستهای ایران و دسترسی به فناوریهای پیشرفته بود. بی اعتمادی طرفین درباره رعایت نکردن تعهدات یکدیگرهم از دلایل دیگر بی فرجامی برجام بود. در بین عوامل مختلف میتوان به مهم ترین عاملها به شرح زیر اشاره کرد:
۱- برجام از همان ابتدای کار در بازیهای جناحی داخلی قربانی شد. زیرا از یکطرف رئیس جمهور وقت از آن به عنوان دستاورد بزرگ برای تبلیغات انتخاباتی دو سال بعد بهره گرفت و بر این تاکید داشت که همه تحریمها لغو میشود در حالی که میدانست آمریکاییها فقط تعهد داده بودند اجرای تحریمهای مربوط به خودشان را تنها با دستور مستقیم رئیس جمهور هر شش ماه یکبار به حالت تعلیق در آورند.
جناح مقابل رئیس جمهور هم که رقابت انتخاباتی را از پیش باخته میدید با برجسته کردن نقاط ضعف برجام در یک ارزیابی غیر واقع بینانه اعلام میکرد برجام صنعت هستهای ایران را نابود میکند و بدتر از عهدنامه ننگین ترکمنچای است. بویژه آنها بر نداشتن هیچگونه تضمینی برای پیگیری خلف وعده آمریکاییها و دبه در آوردن آنها تاکید میکردند. در حالی که آنها میدانستند در هیچ توافق بینالمللی تضمین صد درصدی وجود ندارد، بلکه تنها وقتی میتوان درمورد اجرای یک توافق مطمئن شد که دو طرف برای اجرای آن، نظر مثبت داشته باشند.
۲- به دلیل پیچیدگیهای حقوقی، فنی، سیاسی، امنیتی این توافق بسیار مهم، برداشتهای گوناگونی از متن برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ که بعد تصویب گردید، در سطح نخبگان، به جامعه ارایه شد. همین برداشتهای بعضا متناقض پرسشهای جدی در باره مشروعیت توافق بدست آمده در سطح جامعه را مطرح ساخت. در نهایت بجای حمایت همه جانبه از توافقی که به هر دلیل بدست آمده بود، نوعی دو قطبی موافقان و مخالفان برجام شکل گرفت که در نهایت به اجرا نشدن بخشی از تعهدات و ایجاد بهانه برای طرف مقابل انجامید.
۳- طرفهای مذاکره کننده به دلیل آنکه میخواستند به هر شکل ممکن به توافق برسند از خواستههای حداکثری خود دست برداشته و به حداقلها راضی شدند. اما همین موضوع موجب بروز ابهامهایی درباره رسیدگی به نقض برجام شد. بخصوص آنکه تحریمها پس از خروج آمریکا از سر گرفته شد. زیرا طرف ایرانی میدید بر اساس گزارشهای مدیرکل آژانس کلیه تعهدات خود را در زمانهای مشخص شده انجام داده است اما طرف مقابل همه تحریمها را لغو نمیکند بلکه تنها بخشی از آنها را به تدریج لغو یا تعلیق کرده است. درنهایت وقتی آمریکا از برجام خارج شد که ابعاد تحریمها با بهانههای جدید گسترده ترهم شد.
۴-به قدرت رسیدن ترامپ از اول بهمن ۱۳۹۵ در آمریکا ۱۷ ماه پس از توافق برجام و نیز ادعای پیدا شدن اسنادی در دورقوزآباد در دی ماه ۱۳۹۶ شرایط را برای به نتیجه رسیدن تلاشهای گسترده اسرائیل و عربستان و جناحهای مخالف برجام در کنگره آمریکا اعم از جمهوریخواه و دموکرات، فراهم کرد تا آنکه در نهایت ترامپ با صدور فرمانی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ رسما خروج آمریکا از توافق برجام را اعلام کرد. با خروج آمریکا از برجام و ضعف جدی اروپا در مقابله با هژمونی مالی آمریکا در سطح جهان در عمل، برجام برای ایران بی خاصیت گردید.
تغییر رویکرد ایران در مقابل غرب
پس از آنکه آمریکا در عمل نشان داد که آماده کنار آمدن با ایران نیست و سیاستهای لابی اسرائیل به نتیجه رسید، ایران بعد از یکسال صبر از اردیبهشت ۱۳۹۷ تا اردیبهشت ۱۳۹۸ امیدوار بود شاید اروپاییها بتوانند در مقابل خروج آمریکا از برجام، تعهدات یازده گانه وعده داده شده خود را اجرا کنند ؛ اما وقتی دید اروپا قادر نیست با آمریکا در زمینه نادیده گرفتن تحریمهای همه جانبه مقابله کند، در نهایت طی پنج مرحله اجرای تعهدات خود را در برجام هر دو ماه یکبار کاهش داد. در نهایت ایران با در پیش گرفتن سیاست کاهش تعهدات در برابر اجرا نشدن تعهدات طرف مقابل، احیاء صنعت هستهای صلح آمیز خود را آغاز کرد تا شاید طرف مقابل به تجدید نظر وادار شود. در این مرحله ایران تاکید میکرد هر زمان طرف مقابل تعهدات خود را اجرا کند، ایران آمادگی دارد بلافاصله تعهدات قبلی خود را اجراء نماید.
تصویب قانون راهبردی مجلس شورای اسلامی
روز دوشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۹ در مرحله جدید مجلس ایران طی مصوبهای از دولت خواست اقدامهایی را انجام دهد که به بازگشت توان هستهای ایران به پیش از برجام کمک میکرد. با وجود آنکه دولت آقای روحانی مخالف اجرای آن بود اما این اقدامها به تدریج انجام شد تا آنکه از مرداد ماه ۱۴۰۰دولت آقای رئیسی زمام امور را بدست گرفت. در این دوره ایران با سرعت بیشتری به سمت نادیده گرفتن تعهدات برجام و افزایش توان غنی سازی ایران از طریق افزایش میزان غنی سازی تا ۶۰ درصد و افزایش ذخایر اورانیوم غنی شده و نیز افزایش کارایی سانتریفیوژها با وارد مدار کردن سانتریفیوژهای مدل جدید در فردو و نطنز، پیش رفت.
البته باید توجه داشت که اجرای سیاستهای جدید هستهای ایران بر اساس تمهیداتی بود که از مدتها قبل از دولت سیزدهم انجام شده بود. یعنی صنعت هستهای ایران زیر نظر آژانس همچنان در دوره خروج آمریکا از برجام تا زمان شروع کار دولت سیزدهم در مرداد ۱۴۰۰ با قدرت به پیشرفت خود ادامه میداد. و اگر نبود این تمهیدات هرگز ایران نمیتوانست در فاصله کوتاهی سانترفیوژهای پیشرفتهای آر ۲ وای آر ۴ را در نطنز و فردو راه اندازی و به بهره برداری برساند.
در این دوره که رویکرد ایران بر افزایش توان هستهای برای ترغیب طرف مقابل به از سرگیری مذاکرات برای لغو تحریمها قرار داشت، سیاست آمریکا در دوران بایدن که از اول بهمن ۱۳۹۹ زمام کاخ سفید را به دست گرفته بود، تغییر تاکتیک برای بازگشت به برجام با شرایط جدید بود. بایدن شعار بازگشت به برجام را به منظور هماهنگ شدن با متحدان اروپایی خود مطرح کرد اما در عمل بجای تعلیق فوری تحریمها علیه ایران مطالبات جدیدی را مطرح کرد که میتوان از آنها به عنوان برجام پلاس یاد کرد. طبیعی بود که ایران نیز در مقابل خواستههای جدید که هیچگونه مبنای برجامی نداشت، مخالفت کند.
با این حال مذاکرات دو طرف به صورت غیر مستقیم با واسطه اروپاییها از آذر ماه ۱۴۰۰آغاز شد، با این تفاوت که به دلیل خروج امریکا از برجام و با اصرار ایران، گروه ۱+۵ به گروه ۴+۱ تبدیل شد. عنوان مذاکرات هم در داخل بجای احیای برجام،” مذاکرات برای لغو تحریمها” نام گذاری شد که جهت گیری برای طرف ایرانی کاملا مشخص باشد؛ یعنی رسیدن به لغو کامل تحریمها. صد البته از همان ابتدا مشخص بود که لغو کامل تحریمها در عمل امکان پذیر نیست با این حال چند دور از مذاکرات بالاخره دو طرف را به یک چارچوب کلی رساند اما در آخرین مرحله در اسفند ۱۴۰۰ طرف آمریکایی توافقی را که آقای بورل رئیس کمیسیون سیاست خارجی اتحادیه اروپا قابل قبول اعلام کرده بود، رد کرد.
شاید این مساله به این خاطر بود که ایران حاضر نبود با آمریکا که از برجام خارج شده بود بطور مستقیم مذاکره کند. ایران میگفت مادامی که آمریکا به برجام باز نگردد و تعهدات خود را اجرا نکند؛ حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا نیست. در حالی که اساسا اگر آمریکا حاضر میشد تعهدات خود را اجرا کند که دیگر موضوعی برای مذاکره باقی نمیماند. در هر صورت آنچه گذشت پیش روی ما قرار دارد تا بدانیم در عمل باید چه اقدامهایی را در چه زمانی و توسط کدام یک از طرفها اجرا کنیم به نظر میرسد میتوان مسائل پیش رو و اقدامهای لازم برای همکاری دوجانبه را در امور ذیل خلاصه کرد:
مسائل پیش رو :
درحال حاضر دو مساله مهم پیش روی مذاکرات قرار دارد:
اول حل و فصل نهایی اختلافهای بین ایران و آژانس درباره دو پرسش پادمانی است که اگر تا شهریور ۱۴۰۲ پیش از برگزاری نشست شورای حکام آژانس به نتیجه برسد، در آن صورت یکی از گرههای اصلی توافق باز خواهد شد.
دوم مساله تجدید نظر طرف غربی درباره نحوه آزاد سازی داراییهای بلوکه شده ایران و پایان دادن به تحریمها است. با توجه به اینکه آمریکا دیگر از به نتیجه رسیدن تظاهرات و ناآرامیها در ایران نا امید شده است به نظر میرسد هم در مورد مبادله زندانیان و هم در مورد آزادی بخشی از داراییهای ایران آمادگی پیدا کرده است. در اردیبهشت ۱۴۰۲ مذاکرات غیر مستقیم بین آقای باقری و مک گورک هماهنگکننده خاورمیانه کاخ سفید با میانجیگری عمان در مسقط از نشانههای مشخص رویکرد جدید آمریکا و ایران بود. همچنانکه دور جدیدی از مذاکرات بین باقری و انریکو مورا در دوحه قطر نشان دهنده تلاشهای جدید بروکسل برای ذوب شدن یخهای مذاکرات بود. در این میان باید منتظر باشیم ببینیم لابیهای مخالف گفتگو در داخل و خارج ایران اجازه میدهند موضوع در ماههای پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در آبان ۱۴۰۳ به جمع بندی نهایی برسد.
راهکارهایی برای پایان یافتن تحریمها
۱- تغییر نگرش درباره مذاکرات
دو نوع نگرش برای توقف پرونده سازی هستهای علیه ایران وجود دارد که میتواند دو نتیجه متفاوت از مذاکرات هستهای به بار آورد؛
اول دیدگاهی که فکر میکند مساله هستهای “داستان سازی” است و بهانه است هر نوع پیشنهادی از سوی ۵+۱ را صرفاً نظر آمریکا و یک بازی بی حاصل و نمایشی میبیند. از این نگاه هر نوع نرمش برای رسیدن به توافق، لغو تحریمها اقدامی بیهوده و عبث به نظر میرسد در نتیجه مذاکرات از پیش محکوم به شکست است. از آن فراتر اصلا مذاکره مستقیم با آمریکا معنایی جز بی اعتباری برای ایران نمیتواند داشته باشد.
نگرش دوم با درک این مساله که موضوع هستهای ایران یک نگرانی جدی برای آمریکا است (بحث صحت نظر آمریکا و یا عدم صحت آن و یا حقانیت و عدم حقانیت آن مطرح نیست) سعی میکند بدون زیر پا گذاشتن آنچه که از آن به عنوان غرور ملی یاد میشود، راه حلهای منطقی را جستجو و ارایه کند به نحوی که کشورهایی را که موافق مواضع آمریکا علیه ایران نیستند، با خود همراه کند. در بین قدرتها ایجاد دو دستگی کند، و تا آنجایی که امکان داشته باشد باعث مهار مواضع سلطه طلبانه آمریکا شود.
۲- فهم دقیق و همه جانبه مشکلات روابط ایران و آمریکا
برای پیشبرد مذاکرات در چارچوب منافع ملی پیش از هر اقدامی لازم است فهم دقیق و صحیح صورت مساله را داشته باشیم به این معنا که :
الف: طرف مقابل دقیقا چه میخواهد و استراتژی خود را بر مبنای کدام اصول و اهداف و با چه امکاناتی دنبال میکند؟
ب: نقاط قوت و ضعف طرف مقابل کدامند و در برابر آن نقاط قوت و ضعف خودمان در کجا قرار داریم؟
پ: بر روی کاغذ و بر اساس پیمان ان پی تی، همه کشورها حق برخورداری از انرژی صلح آمیز هستهای دارند اما حق غنی سازی اورانیوم در ان پی تی تصریح نشده است و به همین دلیل کشورهای صاحب فناوری غنی سازی تلاش میکنند این حق را تا آنجایی که میتوانند محدود کنند. ضمن آنکه در نظام بینالملل امروز تنها حق داشتن کافی نیست، بلکه باید قدرت لازم را برای اعمال حق داشته باشید. دریچه برجام و مذاکرات، کم هزینه ترین شیوه دستیابی به این حق است.
ت: ایران تا زمانی که عضو این دو نهاد بینالمللی (سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی هستهای) است باید مقررات آنها را رعایت کند. هیچ کشوری از جمله ایران نمیتواند قواعد بینالمللی را به اصطلاح مصادره به مطلوب کند. یا باید قواعد بینالمللی را در مجموع پذیرفت و یا کلا آنها را رد کرد. نمیشود آنجاهایی که به نفع ایران است، بر اجرای آنها تاکید کنیم و آنجاهایی که به هر دلیل به نفع خودمان نمیدانیم اجرا نکنیم. این درست پاشنه آشیل رفتار ایران در جهان امروز است که قدرت در آنجا حرف اول را میزند. البته قدرتهای زورگو از جمله آمریکا این مصادره قواعد بینالمللی را دائما انجام میدهند، اما این واقعیت نمیتواند مجوزی باشد تا سایر کشورها هم به این بی قانونی دامن بزنند.
۳-افزایش توان اقتصادی کشور هم زمان با افزایش توان هستهای
برای پایان دادن به تحریمها، تنها افزایش توان هستهای کارساز نیست باید هم زمان توان اقتصادی کشور را نیز افزایش داد. افزایش توان اقتصادی موجب کم اثر شدن تحریمها بر اقتصاد میشود. ولی بدون در نظر گرفتن عامل تحریمها و تاثیر آن بر افزایش هزینه صادرات و واردات کشور، نمیتوان تولید ملی را افزایش داد. بنابراین برای رها شدن از این پارادوکس دو گانه انجام اصلاحات اقتصادی یک ضرورت حتمی است. باید کسانی را که منافع آنها در ادامه تحریمها است وادار کرد تن به اصلاحات اقتصادی بدهند. ایران بهشت فرار مالیاتی و کسب درآمدهای نجومی از طریق غیر قانونی شده است. برای خروج از این وضعیت اصلاح نظام بانکداری ف نظام مالیاتی و اجرای معاهدههای پالرمو و سی اف تی برای حل اختلافها با گروه اقدام بینالمللی موسوم به افای تی اف ضرورت دارد، به تاخیر انداختن این اقدامها با شعار نگاه به اقتصاد داخل بدون بازگشایی فرصتهای صادراتی و وارداتی و پیوستن به نظام پولی بینالمللی در عمل هزینههای باز هم بیشتری را به کشور تحمیل میکند.
۴- استفاده از روش مناسب در مذاکرات
برای دفاع ازحق تنها حق گویی کفایت نمیکند و باید از حق خود با روش صحیح دفاع کرد. متقاعد کردن طرف مقابل و استفاده صحیح و بجا از استدلالهای منطقی میتواند به رسیدن به تفاهم و درک مشترک کمک کند. اما این شرط کافی نیست. تشخیص شیوههای مناسب برای دفاع از حق ایران در استفاده از غنی سازی اورانیوم متناسب با شرایط زمانی و مکانی بسیار اهمیت دارد. خیلی ساده است که ما دلیل ناکامی مذاکرات را فقط به گردن توطئهها و فعالیتهای صهیونیستها بیندازیم اما اینها فقط برای رسانهها خوب است در عالم واقع باید بگردیم و راههای متقاعد کردن طرف مقابل را پیدا کنیم در مذاکرات جدی هیچ کاری نشدنی نیست. باید قدری در باره روشهایی که تاکنون جواب نداده اند تجدید نظر کنیم اگر شجاعت تغییر روشهای ناکام گذشته را نداریم، نمیتوانیم به مذاکرات آتی هم امیدوار باشیم.
۵- ارایه راهکارهای جدید برای ترغیب طرف مقابل
ارائه راهکارهای قابل درک و قابل اجراء برای رسیدن به تفاهم دو جانبه راهکاری که برای طرف مقابل قابل درک و یا پذیرش نیست دردی را دوا نمیکند. ما راهکار نمیدهیم که نشان دهیم دستمان پراست، ما راهکارمی دهیم تا نشان دهیم علاقه مند هستیم مذاکرات به نتیجه برسد. برای رسیدن به این هدف باید در راهکارها و پیشنهادها به طرف مقابل نشان دهیم که منافع خود را خوب درک میکنیم و از آن مهم تر، این منافع را به خوبی تعریف کرده و مشروعیت آنرا برای طرف مقابل با دلیل و منطق و قراین و شواهد و یا با اتکاء به قواعد بینالمللی به اثبات میرسانیم .همچنین به طرف مقابل اثبات میکنیم منافع آنها را به خوبی درک میکنیم و تا آنجایی که علیه منافع ما نباشد، آنها را به رسمیت میشناسیم.
۶-برنامه ریزی جدید با استفاده از رویکرد تازه در روابط بینالملل
برای حل و فصل نقاط مورد اختلاف، باید برنامه ارایه دهیم و در این برنامه به راه حلی که به منافع طرف مقابل احترام میگذارد، توجه کنیم. براین اساس به هیچ وجه انتظار نداریم همه چیز به نفع ما تمام شود .بر این اساس استراتژی بُرد بُرد در مذاکرات را در حرف و عمل پیش رو قرار داده و خطوط قرمز خود را در سطح حداکثری و خطوط قرمز طرف مقابل را در حداقل ممکن ارزیابی و در مذاکرات اعمال کنیم. به نظر میرسد برای لغو تحریمها نیاز است با حفظ آرمانها، رویکردها و تاکتیکها را تغییر دهیم. این مهم بدون برنامه ریزیهای جدید امکان پذیر نیست .
۷– تنظیم و پیشبرد دیپلماسی رسانهای در کنار دیپلماسی هستهای
در مذاکرات برجام و گفتگوهای دو سال اخیر از دیپلماسی رسانهای به نحو شایسته استفاده نشد و هنوز با وضعیتی که طرف مقابل طراحی کرده است، کیلومترها فاصله داریم. بنابراین باید تلاشهای جدی در این زمینه انجام شود که مهم ترین آن دستیابی به برنامه جامع دیپلماسی رسانهای به عنوان بال دوم پرنده مذاکرات هستهای است. این پرنده با یک بال نمیتواند به مقصد برسد .
نتیجه:
در بیست سال گذشته ایران برای رسیدن به استقلال در صنعت هستهای خود هزینه گرافی را پرداخته است. این هزینه به منظور ارتقاء دانش در ایران در کلیه زمینهها بوده و تنها به صنعت هستهای مربوط نمیشود. زیرا صنعت هستهای به سایر علوم از جمله شیمی، فیزیک، الکترونیک، کامپیوتر و دهها رشته تخصصی دیگر مربوط میشود.
برای پایان دادن به روند تحریمهای غرب علیه ایران میبایست علاوه بر افزایش توان هستهای به افزایش توان اقتصادی کشور توجه کافی شود. مهمتر از آن به نظر میرسد مذاکرات مستقیم و شفاف با امریکا زودتر ایران را به نتیجه میرساند زیرا طرف اصلی تحریم آمریکا است و اروپاییها در عمل نشان دادند حداقل در بخش اقتصادی و پایان دادن به تحریمها کاری از دستشان بر نمیآید.
جا دارد بعد از گذشت بیش از دو دهه ببینیم در کجا میتوان تاکتیکها را تغییر داد، به طور حتم وضعیت فعلی مطلوب مردم و مسئولین نیست. جا دارد درباره رویکردها و سیاستها بازنگریهای لازم به عمل آید.