#اختصاصی
نویسنده: پوریا انگشت بافت، کارشناس روابط بین الملل
آغاز سخن
تحولات ژئوپولیتیکی و فرهنگی در دهههای اخیر، به ویژه پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، موجب بازاندیشی در مفاهیم کلاسیک روابط بینالملل شده است. در حالی که مدل دولت–ملت (Nation-State) از قرن هفدهم و معاهده وستفالی بهعنوان واحد اصلی نظام بینالملل شناخته میشد، امروز برخی قدرتهای غیرغربی با تکیه بر میراث تاریخی و فرهنگی خود، در حال بازتعریف جایگاه خویش هستند. این کشورها نه صرفاً بر اساس مرزهای سیاسی، بلکه بر اساس هویت تمدنی و رسالت تاریخی خود عمل میکنند. مفهوم دولت–تمدن (Civilizational State) در این زمینه مطرح شده است. این مفهوم بر آن است که برخی دولتها را نمیتوان صرفاً در چارچوب دولت–ملت مدرن تحلیل کرد؛ بلکه آنها نماینده یک حوزه تمدنی هستند که فراتر از مرزهای سیاسی عمل میکنند. دولت–تمدنها دارای ویژگیهایی چون تداوم تاریخی، هویت فرهنگی–دینی، رسالت تمدنی، و حوزه نفوذ فراملی هستند. طرح مسئله این یادداشت آن است که چگونه میتوان سه کشور ایران، روسیه و چین را در چارچوب دولت–تمدن تحلیل کرد؟ چه عناصر مشترک و متمایزی در هویت، رسالت تاریخی، موقعیت ژئوپولیتیکی، قدرت ژئوکالچری و چشمانداز نظم جهانی آنها وجود دارد؟ ضرورت این بحث از آنجا ناشی میشود که نظم جهانی در حال گذار از تکقطبی به پساقطبی است. در این نظم جدید، دولت–تمدنها نقشآفرینی متفاوتی از دولتهای مدرن غربی دارند و میتوانند بهعنوان قطبهای تمدنی، نظم جهانی را بازتعریف کنند. ایران، روسیه و چین سه نمونه برجسته از این دولت–تمدنها هستند که همکاری آنها میتواند به شکلگیری نظمی تمدنی و چندقطبی منجر شود
مفهوم «دولت–تمدن» در ادبیات روابط بینالملل، پاسخی به محدودیتهای مدل کلاسیک دولت–ملت است. دولت–ملت، که پس از معاهده وستفالی در قرن هفدهم تثبیت شد، بر پایهی چهار عنصر مردم، سرزمین، حکومت و حاکمیت تعریف میشود. این مدل، واحد اصلی نظام بینالملل را دولتهایی میداند که در مرزهای مشخص جغرافیایی عمل میکنند و مشروعیت سیاسی آنها از قرارداد اجتماعی و حاکمیت سرزمینی ناشی میشود. اما تجربهی برخی کشورها نشان داده است که این چارچوب برای توضیح رفتار آنها کافی نیست. کشورهایی مانند: چین، روسیه و ایران، نه صرفاً بر اساس مرزهای سیاسی، بلکه بر اساس هویت تمدنی و رسالت تاریخی خود عمل میکنند. همین امر موجب شد که نظریه «دولت–تمدن» بهعنوان یک چارچوب تحلیلی جدید مطرح شود. نخستین بار لوسیان پای در دهه ۱۹۹۰، در تحلیل توسعه چین، از اصطلاح «Civilizational State» استفاده کرد. او معتقد بود که چین را نمیتوان صرفاً یک دولت–ملت دانست؛ بلکه باید آن را بهعنوان یک تمدن تاریخی با هویت فرهنگی–فلسفی خاص تحلیل کرد. این نگاه، بعدها توسط اندیشمندانی چون مارتین جاکوئز و دیگران توسعه یافت و به یک نظریه پرکاربرد در تحلیل روابط بینالملل تبدیل شد. در سالهای اخیر، این مفهوم برای توضیح رفتار روسیه، ایران، هند و ترکیه نیز بهکار گرفته شده است. دولت–تمدنها چند ویژگی اساسی دارند که آنها را از دولت–ملتهای مدرن متمایز میکند:
- تداوم تاریخی: دولت–تمدنها ریشه در تاریخ چند هزار ساله دارند. این تاریخ نه صرفاً مجموعهای از وقایع، بلکه یک حافظه تمدنی است که در زبان، فرهنگ، دین و هنر بازتاب یافته است. برای مثال، چین با میراث ۵۰۰۰ ساله، روسیه با سنت ارتدوکس–اسلاوی، و ایران با میراث ایرانی–اسلامی–شیعی، هر یک تداوم تاریخی خاصی دارند.
- هویت فرهنگی–دینی: هویت دولت–تمدنها بر اساس فرهنگ، دین، زبان و حافظه تاریخی شکل گرفته است. این هویت فراتر از هویت ملی است و میتواند حوزه تمدنی گستردهای را در بر گیرد. برای ایران، زبان فارسی و تشیع؛ برای روسیه، ارتدوکس و فرهنگ اسلاوی؛ و برای چین، کنفوسیوسیسم و فلسفه بومی، عناصر اصلی هویت تمدنی هستند.
- رسالت تمدنی: دولت–تمدنها خود را دارای مأموریت تاریخی برای احیای تمدن و ایفای نقش در جهان میدانند. این رسالت، بخشی از سیاست خارجی آنهاست و جهتگیریهای ژئوپولیتیکی و فرهنگیشان را تعیین میکند. ایران رسالت خود را در احیای تمدن ایرانی و پرچمداری جهان اسلام میبیند؛ روسیه مأموریت خود را در رهبری اوراسیا و مقابله با غرب تعریف میکند؛ و چین مأموریت خود را در بازسازی جایگاه جهانی و تبدیل شدن به قدرت محوری اقتصادی–سیاسی میداند.
- حوزه نفوذ فراملی: دولت–تمدنها نفوذی فراتر از مرزهای ملی دارند. این نفوذ از طریق زبان، دین، فرهنگ و شبکههای تمدنی اعمال میشود. ایران در منطقه آسیای مرکزی، قفقاز و غرب آسیا نفوذ دارد؛ روسیه در اروپای شرقی و آسیای مرکزی؛ و چین در شرق و جنوب شرقی آسیا.
- نظم جهانی تمدنی: دولت–تمدنها نظم جهانی مطلوب خود را بر اساس تمدن تعریف میکنند. آنها بهدنبال نظمی چندقطبی هستند که در آن تمدنهای مختلف نقشآفرینی کنند. این نگاه، با نظم تکقطبی غربی با محوریت امریکا تفاوت بنیادین دارد.
برای تحلیل دولت–تمدنها، پنج محور اصلی در نظر گرفته شده است:
- هویت تمدنی: ترکیب عناصر فرهنگی، دینی، زبانی و تاریخی که یک تمدن را از دیگر تمدنها متمایز میسازد. این هویت، پایهی مشروعیت و کنشگری دولت–تمدن است.
- رسالت تاریخی: مأموریت تمدنی یک دولت برای احیای میراث خود و ایفای نقش در نظم جهانی. این رسالت، جهتگیری سیاست خارجی و داخلی را تعیین میکند.
- موقعیت ژئوپولیتیکی: جایگاه جغرافیایی و راهبردی دولت در منطقه و جهان. موقعیت ژئوپولیتیکی، ظرفیتهای سختافزاری و نرمافزاری دولت–تمدن را مشخص میکند.
- قدرت ژئوکالچری: توانایی نفوذ فرهنگی و تمدنی در حوزههای فراملی. این قدرت، از زبان، دین، هنر و حافظه تاریخی ناشی میشود و به دولت–تمدن امکان میدهد حوزه نفوذ خود را گسترش دهد.
- چشمانداز نظم جهانی: نوع نظم مطلوب از منظر تمدنی، اعم از چندقطبی، منطقهمحور یا تمدنمحور. این چشمانداز، نشاندهندهی جهتگیری کلان دولت–تمدن در روابط بینالملل است.
بررسی مدل تطبیقی، ایران، روسیه و چین
ایران بهعنوان یکی از کهنترین تمدنهای جهان، هویتی دارد که ترکیبی از میراث باستانی و اسلام شیعی است. این هویت، ایران را از دیگر جوامع پیرامونی متمایز میکند و به آن جایگاهی خاص در جهان اسلام میبخشد. زبان فارسی، آیینهای فرهنگی مانند: نوروز و یلدا، و حافظه تاریخی ایران، عناصر اصلی این هویت هستند. تشیع بهعنوان مذهب رسمی، ایران را به یک قطب معنوی در جهان اسلام تبدیل کرده است. این هویت تمدنی، ایران را قادر ساخته تا نفوذ خود را در عراق، سوریه، لبنان و افغانستان گسترش دهد و حوزه تمدنی خود را فراتر از مرزهای ملی تعریف کند. در واقع، ایران نه صرفاً یک دولت–ملت، بلکه یک دولت–تمدن است که بر اساس هویت تمدنی خود عمل میکند. روسیه نیز هویتی دارد که بر پایه ارتدوکس و فرهنگ اسلاوی شکل گرفته است. کلیسای ارتدوکس، زبان روسی و ادبیات اسلاوی، عناصر اصلی این هویت هستند. پس از فروپاشی شوروی، بازگشت به سنتهای ارتدوکس و بازسازی هویت اسلاوی، پایه نظریه اوراسیاگرایی روسی شد. روسیه خود را وارث تمدن شرقی اروپا میداند و این هویت را در سیاست خارجی خود بازتاب میدهد. این هویت تمدنی، روسیه را قادر ساخته تا نفوذ خود را در اروپای شرقی و آسیای مرکزی حفظ کند و خود را رهبر تمدن اوراسیایی معرفی نماید. چین با میراث ۵۰۰۰ ساله و فرهنگ کنفوسیوسی، یک تمدن تاریخی با هویت فلسفی خاص است. برخلاف کشورهای شرق آسیا که در چارچوب تمدن غربی توسعه یافتند، چین مسیر متفاوتی را در پیش گرفته و با تکیه بر سنتهای بومی، خود را بهعنوان یک دولت–تمدن مستقل معرفی کرده است. فلسفه کنفوسیوسی، آیینهای فرهنگی و زبان چینی، عناصر اصلی این هویت هستند. این هویت تمدنی، چین را قادر ساخته تا نفوذ خود را در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش دهد و خود را بهعنوان یک قدرت جهانی معرفی کند. رسالت تاریخی هر یک از این سه کشور نیز متفاوت است. ایران همواره خود را دارای رسالت تاریخی دانسته است. در دورهای پیش از اسلام ، رسالت ایران ایجاد نظم جهانی بود؛ در دوره صفویه، تثبیت تشیع و ایجاد هویت مستقل در جهان اسلام؛ و امروز، احیای تمدن ایرانی و رهبری جهان اسلام در نظم چندقطبی. این رسالت در سیاست خارجی ایران، بهویژه در محور مقاومت و دیپلماسی فرهنگی، بازتاب یافته است. روسیه مأموریت خود را در ایجاد بلوک تمدنی اوراسیایی و مقابله با غرب تعریف کرده است. این رسالت در سیاستهای منطقهای، اتحاد با چین، و حمایت از دولتهای غیرغربی مانند: ایران قابل مشاهده است. روسیه خود را رهبر تمدن اوراسیایی میداند و این نقش را در سازمانهایی مانند: شانگهای، اتحادیه اوراسیا و بریکس ایفا میکند. چین مأموریت تمدنی خود را در بازسازی جایگاه جهانی و تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی–سیاسی تعریف کرده است. ابتکار «کمربند–جاده»، عضویت در بریکس و سازمان شانگهای، و دیپلماسی توسعهمحور، ابزارهای تحقق این رسالت هستند. چین خود را وارث تمدن کنفوسیوسی میداند و این میراث را در سیاست خارجی خود بازتاب میدهد. موقعیت ژئوپولیتیکی این سه کشور نیز نقش مهمی در تعریف جایگاه آنها دارد. ایران در قلب اوراسیا قرار دارد؛ نقطه اتصال خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز و جنوب غرب آسیا. این موقعیت، ایران را به یک پل ژئوپولیتیکی میان شرق و غرب تبدیل کرده است. در نظریههای کلاسیک ژئوپلیتیک، ایران جایگاه کلیدی دارد: در حاشیه هارتلند و بخشی از ریملند. این موقعیت، ایران را قادر ساخته تا مسیرهای انرژی و تجارت جهانی را کنترل کند. روسیه در قلب زمین (هارتلند) قرار دارد و کنترل مسیرهای انرژی، منابع طبیعی و ارتباطات زمینی اوراسیا را در اختیار دارد. این موقعیت، روسیه را به بازیگر اصلی در امنیت منطقهای و رقابتهای ژئوپولیتیکی تبدیل کرده است. روسیه با تکیه بر این موقعیت، خود را قلب اوراسیا میداند. چین با دسترسی به اقیانوس آرام، مسیرهای تجاری جهانی و بازارهای بینالمللی، در ریملند شرقی قرار دارد. این موقعیت، چین را به قدرت دریایی–اقتصادی تبدیل کرده است. چین با استفاده از این موقعیت، نفوذ خود را در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش داده است. قدرت ژئوکالچری نیز یکی دیگر از عناصر مهم در تحلیل دولت–تمدنهاست. ایران با زبان فارسی، آیینهای فرهنگی و تشیع، نفوذ فرهنگی خود را در آسیای مرکزی، قفقاز، عراق و لبنان گسترش داده است. این عناصر، ایران را به یک قدرت ژئوکالچری در جهان اسلام تبدیل کردهاند. روسیه با زبان روسی، کلیسای ارتدوکس و فرهنگ اسلاوی، نفوذ فرهنگی خود را در اروپای شرقی و آسیای مرکزی حفظ کرده است. رسانههای روسی، نهادهای فرهنگی و دیپلماسی مذهبی، ابزارهای این نفوذ هستند. روسیه خود را حافظ میراث معنوی شرق اروپا میداند. چین با زبان چینی، فلسفه کنفوسیوسی و هنر چینی، نفوذ نرم خود را در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش داده است. مؤسسات کنفوسیوس، دیپلماسی فرهنگی و آموزش زبان چینی، ابزارهای این قدرت ژئوکالچری هستند. چین خود را وارث تمدن کنفوسیوسی میداند و این میراث را در سیاست خارجی خود بازتاب میدهد. چشمانداز نظم جهانی هر یک از این سه کشور نیز متفاوت است. ایران نظم جهانی مطلوب خود را در چارچوب چندقطبی تمدنی تعریف میکند. ایران خود را قطب تمدنی جهان اسلام میداند و بهدنبال همکاری با دیگر دولت–تمدنها برای ایجاد نظمی مستقل از غرب است. این چشمانداز در سیاست خارجی ایران، بهویژه در همکاری با روسیه و چین، بازتاب یافته است. روسیه بهدنبال نظم اوراسیایی با رهبری خود است. این چشمانداز در سیاستهای منطقهای، اتحاد با چین، و حمایت از دولتهای غیرغربی قابل مشاهده است. روسیه خود را رهبر تمدن اوراسیایی میداند و این نقش را در سازمانهایی مانند: شانگهای و بریکس ایفا میکند. چین نظم اقتصادی–سیاسی چندقطبی را دنبال میکند. این چشمانداز در ابتکار «کمربند–جاده»، عضویت در بریکس و سازمان شانگهای، و دیپلماسی توسعهمحور بازتاب یافته است. چین خود را وارث تمدن کنفوسیوسی میداند و این میراث را در سیاست خارجی خود بازتاب میدهد.
| ایران | روسیه | چین | |
| هویت تمدنی | ایرانی–اسلامی–شیعی: ترکیب میراث باستانی ایران با اسلام شیعی، هویت مستقل در جهان اسلام | ارتدوکس–اسلاوی: میراث ارتدوکس و هویت اسلاوی، پایه اوراسیاگرایی روسی | کنفوسیوسی–چینی: میراث ۵۰۰۰ ساله چین، فرهنگ کنفوسیوسی، هویت تمدنی مستقل |
| رسالت تاریخی | احیای تمدن ایرانی و رهبری جهان اسلام در نظم چندقطبی | رهبری اوراسیا و مقابله با غرب، ایجاد بلوک تمدنی روسی | بازسازی جایگاه جهانی، تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی–سیاسی |
| موقعیت ژئوپولیتیکی | قلب اوراسیا، اتصال خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز، جنوب غرب آسیا | هارتلند اصلی، کنترل قلب زمین و مسیرهای انرژی | ریملند شرقی، دسترسی به اقیانوس آرام و مسیرهای تجاری جهانی |
| قدرت ژئوکالچری | زبان فارسی، آیینهای فرهنگی نوروز، یلدا، هنر ایرانی، تشیع | زبان روسی، ارتدوکس، ادبیات و فرهنگ اسلاوی | زبان چینی، کنفوسیوسیسم، آیینها و هنر چینی |
| عمق استراتژیک | نفوذ در عراق، قفقاز، لبنان، افغانستان و آسیای مرکزی | نفوذ در اروپای شرقی، آسیای مرکزی | نفوذ در آفریقا، آمریکای لاتین، آسیا از طریق پروژه کمربند–جاده |
| نظم جهانی مطلوب | چندقطبی با محور تمدنها، ایران بهعنوان قطب جهان اسلام | چندقطبی اوراسیایی، روسیه بهعنوان رهبر هارتلند | چندقطبی اقتصادی–سیاسی، چین بهعنوان قدرت اول اقتصادی |

فرجام سخن
تحلیل تطبیقی دولت–تمدنهای ایران، روسیه و چین نشان داد که این سه قدرت، با تکیه بر هویت تمدنی، رسالت تاریخی، موقعیت ژئوپولیتیکی، قدرت ژئوکالچری و چشمانداز چندقطبی، در حال شکل دادن به نظمی جهانی هستند که با مدل دولت–ملت مدرن غربی تفاوت بنیادین دارد. در حالی که دولت–ملتهای مدرن بر اساس مرزهای جغرافیایی و قرارداد اجتماعی تعریف میشوند، دولت–تمدنها بر اساس حافظه تاریخی، فرهنگ، دین و رسالت تمدنی عمل میکنند. این تفاوت، موجب شده است که ایران، روسیه و چین نه صرفاً بازیگران منطقهای، بلکه قطبهای تمدنی در نظم جهانی نوظهور باشند. این تحلیل نشان داد که هر سه کشور در چارچوب دولت–تمدن عمل میکنند، اما با هویتها و رسالتهای متفاوت. ایران قطب تمدنی جهان اسلام است، روسیه رهبر اوراسیا، و چین قدرت اقتصادی–سیاسی. همکاری آنها میتواند به شکلگیری نظمی تمدنی و چندقطبی منجر شود. نتیجه کلی این پژوهش آن است که نظم جهانی در حال گذار از تک قطبی به جهان پسا قطبی است و در این نظم جدید، دولت–تمدنها نقشآفرینی متفاوتی از دولتهای مدرن غربی دارند. ایران، روسیه و چین سه نمونه برجسته از این دولت–تمدنها هستند که همکاری آنها میتواند به شکلگیری نظمی تمدنی و مستقل از غرب منجر شود. این نظم جدید، نه بر اساس مرزهای جغرافیایی، بلکه بر اساس تمدنها تعریف خواهد شد.
منابع
عبدخدایی، مجتبی، ۱۳۹۳، دولت مدرن، دولت تمدنی. فصلنامه علمی–پژوهشی فلسفه و الهیات، سال نوزدهم، شماره سوم، پاییز ۱۳۹۳، صص ۹۷–۱۰۵. دانشگاه علامه طباطبایی.
یادداشت پژوهشی: دولت–تمدنها و مدل تطبیقی ایران، روسیه و چین. متن تحلیلی و تطبیقی، ۱۴۰۴
انگشت بافت، پوریا، ۱۴۰۲، قدرت های منطقه ای نوظهور، ایران وآفریقای جنوبی، انتشارات صنایع نرم
Pye, L. (1990). The State and the Civilizational Identity of China. Journal of Asian Studies.
Jacques, M. (2009). When China Rules the World: The Rise of the Middle Kingdom and the End of the Western World. London: Penguin.
Huntington, S. (1996). The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order. New York: Simon & Schuster.









