#اختصاصی
به قلم: مونا فغانی، کارشناسی ارشد روابط بینالملل
دیدار ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ در آلاسکا، صرفنظر از پیامدهای فوری آن، بهعنوان لحظهای نادر در روابط روسیه و آمریکا تلقی شد که بازتابهای رسانهای و تحلیلی گستردهای در هر دو کشور بهدنبال داشت. در حالی که رسانهها و تحلیلگران روسی این رویداد را نشانهای از توانایی مسکو برای تثبیت جایگاه خود در نظم بینالمللی توصیف کردند، رسانهها و نهادهای فکری آمریکایی عمدتاً بر محدودیتها، ناکامیها و پیامدهای احتمالی منفی آن برای واشنگتن متمرکز شدند. با این حال، آنچه این نشست را از دیگر تعاملات مشابه متمایز میسازد، نه صرفاً پوشش رسانهای آن، بلکه چشمانداز آیندهای است که تحلیلگران روسی و آمریکایی از این نقطه آغاز ترسیم کردهاند؛ چشماندازی که از دو روایت بنیادین اما متعارض شکل گرفته است.
از منظر رسانهها و تحلیلگران روسی، نشست آلاسکا نقطهای است که میتواند توازن جدیدی در مناسبات مسکو و واشنگتن ایجاد کند. روزنامه Kommersant و شبکه Rossiya 24 این دیدار را فرصتی برای بازتعریف نقش روسیه در معادلات جهانی معرفی کردند و تأکید داشتند که حضور پوتین در چنین نشستهایی بهمثابه تأیید غیرمستقیم ایالات متحده بر ضرورت گفتوگو با روسیه است. تحلیلگران وابسته به Valdai Discussion Club نیز بر این باورند که این نشست میتواند بستر گفتوگوهای امنیتی جدید در موضوعات کلیدی، از جمله کنترل تسلیحات هستهای و مدیریت بحرانهای منطقهای همچون خاورمیانه و اوکراین، را فراهم آورد. در نوشتههای فیودور لوکیانوف، تحلیلگر برجسته روس و سردبیر Russia in Global Affairs، این نکته برجسته شده است که صرف برگزاری چنین دیداری در شرایط فشار تحریمها و انزوای سیاسی غرب، خود نشانهای از تابآوری و ابتکار دیپلماتیک روسیه است. به تعبیر لوکیانوف، پوتین توانسته است از یک موقعیت تدافعی، ابتکاری راهبردی بسازد و روسیه را در مقام بازیگری قرار دهد که آمریکا ناگزیر به مذاکره با آن است.
با این حال، تحلیل روسی صرفا محدود به بزرگنمایی پیروزیهای دیپلماتیک نیست، بلکه نگاهی آیندهمحور نیز دارد. Izvestia در تحلیلی بر این نکته تأکید کرده که نشست آلاسکا احتمالاً به سرعت منجر به توافقات ملموس نخواهد شد، اما زمینهای برای شکلگیری «معماری جدید گفتوگو» میان دو قدرت بزرگ فراهم میآورد. برخی تحلیلگران نزدیک به کرملین نیز بر این باورند که چنین نشستهایی میتوانند در بلندمدت به بازتعریف روابط روسیه و غرب بینجامند و مسیر را برای خروج تدریجی از بنبست تحریمی و امنیتی هموار سازند. بنابراین، در چشمانداز روسی، نشست آلاسکا نه یک رویداد مقطعی، بلکه حلقهای از زنجیره تلاشها برای تثبیت روسیه بهعنوان قطب مستقل قدرت در قرن بیستویکم است.
در سوی دیگر، روایت آمریکایی بهکلی متفاوت است. رسانههایی همچون The Washington Post و The New York Times در پوشش این دیدار عمدتاً بر ضعفهای آن از منظر سیاست خارجی ایالات متحده تمرکز کردند. تحلیلگران Brookings Institution وCouncil on Foreign Relations استدلال کردند که این نشست بیش از آنکه دستاوردی برای آمریکا داشته باشد، فرصتی برای روسیه بود تا خود را بازیگری ضروری در نظم جهانی جلوه دهد. در Foreign Affairsنیز مقالاتی منتشر شد که بر ماهیت نمادین این دیدار تأکید داشتند و آن را فاقد محتوای عملی برای منافع ملی ایالات متحده توصیف کردند. به باور بسیاری از نویسندگان این نشریه، ترامپ بیش از آنکه به دنبال ایجاد چارچوبی راهبردی برای روابط با روسیه باشد، در پی آن بود که با این نشست تصویری از موفقیت دیپلماتیک برای افکار عمومی داخلی ارائه کند؛ تصویری که بتواند بخشی از انتقادات نسبت به عملکرد او در سیاست داخلی و خارجی را تعدیل کند.
در نگاه بلندمدتتر، تحلیلگران آمریکایی نسبت به آینده چنین نشستهایی بدبینتر هستند. اندیشکده Atlantic Council در گزارش تحلیلی خود هشدار داد که پوتین از این دیدار برای پیشبرد «بازی طولانی» روسیه استفاده خواهد کرد؛ بازیای که هدف آن فرسایش اتحادهای غربی، تعمیق شکاف میان آمریکا و اروپا و تثبیت موقعیت روسیه بهعنوان قدرتی همتراز با واشنگتن است. در همین راستا، تحلیلگران Chatham House نیز تأکید کردهاند که هرگونه مشروعیتبخشی به روسیه در قالب نشستهایی از این دست، بدون دستاوردهای ملموس برای آمریکا، میتواند به تقویت موقعیت پوتین در داخل و در صحنه بینالمللی بینجامد، در حالی که ایالات متحده صرفاً هزینهای سیاسی میپردازد.
این دو روایت متعارض از آینده، در واقع بازتاب دو نوع نگرش ریشهای به سیاست بینالملل است. در روسیه، نگاه غالب آن است که گفتوگوهای سطح بالاــ حتی اگر فاقد خروجی فوری باشند ــ به معنای به رسمیت شناخته شدن روسیه بهعنوان یک بازیگر کلیدی است و میتواند در درازمدت به تغییر موازنه قدرت به نفع مسکو منجر شود. در مقابل، در آمریکا این دیدگاه وجود دارد که صرف نشستن در کنار پوتین، بدون آنکه روسیه امتیاز مشخصی بدهد، بهمثابه واگذاری امتیاز نمادین و تضعیف موقعیت واشنگتن در برابر متحدان اروپایی است. بدین ترتیب، آنچه روسها فرصتی برای ساختن آینده میبینند، آمریکاییها تهدیدی برای فرسایش موقعیت فعلی تلقی میکنند.
این شکاف تحلیلی همچنین نشاندهنده تفاوت در نحوه ادراک نقش رسانه و نخبگان فکری در دو کشور است. رسانههای روسی عموماً بازتابدهنده روایت کرملین هستند و تلاش میکنند با برجستهسازی دستاوردها و ترسیم افقهای مثبت، مشروعیت داخلی و جایگاه بینالمللی دولت را تقویت کنند. در حالی که رسانههای آمریکایی، با توجه به ساختار باز و رقابتی، بیشتر بهعنوان نهادهای ناظر عمل کرده و با تأکید بر ناکامیها و تهدیدها، سیاستمداران را تحت فشار قرار میدهند. این تفاوت رویکرد بهطور مستقیم بر نوع چشماندازی که از آینده نشست آلاسکا ترسیم میشود، تأثیر گذاشته است.
با وجود این تضادها، هر دو طرف در یک نکته مشترکاند: نشست آلاسکا را نقطه پایان نمیدانند، بلکه آن را آغازی برای مرحلهای جدید در روابط روسیه و آمریکا تلقی میکنند. برای روسها این آغاز میتواند مسیر بازگشت تدریجی به نظام بینالملل و تثبیت نقش بهعنوان قطب مستقل قدرت باشد؛ برای آمریکاییها این آغاز هشداری است نسبت به ضرورت بازتعریف راهبردی سیاست خارجی و جلوگیری از واگذاری امتیاز به رقیب.
از این رو، در تحلیل آینده نشست آلاسکا، دو پرسش کلیدی مطرح میشود: نخست، آیا این نشست میتواند به ایجاد چارچوبی پایدار برای گفتوگوهای امنیتی و اقتصادی منجر شود، یا آنکه صرفاً در سطح نمادین باقی خواهد ماند؟ دوم، آیا این نشست نشانهای از تغییر واقعی در رویکرد سیاست خارجی دو کشور است، یا آنکه تنها ابزاری تاکتیکی برای مدیریت مقطعی بحرانها محسوب میشود؟ پاسخ به این پرسشها، همانگونه که در تحلیلهای متعارض روسی و آمریکایی مشاهده میشود، بستگی به نوع روایت و زاویه دید دارد. در نهایت، اهمیت نشست آلاسکا نه صرفاً در آنچه رخ داد، بلکه در آن چیزی است که هر یک از دو طرف درباره آینده آن میسازند: روسیه آیندهای مبتنی بر فرصت و تثبیت موقعیت، و آمریکا آیندهای پر از تهدید و هزینههای بالقوه.








