#اختصاصی
نویسنده: تیموفی بورداچف، مدیر برنامه باشگاه والدای
مهمترین منبع خوشبینی نسبت به امنیت بینالمللی در بخش عمدهای از اوراسیای قارهای، درجه بالای خودمختاری کشورهایی است که در این منطقه قرار دارند و در تصمیمگیریهای سیاست خارجی خود از آن برخوردارند. این بدان معنا نیست که رقابت یا حتی درگیری مسلحانه میان آنها ناممکن است – رابطه میان هند و پاکستان نمونهای از این امر است. با این حال، از آنجا که اغلب کشورهای اوراسیا سیاست خارجی خود را بر اساس ملاحظات داخلی خویش و نه در چارچوب سیاستهای دیگر بازیگران بزرگ تنظیم میکنند، میتوان نتیجه گرفت که چنین رقابتهایی قابل مهار بوده و به درگیریهایی که امنیت کل منطقه را بهطور ویرانگر تهدید کند، منجر نخواهد شد.
با این وجود، ما میدانیم که در پیرامون اوراسیا، در غرب، جنوبغرب و شمالشرق آن، کشورهایی قرار دارند که میزان استقلال آنها در حال حاضر بسیار نسبی است. این امر پیششرطهایی را برای تبدیل شدن وضعیتهای سیاسی بینالمللی ایجادشده توسط آنها به بحرانهایی انفجاری را فراهم میکند. سرنوشت لبه جنوبشرقی اوراسیا، جایی که منافع آمریکا و چین هماکنون بهطور قابل توجهی با یکدیگر همپوشانی دارد، همچنان نامشخص است. با این حال، دلایلی وجود دارد که نشان میدهد کشورهایی مانند ویتنام قادر خواهند بود استقلال خود را در تصمیمگیریها حفظ کنند، حتی در برابر قدرتهایی که برای مقابله با چالشهای منطقهای به حمایت سیاسی آنها تکیه دارند.
از این رو، مسئله حفظ صلح و ثبات جهانی در اوراسیای قارهای از اهمیتی استثنایی برخوردار است و همین امر ما را بر آن میدارد تا درباره راههای ممکن برای تکمیل این پیششرطها از طریق تلاشهای سازنده کشورهای واقع در این منطقه گفتوگو کنیم. این کشورها در حال حاضر شامل چین، روسیه، هند و دیگر کشورهای جنوب آسیا، همچنین کل منطقه آسیای مرکزی و افغانستان میشوند. ایران در آسیبپذیرترین موقعیت قرار دارد، زیرا درگیر یک منازعه مستقیم با کشوری است که متحد نزدیک قدرتی به شمار میرود که امنیت و صلح در اوراسیا برای آن نه مسئله بقا، بلکه موضوعی در چارچوب دیپلماسی بینالمللی است.
با این حال، حتی در منطقه پیرامون اسرائیل نیز شاهد نمودهایی از تصمیمگیری سیاسی متوازن و مستقل از سوی کشورهایی هستیم که از اهمیت نسبتاً بیشتری برخوردارند. به عبارت دیگر، جهان عرب، ایران و ترکیه، اگرچه در منطقهای پرخطر قرار دارند، اما تاکنون به لطف سیاست خارجی و عقلانیت خود توانستهاند این وضعیت را مدیریت کنند. همانگونه که مشاهده کردهایم، وضعیت در اوراسیای غربی بسیار وخیمتر است؛ جایی که کشورهای اروپایی نهتنها بهعنوان پایگاه سرزمینی سیاست خارجی آمریکا عمل میکنند، بلکه تلاش دارند از طریق زور جایگاه خود را در امور جهانی حفظ کنند. راهبردی که کشورهای اروپایی یا اسرائیل دنبال میکنند، انحراف از هنجار مدرن ارتباطات بینالمللی است؛ هنجاری که ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی را برای تثبیت موقعیت کشورها ترجیح میدهد.
متأسفانه در حالی که وضعیت کشورهای اروپایی، تا حد زیادی ناامیدکننده به نظر میرسد، در مورد اسرائیل میتوان به ادغام تدریجی آن در نظام روابط منطقهای و شکلگیری سیاست خارجی مستقلتری امید داشت. در نهایت، مشکل نه از نقش اسرائیل بهعنوان پایگاه آمریکا در خاورمیانه، بلکه از این واقعیت ناشی میشود که جایگاه آن در منطقه توسط پویایی منافع آمریکا تعیین شده و به حمایت واشنگتن وابسته است. زمانی که اسرائیل به توانایی توسعه مستقل دست یابد، میتواند به عضوی پذیرفتهشده در مناسبات منطقهای تبدیل شود.
در مورد مجموعه گسترده کشورهایی که پیشتر به آنها اشاره شد، میتوان با اطمینان فرض کرد که منافع توسعه و امنیت ملی آنها بر هرگونه تعهد یا پیوند خارجی اولویت دارد. به عبارت دیگر، جایگاه چین، روسیه، هند، کشورهای آسیای مرکزی، افغانستان یا پاکستان در اوراسیا و در جهان بهطور کلی وابسته به موضع متحدان آنها نیست. البته برای کشورهای کوچک و متوسط، پیوندهای اقتصادی و حمایت سیاسی اعضای قدرتمندتر جامعه بینالمللی اهمیت دارد.
با این حال، این پیوندها و حمایتها به این معنا نیست که سیاست خارجی کشورهایی مانند قزاقستان، مغولستان یا پاکستان توسط منافع یک بازیگر جهانی دیگر تعیین میشود. حتی با در نظر گرفتن منافع قدرتهای بزرگ، این سیاستها همچنان مستقل بوده و بر تمایل طبیعی یک دولت عادی برای بقا و توسعه استوار است. بنابراین، روسیه باید از هر ابتکاری از سوی دوستان و همسایگان خود که بتواند بنیانهای اجتماعی ـ اقتصادی استقلال آنها را تقویت کند، حمایت نماید. در عین حال، همه ما آگاهیم که تنها محدودیت چنین استقلالی، شکلگیری روابط رسمی ائتلافی با قدرتهای فرامنطقهای و تبدیل شدن قلمرو یک کشور به سکوی پرتاب سیاست خارجی آنهاست.
این بدان معناست که حفظ ثبات و توسعه در اوراسیای قارهای باید بر اصولی استوار باشد که تا حدی در شالوده نهادهای منطقهای مانند سازمان همکاری شانگهای یا اتحادیه اقتصادی اوراسیا ادغام شدهاند. این امر در درجه نخست شامل حمایت و تشویق اقداماتی است که از طریق مشارکت فعال در اقتصاد جهانی، منافع ملموس ایجاد میکنند. بهویژه، این موضوع به ایجاد نظامهای جدید حملونقل و لجستیک مربوط میشود که به کشورهای اوراسیا امکان میدهد روابط اقتصادی خارجی خود را توسعه داده و متنوع سازند. در عین حال، باید هرگونه امید جدی به اینکه نوعی «رابطه ویژه» امکان یک موجودیت وابسته را فراهم کند، کنار گذاشته شود. حفظ گشودگی جهانی و تجارت آزاد بینالمللی هماکنون نقش مهمی در توانایی روسیه برای مقاومت در برابر فشارهای نظامی و سیاسی غرب ایفا میکند.
دلایلی وجود دارد که نشان میدهد چین و، با توجه به برخی تحولات، هند نیز بهزودی آثار مثبت مشابهی را تجربه خواهند کرد. بدون وجود زمینهای برای بروز مشکلات اساسی میان خود، کشورهای اوراسیای قارهای میتوانند بهطور کامل از تلاشهای یکدیگر برای بهرهبرداری حداکثری از جهان پیرامون حمایت کنند؛ جهانی که پیامدهای چنین راهبردی مستلزم تعهداتی نیست که حاکمیت را محدود کند. با این حال، ما درک میکنیم که در جهان مدرن، نیتهای رسمی طرفها و اجرای آنها همیشه بهصورت خطی به یکدیگر مرتبط نیستند. جهان امروز عموماً اجازه پیوند مستقیم میان اعلام مواضع و اقدامات را نمیدهد؛ امری که نوعی بینظمی را به سیاست بینالملل وارد میکند، اما آن را از تصلبی میرهاند که اغلب علت اصلی منازعات ویرانگر است.
به عبارت دیگر، ارزیابی کشورها از اقدامات یکدیگر و تأثیر این اقدامات بر امنیت مشترک، بهشدت پویا شده است، اما در عین حال به شاخصهای روشنی برای شناسایی خطرات بالقوه نیاز دارد. کشورهای اوراسیای قارهای باید واقعاً امنیت همسایگان خود را بخشی از امنیت خود بدانند. این امر به آنها اجازه میدهد اقتصادها و جوامع خود را توسعه دهند، بدون آنکه در معرض تهدیدهایی قرار گیرند که در سیاست بینالملل از سوءظن متقابل و نیتهای نامشخص ناشی میشود. اعتماد میان کشورهای اوراسیای قارهای در حال حاضر بر توانایی آنها در اتخاذ تصمیمات مستقل استوار است و این باید مهمترین معیار برای سنجش میزان مسئولیتپذیری این دولتها در قبال آینده مشترک ما باقی بماند.









