تاریخ : جمعه, ۷ آذر , ۱۴۰۴ 8 جماد ثاني 1447 Friday, 28 November , 2025

روسیه در جنگ پیروز شد – آیا روسیه می‌تواند در صلح پیروز شود؟

  • ۰۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۶
روسیه در جنگ پیروز شد – آیا روسیه می‌تواند در صلح پیروز شود؟
متن مصاحبه فئودور لوکیانف با گلن دیزن در یوتیوب

#اختصاصی

 

گلن دیزن: آقای لوکیانف می‌دانید، هم روسیه و هم اوکراین خود را در حال جنگی موجودیتی می‌بینند؛ جنگی که عملا جایی برای سازش نمی‌گذارد. هر دو طرف اهداف حداکثری تعیین کرده‌اند و حاضرند ریسک‌های بزرگی بپذیرند. و البته می‌توان گفت اروپا با اینکه با تهدیدی موجودیتی روبه‌رو نیست، اما اروپایی‌ها هم روی این جنگ خیلی شرط بسته‌اند و چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند.

اما اکنون—البته نباید زود قضاوت کنیم—به نظر می‌رسد وارد «مرحله پایانی» شده‌ایم؛ جایی که پیروزی روسیه عملا قابل انکار نیست و هر روز افراد بیشتری می‌پذیرند که دیگر نمی‌توان مانع آن شد. در حالی که روسیه در جنگ پیروز می‌شود، بسیاری می‌پرسند که آیا خطر از دست دادن «صلح پس از جنگ» وجود ندارد؟ می‌خواستم بدانم شما چگونه این موضوع را تحلیل می‌کنید، به‌ویژه اکنون که طرح صلح ۲۸ ماده‌ای ترامپ مطرح شده است؟ برای ایجاد یک صلح پایدار دقیقا چه چیزی لازم است؟

لوکیانوف: این موضوعِ اهداف حداکثری که مدام درباره‌اش صحبت می‌شود—به‌خصوص درباره روسیه—در واقع کمی کلیشه‌ای است. این تصور که روسیه پیوسته اهداف غیرقابل شروع یا تغییرناپذیر مطرح می‌کند… در واقع درست نیست. آنچه رهبری روسیه امروز می‌گوید دقیقا همان چیزی است که سه ماه قبل، شش ماه قبل، دو سال قبل و حتی از آغاز عملیات نظامی گفته شده بود.
شما می‌توانید آن را «حداکثری» بنامید یا هرچیز دیگری؛ اما روسیه از ابتدا یک «بسته خواسته‌ها» و «شرایط مشخص» داشته که برای توقف مرحله نظامی و آغاز شکل‌گیری ترتیبات امنیتی باثبات در اروپای شرقی—و شاید اروپا به طور کلی—باید برآورده شوند.

فکر می‌کنم قبلا در یکی از گفت‌وگوهای پیشین‌مان هم اشاره کرده بودم: این شرایط هیچ‌گاه تغییر نکرده‌اند. شرایط محیطی تغییر کرده، و بعضی فرمول‌بندی‌ها یا نحوه بیان آنها عوض شده، اما ترکیب اصلی همان است. مهم‌ترین مورد همیشه این بوده که وضعیت اوکراین باید به گونه‌ای باشد که نتواند مستقیما یا غیرمستقیم (از طریق مشارکت قدرت‌های دیگر) تهدید نظامی علیه روسیه ایجاد کند.

در ابتدا، بحث اصلا درباره «سرزمین» نبود. موضوعات سرزمینی بعد از شکست فرایند استانبول در مارس–آوریل ۲۰۲۲ پررنگ‌تر شد. حالا، بله… واقعیت این است که روسیه بخش قابل توجهی از قلمرو اضافی را در اختیار دارد و از آنجا که—همان‌طور که گفتید—این جنگ موجودیتی است و سازش بسیار دشوار، تصور اینکه روسیه بتواند حتی بخشی از این قلمرو را پس بدهد تقریبا غیرممکن است.

اما الآن همه نگاه‌ها روی «سرزمین» متمرکز شده، در حالی که اصل اصلی مطالبات روسیه چیز دیگری است؛ و این بخش «دیگر» سخت‌ترین موضوع برای حل‌وفصل است.

در این طرح صلح آمریکا، تلاش‌هایی دیده می‌شود که به‌نوعی به روسیه نزدیک شوند و نوعی تضمین امنیتی پیشنهاد دهند. اما اولاً این پیشنهادها بسیار کلی و مبهم‌اند. ثانیاً هرچه این طرح جزئی‌تر و دقیق‌تر شود—مثلاً پس از مذاکره میان هیئت آمریکایی و اوکراینی، و چه رسد به فرض مشارکت اروپایی‌ها—تقریباً مطمئنم که مهم‌ترین خواسته‌های روسیه از متن حذف خواهد شد. و در آن صورت، این طرح «غیرقابل پذیرش» می‌شود.

گلن دیزن: نکته جالب این است که به نظر می‌رسد بسیاری از اهداف حداکثری در واقع از سمت اروپایی‌ها مطرح شده است. احتمالاً پیش‌نویس متقابل اروپایی‌ها را دیده‌اید: همه چیز همان‌جا باقی مانده—گسترش ناتو، حق اروپا برای اعزام نیرو، تضمین‌های امنیتی برای اوکراین، ممنوعیت هرگونه بحث درباره واگذاری سرزمین، و این‌که روسیه باید غرامت بپردازد. این دیدگاه عجیبی است که حتی در صورت شکست یا پیروزی، اروپایی‌ها همچنان تصور می‌کنند می‌توانند شرایط صلح را دیکته کنند.

در مورد طرح دولت ترامپ، آنها این سند را بیشتر «پیشنویس» یا «نقطه شروع» معرفی کردند، اما چند مورد عجیب وجود داشت که تصور می‌کنم برای روسیه قابل قبول نیست—مثلاً انتقال دارایی‌های مسدودشده روسیه به اوکراین. این موضوع اصلاً منطقی نیست. به نظر شما بندهایی که برای روسیه خط قرمز محسوب می‌شوند کدام‌اند؟

لوکیانوف:  یکی از مواردی که احتمالاً خط قرمز خواهد بود، خواسته‌ای است که از همان ابتدا به‌عنوان مانع شناخته شده: این‌که اوکراین نیروهای خود را از بخش‌هایی از دونباس که اکنون تحت کنترل روسیه نیست بیرون بکشد. این برای اوکراین به‌شدت نمادین و بسیار دشوار است. آمریکایی‌ها در نسخه اولیه طرح خود بر این موضوع اصرار داشتند، اما اجرای آن بسیار سخت است.

اما مسئله مهم‌تر، همان نکته‌ای است که در ابتدا گفتم: آینده امنیت اروپا—یا دقیق‌تر بگوییم—آینده امنیت متقابل روسیه و اوکراین با توجه به اینکه اوکراین عملاً به‌عنوان نماینده یا ابزار ناتو و اروپا عمل می‌کند.

این موضوع کلیدی است. به نظر می‌رسد که اوکراینی‌ها تمام تلاش خود را خواهند کرد که هرگونه محدودیت بر ظرفیت نظامی خود را حذف کنند. مثلاً ارتش ۶۰۰ هزارنفری—همان‌طور که در طرح آمریکا آمده—برای کشوری با این اندازه یک ارتش بسیار بزرگ است. و همین‌طور موضوع بی‌طرفی، یا عدم هم‌پیمانی با ناتو؛ که اروپایی‌ها تلاش دارند آن را لغو کنند، دقیقاً همان چیزی که روسیه کاملاً خواهان آن است.

گلن دیزن: منطقی است. اگر اشتباه نکنم، نگرانی اصلی روسیه این است که هر توافق صلحی تبدیل به «مینسک دیگری» شود—یعنی فقط توقف موقت جنگ تا ناتو دوباره اوکراین را مسلح کند و در فرصتی دیگر جنگ ادامه پیدا کند. پس دو موضوع کلیدی برای روسیه این‌هاست:۱- بی‌طرفی اوکراین؛ ۲-اندازه ارتش اوکراین؛ موضوع سرزمین‌ها بیشتر به‌عنوان تضمینی برای جلوگیری از استفاده از اوکراین به‌عنوان جبهه آینده مطرح است. اما اگر هیچ توافق صلحی حاصل نشود، خطر چیست؟ اگر اوکراین هرگز تسلیم نشود، یک «دولت نیمه‌مستقل» باقی می‌ماند که ناتو می‌تواند از آن برای شلیک موشک و ادامه جنگ استفاده کند. و از طرف دیگر، اگر روسیه وارد غرب اوکراین شود، در تله بزرگی گرفتار می‌شود—چیزی که نمی‌خواهد. از نگاه شما این وضعیت چگونه ارزیابی می‌شود؟

لوکیانوف: اول از همه، من فکر نمی‌کنم دلیلی باشد که درباره «غرب اوکراین» به‌عنوان هدف احتمالی روسیه صحبت کنیم. حتی درباره بخش‌های دیگر قلمرو اوکراین نیز همین‌طور. باور ندارم جاه‌طلبی‌های روسیه تا این حد گسترده باشد.

گلن دیزن: نه، نه—منظورم اشغال آن نبود؛ بلکه منظور این است که اگر اوکراینی‌ها تسلیم نشوند، روسیه مجبور می‌شود برای پایان دادن به جنگ وارد مناطق جدید شود، و این خطرناک است. من نمی‌گویم روسیه می‌خواهد لووف را بگیرد، اصلاً چنین قصدی ندارد…نه، قطعاً نه.

لوکیانف: اگر اوکراین تسلیم نشود… در نهایت دیر یا زود تسلیم خواهد شد، اگر اوضاع همین‌طور ادامه پیدا کند و اگر دولت آمریکا از روند خارج شود یا حتی در همین سطح کنونی باقی بماند و حضور خود را افزایش ندهد، من فکر می‌کنم نتیجه برای اوکراین روشن خواهد بود. البته ممکن است زمان بیشتری ببرد و تلفات زیادی برای هر دو طرف ایجاد کند.

در مورد برداشت روسیه از نتیجه مطلوب، نمی‌دانم آقای پوتین دقیقاً چه در سر دارد. من بیشتر تمایل دارم فکر کنم همان خطوط کلی طرح او که در ۲۴ ژوئن مطرح کرد—جایی که به چهار منطقه، یعنی «کل دونباس»، شاید نه به همان گستردگیِ «کل خرسون» و «زاپروژیا»، و همچنین ترتیبات امنیتی اشاره کرد—هنوز پابرجاست.

پوتین بارها و بارها و به‌طور کاملاً روشن گفته است که «هر پیشنهاد جدیدی که به اوکراین داده شود، از پیشنهاد قبلی بدتر خواهد بود». البته نه در زمینه تضمین‌های امنیتی—این بخش تقریباً ثابت است—اما در موضوع سرزمینی، بله، اوکراین در حال از دست دادن اراضی است.

گلن دیزن: پس روسیه کجا متوقف خواهد شد؟
لوکیانف: فکر می‌کنم روسیه در نقطه‌ای توقف خواهد کرد که اوکراین دیگر قادر به مقاومت نباشد و طرحی را بپذیرد که خواسته‌های روسیه را برآورده کند—نه فقط خواسته‌هایی که آمریکایی‌ها یا اروپایی‌ها فرمول‌بندی کرده‌اند، بلکه شرایط روسیه. و در سوی روسیه این باور نسبتاً راسخ وجود دارد که چنین لحظه‌ای فرا خواهد رسید—، الزاما نه خیلی زود، اما دیر یا زود.

چند روز پیش وقتی پوتین به طرح صلح ترامپ واکنش نشان داد، با احتیاط گفت: «ما از این طرح خبر داریم، اما آن را طرح واقعی نمی‌دانیم؛ فقط یک پیشنهاد است. بگذارید خودشان آن را بررسی کنند، این مسئله مربوط به آنهاست. ما روند را دنبال می‌کنیم و کار خودمان—یعنی جنگیدن و گرفتن سرزمین‌های بیشتر—را ادامه می‌دهیم.»

گلن دیزن: جالب است، چون یولیا مندل، سخنگوی پیشین زلنسکی هم تقریباً همین حرف شما را زد. او استدلال کرد که اوکراین باید این پیشنهاد آمریکایی‌ها را بپذیرد: نه به این دلیل که معامله فوق‌العاده‌‌ای است، بلکه چون هر روز شرایط بدتر خواهد شد، به‌ویژه از نظر سرزمینی و همچنین خسارت‌های انسانی و زیرساختی. اما پرسش رایج این است: آیا ترامپ واقعاً در موضوع صلح جدی است؟
چون در رفت‌وبرگشت‌های دوره ریاست‌جمهوری‌اش همیشه این سؤال مطرح بود که آیا او واقعاً به دنبال صلح پایدار با روسیه است یا در پی یک بازی تاکتیکی. از نظر شما، ترامپ چه می‌کند؟ او اکنون رئیس یک امپراتوری در حال افول است. آیا می‌خواهد روسیه را به «سمت آمریکا» بکشد؟ آیا می‌خواهد میان چین و روسیه فاصله بیندازد؟ یا قصد بازسازی هژمونی آمریکا و تغییر ساختار امنیتی اروپا را دارد؟ در طرح صلح نیز بحث بازگرداندن «G8» دیده می‌شود. بعید می‌دانم روس‌ها چنین چیزی را درخواست کرده باشند. پس باید این محصول تفکر آمریکایی باشد که می‌خواهند روسیه را کمی به سمت خود جذب کنند.

لوکیانوف: کاملاً درست است. موضوع بازگشت به G8 شوخی است. نه فقط چون هیچ‌کس—از جمله خود روسیه—نمی‌خواهد چنین چیزی رخ دهد، بلکه از نظر راهبردی هم… حتی اگر روابط شخصی روسیه با رهبران اروپایی را نادیده بگیریم… روسیه اساساً عضو G8 (یا G7 نیست، چون این باشگاه «غربِ ناب» است.

دوره‌ای که روسیه در G8 عضو بود، بعدها ثابت شد که تصمیم اشتباهی بوده است. روسیه به آنجا تعلق نداشت. به نظرم اخراج روسیه از G8 تصمیمی منطقی بود. بنابراین… خداحافظ؛ این چیزی نیست که کسی دیگر به آن نیاز داشته باشد—حتی روسیه در درجه اول.

اما بله، با شما موافقم که این برداشت ترامپ است که باید به روسیه نوعی «امتیاز نمادین» داد. او فکر می‌کند پوتین به همان اندازه‌ای که خودش مشتاق پذیرش و به‌رسمیت‌شناخته‌شدن است، خواهان این چیزهاست. اما دیگر چنین نیست. شاید در دوره یلتسین و اوایل دوره پوتین اهمیت داشت، اما مدت زیادی از آن زمان گذشته است.

من فکر می‌کنم ترامپ واقعاً در پایان دادن به این جنگ جدی است. حتی فراتر از آن، باور دارم که او از مرگ مردم در این جنگ صادقانه ناراحت است—چون شخصیت عجیبی دارد. اما او جنگ‌طلب نیست، خون‌آشام نیست؛ از خونریزی لذت نمی‌برد. او فردی بسیار سخت‌گیر بود و در تجارت بسیار بی‌رحم، اما نه از آن دسته آدم‌هایی که از کشتن لذت ببرند. از این نظر، بله، فکر می‌کنم او صادق است.

اما مشکل بعدی این است که دولت آمریکا حول این ایده متحد نیست. نفوذها از جهات مختلف می‌آید. وزیر خارجه روبیو قطعاً دیدگاهی متفاوت از ویتکاف، ونس و دیگران دارد. و ترامپ هم فردی است که به «غریزه» تکیه می‌کند، نه دانش. او دانش نمی‌خواهد؛ می‌خواهد «احساس کند» و براساس غریزه تصمیم بگیرد.

او بین مواضع مختلف در نوسان است. گاهی با دیدن مسیر سیاسی او، یاد بوریس یلتسین می‌افتم. آن زمان می‌گفتند «آخرین کسی که از دفتر رئیس‌جمهور خارج می‌شود، ذهن او را هم با خود می‌برد». نمی‌گویم دقیقاً همین است، اما گاهی شبیه آن به نظر می‌رسد. ترامپ نمی‌خواهد در جزئیات پیچیده بحران اوکراین فرو برود. نمی‌خواهد در مسئله‌ای بسیار پیچیده گیر بیفتد. او به سبک رمانتیسم آلمانی فکر می‌کند: «مستقیم می‌روی سر اصل مطلب، بن‌بست را می‌شکنی و جلو می‌روی.» اما این‌جا این‌گونه کار نمی‌کند.

فکر می‌کنم ترامپ از «تجربه غزه» الهام گرفته است—البته چیزی آن‌جا واقعاً حل نشده، و نمی‌دانیم چگونه پایان خواهد یافت—اما دست‌کم اعلام شد که «پیروزی بزرگ» و «توافق بزرگ» بوده است. و او می‌خواهد چیزی شبیه آن داشته باشد.

جالب است که در طرح ۲۸ ماده‌ای نیز برخی عناصر از تجربه غزه دیده می‌شود، مثل تشکیل «شورای صلح» به ریاست ترامپ که روند را مدیریت کند. این به‌شدت غیردیپلماتیک است—نوعی اختراع از سوی افرادی که به چارچوب‌های حقوقی باور ندارند. در برخی موارد شاید چنین رویکردی مفید باشد، اما به‌طور کلی…
شما از توافق‌های مینسک به‌عنوان یک مثال منفی یاد کردید—کاملاً درست است. اگر ما نتوانستیم توافق مینسک را اجرا کنیم—که بسیار ساده‌تر از چیزی است که اکنون مطرح است—پس چه تضمینی وجود دارد که چنین توافق بسیار پیچیده و پر از تله‌ای بتواند پایدار بماند؟ من هنوز نمی‌توانم چنین چیزی را تصور کنم.

و بعد نکته دیگری هم هست: در داخل روسیه شرایط مناسبی برای یک روند صلح آسان وجود ندارد. یک باور عمیق وجود دارد که تا زمانی که ارتش ما در حال جنگیدن و پیروزی است، موضع روسیه—حداقل تا حدی—در نظر گرفته می‌شود. اما به محض اینکه روسیه متوقف شود، بقیه بازیگران دست‌به‌دست هم خواهند داد تا علیه روسیه عمل کنند و آن را عقب بزنند. به همین دلیل است که فکر می‌کنم این شرطِ «هیچ آتش‌بسی قبل از توافق نهایی» بسیار قوی و محکم است. هیچ‌کس با چیزی غیر از آن موافقت نخواهد کرد.

گلن دیزن: خب، اول اینکه با وجود همه تنش‌ها، خوشحالم که حداقل یک نقطه وحدت بین روسیه و غرب وجود دارد: اینکه هیچ‌کس نمی‌خواهد G8 دوباره برقرار شود!
اما درباره مشکل آتش‌بس… بله، کاملاً موافقم. اینکه چقدر با ایده «اوکراین بی‌طرف» مخالفت وجود دارد، نشان می‌دهد تنها دلیل اینکه اکنون چنین ایده‌ای روی میز است، این است که روسیه در جنگ پیشرفت داشته. اگر جنگ متوقف شود، به سختی می‌توان تصور کرد که چه انگیزه‌ای برای اجرای توافق باقی می‌ماند—که دقیقاً همان چیزی است که در توافق مینسک هم اتفاق افتاد.

اما یک سؤال دیگر هم هست. در طرح صلح، موضوع انتخابات اوکراین مطرح شده و اینکه لازم است دولت جدیدی بیاید. این مرا یاد یک چیز انداخت: ما هر دو اخیراً در والدای بودیم و بسیاری از شرکت‌کنندگان خارجی—خصوصاً هندی‌ها—نمی‌فهمیدند چرا روسیه تلاشی برای «تغییر رژیم» در اوکراین انجام نداده است. البته این پرسش در حمایت از تغییر رژیم نیست، فقط یک کنجکاوی راهبردی است، چون آمریکایی‌ها معمولاً رهبران را هدف می‌گیرند و در هرج‌ومرج بعدی، ساختار دلخواهشان را می‌چینند. به نظرتان چرا روسیه چنین کاری نکرده است؟

لوکیانوف: اول از همه، «تغییر رژیم» کاری نیست که روسیه بتواند انجام دهد یا اصلاً مهارتش را داشته باشد—کاملاً صادقانه بگویم. حتی در دوره شوروی هم مثال‌های مثبت زیادی وجود ندارد. افغانستان را به خاطر بیاورید. تغییر رژیم انجام شد، اما به چه قیمتی؟ بسیار دردناک و دشوار در سال ۱۹۷۹، و بعد هم ده سال اشغال کامل کشور. من این را اصلاً موفقیت نمی‌دانم.

بعد از فروپاشی شوروی نیز نمی‌توانید نمونه‌ای از «تغییر رژیم موفق» به‌دست روسیه پیدا کنید. در برخی همسایگان—مثل اوکراین، آذربایجان، یا ارمنستان—تغییراتی به سمت دولت‌های نزدیک‌تر به روسیه رخ داد، اما نه به دلیل مداخله روسیه؛ بلکه به دلیل روندهای داخلی.

در اوکراین، مثلاً در سال ۲۰۱۰، یانوکوویچ بعد از یوشچنکو—که کاملاً ضدروسی بود—انتخاب شد و به‌عنوان فردی متمایل به روسیه دیده می‌شد. اما این انتخاب نتیجه مداخله روسیه نبود؛ نتیجه پیچ‌وخم‌های افکار عمومی اوکراین بود. بنابراین روسیه نه مهارتش را دارد، نه سنتش را، و راستش را بخواهید، به‌نظر من بهتر است هرگز امتحانش هم نکند. چون اگر کاری به این پیچیدگی را بدون مهارت انجام دهید، نتیجه ممکن است کاملاً معکوس شود—خصوصاً در اوکراین. اوکراین محیط بسیار پیچیده‌ای است؛ منظورم دولت اوکراین است، نه مردم آن. سیاست اوکراین بعد از فروپاشی شوروی معمولاً به‌صورت رقابت «طرفدار روسیه» و «طرفدار غرب» توصیف می‌شد، اما واقعیت بسیار پیچیده‌تر از این است. همین نگاه ساده‌انگارانه تا حدی اوکراین را به وضعیت اسفناک امروز رساند.

در واقع، تنها راه شکل‌گیری دولت مستقل و دارای هویت اوکراینی، فاصله‌گیری از روسیه و تکیه بر احساسات ضدروسی بود. چون اگر بگویید «ما و روسیه برادر هستیم»، سؤال بعدی این خواهد بود: «پس اصلاً چرا باید دو کشور جداگانه وجود داشته باشد؟» ایده ملی‌گرایانه اوکراین در ابتدا ایده اکثریت نبود—بلکه ایده یک اقلیت کوچک در غرب اوکراین بود—اما تنها گزینه ممکن بود. اکثریت مردم در میانه دهه ۹۰ اصلاً درکی از جدایی دائمی نداشتند—نه در روسیه و نه در اوکراین. من این‌ها را می‌گویم چون باور ندارم روسیه در اوکراین هرگز «نیروهای واقعی، کارآمد و تأثیرگذار» داشته باشد که بتوان آنها را عامل روسیه دانست. حتی آنها که لحن روس‌پسند داشتند—مثل یانوکوویچ یا پیش از او کوچما—هیچ‌کدام «طرفدار روسیه» نبودند، بلکه «طرفدار اوکراین» بودند. و طرفدار اوکراین بودن در ساختار سیاسی اوکراین یعنی:
به شکل‌های مختلف از روسیه فاصله بگیر.

البته آنچه اکنون می‌بینیم یک افراط است، و آنچه در دوره یوشچنکو دیدیم افراط دیگری بود، اما در هر حال…به همین دلیل به نظرم روسیه هیچ «ماده خام سیاسی» واقعی برای ساخت یک نیروی طرفدار روسیه در اوکراین نداشت—برخلاف آمریکایی‌ها که در برخی کشورها چنین کردند. البته حتی تجربه آمریکا هم دائمی نیست. ممکن است یک انقلاب رخ بدهد، یک تغییر سریع ایجاد شود، اما بعد از مدتی «واقعیت ملی» خودش را تحمیل می‌کند. مثل گرجستان.

گلن دیزن: الکساندر سولژنیتسین هم همین استدلال را مطرح کرده بود. او تاریخ طولانی روسیه و اوکراین را «شمشیر دولبه» می‌نامید: از یک طرف آنها را ملت‌های برادر می‌کند، اما از سوی دیگر وقتی این‌قدر شبیه و نزدیک باشند، برخی اوکراینی‌ها می‌پرسند «پس چرا باید دولت جداگانه داشته باشیم؟» بنابراین جنبش استقلال و حاکمیت اوکراین شکل ضدروسی گرفت—که نهایتاً هم به جنگ داخلی و درگیری خارجی با روسیه انجامید. او به‌خوبی این روند را پیش‌بینی کرده بود.

و درباره یانوکوویچ هم درست می‌گویید. بعد از آنکه یوشچنکو در ۲۰۰۴ با حمایت غرب روی کار آمد، در سال ۲۰۰۹ مجله نیوزویک گزارش داد که محبوبیتش به ۲٫۷٪ رسیده—کم‌محبوبیت‌ترین رهبر جهان! که واقعاً رکورد چشمگیری است. بنابراین بله، به نظر می‌رسد تغییر رژیم گزینه خوبی نیست.

در هر صورت، بسیار سپاسگزارم. ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

منبع: https://www.youtube.com/watch?v=BSGa94ms3cg

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=13492
  • نویسنده : مصاحبه
  • منبع : https://www.youtube.com/watch?v=BSGa94ms3cg
  • 135 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.