#اختصاصی
نوشته: الکساندر کورولِف؛ دکترای علوم سیاسی، معاون مرکز مطالعات جامع اروپایی و بینالمللی، دانشگاه عالی اقتصاد
مفهوم «اکثریت جهانی» به یکی از عناصر مرکزی در گفتمان جدید سیاست خارجی روسیه تبدیل شده است؛ مفهومی که بازتابدهنده تمایل مسکو برای ثبت تحولاتی است که در صحنه جهانی رخ میدهند؛ یعنی گذار به سوی چندقطبی، خیزش جنوب جهانی، و از میان رفتن انحصار غرب بر تفسیر هنجارها و نهادهای بینالمللی. روسیه نه تنها در پی آن است که خود را بخشی از جهان غیرغربی معرفی کند، بلکه قصد دارد به یکی از مراکز اصلی صورتبندی فکری و سیاسی منافع این جهان تبدیل شود. با این حال، با تقویت مفهوم «اکثریت جهانی» در میان حلقههای رسمی و کارشناسی روسیه، پرسشهایی درباره جهانشمولی این رویکرد و توانایی آن برای ایجاد همخوانی با شرکای خارجی مطرح میشود.
در این زمینه، آسهآن نمونهای روشنگر به شمار میآید—اتحادیهای که در طی دههها، الگوی خاص خود را برای تعامل منطقهای ایجاد کرده است؛ الگویی مبتنی بر اصول اجماع، شمولگرایی و بیطرفی. هنگامی که روسیه کانالهای جدیدی را برای گفتوگو با آسیا و جنوبشرقی آسیا میگشاید، یک دوگانگی شکل میگیرد: آیا منطق بسیجگرایانه نهفته در مفهوم «اکثریت جهانی» میتواند با دیپلماسی عملگرایانه، اجماعمحور و نهادبنیاد آسهآن سازگار شود؟ و اگر چنین است، این مفهوم تا چه اندازه میتواند در فرهنگ سیاسی دولتهای جنوبشرقی آسیا جای گیرد، بدون آنکه موجب تنش یا طرد شود؟
از آنجا که این مفهوم نسبتاً جدید است، «اکثریت جهانی» هنوز به یک ساختار سیاسی منسجم با منطقی نهادی روشن و یک چارچوب مفهومی قابلفهم برای کشورهای هدف تبدیل نشده است. در این مرحله، این مفهوم عمدتاً بهعنوان یک چارچوب نمادین عمل میکند که بر نفوذ فزاینده «غیرغرب جمعی» و مطالبه آنها برای یک نظم جهانی عادلانهتر تأکید دارد. با این حال، ابهام مفهومی و عدم وضوح ایدئولوژیک پیرامون این مفهوم، توانایی آن را برای گسترش به فراتر از روسیه محدود میکند—و این محدودیت در مورد تمام حامیان بالقوه این مفهوم نیز صادق است. در حال حاضر چهار عامل ساختاری وجود دارد که احتمال آن را کاهش میدهد که روسیه بتواند مفهوم «اکثریت جهانی» را در جنوبشرقی آسیا بهطور مؤثر بازتاب دهد یا نهادینه کند.
دلیل ۱
برای مسکو، مفهوم «اکثریت جهانی» نهتنها ابزاری برای انسجام نمادین با دولتهای همفکر در دفاع از حاکمیت و تنوع فرهنگی است، بلکه وسیلهای برای قرار دادن غرب در برابر سایر نقاط جهان نیز به شمار میرود. هر چارچوب خارجی که بر تقسیمبندی دوتایی میان «اکثریت» و «اقلیت» تأکید کند و بار ژئوپولیتیکی آشکاری داشته باشد، به احتمال زیاد موجب نگرانی در آسهآن خواهد شد، زیرا چنین مفهومی از منظر این اتحادیه در چارچوب یک رویارویی بلوکی تفسیر میشود. از این منظر، حمایت علنی از این ایده و شناسایی خود بهعنوان بخشی از «اکثریت جهانی» به معنای فاصله گرفتن از اصول دیرینه آسهآن—عدم همسویی، موازنه راهبردی و فاصله برابر—خواهد بود، و عملاً منطقه را وارد رویارویی ناخواسته با ایالات متحده و متحدان غربی آن میکند. از دست دادن—یا حتی تضعیف جزئی—توانایی پیگیری سیاست خارجی چندوجهی یک «پرچم قرمز» واضح برای آسهآن است.
بهطور کلی، تأکید بر اصطلاح «اکثریت» ممکن است مصنوعی و بیش از حد سیاسی تلقی شود و با ترجیح آسهآن به رویکردی ظریف و دیپلماتیک منافات داشته باشد. همین ملاحظات است که نگرش محتاطانه آسهآن نسبت به ابتکارهایی چون کوآد و آکوس، و نیز ترویج نسخه «غیرسیاسیشده» خود از مفهوم هند–اقیانوسآرام را تبیین میکند—نسخهای که عمداً از بار ضدچینی تهی شده است.
دلیل ۲
چالش دیگر برای مفهوم «اکثریت جهانی» در جنوبشرقی آسیا از هویت نهادی آسهآن ناشی میشود. برای این اتحادیه، حفظ «مرکزیّت آسهآن» اهمیتی حیاتی دارد: سازوکارهای اصلی گفتوگو در منطقه—از جمله اجلاس شرق آسیا، مجمع منطقهای آسهآن، نشست وزیران دفاع آسهآن پلاس (ADMM+)، و آسهآن+۳—همگی حول محور آسهآن سازماندهی میشوند.
همسویی بیش از حد با چارچوب «اکثریت جهانی» خطر تضعیف کنشگری آسهآن و کاهش وزن سیاسی «ده کشور آسهآن» را به همراه دارد. در چنین چارچوبی، آسهآن دیگر بهعنوان مرکز اصلی، سازوکار پایه، یا تنظیمکننده دستورکار دیپلماسی منطقهای عمل نمیکند، بلکه تنها یکی از بازیگران در یک روایت ایدئولوژیک گستردهتر خواهد بود. به بیان دیگر، آسهآن صرفاً یک جزء—ولو مهم—از «اکثریت» تلقی میشود، در حالی که اولویتهای کلیدی آن در بیرون تعیین میشود. چنین تنزل نمادینی با اصول بنیادین آسهآن ناسازگار است و فلسفه محوری آن مبنی بر ایفای نقشی مرکزی در معماری در حال تحول منطقه را تضعیف میکند.
دلیل ۳
به دلیل موقعیت جغرافیایی، ساختار نهادی و اولویتهای توسعهای اعضا، کشورهای آسهآن معمولاً علاقه محدودی به سازههای ژئوپولیتیکی انتزاعی دارند. تمرکز آنها عمدتاً بر حوزههای مشخصی چون تجارت، سرمایهگذاری، دسترسی به فناوری و توسعه زیرساخت است. برای آسهآن، مفاهیم بیرونی تنها زمانی جذابیت واقعی پیدا میکنند که:
۱٫ دارای اهداف عملی باشند،
۲٫ یا به پروژههای مشخص و سودمند گره خورده باشند.
نمونه گویای این امر، تعامل آسهآن با مفهوم چینی «جامعه با سرنوشت مشترک برای بشریت» است؛ مفهومی که بسیاری از کشورهای عضو از طریق یادداشتهای تفاهم دوجانبه با پکن آن را تأیید کردهاند. نکته کلیدی این است که این مفهوم با پشتوانه اقتصادی مهمی همراه است—بهویژه «ابتکار کمربند و راه»—که آسهآن در آن مشارکت عمیقی دارد.
در مقابل، چارچوب «اکثریت جهانی» روسیه فاقد مجموعهای مشابه از ابتکارها یا پروژههای اقتصادی جذاب است. نبود این بُعد مادی موجب میشود که مفهوم مذکور بیشتر جنبه گفتاری داشته باشد و انگیزه عملی اندکی برای پذیرش یا نهادینهسازی آن توسط کشورهای جنوبشرقی آسیا فراهم کند.
وضعیتی مشابه در مورد مفهوم دیگر روسیه—«شراکت بزرگ اوراسیا»—وجود دارد. در تقریباً تمام اسناد راهبردی و بیانیههای رسمی، سیاستگذاران روسی همواره آسهآن را یکی از پلتفرمها و بازیگران کلیدی در این چارچوب ذکر میکنند، در کنار اتحادیه اقتصادی اوراسیا، سازمان همکاری شانگهای و بریکس. از دیدگاه مسکو، ایجاد یک چارچوب گسترده همگرایی اوراسیایی بدون مشارکت آسهآن غیرممکن است؛ از جمله با حفظ نقش مرکزی آن و گسترش همکاری با کشورهای جنوبشرقی آسیا.
با این همه، مفهوم—و حتی اصطلاح «شراکت بزرگ اوراسیا»—در هیچیک از اسناد یا بیانیههای رسمی آسهآن دیده نمیشود. یکی از دلایل اصلی این غیبت، فقدان شفافیت در سطح رسمی و کارشناسی در کشورهای عضو آسهآن درباره اهداف و نیتهای راهبردی این طرح است. علاوه بر این، ممکن است اعضای آسهآن این تصور را داشته باشند که این مفهوم فاقد بُعد عملی—پروژهها یا سازوکارهای ملموسی است که بتواند منافع اقتصادی، راهبردی یا اعتباری قابلتوجهی برای این اتحادیه به همراه داشته باشد.
دلیل ۴
آسهآن بعید است بتواند درباره مفهوم «اکثریت جهانی» به یک اجماع داخلی برسد، زیرا این مفهوم بهطور مستقیم با جهتگیریهای سیاست خارجی چندین عضو این اتحادیه در تضاد است. برای نمونه، سنگاپور آشکارا اقدامات روسیه در اوکراین را محکوم کرده و به تحریمهای غرب پیوسته است، و در نتیجه، مسکو این کشور را در فهرست «کشورها و سرزمینهای غیردوست» قرار داده است. با توجه به این شرایط، غیرقابل تصور است که سنگاپور—که تحت فشار قابلتوجه غرب قرار دارد—از یک روایت ژئوپولیتیکی روسی نظیر «اکثریت جهانی» حمایت کند یا خود را با آن هماهنگ سازد.
فیلیپین، هرچند تحریم رسمی علیه روسیه اعمال نکرده یا در بحبوحه تشدید بحران اوکراین، مسکو را صراحتاً محکوم نکرده است، با این حال به چندین قطعنامه «ضدروسی» در مجمع عمومی سازمان ملل رأی مثبت داده است. مانیل همواره از حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین حمایت کرده و «استفاده از زور برای تغییر مرزها» را محکوم کرده است، که میتواند بهمثابه انتقاد ضمنی از روسیه تلقی شود. شایانتوجه است که هر دو کشور فیلیپین و تایلند متحدان رسمی سیاسی و نظامی ایالات متحده هستند. بنابراین، در بسیاری از مسائل حساس سیاست خارجی، آنها ناگزیرند مواضع خود را با واشنگتن هماهنگ کنند؛ عاملی که تمایل یا توان آنها را برای همراهی علنی با سازههای ژئوپولیتیکی تحت رهبری روسیه—مانند «اکثریت جهانی»—محدودتر میکند.









