#اختصاصی
یه قلم: دکتر ولی کالجی، عضو شورای علمی موسسه ایراس
متعاقب برگزاری مراسم آغاز ساخت فاز اول خط لوله گاز تاپی از منطقه سرحدآبادِ ترکمنستان تا هراتِ افغانستان برای انتقال گاز به پاکستان و هند که با حضور مقامات طالبان و ترکمنستان در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی/ ۲۱ شهریور ۱۴۰۳برگزار شد، مجدداً در فضای تحلیلی و رسانهای داخل کشور مباحث مختلفی در رابطه با ایجاد یک خط لوله گازی رقیب برای ایران به ویژه پروژه انتقال گاز ایران به پاکستان (آی. پی) و یا خط لوله صلح (انتقال گاز ایران به پاکستان و هند) مطرح شده است. البته به موازات خط لوله گاز تاپی، دو طرح دیگر انتقال انرژی یعنی تاپ (خط انتقال برق ترکمنستان – افغانستان – پاکستان) و پروژه کاسا ۱۰۰۰ ( انتقال انرژی برق تاجیکستان و قرقیزستان به افغانستان و پاکستان ) نیز از گذشته مطرح بوده است که در حال حاضر امارت اسلامی افغانستانِ تحت رهبری طالبان درصدد است همانند خط لوله گاز تاپی، دو طرح تاپ و گاسا- ۱۰۰۰ را نیز اجرایی و عملیاتی کند. هرچند این دو طرح انتقال برق، در مقایسه با خط لوله گاز تاپی در داخل ایران با انتقاد و مخالفتی مواجه نشده است و بیشتر حساسیتها متوجه خط لوله گاز تاپی است. در این بین، به نظر میرسد میتوان بر نوع نگرشها و رویکردهایی که تاکنون در قبال این خط انتقال انرژی در داخل کشور حاکم بوده است، نقدهایی را وارد نمود. در این زمینه، چند نکته مهم شایان توجه است:
نخستین نکته مهم این است که اساساً انتظار عبور تمامی خطوط انتقال انرژی منطقه از مسیر ایران، انتظار واقع بینانه و منطقی مطابق با واقعیات ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی حاکم بر مناطق پیرامونی ایران نیست. از یک سو، هر یک از کشورهای منطقه از مزیتهای نسبی خاص خود در زمینه تولید یا انتقال انرژی برخوردار هستند و دیدگاهها و منافع مورد نظر خود را در این زمینه دنبال میکنند و از سویی دیگر، ملاحظات سیاسی و ژئوپولیتیکی قدرتهای فرامنطقهای به ویژه ایالات متحده آمریکا نیز بر نوع رویکرد کشورهای منطقه و مسیرهای انتقال انرژی تاثیرگذار است. بنابراین، تردیدی در موقعیت و مزیت جغرافیایی ایران به عنوان پل ارتباطی و گذرگاه شرق و غرب برای عبور مسیرهای مختلف انتقال انرژی و و نیز مسیرها و کریدورهای ترانزیتی نیست؛ چنانچه در حال حاضر نیز ایران مسیر اصلی کریدور شمال- جنوب، کریدور خلیج فارس- دریای سیاه – البته در سطحی بسیار محدودتر- و پروژه ترانزیتی بندر چابهار است و در حوزه صادرات گاز به ارمنستان و نیز برق و گاز به عراق حضور دارد. اما چنانچه اشاره شد نمیتوان انتظار عبور تمامی خطوط انتقال انرژی منطقه از مسیر ایران را داشت و در صورت کلید خوردن یا اجرایی شدن هر طرحی که از خاک ایران عبور نمی کند، از جمله خط لوله گاز تاپی، بلافاصله علیه آن موضع گرفت.
متاسفانه تحت تاثیر همین نگرش و رویکرد، نگاه غالب و مسلط در مقامات و نهادهای رسمی و نیز محافل علمی و دانشگاهی و به ویژه رسانهای کشورمان در قبال طرحهای انتقال انرژی در مناطق پیرامونی ایران همانند خط لوله گاز تاپی همواره انتقادی، منفی و تقابلی بوده است و در روزهای اخیر نیز متعاقب آغاز عملیات ساخت فاز نخست خط لوله گاز تاپی، مجدداً این ادبیات در فضای کارشناسی و رسانهای کشور فراگیر شده است. واقعیت آن است که چنین نگرشها و ادبیاتی در سه دهه گذشته -که نگرش به شدت منفی و انتقادی و حتی توطئه آمیز نسبت به هر گونه مسیرهای انتقال انرژی از مناطق پیرامونی ایران دارد- آثار بسیار منفی در کشورهای همسایه به دنبال داشته است و این باور را در بین افکار عمومی و نخبگان این کشورها تقویت کرده است که ایران برخلاف سیاست همسایگی، با تبلیغ یک طرفه مسیرهای انتقال انرژی از ایران به عنوان ارزانترین، به صرفهترین و امنترین مسیرها، قائل به هیچ طرح انتقال انرژی از کشورهای دیگر نیست و در این زمینه اساساً یک بازی برد- باخت را با همسایگان دنبال میکند.
بنابراین، گام نخست، اصلاح نگرش و رویکرد حاکم بر فضای رسانهای، نخبگانی و نیز ادبیات مسئولین کشورمان در قبال طرحهای انتقال انرژی در محیطهای پیرامونی ایران است و اساساً نیازی به چنین نگرشها و رویکردهای تقابلی و انتقادی با هرگونه طرح انتقال انرژی در مناطق پیرامونی ایران نیست. اگر «تنوع بخشی» به مسیرهای انتقال انرژی را حق طبیعی و مشروع کشورمان میدانیم، لازم است همین حق طبیعی و مشروع را نه تنها در سطوح رسمی، بلکه در سطوح کارشناسی، دانشگاهی و رسانهای داخل کشور نیز برای کشورهای همسایه به رسمیت بشناسیم و این انتظار غیر واقعبینانه و حتی غیر دوستانه را نداشته باشیم که تمامی مسیرهای انتقال انرژی در منطقه الزاماً باید از ایران عبور کند و در این راستا، اجرای هر طرحی در مناطق پیرامونی ایران از جمله خط لوله گاز تاپی را به تلاشی برای دور زدن و حتی توطئه علیه کشورمان تعبیر کنیم. کشوری مانند ترکمنستان در راستای سیاست کلان «تنوع بخشی» به مقاصد صادرات گاز طبیعی، طی سه دهه گذشته اقدام به سرمایهگذاری و اجرایی نمودن خطوط مختلف انتقال انرژی نموده است که برخی از آنها مانند خط لوله کورپز- کردکوی ( ترکمنستان به ایران) و[۱] خط لوله دولت آباد- خانگیران ( ترکمنستان به ایران)[۲] کاملاً همسو با منافع ایران است و برخی دیگر مانند خط لوله مرکزی آسیای مرکزی (ترکمنستان به روسیه)،[۳] خط لوله چین- آسیای مرکزی (ترکمنستان به چین)[۴] و خط لوله گازی بخارا- اورال[۵] اساساً در تعارض با منافع ایران نیست و در این بین، دو خط لوله گاز تاپی (ترکمنستان- به افغانستان، پاکستان و هند) و نیز خط لوله گازی ترانس خزر (انتقال گاز ترکمنستان از بستر دریای خزر به جمهوری آذربایجان، ترکیه و اروپا) نیز در رقابت و یا تعارض منافع با مسیرهای انتقال گاز ایران به هند و پاکستان و نیز صادرات گاز ایران به ترکیه قرار میگیرد. بنابراین، اگر منطق و عنصر «رقابت» در عرصه انرژی و نیز رویکرد «تنوع بخشی» به مقاصد صادراتی را که اکثر کشورهای برخوردار از منابع انرژی از جمله ترکمنستان دنبال میکنند، در عمل پذیرفته شود، میتوان از رویکردهای تقابلی، منفی و انتقادی یک دهه گذشته فاصله گرفت و نگرشی واقعبینانهتر به خط لوله گاز تاپی داشت.
نکته دوم، پیامدهای مهم و مثبت اجرای طرحهای کلان اقتصادی، انتقال انرژی و ترانزیتی در ایجاد اشتغال و رشد و توسعه جامعه بحران زده افغانستان است که با توجه به سیل میلیونی مهاجرین افغانی که در چهار دهه گذشته به ویژه پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در تابستان ۲۰۲۱ میلادی، روانه ایران شده است، قطعاً در راستای منافع و امنیت ملی کشورمان خواهد بود. به طور مشخص، در صورت عملیاتی شدن خط لوله گاز تاپی، انتظار میرود که افغانستان سالانه نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار حق ترانزیت و نیز سالانه ۵۰۰ میلیون متر مکعب گاز دریافت کند که از نظر گازرسانی به مناطق شهری و روستایی و نیز مراکز صنعتی و تولیدی در مناطق پرجمعیت و مهم هرات، هِلمند و قندهار از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. همچنین انتظار میرود که در مراحل ساخت خط لوله نزدیک به دوازده هزار نفر مشغول به کار شوند. چنین تحولاتی به موازات اجرای سایر طرحهای منطقهای مانند تاپ (خط انتقال برق ترکمنستان – افغانستان – پاکستان) و پروژه کاسا ۱۰۰۰ ( انتقال انرژی برق تاجیکستان و قرقیزستان به افغانستان و پاکستان ) میتواند زمینه ایجاد اشتغال، رشد و توسعه جامعه افغانستان را فراهم نماید و به عنوان یک عامل مثبت و پایدار در بازگشت بخش مهمی از مهاجرین افغانی در ایران عمل کند. لذا ضرورت دارد به طرحهایی مانند خط لوله گاز تاپی، از این منظر نیز نگریسته شود. واقعیت آن است که یک افغانستان توسعه نیافته، منزوی، بحران زده، فقیر و با سطح بالای بیکاری، به نفع هیچ یک از کشورهای همسایه از جمله ایران نیست و همین امر ضرورت تغییر نگرش و رویکردها در داخل کشور به طرحهای انتقال انرژی و ترانزیتی از افغانستان را اهمیتی دو چندان میبخشد.
نکته سوم، جغرافیای گسترده، ظرفیت بسیار بالای جمعیتی و بازار مصرف بسیار گسترده در مناطق پیرامونی ایران است که اساساً نیاز و ضرورت به هرگونه نگرش تقابلی و انتقادی را منتفی و غیر ضروری میسازد. به عنوان مثال، در رابطه با خط لوله گاز تاپی، باید به این نکته مهم توجه داشت که منطقه آسیای مرکزی، افغانستان، پاکستان و هند از نظر جمعیتی و بازار مصرف- با جمعیتی حدود یک و نیم میلیارد نفر- آن قدر گسترده است که هیچ کشوری به تنهایی قادر به تامین نیازهای انرژی این بازار گسترده نیست، چنانچه قطر نیز نتوانسته است به تنهایی تمام نیاز بازار LNG هند و پاکستان را تامین کند. ضمن این که مصرف ذغال سنگ به دلیل آلودگی شدید محیط زیست در هند و پاکستان رو به کاهش است و انرژیهای پاکی مانند گاز طبیعی باید جایگزین شود. بنابراین حتی اگر خط لوله گاز تاپی نیز با وجود همه چالشها و مشکلات، اجرایی و عملیاتی شود، تنها بخشی از نیاز گسترده و رو به افزایش شبه قاره تامین خواهد شد و مابقی آن باید از طریق اجرای سایر طرحهای انتقال انرژی از جمله طرح خط لوله صلح، سوآپ گازی از ترکمنستان به پاکستان از طریق ایران و صادرات ال. ان. جی. (گاز طبیعی مایع) از قطر تامین شود. همین نیاز گسترده به انرژی است که موجب شده است دولت ترکمنستان حتی از ازبکستان نیز در سالهای اخیر برای مشارکت در خط لوله گاز تاپی دعوت کند؛ چرا که این نگرانی برای ترکمنستان و سایر کشورهای واقع در این طرح وجود دارد که ظرفیتهای فنی و میزان بهرهبرداری از میدان گازی دولت آباد نتواند پاسخگوی تعهدات گازی در خط لوله تاپی باشد. در چنین شرایطی که چنین ظرفیت و نیاز گسترده و رو به افزایشی در سطح کل منطقه وجود دارد، حقیقتاً دلیلی و توجیهی برای تداوم سیاستهای سنتی، حذفی و انحصاری در حوزه انتقال انرژی از سوی هیچ یک از بازیگران از جمله ایران وجود ندارد. اما متاسفانه چنانچه اشاره شد، نگرش غالب در ایران این گونه شکل گرفته است که با اجرای خط لوله گاز تاپی به عنوان خط لوله رقیب انتقال گاز ایران به پاکستان یا خط لوله صلح، ایران بازارهای منطقه را به طور کامل به رقبایی مانند ترکمنستان واگذار کرده است.
همین تغییر نگرش و رویکرد در قبال دو طرح دیگر انتقال انرژی یعنی انتقال برق تاپ (خط انتقال برق ترکمنستان – افغانستان – پاکستان) و پروژه کاسا ۱۰۰۰ ( انتقال انرژی برق تاجیکستان و قرقیزستان به افغانستان و پاکستان ) ١٠٠٠ نیز صادق است و نباید با نگرشی منفی و انتقادی به این دو طرح انتقال انرژی نگریست. طرحهای انتقال برق تاپ و کاسا ١٠٠٠ حتی در صورتی که به مرحله اجرایی و عملیاتی نیز برسد، منافاتی با صادرات برق ایران به دو کشور پاکستان و افغانستان ندارد. چرا که نیاز و مصرف برق در این دو کشور آن قدر گسترده است که طرح انتقال برق کاسا ١٠٠٠ تنها میتواند بخشی از این نیاز گسترده با جمعیت ۲۳۰ میلیون نفری پاکستان و جمعیت ۴۰ میلیونی افغانستان (جمعیت تقریباً ۲۷۰ میلیونی) را تامین کند. بنابراین وقتی چنین نیاز گستردهای وجود دارد، ضرورتی به طرح ادبیات انتقادی و تقابلی از سوی مقامات و نهادهای رسمی و نیز محافل علمی و دانشگاهی کشورمان در قبال این طرح انتقال انرژی وجود ندارد.
نکته چهارم، عدم توجه به بخشهای جانبی طرحهای انتقال انرژی است. متاسفانه نگرش مقامات و نهادهای رسمی و نیز محافل علمی و دانشگاهی کشورمان تنها معطوف به بخش اصلی طرحهای انتقال انرژی و کشورهای مشارکتکننده در آنها است. لذا در طرحهایی مانند تاپی و کاسا ۱۰۰۰ که ایران حضور ندارد، به طور کلی ابعاد و ظرفیتهای جنبی این طرحها نادیده گرفته میشود و چنانچه در بخشهای قبلی اشاره شد، رویکرد انتقادی و تقابلی نیز در قبال آنها اتخاذ میشود. در صورتی که کشوری مانند هند که در طرح انتقال برق کاسا ۱۰۰۰ (تاجیکستان، قرقیزستان، افغانستان و پاکستان) حضور ندارد، مسئولیت ساخت خط انتقال در بخش تاجیکی و افغانی این طرح را برعهده گرفته است. لذا این ظرفیت و توانایی برای شرکتهای ایرانی در حوزه برق به ویزه شرکت بزرگ مَپنا و صدها شرکت بخش خصوصی وجود دارد که به عنوان مکمل خط انتقال برق کاسا ١٠٠٠ در بازار بزرگ و رو به گسترش برق منطقه وارد شوند. بنابراین، طرحهای تاپ و کاسا ١٠٠٠ یا خط لوله تاپی را تنها نباید در خود این خطوط انتقال خلاصه نمود و دیگر زمینههای سرمایهگذاری در بخشهای جانبی آن را نادیده گرفت. رسیدن گاز و برق خط لوله تاپی و کاسا ١٠٠٠ به مصرفکنندگان نیازمند ایجاد خطوط فرعی، شبکههای توزیع، نصب کنتور و ایستگاههای توزیع و تنظیم فشار است که تجربه و ظرفیت بسیار ارزشمندی در این زمینه در شرکتهای دولتی و خصوصی ایران وجود دارد که در بخشهای جانبی و تکمیلی این طرحهای انتقال انرژی میتواند مورد توجه قرار گیرد و به عنوان یکی از محورهای همکاری و سرمایهگذاری در دستور کار ایران و چهار کشور ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند قرار گیرد. در چنین وضعیتی، ضمن این که صادرات خدمات فنی- مهندسی ایران به کشورهای یادشده افزایش چشمگیری پیدا خواهد کرد، این تصور منفی که ایران تنها قائل به عبور خطوط انتقال انرژی و کریدورهای ترانزیتی از خاک خود است نیز در افکار عمومی و نخبگان این کشورها بسیار کم رنگ خواهد شد و تقویت جایگاه و نفوذ ایران در مناطق آسیای مرکزی، افغانستان و آسیای جنوبی را نیز به دنبال خواهد داشت. بدیهی است که این اصلاح نگرشها و رویکردها تنها محدود و منحصر به منطقه پیرامونی در شرق کشور نیست و در سایر مناطق پیرامونی و کشورهای همسایه نیز میتوان با چنین نگرشی و رویکردی به طرحهای انتقال انرژی و ترانزیتی مواجه شد.
در نهایت نکته پنجم و بسیار مهم، ناترازی شدید انرژی در ایران به ویژه برق در تابستان و گاز در زمستان است که در نتیجه تداوم تحریمهای خارجی علیه ایران، عدم سرمایهگذاری کافی و مناسب داخلی و خارجی در زیر ساختها و کاهش شدید ظرفیت تولید و عدم تناسب بین عرضه و تقاضا روی داده است و متاسفانه تبدیل به یک «ابرچالش» برای کشور در سالهای اخیر شده است. بنابراین، در چنین شرایطی که کشور برای تامین مصرف داخلی انرژی با بحران مواجه است، در تابستان بخشهای خانگی، صنعتی و تولیدی شاهد خاموشیهای مداوم بوده است و سالها است که برای کاهش افت فشار گاز در زمستان در مناطق شمال شرقی کشور به واردات گاز و یا سوآپ گاز از ترکمنستان روی آورده است، نباید انتظار داشت که ایران بتواند در چنین شرایطی، با صادرات گاز ترکمنستان در افغانستان، هند و پاکستان رقابت کند و در شرایط جنگ اوکراین، جای گازپروم روسیه را در بازار بسیار بزرگ و پرمصرف اروپا بگیرد. بنابراین، ضروری است با شنیدن خبر آغاز عملیات ساخت خط لوله گازی تاپی، قبل از آن که برای از دست رفتن فرصتهای صادراتی ایران، انتقادی صورت بگیرد، باید قدری تامل کرد و به این پرسش مهم و بنیادین پاسخ داد که اساساً در شرایط ناترازی شدید انرژی در کشور، چگونه میتوان درصدد صادرات پایدار و با حجم بالای گاز و نیز برق به کشورهای همسایه بود؟ موارد متعددی که از کاهش گاز صادراتی ایران به ترکیه در زمستان و یا صادرات برق ایران به عراق در تابستان در سالهای اخیر روی داده است به روشنی گویای این واقعیت است که در شرایط سخت و بحرانی مصرف انرژی در داخل کشور، در عرصه پایدار صادرات انرژی با مشکل مواجه میشویم. لذا با عنایت به این نکته نیز اساساً نیازی به نگرشها و رویکردهای انتقادی و تقابلی نسبت به طرحهای انتقال انرژی در مناطق پیرامونی کشور از جمله خط لوله گاز تاپی نیست و ابتدا لازم است با رفع تحریمها، تصویب افای تی اف و اتصال مجدد ایران به سوئیفت و شبکه مالی و بانکی بینالمللی، راه را برای جذب سرمایهگذاری گسترده خارجی در میادین نفت و گاز و حتی زیرساختهای صنعت برق ایران فراهم ساخت تا بتوان با یک ظرفیت تولیدی و صادراتی بالا، مطمئن و پایدار وارد عرصه رقابت در حوزه انتقال انرژی در سطح منطقه شد و از منابع مالی و درآمدهای حاصل از آن در راستای رشد و توسعه اقتصادی کشور بهره گرفت.