#اختصاصی
به قلم: دکتر جهانگر کرمی؛ استاد دانشگاه تهران
شناخت از ایران در سرزمین روسیه از دوران کهن تا به امروز به ویژه از طریق ایرانیان ساکن آن سرزمین وجود داشته و در دوران جدید نیز نخستین بار مکتب ایران شناسی روسی را میرزا کاظم بیگ رشتی در اوان سده نوزدهم و در شهر قازان و سپس سن پترزبورگ به شکل یک مکتب دانشگاهی تاسیس کرد. اساسا زندگی ایرانیان در قلمرو روسیه امری دیرپا و پیشینهاش را بایستی در روزگاران سکاها، سرمتها و آلانهای ایرانیتبار در افزون بر دو هزار سال گذشته جستجو نمود. اما در دوران جدیدتر با کوچندگان قفقازی به خاطر جنگهای ایران و روس و اشغال آن سرزمینها و سپس از قلمروهای شمالی ایران به قفقاز و ماورای قفقاز در سده نوزدهم میلادی آغاز میشود و حتی افرادی از آنها در روند تحولات سیاسی پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و در حزب کمونیست روسیه جایگاهی بلند مییابند. پس از فراگستری کمونیسم بر آن سرزمین و شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی نیز دستههایی از مردمان ایران چون فراریان شورش جنگل در سالهای پس از نخستین جنگ جهانی، گریختگان غائله آذربایجان و کردستان در سالهای پس از جنگ دوم جهانی، اعضای حزب توده پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرانجام نیز آخرین پناهندگان سیاسی پس از انقلاب اسلامی در سالهای ۱۳۶۰، عزم دیار روسان کرده و در آن سرزمین زیسته اند.
زیست این دور از وطنان و شوربختیهایی که گریبانشان را گرفته موضوعی جالب برای دوران پسا شوروی بوده و برخی محققان و پژوهشگران چون تورج اتابکی و لانا راوندی و نیز برخی مراکز مطالعاتی از طریق انتشار خاطرات، فیلم و مصاحبهها و همینطور کتابهایی در باره آنان به کندوکاو پرداختهاند. سرنوشت بیشتر این تشنگان سراب سوسیالیستی، دردناک و دلهره آمیز بوده و در کتابهایی چون سایه سالها، کوره راهی در کویر، مویههای غریبانه، اجاق سرد همسایه، خانه دایی جان یوسف، در ماگادان کسی پیر نمی شود و آثاری دیگر به روشنی از این تجربههای تلخ یاد شده است و برخی از آنان نیز با هزار زحمت و مصیبت خود را به دامان ایران افکنده و گاه برای بازگشت به ایران دههها رنج برده و کسانی چون سرهنگ قبادی با علم به این که به خاطر خیانت ملی اعدام میشوند، بازگشته و با وجود تاکید مقامات حکومت پهلوی بر درخواست عفو از شاه، حاضر به این کار نشده و به قول خودش خواسته تا اعدام شود که کسی پس از آن دل به بیگانه نبندد.
اما در این میان، زندگی ابوالقاسم خان لاهوتی کرمانشاهی متاسفانه مغفول مانده و در باره وی تا کنون اثری مهم وجود ندارد. دلیل این امر نیز توجه مراکز مطالعاتی و چپ گرایان ایرانی به موضوع گریختگان دوران پس از حزب توده در دهههای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی ست و از این رو، لاهوتی که به دوران پیش از این رویدادها مربوط و عضو هیچ حزب چپگرایی نبوده از چشم و قلم آنها افتاده و گمنام مانده است. خوشبختانه در سالهای اخیر در کرمانشاه توجه زیادی به لاهوتی میشود و در این رابطه مطالبی نگاشته شده و این مجموعه تلاشها میتواند شخصیت فرهنگی ایرانی او را از زیر بار غبار ناشی از دیدگاه کمونیستی او خارج نموده و زوایایی از منش و تاثیر وی را در قلمرو بزرگی از ایران تا اوراسیای مرکزی ارائه نماید.
البته نباید جایگاه لاهوتی را با خیل عظیم آوارگان ایرانی در زندان سوسیالیستی در سده بیستم مقایسه کرد؛ چرا که بیشتر مهاجران دهههای سی تا شصت خورشیدی و بجز معدود افرادی چون مرحوم بزرگ علوی، به آذین و سیاوش کسرایی، نقش فرهنگی مهمی در شناساندن ایران و جهان ایرانی به روسیه نداشته اند. در حقیقت لاهوتی از آنچنان شان و منزلتی برخوردار بوده که بایستی با ایرانیانی چون کاظم بیگ رشتی و میرزا عبدالرحیم تبریزی مقایسه شود. میرزا محمدعلی کاظم بیگ در دانشگاه قازان و سن پترزبورگ به مقام استادی رسید و اولین غیر روس عضو آکادمی علوم روسیه بود که به پرورش شاگردان زیادی همت گماشت که یکی از آنها لف تولستوی نویسنده بزرگ روسیه و جهان در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی و اوان سده بیستم بود که از او تاثیر زیادی پذیرفته بود. او را بسیاری از روسان از بنیانگزاران شرقشناسی در روسیه دانستهاند که خدمات علمی او در این حوزه و بویژه ایران شناسی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. میرزا عبدالرحیم تبریزی هم که در قفقاز به طالبوف مشهور بود در شهر تبریز به دنیا آمد و از روشنفکران دوران پیش از مشروطیت بود که نوشتهها و کتابهایش تاثیر بسیاری بر ترقیجویان و مشروطهخواهان ایرانی گذاشته و در قفقاز شمالی نیز نقش مهمی داشت. از این رو، لاهوتی را باید یکی از معدود شخصیتهای برجسته ایرانی در سدههای نوزدهم و بیستم در حوزه شوروی دانست که دامنه تاثیر او عمدتا آسیای مرکزی و سپس روسیه بوده است.
ابوالقاسم الهامی مشهور به لاهوتی در سال ۱۲۶۴ در کرمانشاه متولد شد. پدرش میرزا احمد الهامی اهل شعر بود و دیوان شعری در وصف حماسه کربلا سروده است. ابوالقاسم در ژاندارمری کشور خدمت کرد و به خاطر مشکلاتی که با مقامات این سازمان پیدا میکند به بغداد و سپس استانبول رفته و با دغدغههای آزادیخواهی و عدالتجویی در زمان حضور در ترکیه جذب اندیشه کمونیستی به عنوان یکی از دو گفتمان رایج آن دوران شده بود و پس از بازگشت به ایران و فرماندهی ژاندارمی تبریز به خاطر کودتایی محلی به همراه افسران ژاندارمری از کشور میگریزد.
روزی که در سال ۱۳۰۱ از مرزهای شمال غربی ایران و رود ارس به جلفا و سپس باکو، تفلیس و مسکو رفت، با کولهباری از تجربه وارد سرزمین شوراها شد. ابوالقاسم خان پس از مسکو به ازبکستان رفت و وارد ساختارهای فرهنگی و حزبی آن دیار شد و به عنوان انسانی باسواد، با تجربه و دغدغه مند به هم نوعان و دور افتادگان از قلمرو فرهنگی ایران کمک نمود تا از دیگر باشندگان سرزمین شوراها جا نمانند و در مسیر این آرمان بلند از هیچ کوشش و پویشی دریغ نداشت و شب و روز نشناخت.
آن گونه که از استادان تاجیکستانی شنیده ام، برای لاهوتی به عنوان یک ایرانی، بودن در یک ساختار بومی برای مردم تاجیک در عصر نظریه ملیتهای لنین و استالین موضوع مهمی بود و از این رو در کنار آنان کوشید تا جمهوری شورایی تاجیکستان شکل بگیرد. تلاشهای او در متقاعد ساختن روشنفکران تاجیک برای تهیه طومارهایی مبنی بر قبول تاجیکستان به عنوان یکی از جمهوریهای اتحاد شوروی و سفرش به مسکو و گفتگو با استالین بسیار مفید و مؤثر افتاد. جناب صفر عبدالله سمرقندی استاد دانشگاه فارابی قزاقستان و یکی از ایران شناسان بزرگ آسیای مرکزی در گفتگو با نگارنده، استقلال تاجیکستان را در دهه ۱۹۲۰ مدیون زحمات و تلاشهای لاهوتی دانسته و از او به نیکی یاد میکند. دکتر بهرام امیر احمدیان استاد مطالعات اوراسیایی دانشگاه تهران از طوماری یاد می کند که لاهوتی در روز پیش از آغاز جنگ جهانی دوم به دفتر استالین می برد که سمرقند و بخارا به تاجیکستان باز گردد، اما ملاقات به روز بعد می افتد و به خاطر جنگ به آیندهای دورتر موکول می شود که هرگز فرا نمیرسد.
حضور لاهوتی در تاجیکستان از آموزگاری، عضویت در حزب کمونیست، ریاست تئاتر بزرگ خجند، بنیانگذاری اتحادیه نویسندگان، ریاست آکادمی علوم تاجیکستان، تا وزرات فرهنگ و معارف و علوم و به قول مرحوم جهانگیر دری (ایران شناس تبعه روس در موسسه شرق شناسی مسکو) تبدیل او به شخص سیاسی دوم این جمهوری، منشاء خدمات بزرگی برای فرهنگ و ادب این دیار بوده است. او برای نخستین بار چاپخانه را وارد تاجیکستان مینماید و با انتشار کتاب، مجله، روزنامه و نیز نوشتن نمایش نامه و تصنیف، در ترویج هنر و ادب می کوشد و صدرالدین عینی شاعر تاجیک در جایی نوشته که لاهوتی برای مردم تاجیکستان اولین ماشین چاپ را که در آن روزگار از طلا هم عزیزتر بود، آورده و برای تاسیس نشریات تاجیکی کوشیده و مدتی نیز مدیریت این نشریات را عهده دار بوده است.
لاهوتی در عمر سی و هفت ساله حضور خود در شوروی و به ویژه آسیای مرکزی، توانست با بیان، قلم و تلاش خود نقش مهم و موثری در سرزمین تاجیکستان و ازبکستان داشته و از این رو، امروزه در سغد، خجند، ختلان، قبادیان، خیوه، سمرقند و بخارا نام او به عنوان یک چهره ادبی و فرهنگی مؤثر و حتی در کنار بزرگانی چون صدرالدین عینی، میرزاجان غفورف و لایق شیرعلی به عنوان تکوین دهندگان تاجیکستان نوین مورد تکریم و ستایش است.
در دوران جدید نقش مؤلفههای فکری، فرهنگی و ادبی در شکلگیری ساختارهای نوین دولت بسیار مهم بوده و برای باز تولید دولت جدید ضروری است که از همه عناصر فرهنگی و تمدنی گذشته در شکلها و قالبهای جدید بهره گرفته شود و در این میان نقش برخی شاعران، نویسندگان و ادیبان میتواند بسیار بنیادین باشد و نقش و جایگاه لاهوتی نیز برای تاجیکستان در دهههای نخستین سده بیستم، فراتر از صرف یک شاعر، نویسنده، ادیب و حتی مدیر بلندپایه و بلکه اندیشمندی دولت ساز بوده است.
در واپسین روزگاران زندگی لاهوتی در مسکو، او مدتی به عنوان معاون دبیر شورای نویسندگان اتحاد شوروی خدمت میکرد و به نمایندگی از طرف مسکو در کنگره دفاع از تمدن در پاریس شرکت نمود و همچنین به دریافت نشان لنین از دست استالین نائل آمد. آثار و اشعار او بارها در تاجیکستان، ازبکستان، ارمنستان، روسیه و حتی کشورهای دیگر چاپ شده و برخی از آنها به چاپ چهلم رسیده است.
از آخرین فعالیتهای لاهوتی، استادی مؤسسه شرقشناسی مسکو و آغاز کار سترگ ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان روسی بود که همسرش سیسیلیا بانو یا آنگونه که لاهوتی گفته سلسله بانو آن را به اتمام رساند. از دیگر آثار او باید از کاوه آهنگر، قصیده کرملین، تاج و بیرق، مجموعه اشعار و دیوان لاهوتی و دهها مقاله به زبانهای گوناگون یاد کرد. وی در زمان حضور در مسکو نقش بسیار زیادی در تربیت نسل جدید ایران شناسان روس داشت و آن گونه که دکتر ابوذر ابراهیمی ترکمان رایزن فرهنگی وقت ایران در مسکو می گفت، بسیاری از ایران شناسان امروز نیز هم چنان مدیون تلاشهای لاهوتی هستند و ایران شناسی پس از لاهوتی تحولی اساسی پیدا کرده بود. در حقیقت، میتوان ایران شناسی دوران شوروی را بسیار متاثر از اندیشهها و آثار لاهوتی دانست و این اثر گذاری به اشکال مختلف تا امروز ادامه یافته و علاوه بر خیلی از شاگردانش، همسر او و نیز دخترش لیلا راه او را در ایران شناسی ادامه دادند. آغاز و تکمیل ترجمه شاهنامه فردوسی به همت او و خانواده اش به عنوان تنها نسخه روسی شاهنامه کاری سترگ بود که برای سدهها اهمیت خواهد داشت. جالب اینکه پدرش مرحوم احمد الهامی، به شرح منظوم حماسه کربلا به سبک شاهنامه فردوسی پرداخت و او نیز با وجود گرایشات کمونیستی و سرایش اشعاری چپ گرایانه در اوان حضور در اتحاد شوروی، در اواخر عمر به سرایش اشعاری میهنی و نیز ترجمه شاهنامه فردوسی پرداخت. روند پژوهشهای دخترش لیلا نیز در حوزه تصوف ایرانی ادامه یافته است.
گفته میشود در سالهای آخر دهه ۱۹۳۰ که سختگیری و قلع و قمع استالین شدت گرفت، وی تا مرز اعدام پیش رفته و برخی آثارش با اتهام بورژوازی و میهنی بودن ممنوع میشود و گویا در لیستی که اسامی پیشنهادی را برای اعدام نزد استالین میبرند، او پس از مشاهده نام لاهوتی، آن را حذف میکند و بدین ترتیب لاهوتی نجات یافته و تا سال ۱۳۳۶(۱۹۵۷) زنده میماند و پس از مرگ نیز در گورستان مشاهیر روس در مسکو (نوودو ویچی) دفن میشود.
مرحوم سعید نفیسی در سفر به مسکو با او ملاقات کرده و میگوید که او عاشق ایران بود و آرزوی مردن در میهن و آرمیدن در زیر خاک آن را مینماید. البته در آن دوره زندگی نامهای از او در ایران و افغانستان منتشر میشود که از اندیشههای او و پشیمانیاش از اندیشه سوسیالیستی و عمر بر باد رفته حکایت دارد، اما او در شوروی آن را تکذیب میکند. اگر چه نگارنده خود از زبان مرحوم دری شنیدم که با تاکید از این ندامت سخن میگفت که راه پس و پیش هم نداشت و آفتاب عمرش نیز بر لب بام رسیده بود.
به هر حال، او در شمار مشاهیر تاجیکستان بود و در تاجیکستان به عنوان یک چهره ادبی بزرگ مطرح و خیابانهایی در تاجیکستان و حتی ازبکستان به نام او اسمگذاری میشوند و هنوز هم تئاتر بزرگ شهر دوشنبه، یک خیابان، یک کتابخانه و مدارس مختلف به نام اوست و در کنار تندیس مشاهیر تاجیکستان در شهر دوشنبه، تندیس لاهوتی پس از رودکی، فردوسی، ابن سینا، حافظ، سعدی، خیام، جامی، عینی و تورسن زاده قرار دارد. طرز قرار گرفتن این تندیسها این چنین است که پس از شعرای بزرگ قدیم، از شعرای جدید، فقط عینی، تورسانزاده، و لاهوتی قرار داده شدهاند.
همچنین، در زمان اتحاد جماهیر شوروی جایزهای دو سالانه به نام لاهوتی در اتحادیه روزنامهنگاران تاجیکستان به فعالان حوزه مطبوعات داده میشد و در آذرماه ۱۳۸۶ همایشی در تجلیل از او در دانشگاه دولتی تاجیکستان برگزار گردید و در سال ۱۳۹۶ نیز مراسمی برای او در شهر دوشنبه برگزار شد و کتابی با عنوان “نامههای لاهوتی” به همت خانم خورشید آته خانوا در تاجیکستان منتشر شد که بیشتر این نامهها خطاب به اهل قلم تاجیکستان بوده و همه مخاطبان در پاسخ به نامهها او را “استاد” خطاب کردهاند. شمار آثار مربوط به آن مرحوم در تاجیکستان کم نیست و نسلهای جدیدتر این سرزمین نیز همچنان مشتاق دانستن بیشتر از او هستند و در کرمانشاه نیز این موضوع جذابیتهای خاصی برای شعر دوستان این دیار پیدا کرده است.
سرودن اشعار سنتی و سپید از سوی لاهوتی، تأثیر مهمی بر فرهنگ، اندیشه و فضای فکری نخستین سالهای تشکیل جمهوری تاجیکستان گذاشت؛ به طوری که محمد جان شکوری بخارایی از او به عنوان “پدر شعر نو تاجیکستان” یاد میکند که توانست به عنوان شاعر ملی تاجیکستان، نخستین سرود ملی آن سرزمین را پس از یک سده سلطه مطلق تزارها، در دوره شوروی بسراید. شمس لنگرودی نیز باور دارد که نخستین شعر نو را در ایران، لاهوتی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده است.
اشعار لاهوتی همواره هم مورد توجه محافل علمی و ادبی و حتی مورد استفاده در موسیقی کشورهای مختلف بوده و هست. در تاجیکستان ، روسیه و افغانستان، اشعار او را بارها ترانه سرایانی چون احمدظاهر خوانده اند. شعر “همت کنید ای دوستان، دشمن به میدان آمده” در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در دوره جنگ تحمیلی بارها مورد استفاده قرار میگرفت. سیاوش شجریان، اکبر گلپا و برخی از خوانندگان ایرانی دیگر نیز اشعار او را خوانده و میخوانند. یکی از اشعار مهم او که بسیار مورد استقبال است و در سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز همچنان خوانده میشود این است:
تنیده یاد تو در تارو پودم، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم، میهن ای میهن
نگارنده در سفرهایی که طی سالهای پس از استقلال جمهوری آسیای مرکزی به منطقه داشته، به ویژه در ملاقاتهای خود با محققان و ادیبان تاجیک، به روشنی اهمیت و احترام نام و یاد لاهوتی را در میان آن عزیزان دریافته است. در سفر شهریور ۱۳۸۷ حتی در یکی از نقاط بسیار دور از مرکز، در روستای ارتوج در دل کوهساران میان پنج کنت و عینی و در نزدیکی رود زرافشان و شهر پنج رود (آرامگاه رودکی بزرگ) به مدرسهای برخوردم که نام و تصویر لاهوتی را برخوداشت و برخی از مردم آن دیار حتی نمیدانستند که لاهوتی از سرزمین دورتری آمده و او را تاجیک میدانستند و البته درست هم همین است؛ چرا که ایرانیان در هر جایی باشند از سغد و خجند تا قونیه، از لاهور تا دربند و استیا در آن سوی کوهستانهای قفقاز، پشتون و دری و پارس و کرد و آذری، همه در درون یک حوزه فرهنگ و تمدنی مشترک زندگی میکنند و داستان لاهوتی در تاجیکستان، در حقیقت واقعیتهای فرهنگی حوزه تمدنی ایران را نشان میدهد و آن گونه که خجندی و داغستانی و زنگنه در اصفهان (صدراعظمهای دوره صفویه) و یا مولوی بلخی در قونیه هرگز احساس بیگانگی نداشتند، لاهوتی نیز هرگز خود را از مردمان آسیای مرکزی بیگانه نمیدانست.
در دی ماه ۱۳۸۷ در کنفرانس “روابط ایران و روسیه ” که به وسیله موسسه شرق شناسی آکادمی علوم روسیه برگزار گردید، با بانو لیلا دختر مرحوم لاهوتی که استاد دانشگاه علوم انسانی مسکو و پژوهشکر موسسه شرق شناسی است ملاقات داشتم و یک جلد از کتاب پدر بزرگش مرحوم میرزا احمد الهامی کرمانشاهی را که در سالهای اخیر به همت دکتر امید اسلام پناه استاد دانشگاه فرهنگیان کرمانشاه منتشر شده است به وی تقدیم داشتم. در آن زمان پیشنویس این متن را به ایشان دادم و ایشان پذیرفت که آن را مطالعه کرده و نکاتی را پیرامون آن بنویسد وعکسها و نیز چند بیت شعر دست نوشته ارزنده از آخرین سرودههای آن مرحوم را برایم بفرستد که در فصل نامه کرماشان به همت آقای بهرام ولد بیگی منتشر شد و برخی از آن تصاویر برای نخستین بار بود که منتشر میشدند. در پایان این متن، نامه خانم لاهوتی را به نگارنده میآورم:
دکتر کرمی محترم
ما همگی با کمال میل، مقاله خوب شما را در مورد پدرمان خواندیم و بسیار خرسندیم که در زادگاه وی؛ کرمانشاه، مجموعه مقالهای در مورد او نوشته خواهد شد. در اینجا نکاتی را یادآوری می کنم.
- در دست نویسهای خود ابوالقاسم لاهوتی که در آرشیو خانوادگی نگهداری می شوند (مسکو،۱۹۴۵) آمده است: «۱۴ فوریه سال ۱۹۲۲، با عبور از رودخانه ارس، ما سر از جلفا در آوردیم . در سال ۱۹۲۴ من وارد مسکو شدم؛ با سپاس گزاری کمک خارجی دائمی که با مهمان نوازی به من پیشنهاد شده بود را پذیرفتم، با ترجیح این که توان آن را دارم که در کنار مردمی که پناهم دادهاند، با تلاش وکار خود زندگی کنم. به عنوان حروف چین در چاپخانه ملل شرق (بعدها انتشارات مرکزی ملل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ) شروع به کار کردم، جایی که در آن به زودی منظومه «کرمل» من، که توسط خودم حروف چینی شده بود، چاپ شد. پس از این جریان، به عنوان همکار علمی انتشارات ارتقاء یافتم، آنجا در سال ۱۹۲۴، در گروه برنامه اقلیمی جهانی (و. ک . پ) پذیرفته شدم ».
- کارمند مسئول اداره جمهوری نخجوان نیز در مورد وی اینگونه می نویسد: «عشق قلبی برادر لاهوتی به مردم، قهرمانی او، اینکه او یک انقلابی ممتاز با شرف راسخ بود، یکی از بهترین پیشتازان و خلق مردم ایران، را باور کنید. اکنون جدا شدن از او برای ما به این خاطر دردناک نیست که از او جدا می شویم، بلکه برای این است که او با اشک موقتا از ایران جدا شد، جایی که او در هر قدمی آماده مبارزه تا حد مرگ بود؛ تنها به این خاطر که دهقانان ستم دیده را از چنگال شاه وخانها برهاند ».
- در اینجا قسمتی از مقاله ای که من و برادرم- دلیرلاهوتی – برای یکی از دائره المعارفهای ادبی نوشتهایم، ذکر شده است. این دائره المعارف هنوز چاپ نشده است، اما شما، اگر که بخواهید، از این مطالب میتوانید استفاده نمایید: « لاهوتی زمانی به عنوان مدیر انیستیتوی فرهنگ تاجیکستان در تاشکند مشغول به کار بود. او جانشین کمیسر ملی وزیر فرهنگ تاجیکستان بود (۱۹۳۰-۱۹۲۵)، او انتشارات، چاپخانه (گاهی، با وجود بیماری که در پشت خود داشت، حروف و دیگر تجهیزات را به مناطق کوهستانی مختلف میرساند)، تئاتر، من جمله تئاتر درام تاجیکستان، که اکنون نام او را دارد، مدرسههایی تاسیس کرد. یکی از کسانی که در آن وقت تحت قیمومیت وی قرار داشت، که بعدها درام نویس مشهور تاجیکستان شد، غنی عبدالله، در مورد او می نویسد: ” لاهوتی در پست خود سعی داشت که هر آنچه را که از دستش بر می آید، انجام دهد، به این خاطر که معلمی به دست بیاورد که با رفتن به روستاهای دور دست موافقت نماید، برای اینکه جوان باهوش دیگری را از مناطق دور دست به تحصیل در دورهها یا آموزشگاهها هدایت کند… این کارها نیازمند هزینه بود، و کمیساریای ملی از دارایی زیادی برخوردار نبود. با فائق آمدن بر محدودیتها، لاهوتی، معمولا، حقوقی که خود از کمیسریایی دریافت می کرد، تقسیم می کرد… ] عبدالله غ.جام لبریز دل، پامیر (دوشنبه)، ۱۹۷۷،۱۲no، ص ۸۰-۷۷ [.
او آثار پوشکین، گریبایدوف، مایاکوفسکی، شکسپیر، لوپه د وگا و دیگر نویسندگان را به تاجیکی و فارسی ترجمه کرد؛ به شاعر جوان تاجیکی قواعد نظم یاد می داد. بسیاری از ترانههای او که ملی شدهاند، تا به امروز در تاجیکستان خوانده میشوند. در اولین کنگره نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ به عنوان یکی از دبیران اتحادیه نویسندگان شوروی انتخاب شد. در این دوره که در مسکو زندگی می کرد، لاهوتی به عنوان دبیر اتحادیه نویسندگان شوروی، گاه گاهی به حضور استالین نیز رسید، با بهره بردن از این ملاقاتها، اغلب، مانع دستگیری دسته ای از نویسندگان تاجیکی و ازبک می شد، از جمله نویسنده ادبیات کلاسیک تاجیکستان صدرالدین عینی».
- می خواهم دوباره در مورد کارهای ترجمهای پدر اضافه نمایم. یکی از مثلهای محبوب وی مثل معروف مولانا جلال الدین رومی در دفتر دوم مثنوی در مورد ترک ، فارس و عرب بود و دیگری نیز شعر سعدی علیه الرحمه که میفرماید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
و به خوبی میفهمید که چقدر برای مردم مهم است که فرهنگ یکدیگر را بفهمند. او و همسرش، سیسیلیا بانو، بسیار روی این قضیه کار کردند که در تاجیکستان ادبیات کلاسیک اروپا و روسیه، و در روسیه، آثار برجسته شاعران فارسی را بشناسانند. علاوه برآن، اوخود با هنرپیشهها کار میکرد، به آنها میآموخت که چگونه این آثار را که برای تاجیکها ناشناس وغیر معمول بودند، درک کنند.
خیلی چیزهای دیگر را می توان باز افزود اما فکر میکنم که این مطلب برای مونوگرافی شما کفایت کند. برای شما آرزوی موفقیت در کارتان را داریم و امیدواریم که مقاله بعدی شما را ببینیم.
«لیلا لاهوتی»
در سال ۱۳۸۸-۱۳۸۹ که در دانشگاه دولتی مسکو در فرصت مطالعاتی بودم، با خانم لاهوتی به دیدار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی رفتیم و رایزن محترم پیشنهاد خرید آرشیو مرحوم لاهوتی را برای کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران مطرح نمود. خانم لاهوتی گفتند که آرشیو موجود در تاجیکستان به موزه آن کشور سپرده شده و در مورد آرشیو مسکو نیز باید در جمع خانوادگی تصمیم بگیرند. بعدتر هم که پیگیر شدم، اظهار داشتند که با توجه به مراجعه زیاد ایران شناسان از کشورهای مختلف و به ویژه قفقاز و اسیای مرکزی و ایران، مسکو را از نظر امکان دسترسی عمومی مناسبتر میدانند.
در پایان باید اشاره کنم که جدا از وضعیت زندگی، تجربه نظامی و گرایش سیاسی مرحوم میرزا ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی، آنچه که در حیات فکری و فرهنگی او اهمیت دارد، نقش او در شناساندن هر چه بیشتر ایران و زبان فارسی در منطقه آسیای مرکزی و روسیه است که به نظر میرسد که با وجود فراز و نشیبهای فراوان سیاسی، اما این موضوع از آنچنان اهمیتی برخودار است که گرایشات سیاسی او در برابرش رنگ میبازد و این نقش فرهنگی آنچنان درخشان و ماندگار است که امروز و در آینده لاهوتی را به آن میشناسند و به نظر میرسد که او وظیفهای بزرگ را در قبال ایران، فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان گران سنگ پارسی انجام داده است.
اما در مورد یکی از آخرین شعرهای دست نویس آن مرحوم که لیلا بانو لاهوتی به این جانب هدیه نمود باید عرض کنم که چیزی جز احساس غربت از وطن نیست. اندیشه سرزمین و افسون زادبوم چیزی ست که البته هر انسان ریشه دار و اصیلی را تحت تاثیر قرار میدهد و آن مرحوم نیز از این احساس دور نبوده است و مینویسد:
گرچه در گلشن نو مرغ سحر بود آزاد
فارغ از بند غم ایمن ز خدنگ صیاد
مست از چهچهه اش هر طرفی خلق زیاد
لیک با این همه یک لحظه نمی برد از یاد
شکل آن گل که چو او دیده به دنیا بگشود
چون ستاره به سر لانه اش آویخته بود