#اختصاصی
به قلم: مرضیه مرادی، کارشناس موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)
نوشته پیشرو درباره رمان ما، نوشته یوگنی زامیاتین است. “ما” داستانی عاشقانه، انقلابی و اتوپیایی که نویسنده در آن دنیایی را تعریف میکند که چند سده بعد از خودش مدینه فاضله کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی است، اما دنیایی کاملا دوپهلو برای مخاطب! روایت داستان چند خطی است و با پیش رفتن داستان، تکههای پازل کنار هم جمع میشوند. این اثر ۳۸۷ صفحهای در ۴۰ یادداشت نوشته شده است و چهار ماه از زندگی یک ریاضیدان جوان (D-503) را به تصویر میکشد. داستان در دسته آثار علمی تخیلی قرار دارد و منبع الهام کتاب ۱۹۴۸ بوده است. در این داستان دانش مهندسی زامیاتین (رجوع شود به قسمت دوم متن، زندگینامه زامیاتین) به کمک او آمده و نقش مهمی را در آن ایفا میکند. اصطلاحات ریاضیاتی و محاسباتی بسیار در آن دیده میشود و حتی شخصیتهای آن با شماره و حروف نامگذاری شدهاند. همه چیز بر اساس اصول و قواعد پیش میرود و هیجان در آن راهی ندارد. هرچند داستان در سال ۱۹۲۰ نوشته شده است اما در آن به ماشینهای پرنده، سفینه، جاسازی تراشه در مغز انسان، غذای شیمیایی و… اشاره دارد که بسیار فراتر از حد تصورات آن دوران است و همین نکات ریز بر جذابیت داستان اضافه میکند.
رمان ما اولین داستان از سری داستانهای پادآرمان شهری مانند “دنیای جدید زیبا” نوشته هاکسلی، “مزرعه حیوانات” و “۱۹۸۴” اثر اورول، «۴۵۱ درجه فارنهایت » اثر بردبری و … بود. هرچند این کتاب در زمان خودش در شوروی اجازه نشر پیدا نکرد، اما نسخه دستنویس آن میان منتقدان و نویسندگان پخش و برای چاپ به کشورهای غربی فرستاده شد اما نهایتا در سال ۱۹۸۸ اجازه چاپ در روسیه را دریافت کرد.
ما دو شخصیت اصلی دارد و داستان حول محور ماجرای عاشقانه آنها و در پس آن ماجرایی انقلابی میچرخد.
این اثر، زندگی D_503 ریاضیدان برجسته یگانه کشور و سازنده انتگرال (سفینه فضایی) را روایت میکند که روزها در ساعت مقرر از خواب بیدار میشود، در ساعت مقرر سرکار میرود، غذا میخورد، به جلسه میرود و میخوابد. زندگیای که او و همشهریانش دارند بر اساس دستورالعمل دیکته شده رهبر آن کشور است. همه در خوشی و آرامش در شهر شیشهای خود زندگی میکنند و کسی به ظاهر اعتراضی ندارد. اما ریاضیدان جوان ما در دنیای دودوتا میشود چهارتا، ناگهان عاشق شده و تمام معادلات زندگی سادهاش بهم میریزد. از ناکجاآباد I_330 وارد صحنه زندگی همشهری D_503 میشود و به غیر از او، زندگی تمام مردم یگانه کشور را بهم ریخته و رهبر را عصبانی میکند. I خنیاگر زیبای داستان میخواهد مرد میمون وار و سردر گریبان کرده را حیات ببخشد، اما او مقاومت میکند و به جنگ با خود و زندگیاش میرود. اتفاقاتی که برای زندگی مکانیکی D میافتد و تحولات درونی و بیرونی آن که ممکن است برای انسانی در سال ۲۰۲۳ هم اتفاق بیافتد، باعث میشود این داستان برای مخاطب هیجان و جذابیت قابل توجهی داشته باشد و آدمی را به فکر فرو ببرد.
از نکات جالب توجه در داستان دیدگاه افراد به پدیده تخیل کردن است. آنها تخیل را بیماری میپندارند و مغز آنها برای خیال بافی و آرزو کردن خاموش شده است. با حضور I_330 کم کم تخیل در زندگی D_503 راه پیدا میکند. D به عشق فکر میکند، به خوشحالی، به کارهایی که میتواند انجام بدهد، به شیطنت، به زندگی! اما همواره تصور ممنوعیت تخیل در یگانه کشور عذابش میهد، اینکه حق ندارد تخیل کند و تخیل نوعی بیماریست آزارش میدهد، جایی تصمیم میگیرد به پزشک مراجعه کند و با عملی ساده این غده سرطانی را از خودش دور کند، اما خوشحالی وجود تخیلات و دنیایی دیگر مانع این اقدام شد و تردید برداشتن و یا نگهداشتن آن، او را در خود فرو میکشد و بر سر دو راهی نگه میدارد.
همچنین در حاشیه داستان، قسمتهای مربوط به زندگی افراد و روابط آنها هم عجیب و هم جالب است. یگانه کشور ما را دیوارهای بلند و سقفی شیشهای دربر گرفته و در پشت این دیوارها دنیای دیوانگان و خرابکاران است، دنیای آدمهای جنگلی! که الهام بخش جسارت ادمهای درون گوی شیشهای هستند.
در این داستان نهاد خانواده بیمعنی است، روابط انسانی بیمعنی و دوستیها سست است. آدمهایی که مثل ربات زندگی میکنند و روح در جان آنها جایی ندارد. لبخند و اشک معنی خود را از دست داده اند و همه با آن غریبهاند جز طغیانگران!
همه لباسها یک دست و یونیفرمی خاکستری است. دنیای ما هم خاکستری است. همه روابط بر اثر شمارهگذاری و بلیط بختآزمایی!
رمان ما عطش زندگی را در شما شعلهور میکند، عطش حس کردن و لبخند زدن به جهان اطرافتان. به جمله زندهها لبخند میزنند که میرسید ناگهان به خودتان رجوع میکنید! که آیا لبخند میزنید؟ آیا زندهاید؟
درباره نویسنده: یوگنی ایوانوویچ زامیاتین (۱۸۸۴-۱۹۳۷)، نویسنده دوران شوروی، در شهر لبدیان استان تامبوفسکی متولد شد. او در خانوادهای رشد یافت که پدر و پدربزرگش کشیش، مادرش نوازنده پیانو و دوستانش کتابها بودند. پس از اتمام دبیرستان وارد موسسه پلی تکنیک سنت پترزبورگ و در بخش کشتی سازی مشغول به تحصیل شد. زامیاتین سفرهای بسیاری داشت و به شهرهای مختلفی سفر کرده بود اما در سال ۱۹۰۵، زمانی که در اودسا حضور داشت، شاهد قیام در کشتی جنگی پوتمکین بود که بعدها در داستان “سه روز” (۱۹۱۳) درباره آن نوشت. و پس از بازگشت به سن پترزبورگ، در فعالیت های انقلابی بلشویک ها شرکت کرد و به همین دلیل دستگیر شد و چندین ماه را در سلول انفرادی گذراند. زامیاتین از این زمان برای مطالعه زبان انگلیسی و سرودن شعر استفاده کرد.
سپس به لبدیان (زادگاه خودش) تبعید شد، اما دوباره به طور غیرقانونی به سن پترزبورگ بازگشت. هرچند او مهندسی خوانده بود اما فعالیت ادبی خود را از سال ۱۹۰۸ با اثری بنام “یک” شروع کرد.
در دوران دانشجویی مبارز طرفدار بلشویک شد. بارها زندانی شد و بعدتر به انگلستان فرستاده شد تا در ساخت کشتی های یخ شکن روسی در کارخانه های کشتی سازی نیوکاسل، گلاسکو و ساندرلند شرکت کند. در سال ۱۹۱۷ دوباره به روسیه برگشت و با کمک ماکسیم گورکی به عضویت اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی درآمد. این دوران بخاطر نوشتن رمان “ما” نقطه اوج زندگی ادبی زامیاتین به حساب میآید.
زامیاتین در عمر کوتاه خود یک رمان، ۷ داستان بلند، ۸ نمایشنامه و چند ده داستان کوتاه و قصه نوشت و مشهورترین اثر وی رمان “ما” است که به فارسی برگردانده شده است. نوشتن همین رمان باعث شد تا حکومت شوروی از فعالیت وی به طور کامل جلوگیری کند. به طوری که نمایشنامههایش دیگر به روی صحنه نرفت و داستانهای دیگرش هم اجازه چاپ نیافتند. به همین دلیل برخلاف میل باطنی به استالین نامهای نوشت و از او درخواست کرد که اجازه خروج از کشور را به او بدهد، پس از موافقت استالین و با کمک ماکسیم گورکی به فرانسه رفت و تا پایان عمر خود در آنجا زندگی کرد.
امید است که روزی داستانهای دیگری نیز از این نویسنده بزرگ به فارسی برگردانده و در اختیار خوانندگان قرار بگیرد.