#اختصاصی
به قلم: دکتر ولی کالجی؛ عضو شورای علمی ایراس[۱]
پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در پتروگراد [سن پترزبورگ]، دولت موقت حاکم بر روسیه برای اداره و کنترل منطقه قفقاز که تحت تاثیر امواج انقالب روسیه بسیار ملتهب و پرتلاطم شده بود، در ۹ مارس ۱۹۱۷ ساختار جدیدی را با عنوان «کمیته ویژه ماورای قفقاز» موسوم به «اوزاکوم»[۲] تشکیل داد. اما در فضای پرالتهاب و مملو از درگیری و تنش در قفقاز، اوزاکوم در عمل به وظایف خود ناکام و ناموفق بود و لذا در نوامبر ۱۹۱۷ جای خود را به تشکیلات جدیدی به نام «کمیساریای ماوراء قفقاز» موسوم به «سیم»[۳] داد. عمر این ساختار سیاسی و اداری تحت نظر دولت موقت انقلابی روسیه نیز کوتاه بود و در ۲۲ آوریل ۱۹۱۸، با انحلال «کمیساریای ماوراء قفقاز» (سیم)، یک ساختار جدید دیگر به نام «جمهوری فدراتیو دموکراتیک ماوراء قفقاز»[۴] در منطقه شکل گرفت. با این وجود، در فضای پرالتهاب قفقاز، این ساختار نیز حدود یک ماه دوام آورد و با انحلال این جمهوری در ۲۸ می۱۹۱۸، سه جمهوری مستقل شامل «جمهوری دموکراتیک آذربایجان»،[۵] «جمهوری دموکراتیک گرجستان»[۶] و «جمهوری ارمنستان» (جمهوری اول ارمنستان)[۷] تاسیس شدند که نقطه عطفی در تاریخ معاصر منطقه قفقاز محسوب میشود که اثرات و پیامدهای آن هنوز نیز در تحولات منطقه قابل مشاهده است. به عنوان مثال، مجلس ملی جمهوری آذربایجان در ۵ اکتبر ۲۰۲۱ میلادی، تصمیم گرفت که روز ۲۸ می(روز تاسیس جمهوری دموکراتیک آذربایجان در ۱۹۱۸) را به عنوان «روز استقلال»[۸] و روز ۲۸ میرا به عنوان «روز احیای استقلال»[۹] نامگذاری کند و به همین دلیل، اخیراً در ۲۸ می۲۰۲۴ میلادی، مراسم یادبود صد و ششمین سالگرد استقلال جمهوری آذربایجان برگزار شد.
نکته و سوال مهم، جایگاه ایران در روند تحولات پر التهاب منطقه قفقاز در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی است. متاسفانه در اکثر منابع و مطالعات انگلیسی و غربی، عمده توجه و تمرکز بر نقش بازیگران بزرگی چون روسیه، امپراطوری عثمانی، آلمان و یا ایالات متحده بوده است و ایران همیشه در حاشیه این مطالعات بوده است. لذا پرسشهای مهمی قابل طرح است. از جمله این که برداشت و رویکرد ایران در قبال فروپاشی روسیه تزاری و استقلال جمهوریهای قفقاز چه بوده است؟ ملاحظات و نگرانیهای ایران در رابطه با شناسایی استقلال جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان چه بوده است؟ برداشت و رویکرد روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی به تحولات قفقاز در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی چپونه بوده است؟
۱- مرور ادبیات پژوهش و آثار منتشر شده در این حوزه به روشنی گویای خلاء جدی برداشت و نگرش ایران به تحولات قفقاز در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی در منابع غیر فارسی است. در منابع فارسی، این آثار بیش از همه شایان توجه هستند: نصرالله صیف پور، تاریخ روابط دیپلماتیک ایران ۱۹۱۷- ۱۹۲۳، کاوه بیات، طوفان بر فراز قفقاز، نگاهی به روابط ایران با جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در نخستین دوره استقلال ۱۹۱۷- ۱۹۲۱ میلادی، رضا آذری شهرضایی، هیئت فوق العاده قفقازیه ۱۹۱۹- ۱۹۲۰ میلادی، و عنایت الله رضا، آذربایجان و اَران. در منابع آذری نیز کتاب روابط دیپلماتیک بین جمهوری دموکراتیک آذربایجان با ایران در پرتو اسناد کمیسیون فوق العاده قفقاز ۱۹۱۹- ۱۹۲۰میلادی[۱۰] از رامیز مِهدی اف،[۱۱]بیش از همه شایان توجه است. در منابع روسی نیز این سه اثر قابل تامل است: قفقاز در یک نقطه عطف ۱۹۱۷- ۱۹۲۱ میلادی[۱۲] از موخانوف،[۱۳] جبهه قفقاز در جنگ جهانی اول، مجموعه اسناد؛[۱۴] و سوسیالیسم شراب داران یا تاریخ اول جمهوری گرجستان ۱۹۱۷-۱۹۲۱ میلادی[۱۵] از موخانوف. در منابع فرانسوی نیز تنها این اثر کلاسیک شایان توجه است: ارمنستان، آذربایجان، گرجستان؛ از استقلال تا استقرار رژیم شوروی[۱۶] از سِرژ آفانسیان.[۱۷] اما در منابع انگلیسی، مهم ترین آثار این دوره از تاریخ منطقه قفقاز عبارتند از: کشمکش در ماوراء قفقاز[۱۸] از فیروز کاظم زاده،[۱۹] جمهوری ارمنستان[۲۰] (۳ جلد) از ریچارد هوانسیان،[۲۱] کمون (شورای) باکو ۱۹۱۷- ۱۹۱۸: طبقه و ملیت در انقلاب روسیه[۲۲] از ریچارد سانی،[۲۳] آذربایجان و روسیه (۱۹۲۰ – ۱۹۰۵): شکلگیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان[۲۴] از تادیوش سویتوخوفسکی[۲۵] و شکل گیری ملت گرجی[۲۶] از ریچارد سانی. مجموع این منابع به روشنی گویای این واقعیت است که به جز برخی منابع فارسی، در سایر منابع منطقه قفقاز و به ویژه منابع غربی، توجه لازم و مناسبی به نوع رویکرد و برداشت ایران به تحولات منطقه قفقاز در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی نشده است. لذا این پژوهش درصدد است تا حد امکان این خلاء مطلعاتی و پژوهشی را برطرف نماید.
در این راستا، این پژوهش از منابع آرشیوی و اسناد تاریخی مراکز زیر در ایران بهره برده است: آرشیو وزارت امور خارجه ایران، آرشیو نخست وزیری ایران، آرشیو موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ و آرشیو کتابخانه ملی ایران. همچنین گزارشها و مکاتبات کنسولگریهای ایران در تفلیس، باکو، ایروان، نخجوان، گنجه، ولادی قفقاز، پتروگراد، استانبول، لندن و پاریس نیز از جمله منابع مهم این پژوهش بوده است. علاوه بر این، گزارشها و مکاتبات کارگزاریهای داخلی ایران در شهرهای اردبیل، آستارا، مغان، ماکو، خوی، تبریز، رشت و انزلی و نیز مقالات منتشر شده در روزنامههای اواخر دوره قاجاریه از جمله نوبهار، جنگل، ایران، شرق، رعد، ارشاد، ستاره ایران و رهنما نیز مورد استفاده این پژوهش قرار گرفته است.
۲- در این مقطع از تاریخ منطقه قفقاز ( سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی)، فضای سیاسی ایران در اواخر دوره قاجار یکی از بی ثباتترین شرایط را تجربه کرده است. در این فاصله کوتاه، بیش از هشت نخست وزیر تغییر کرده است. نهضت یا جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان در گیلان (اکتبر ۱۹۱۵ تا ۵ ژوئن ۱۹۲۰)، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز و آذربایجان (۵ آوریل تا ۱۴ سپتامبر ۱۹۲۰) و نیز قیام محمد تقی خان پسیان و تشکیل جمهوری خودمختار خراسان در ۱۹۲۱ میلادی، اقتدار دولت مرکزی ایران را به چالش کشیده بود. همچنین انقلاب بلوشیک در روسیه، موجب خروج این کشور از صحنه تحولات سیاسی ایران و تقویت نقش بریتانیا در امور داخلی ایران شده بود که یکی از نتایج مهم آن، انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلستان بود.
اما در رابطه با نوع برداشت و رویکرد ایران به انقلاب فوریه روسیه در ۱۹۱۷ و استقلال جمهوریهای قفقاز، ۷ نکته و موضوع مهم شایان توجه است:
نخست؛ تغییر و تحول در ساختار دیپلماتیک ایران در رابطه با روسیه و قفقاز: پس از انعقاد معاهدات گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸) که به جدایی قفقاز از ایران انجامید، ارتباط مستقیم ایران با منطقه قفقاز قطع شد و اداره روسیه در وزارت امور خارجه در تعامل با سفارت ایران در پتروگراد و سفارت روسیه در تهران، تحولات قفقاز را از طریق کنسولگریهای ایران در منطقه رصد و مدیریت میکرد. لذا پس از تحولات ۱۹۱۷ میلادی، مجددا ارتباط مستقیم دیپلماتیک ایران با قفقاز برقرار شد. با این وجود، ایران به دلیل عدم شناسایی استقلال جمهوریهای قفقاز، سفیری به باکو، ایروان و تفلیس اعزام نکرد و همان ساختار قبلی را در منطقه قفقاز حفظ کرد که شامل یک سرکنسول گری در تفلیس، دو کنسولگری در ایروان و باکو و چند نائیب کنسول گری در شهرهایی مانند گنجه، نخجوان، ولادی قفقاز و حاجی طرخان (آستاراخان) بود.
دوم؛ عدم شناسایی موجودیت و استقلال دولت موقت روسیه و نیز اتحاد شوروی از سوی دولت ایران نیز موضوع مهمی بود که بر نوع رویکرد ایران نسبت به تحولات منطقه قفقاز تاثیرگذار بود. کارل براوین،[۲۷] نخستین سفیر شوروی در تهران به جای اقامت در سفارت روسیه در تهران، در گراند هتل تهران اقامت داشت و سفارت روسیه در تهران همچنان در دست دیپلماتهای روسیه تزاری بود. عدم شناسایی دولت موقت بلشویک روسیه از سوی جامعه بینالمللی و نیز مخالفت شدید بریتانیا با شناسایی شوروی از سوی دولت ایران، نقش بسیار مهمی در این فرایند در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی داشت.
سوم؛ پیامدهای سیاسی و روحی- روانی تحولات روسیه و منطقه قفقاز برای دولت و جامعه ایران نیز بسیار مهم بود. ایرانیان خاطرات بسیار تلخی از مداخلات روسیه تزاری و جنگهای این کشور علیه ایران به ویژه در منطقه قفقاز به ویژه انعقاد معاهدات گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸) داشتند که به جدایی قفقاز از ایران انجامید. در این بین، دستور لنین برای لغو کلیه قراردادهای پیشین با ایران از جمله قرارداد ۱۹۰۷ میلادی (قرارداد روسیه و انگلیس) نیز امیدهای زیادی را برای مردم و دولت ایران ایجاد کرد. در این بین، ایرانیان از آزادی مجدد ملتهای قفقاز به ویژه مسلمانان این منطقه استقبال میکردند و امیدوار بودند معاهدات گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸) نیز لغو شوند و مناطق و شهرهای از دست رفته ایران در قفقاز مجددا به ایران برگردد. اما در عمل این اتفاق روی نداد و این دو معاهده در بین قراردادهای لغو شده بین ایران و شوروی قرار نداشت. این احساسات و شرایط روحی و روانی جامعه ایران در ۱۹۱۷ تا حد زیادی شبیه احساسی است که در ۱۹۹۱ میلادی پس از فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفت.
چهارم؛ وضعیت دشوار شهروندان ایرانی از جمله کارگران و تجار و بازرگانان در منطقه قفقاز نیز از جمله مهمترین نگرانیها و دغدغههای دولت ایران و کنسولگریهای ایران در منطقه در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی بود. گزارش کنسولگری ایران در باکو در سال ۱۹۱۰ نشان میدهد حدود ۶۰ هزار ایرانی در این شهر حضور داشتند. در گنجه نیز حدود ۴۰ هزار ایرانی و در تفلیس نیز بیش از ۱۰ هزار ایرانی اقامت داشتند. لذا تامین امنیت شهروندان ایرانی، یک دغدغه و نگرانی مهم برای دولت ایران بود. تنها در یک نمونه، در درگیری که بین بلشویکها و طرفادران حزب مساوات در باکو در ۳۰ مارس ۱۹۱۸ پیش آمد و کنسولگری ایران به تصرف نیروهای بلشویک درآمد، حداقل ۵۰۰ ایرانی کشته شدند و بیش از ۵ تا ۱۰ هزار نفر از شهروندان ایرانی و قفقازی نیز به شهرهای شمالی ایران به ویژه آستارا و انزلی پناهنده شدند.
پنجم؛ نا امنی و عدم امنیت در مرزهای شمال غربی ایران نیز دیگر پیامد مهم تحولات قفقاز در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی برای ایران بود. تشکیل «جمهوری سوسیالیستی مغان»[۲۸] توسط روسهای سفید و بلشویک (مخالف استقلال جمهوریهای قفقاز) در مغان، لنکران و آستارا، تشکیل «جمهوری ارس»[۲۹] در نخجوان با حمایت امپراطوری عثمانی، تشکیل «جمهوری ارمنستان کوهستانی»[۳۰] توسط گارگین ناژده،[۳۱] منازعات و درگیریهای مداوم بین ارامنه و مسلمانان در منطقه زنگه زور (سیونیک) و نخجوان و در نهایت استقرار و پیشروی نیروهای عثمانی و بریتانیا در نخجوان و سایر نقاط مرزهای شمال غربی ایران باعث نا امنی و عدم امنیت برای شهروندان ایرانی شده بود.
ششم؛ سیاستها و مداخلات نظامی امپراطوری عثمانی در نخجوان و منطقه قفقاز دیگر فاکتور بسیار مهم و کلیدی در روند سیاستهای ایران در این منطقه در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی بود. متعاقب حمله نیروهای عثمانی موسوم به «اردوی اسلام» به رهبری «نوری پاشا» که باعث شکست کمون (شورای) باکو و انتقال مقر دولت جمهوری دموکراتیک آذربایجان از گنجه به باکو در سپتامبر ۱۹۱۸ شد، جایگاه حزب مساوات به صورت موثری تقویت شد که به شدت تحت تاثیر عثمانی بود و رویکرد مثبتی نسبت به ایران نداشت. امپراطوری عثمانی همچنین نقش مستقیمی در تاسیس «جمهوری ارس» در منطقه نخجوان داشت. در این بین، انعقاد معاهده برست-لیتوفسک در ۳ مارس ۱۹۱۸ بین دولت بلوشیک و انقلابی روسیه با آلمان در جنگ جهانی اول و فراخواندن نیروهای روسی نیز موجب پیش روی قابل توجه قوای آلمانی و نیز عثمانی در جبهه شرق به ویژه در منطقه قفقاز شده بود.
هفتم؛ نقش سیاستهای بریتانیا در تحولات داخلی ایران و نیز منطقه قفقاز بسیار مهم و تاثیرگذار بود. بریتانیا که پس از خروج روسیه تزاری از ایران، تبدیل به بازیگر بلامنازع در صحنه سیاسی این کشور شده بود، برای مقابله با تهدیدات ناشی از پیشروی قوای عثمانی و آلمانی، اقدام به انتقال نیروهای خود از جنوب ایران به نمرزهای شمال شرقی (خراسان برای مقابله با تهدیدات آسیای مرکزی) و مرزهای شمالی غربی برای مقابله با تهدیدات در منطقه قفقاز و نیز نخجوان نمود. همچنین بریتانیا، که منطقه قفقاز را یک «منطقه حائل» با روسیه شوروی و بلشویک میدید، به موازات حمایت از استقلال و خودمختاری کشورهای قفقاز (بدون شناسایی رسمی)، از جریانهای ضد انقلابی و ضد بلوشیک در منطقه مانند روسهای سفید و جمهوری مغان و … نیز حمایت میکرد. در همین راستا، بریتانیا در جریان کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹ با پیشنهاد تشکیل یک «کنفدراسیون منطقهای»[۳۲] بین ایران و جمهوری آذربایجان نیز مخالفت نمود. در مجموع، حضور و نقش نیروهای بریتانیا باعث افزایش مشکلات و پیچیدگیهای بیشتر اوضاع برای ایران شد و به باوری بسیاری از صاحب نظران، تشکیل «جمهوری ارس» توسط امپراطوری عثمانی در منطقه نخجوان نیز به نوعی واکنش به استقرار نیروهای بریتانیایی در مناطق مرزی شمال غربی ایران بود.
۳- روابط ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان (۲۸ می۱۹۱۸ تا ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ میلادی) بیش ترین حجم از مناسبات ایران با منطقه را تشکیل میدهد. مسائل و موضوعات مهمی در این مقطع کوتاه اما پرتلاطم مطرح بود. موضوع نخست، چالش انتخاب نام «آذربایجان» برای این جمهوری بود که با واکنشها و انتقاد گستردهای در داخل ایران مواجه شد. به باور و اعتقاد دولت ایران و نیز روزنامه نگاران و روشنفکران ایرانی، نام آذربایجان همواره برای مناطق جنوبی رود ارس اطلاق میشده است و نام تاریخی و جغرافیایی مناطق شمالی ارس در قفقاز، اَران و آلبانیا بوده است. لذا این موضوع تبدیل به یک چالش مهم بین دولت ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان تبدیل شد که نقش بسیار مهمی در عدم شناسایی این جمهوری از سوی دولت ایران در آن مقطع داشت. از دیدگاه دولت و بسیاری از روشنفکران ایرانی، امپراطوری عثمانی در این روند و تشکیل «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» بسیار مهم و تاثیرگذار بود. دومین موضوع مهم، وضعیت شهروندان ایرانی به ویژه کارگران و تجار ایرانی در باکو، گنجه و محلههای صنعتی باکو مانند صابونچی و بالاخانی بود که بخش مهمی از مذاکرات و مکاتبات ایران با این جمهوری را تشکیل میداد. سومین موضوع، وضعیت مرزهای ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان بود که به واسطه تشکیل «جمهوری مغان» در لنکران، آستارا و مغان و نیز شورشهای حاجی بابای اردبیلی بسیار ناامن بود. چهارمین موضوع، چالش ایران حزب مساوات و نقفوذ عثمانی بود. برخلاف دولت اول جمهوری دموکراتیک آذربایجان به رهبری فتحلی خان خویسکی[۳۳] که رویکرد مثبتی نسبت به ایران داشت، رهبران حزب مساوات از جمله محمد امین رسول زاده و دولت دوم این جمهوری به رهبری نصیب بیگ یوسف بیگلی[۳۴] دیدگاه مثبتی به ایران نداشتند که به اعتقاد کنسولگری ایران در باکو و وزارت خارجه به شدت تحت تاثیر عثمانی بودند. پنجمین موضوع، بازدید هیئت جمهوری دموکراتیک آذربایجان به رهبری اسماعیل خان زیادخانف[۳۵] از ایران در آوریل ۱۹۱۹ بود. علی رغم مذاکرات و توافقات متعددی که بین این هیئت با مقامات ایرانی صورت گرفت، اما دلیل عدم شناسایی جمهوری دموکراتیک آذربایجان، این توافقات هرگز به تصویب دولت و مجلس ایران نرسید. ششمین موضوع، بازدید و سفر «هیئت فوق العاده قفقازیه» از سوی ایران به رهبری سید ضیاء الدین طباطبایی بود که در مدت اقامت چندماهه در قفقاز از ۲ دسامبر ۱۹۱۹ تا ۲۱ فوریه ۱۹۲۰ میلادی، موفق به چندین دور مذاکره با مقامات جمهوری دموکراتیک آذربایجان شد. اما به دلیل نفوذ عثمانی بر حزب مساوات، تاثیر منفی قرارد اد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، مخالفت بریتانیا با تشکیل «کنفدراسیون منطقه ای» بین ایران و جمهوری دموکراتیک آذربایجان در کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹ و نیز عدم شناسایی این جمهوری از سوی ایران، باعث شد این توافقات نیز هرگز نه به تصویب دولت و پارلمان آذربایجان برسد نه دولت و مجلس ایران. سید ضیاءالدین طباطبایی که به شدت نگران سرانجام توافقات ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان بود، با عجله به تهران برگشت و در ۲۱ آوریل ۱۹۲۰ میلادی با وثوق الدوله دیدار کرد. اما سرعت تحولات در منطقه قفقاز بسیار پرشتاب بود و تنها یک هفته بعد، با پیشروی نیروهای ارتش سرخ شوروی، جمهوری دموکراتیک آذربایجان در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ میلادی از هم فروپاشید.
۴- روابط ایران با جمهوری ارمنستان (۲۸ می۱۹۱۸ تا ۲ دسامبر ۱۹۲۰ میلادی) نیز دارای موضوعات مختلفی بود، هر چند از نظر حجم و تنوع موضوعات و چالشها قابل مقایسه با روابط ایران و جمهوری دموکراتیک آذربایجان نبود. نخستین و مهم ترین چالش عدم ارتباط مستقیم زمینی و جغرافیایی بین ایران با جمهوری ارمنستان بود. درگیری مداوم بین ارامنه با مسلمان و نیروهای عثمانی در زنگه زور (سیونیک) و نخجوان نقش مهمی در شکل گیری این روند داشت که باعث اختلال و کندی قابل توجه ارتباط بین وزارت خارجه ایران با کنسولگری ایروان شده بود. موضوع دوم، وضعیت شهروندان و تجار ایرانی در ایروان بود که باعث نگرانی شدید دولت ایران به ویژه در روند درگیر ی بین ارامنه با گرجیها و مسلمانان شده بود. موضوع سوم نیز عدم شناسایی موجودیت و استقلال جمهوری ارمنستان توسط دولت ایران بود که با وجود حضور نماینده این جمهوری- پرنس آرغوتیان[۳۶]– به ایران، تغییری در این رویکرد پدید نیامد. موضوع چهارم، همکاری ارامنه با نیروهای بریتانیایی علیه جمهوری دموکراتیک آذربایجان و نیز امپراطوری عثمانی در نخجوان بود که باعث پیچیدیگی بیشتر تحولات منطقه به ویژه برای ایران شده بود. در نهایت پنجمین موضوع نیز اعزام یک هیئت ایرانی به جمهوری ارمنستان از سوی دولت ایران بود که در رابطه با موضوعات مختلفی از جمله وضعیت شهروندان ایرانی، امنیت مرزها، وضعیت پناهندگان و اوضاع نخجوان مذاکره شد. هر چند این توافقات نیز هرگز به صورت رسمی به تایید و تصویب نرسید. در نهایت با حمله ارتش سرخ شوروی، جمهوری ارمنستان نیز در ۲ دسامبر ۱۹۲۰ میلادی از هم فروپاشید.
۵- روابط ایران با جمهوری دموکراتیک گرجستان (۲۸ می۱۹۱۸ تا ۲۵ فوریه ۱۹۲۱) نیز از نظر سطح مناسبات در پایین ترین سطح در مقایسه با روابط ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان و جمهوری ارمنستان قرار داشت. عدم همسایگی و قرابت جغرافیایی و درگیریها و تنشها در مسیرهای مواصلاتی و ارتباطی قفقاز، مهم ترین عامل آن بود. همانند دو جمهوری دیگر قفقاز، ایران استقلال جمهوری دموکراتیک گرجستان را به رسمیت نشناخت و به موازات آن تلاش کرد تا امنیت هزاران شهروند ایرانی ساکن تفلیس و نیز ایرانیان مقیم ولادی قفقاز، داغستان، حاجی ترخان (آستاراخان) را نیز حفظ کند. نکته بسیار مهم، محوریت و نقش کلیدی و رهبری سرکنسولگری ایران در تفلیس بود که مسئولیت هماهنگی و مدیریت کنسولگریهای ایران در باکو و ایروان و نیز نایب کنسولهای ایران در گنجه، نخجوان و ولادی قفقاز را برعهد ه داشت. جمهوری دموکراتیک گرجستان نیز با تاخیری نسبتا طولانی تر در مقایسه با دو جمهوری دیگر قفقاز، با حمله ارتش سرخ شوروی در ۲۵ فوریه ۱۹۲۱ میلادی فروپاشید و بدین ترتیب با استقرار کامل شوروی در قفقاز، روابط ایران با این منطقه نیز به شرایط قبل از ۱۹۱۷ برگشت.
۶- یکی از موضوعات بسیار مهم، وضعیت شناسایی جمهوریهای سه گانه قفقاز از سوی دولت ایران در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی است. به طور مشخص، برخلاف برخی منابع آذری که معتقد به شناسایی استقلال جمهوری دموکراتیک آذربایجان از سوی دولت ایران در کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹ هستند، اسناد و گزارشات موجود از کنسولگریهای ایران در منطقه قفقاز و وزرات امور خارجه این ادعا و گزاره را تایید نمی کند. ایران به هیچ یک از سه جمهوری قفقاز، سفیر اعزام نکرد و سفرهای آذربایجان و ارمنستان را نیز به صورت غیر رسمی پذیرفت. اسماعیل خان زیادخانف و پرنس آرغوتیان هیچ دیداری با نخست وزیر یا احمدشاه قاجار نداشتند. هیچ یک از توافقات ایران با جمهوری دموکراتیک آذربایجان نیز به تصویب دولت یا مجلس ایران نرسید. حتی با وجود آن که سید ضیاء الدین طباطبایی در پایان آخرین دور مذاکرات هیئت فوق العاده قفقازیه در باکو اعلام کرد که دولت ایران به صورت «دو ژور»[۳۷] (شناسایی کامل)، استقلال جمهوری دموکراتیک آذربایجان را به رسمیت میشناسد، اما این موضوع نیز هرگز به صورت رسمی از طرف دولت و مجلس ایران تایید نشد. در مجموع میتوان گفت، رویکرد دولت ایران، شناسایی «دو فاکتو»[۳۸] و نه «دو ژور» استقلال این جمهوریها بود که با رویکرد کنونی دولت ایران در قبال دولت امارت اسلامی افغانستان تحت کنترل طالبان قابل مقایسه است. عوامل متعددی در عدم شناسایی کامل و دو ژور استقلال جمهوریها از سوی دولت وقت ایران نقش داشتند از جمله وضعیت مبهم این جمهوریها، بی ثباتی سیاسی آنها، مداخلات سیاسی و پیشروی قوای عثمانی، آلمانی و انگلیسی در قفقاز، استفاده از نام آذربایجان برای جمهوری دموکراتیک آذربایجان، وضعیت نامشخص مرزهای ایران با جمهوری ارمنستان و جمهوری دموکراتیک آذربایجان و نیز همسویی ایران با رویکرد جامعه بین المللی در قبال وضعیت جمهوریهای قفقاز به ویژه در کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹ میلادی.
نکته بسیار مهم تداوم این روند به ویژه اعتراض ایران به نامگذاری آذربایجان در سالهای پس از ۱۹۲۱ میلادی است. هرچند پس از استقرار حاکمیت شوروی در قفقاز و با ایجاد «جمهوری فدراتیو سوسیالیستی ماوراء قفقاز شوروی»[۳۹] در ۱۹۲۲ میلادی، از حساسیتها و انتقادات در ایران کاسته شد، اما نامگذاری مجدد «جمهوری آذربایجان سوسیالیستی شوروی»[۴۰] در ۱۹۳۶ باعث اعتراض دولت وقت ایران به ژوف استالین شد. هرچند رهبر شوروی اعتنایی به اعتراض ایران نکرد. ایجاد «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» در ۱۹۴۵ توسط جعفر پیشه وری نیز باعث تشدید مجدد حساسیتها و انتقادات در داخل ایران شد. در نهایت، پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ میلادی و تاسیس «جمهوری آذربایجان»، موضوع نام آذربایجان مجدداً محل بحث قرار گرفت و دهها تن از روشنفکران و نویسندگان ایرانی در نامهای به اکبرهاشمی رفسنجانی- رئیس جمهئر وقت ایران- با اشاره به سوابق تاریخی این موضوع از سال ۱۹۱۷ میلادی، خواستار عدم شناسایی استقلال جمهئری آذربایجان از سوی دولت ایران شدند. هر چند در عمل این اتفاق نیز روی نداد. در این بین، به قدرت رسیدن ابوالفضل ایلچی بیگ[۴۱] در باکو در ژوئن ۱۹۹۲ و طرح مسائلی مانند اتحاد دو سوی ارس باعث ادامه و تشدید این روند شد. در سالهای اخیر نیز جریانی موسو.م به «ایران شهری» که از طرفداران دیدگاههای سید جواد طباطبایی هستند، به شدت مخالف اطلاق نام آذربایجان برای این جمهوری هستند و در این راستا، عمدتاً از عباراتی مانند «جمهوری باکو»، «رژیم باکو»، «استان باکو» و یا «اَران» استفاده میکنند. تقابل این چالشهای تاریخی، نقش مهمی در تنش و فراز و نشیب در روابط ایران با جمهوری آذربایجان طی سه دهه گذشته داشته است.
در مجموع، سیاست خارجی ایران در قبال منطقه قفقاز در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی را میتوان در سه دوره کمابیش متمایز تقسیم کرد:
نخست، ادامه بی طرفی یعنی خط مشی رسمی ایران در طول جنگ جهانی اول که به رغم تقارن با مراحل نخست انقلاب روسیه و روشن نبودن نتایج این دگرگونی، کماکان بر همان روال پیشین یعنی حفظ موازنه و کسب هر چه امتیاز بیشتر امتیاز از طرفین درگیر قرار داشت. این دوره که از آن میتوان به عنوان دوران تصدی علیقلی خان مشاور الممالک بر وزارت امور خارجه یاد کرد با دگرگونیهای حاصل از فروپاشی قطعی روسیه و بر آمدن بریتانیا به عنوان قدرتی که هم از نظر نظامی و هم از لحاظ مالی عملاً مقدرات کشور را تحت الشعاع سیاستهای خود داشت، به پایان آمد.
دوره دوم که با قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس و انتصاب نصرت الدوله فیروز به وزارت امور خارجه آغاز شد و سعی و تلاشی بود از سوی دولتمردان ایرانی برای تجدید نظر در خط مشی پیشین و انطباق آن با دگرگونیهای ذکر شده. این دوره نیز با ناتوانی آشکار بریتانیا در ایفای نقشی که مدعی آن شده بود از یک سو و اعاده اقتدار روسیه در مقام یک قدرت جهانی از سوی دیگر به سرعت پایان یافت.
دوره سوم یا دوره ادعاده مجدد سیاست موازانه پیشین که مقدمات آن از همان مراحل پایانی کابینه وثوق الدوله فراهم آمده بود، با تشکیل کابینه مشیرالدوله و نقش مهم مشاور الممالک در مقام سرپرستی هیئت اعزامی ایران به شوروی در این امر صورتی قطعی یافت و مبنای سیاست خارجی کشور را در مراحل بعدی تشکیل داد.[۴۲]
[۱] این مقاله نتایج پژوهش نویسنده در دوره فیلوشیب مرکز نظامی گنجوی، از مراکز مطالعاتی و آموزشی وابسته به دانشکده مطالعات آسیای و خاورمیانه دانشگاه آکسفورد با عنوان «روابط ایران با جمهوری های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دوره اول استقلال ۱۹۱۷-۱۹۲۱ میلادی» است که در نشست مجازی به میزبانی این مرکز ارایه شده است.
[۲] . Special Transcaucasian Committee (Ozakom)
[۳] . Transcaucasian Commissariat (Sejm)
[۴]. Transcaucasian Democratic Federative Republic (TDFR)
[۵] . Azerbaijan Democratic Republic
[۶] . Democratic Republic of Georgia (DRG)
[۷]. Republic of Armenia (First Republic of Armenia)
[۸] . Independence Day
[۹] . Day of Restoration of Independence
[۱۰] . Diplomatic relations between the ADR and Iran in the light of the documents of the Caucasian Emergency Commission (1919-1920)
[۱۱] . Ramiz Mehdiyev
[۱۲] . Кавказ в переломную эпоху (۱۹۱۷–۱۹۲۱ гг.)
[۱۳] . В. М. Муханов
[۱۴] . Кавказский фронт Первой мировой войны. ۱۹۱۴–۱۹۱۷ гг. Сборник документов
[۱۵] . Социализм виноградарей”, или История Первой Грузинской республики. ۱۹۱۷-۱۹۲۱
[۱۶] . “L’Armenie, l’Azerbaidjan et la Georgie: De l’independance a l’instauration du pouvoir sovietique, 1917-1923
[۱۷] . Serge Afanasyan
[۱۸] . The Struggle for Transcaucasia
[۱۹] . Firuz Kazemzadeh
[۲۰] . The Republic of Armenia
[۲۱] . Richard Hovannisian
[۲۲] . The Baku Commune, 1917-1918: Class and Nationality in the Russian Revolution
[۲۳] . Ronald Grigor Suny
[۲۴] . Russian Azerbaijan, 1905-1920: The Shaping of a National Identity in a Muslim Community
[۲۵] . Tadeusz Swietochowski
[۲۶] . The Making of the Georgian Nation
[۲۷] . Karl Bravin
[۲۸] . Mughan Soviet Republic
[۲۹] . Aras Republic
[۳۰]. Republic of Mountainous Armenia
[۳۱] . Garegin Nzhdeh
[۳۲] . Regional Confederation
[۳۳] . Fatali Khan Khoyski
[۳۴] . Nasib bey Yusifbeyli
[۳۵]. Ismail Khan Ziyadkhanov
[۳۶] . Prince Arghotyan
[۳۷] . de jure
[۳۸] . De Facto
[۳۹] . Transcaucasian Socialist Federative Soviet Republic (TSFSR)
[۴۰] . Azerbaijan Soviet Socialist Republic
[۴۱] . Abulfaz Elchibey
[۴۲] . کاوه بیات، توفان بر فراز قفقاز؛ نگاهی به مناسبات منطقهای ایران و جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجیستان در دوره نخست استقلال ۱۹۱۷- ۱۹۲۱٫ تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ دوم، ۱۳۸۸، صص ۴۲۶- ۴۲۷٫