#اختصاصی
به قلم: علی اخوان؛ دانشجوی دکتری مطالعات روسیه در دانشگاه تهران
درگذشت الکسی ناوالنی خبری بود که خیلی زود در سرتاسر جهان پیچید و واکنشهای متفاوتی در خصوص این اتفاق از سمت رهبران جهان اتخاذ شد. برخی از این واکنشها دولت روسیه را مقصر این حادثه اعلام میکرند که با توجه به وضعیت تنش روسیه با کشورهای غربی، اتخاذ چنین مواضعی دور از ذهن به نظر نمیرسید. پرداختن به این مساله که کدام شخص یا دولت مسئول این حادثه است بدون در دست داشتن شواهد و قرائن معتبر و مستند امکانپذیر نیست لذا در این نوشتار از گمانهزنی و حدسیات بدون قرائن خودداری میشود و به موضوع دیگری پرداخته خواهد شد. این حادثه فرصتی را بهدست میدهد تا در خصوص شخصیت ناوالنی مطالعهی بیشتری داشته باشیم و در این نوشتار صرفا به نوع نگاه الکسی ناوالنی به سیاست خارجی خواهیم پرداخت. طبیعتا بخش قابل توجهی از انتقادات ناوالنی نسبت به پوتین به مسائل سیاست خارجی مربوط میشود و شناخت کامل از وی بدون پرداختن به طرز نگاه او به مسائل سیاست خارجی امری ناشدنی است.
در قلمرو پیچیدهی سیاست جهانی، تعداد کمی از چهرهها به اندازهی الکسی ناوالنی به دلیل انتقاد صریح از سیاست خارجی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، مورد توجه قرار گرفتهاند. ناوالنی به عنوان چهره مخالف در روسیه، نه تنها وضعیت موجود داخلی را به چالش کشید، بلکه به عنوان منتقد سرسخت اقدامات کرملین در صحنه بین المللی نیز ظاهر شد. این نوشتار به دنبال بررسی دیدگاه متمایز ناوالنی در مورد سیاست خارجی پوتین است. همچنین در این نوشتار تلاش میشود تا با رجوع به مصاحبهها، سخنرانیهای عمومی، نقطه نظرات منتشر شده در رسانهها و اعلامیههای انتخاباتی ناوالنی، دیدگاههای وی در سه موضوع سیاستهای روسیه در قبال سرزمینها و مناطق مورد مناقشه در حوزه پساشوروی (کریمه، دونباس، آبخازیا، و اوستیای جنوبی، ترانسنیستریا)، و جهت گیریها و اولویتهای سیاست خارجی (بهویژه در ارتباط با غرب) مورد بررسی قرار گیرد.
برای درک دیدگاه ناوالنی، ضروری است که انتقادات او را در چشمانداز وسیعتر ژئوپلیتیک قرار دهیم. اقدامات روسیه، بهخصوص، عملیات نظامی در اوکراین، بحثهای بینالمللی و تنشهای ژئوپلیتیکی را برانگیخته است. نگرش ناوالنی، لنز منحصر به فردی را ارائه میداد که از طریق آن میتوان این وقایع را بررسی کرد و رویکردهای مخالف تصمیمات سیاست خارجی پوتین که پیامدهایی برای روسیه و جامعه جهانی دارد را بازشناسی کرد. این نوشتار حاصل ترجمهی بخشهایی از مقالهی «سیاست خارجی احتمالی روسیه پس از پوتین: مطالعهی موردی الکسی ناوالنی» است که در سال ۲۰۱۸ در مجلهی مطالعات بینالمللی و امنیتی اروپای مرکزی به چاپ رسید.
دیدگاهها و رویکردهای الکسی ناوالنی در حوزهی سیاست خارجی موضوعی است که پرداختن به آن از اهمیت زیادی برخوردار است. یکی از دلایل آن، شخصیت ناوالنی و اقبالی است که در سالهای قبل از مرگش نسبت به وی وجود داشت. در سالهای اخیر، میان تمام سیاستمداران جناح مخالف روسیه، رهبر حزب پیشرفت و رئیس بنیاد مبارزه با فساد یعنی الکسی ناوالنی در سطح بینالمللی بهعنوان موثرترین و تنهاترین رقیب بالقوه ولادیمیر پوتین مورد توجه قرار گرفته بود. با توجه به تحقیقات ضدفساد او علیه مقامات و سیاستمداران برجسته روس، اعتراضات سازمان یافته مارس و ژوئن ۲۰۱۷ و عملکرد موفق وی در انتخابات شهرداری مسکو در سال ۲۰۱۳، دیدگاههای ناوالنی مورد توجه رسانههای بینالمللی قرار گرفته بود. نام ناوالنی نیز سه بار در فهرست صد متفکر برتر جهان که توسط مجله فارن پالیسی منتشر میشود قرار گرفته و دو بار در میان تاثیرگذارترین افراد جهان در اینترنت توسط مجله تایم انتخاب شده بود. توصیفات زیادی از جمله «آخرین قهرمان اپوزیسیون روسیه»، «اصلیترین مخالف سیاسی پوتین»، «مردی که پوتین را کتک خواهد زد»، «رهبر اپوزیسیون روسیه»، «برجستهترین چهره اپوزیسیون که جان تازه به جنبش مخالفان بخشیده است» و «کسی که غوغایی در سیاست روسیه به پا کرده است» درباره وی گفته میشد. به نظر میرسید سیاستمداران بینالمللی تا حدودی ناوالنی را بهعنوان یکی از رهبران افکار عمومی و مبارزان اصلی روسیه علیه رژیم پوتین به رسمیت میشناختند. بهعنوان مثال تحقیقات ضد فساد وی توسط گای ورهوفستاد، نخست وزیر سابق بلژیک و عضو فعلی پارلمان اروپا و رهبر حزب اروپایی ALDE (اتحاد لیبرالها و دموکراتهای حزب اروپا) مورد تقدیر قرار گرفته بود. افزون بر این، برخی تحلیلگران به این موضوع اشاره میکردند که فهرست روسهای تحریم شده توسط ایالات متحده آمریکا در موضوع الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه در مارس ۲۰۱۴ تا حد زیادی با فهرست پیشنهادی ناوالنی در مقالهای که یک روز قبل در نیویورک تایمز منتشر کرد همخوانی داشت. وی در این مقاله اشاره کرده بود که ممکن است دولت اوباما پیشنهادات وی را در نظر بگیرد.
مواضع ناوالنی در خصوص رویکردهای سیاست خارجی پوتین
موضع ناوالنی در مورد رویکرد پوتین در امور خارجی بسیار انتقادی بود و میتوان سه خط اصلی انتقادی وی را مشخص نمود. اولین و اصلیترین مورد به سیاست خارجی پوتین که به زعم ناوالنی به نیازهای توسعهای روسیه آسیب میزد، مربوط میشود. در این رابطه، استدلال اصلی ناوالنی این بود که پوتین بیش از حد برای امور خارجی کشور هزینه میکند در حالیکه اقتصاد روسیه به سرمایهگذاری نیاز جدی دارد. موضوع «هزینه بیش از حد» هم مربوط به هزینههای مستقیم جنگ در درگیریهای اوکراین و سوریه و هم ارائه کمکهای مادی به سایر کشورها بود؛ ناوالنی از پوتین بابت این موضوع انتقاد کرد که از سال ۲۰۰۵، دولت روسیه مطالبات خود را از کشورهای سوریه، افغانستان، لیبی، عراق، کوبا، کره شمالی، ازبکستان، قرقیزستان و ونزوئلا لغو کرد. ناوالنی به طرز قابل توجهی تمایل داشت این واقعیت را به شکلی برجسته کند که این پول مالیات دهندگان روسی است که دولت در خارج از کشور بهجای تخصیص آنها برای اقتصاد عقبماندهی داخلی خرج میکند. بهعنوان مثال، ناوالنی در جلسهای با حوزههای انتخابیه خود، با انتقاد از تصمیم پوتین مبنی بر هزینه ۱۰۰ میلیارد روبل برای گازرسانی به قرقیزستان، در حالی که ظاهراً ۴۰ درصد از خود خاک روسیه گازرسانی نشده است، گفت که «اعتبار سیاست خارجی» او بهعنوان رئیس جمهور این است که از نوشتن بدهیها خودداری کند. ناوالنی هنگام مبارزات انتخاباتی در شهرهای استانی روسیه، معمولاً استدلال خود به این شکل بیان میکرد: «بسیار خوب، پس پوتین وعده بازسازی پالمیرا را میدهد، اما چرا به جادههای شهرهای خودتان نگاه نمیکنید؟ به نظر شما باید چه چیزی اولویت باشد؟ تعمیر جادههای ورونژ و استاوروپل یا بازسازی پالمیرا؟ آمریکاییها مشغول کارند. بگذارید پالمیرا را درست کنند و ما باید روی مشکلات خودمان تمرکز کنیم».
علاوه بر این، ناوالنی سیاست خارجی پوتین را عامل آسیب به جامعه و تشدید نگرانیهای امنیتی میدانست. در همین راستا، او از سیاستهای پوتین در فضای پساشوروی انتقاد میکرد، زیرا منجر به «جریان غیرقابل کنترل مهاجران کارگری» میشد که «هم بر صلاحیت نیروی کار و هم بر وضعیت عمومی جامعه تأثیر منفی میگذاشت. چراکه امکان ادغام مهاجران در روسیه به میزان افزایش تعداد آنها نیست». ناوالنی با حمایت از ایده کلی مشارکت روسیه در جنگ داخلی سوریه، سیاستهای پوتین در سوریه را ناتوان از پاسخگویی به منافع مسلمانان روسیه میدانست. وی معتقد بود «اینکه ما [روسها] در جنگ بین سنیها و شیعیان در کنار شیعیان میایستیم، بیمعنی است چراکه تقریباً همه مسلمانان روسیه سنی هستند». در نتیجه، «مردم قفقاز شمالی دسته دسته به سوریه میروند تا در کنار برادران سنی خود علیه شیعیان بجنگند». به عقیده ناوالنی، بهجای تلاش برای «نجات اسد، که نماینده حکومت نظامی است، روسیه باید به ائتلاف بینالمللی علیه دولت اسلامی بپیوندد».
نکته دیگر در انتقاد ناوالنی این بود که پوتین از منابع خارجی موجود به نفع پیشرفت اجتماعی و اقتصادی روسیه استفاده نمیکرد. یکی از این منابع، دیاسپورای جهانی روسیه بود که به گفته ناوالنی، مهارتها و شایستگیهای آنها میتوانست بهطور بالقوه برای ارتقای تصویر روسیه در خارج از کشور و همچنین توسعه داخلی این کشور مورد استفاده قرار گیرد، اما این کار بهطور چشمگیری انجام نمیشد، زیرا روسهای مقیم خارج از کشور، سرزمین تاریخی خود را دشمن خود میدانستند. منبع دیگری از این دست، تجربه و تخصص کشورهای توسعه یافته جهان است که به نظر ناوالنی، روسیه از آن برای اصلاحات داخلی خود استفاده نمیکرد، زیرا سیاستهای بینالمللی پوتین روابط روسیه با این کشورها را خراب کرده بود.
در نهایت، یک انتقاد دیگر ناوالنی به سیاستهای پوتین به این واقعیت اشاره داشت که پوتین به شکل قابل توجهی، موقعیت بینالمللی روسیه را تضعیف کرده بود. در این رابطه، ناوالنی بیان کرد که پوتین، مانند سیاست داخلی، در روابط خارجی خود به قوانین تعیینشده و وعدههای خود بیاعتنایی میکند. یکی از مصادیق این موضوع، توافقنامه مینسک است که پوتین آن را امضا کرده بود. ناوالنی همهپرسی الحاق کریمه را جعل شده و به سختی بیانگر عقیده واقعی مردم کریمه میدانست و معتقد بود به همینخاطر جامعه بینالمللی آن را به رسمیت نشناخت. علاوه بر این، ناوالنی پوتین را متهم میکرد که اوکراین، همسایه روسیه و بزرگترین کشور اروپا را از کشور برادر و شریک مهم روسیه به کشوری متخاصم با روسیه تبدیل کرده است. ناوالنی همچنین فساد و فقر که مختص رژیم پوتین را عامل تنزل جایگاه روسیه در جامعه جهانی میدانست و معتقد بود که «در دنیای مدرن، کشوری مورد احترام است که شهروندانش آزادانه و در رفاه زندگی کنند».
با این حال، بحث فوقالذکر نباید این تصور را ایجاد کند که ناوالنی از تمام اقدامات سیاست خارجی پوتین انتقاد میکرد. بلکه فقط آنهایی را مطرح میکرد که با آنها مخالف بود. نمونهای از این نکته، برای مثال، پیوستن روسیه به سازمان جهانی بهداشت بود که ناوالنی از آن استقبال میکرد و آن را برای بخشهای مختلف اقتصاد کشور سودمند میدانست، با این حال، او به صراحت آن را به پوتین مرتبط نمیکرد.
به طور کلی پوتین، بهدلیل اولویت دادن به رقابت ژئوپلیتیکی بر توسعه اقتصادی روسیه مورد انتقاد ناوالنی بود. همان طور که بلانک اشاره میکند، «ریشههای این رویکرد در اقتصاد نیست، بلکه در ژئوپلیتیک است و… برنامه پوتین اساساً جنبه ژئوپلیتیکی دارد، نه اقتصادی.» بنابراین، جای تعجب نیست که گفتمان رسمی پوتین بیش از مسائل داخلی بر مسائل بینالمللی تأکید دارد، زیرا این امور خارجی است که برای ساخت هویت ملی استفاده میشود. در مقابل، ناوالنی به وضوح سیاست خارجی را بهعنوان یک موضوع فرعی، بهعنوان بخشی فرعی از سیاست داخلی در نظر میگرفت و آن را اصلیترین منبعی میدانست که به مدرنسازی کشور کمک میکند. با توجه به موضع ناوالنی موسوم به «اول روسیه» و موضع سخت او در قبال مهاجرت، انتقاد چپ افراطی که او را با ترامپ یکی میدانستند، چندان دور از واقعیت به نظر نمیرسید، اگرچه ممکن است خود ناوالنی کاملاً با چنین ایدهای موافق نبوده نباشد. نکته مهم این است که او با اینکه اهمیت کمی برای سیاست خارجی قائل بود اما به یک معنا همین رویکرد یکی از ارکان مهم کمپین ریاست جمهوری ناوالنی محسوب میشد. برای مثال، او در یکی از مصاحبههای خود برای شرکت در انتخابات ۲۰۱۸ که در آن رد صلاحیت شد گفت: «[من] در مبارزات انتخاباتی خود، یک وظیفهی مهم برای خود تعیین میکنم و آن هم تاکید بر سیاست داخلی است».
مواضع ناوالنی در خصوص مناطق مورد مناقشه:
الف) شبه جزیرهی کریمه:
درگیریهای نظامی روسیه در سال ۲۰۰۸ با گرجستان و سال ۲۰۱۴ و ۲۰۲۲ با اوکراین از مهمترین رویدادهای سیاست خارجی دوران پوتین است. موضع ناوالنی در مورد آن اتفاقات از دو جهت ویژه است؛ اولاً او بر بی اهمیت بودن نسبی آنها در مقایسه با امور داخلی روسیه تأکید داشت. حتی در سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ یعنی زمانی که مسائل سیاست خارجی بهویژه مسائل کریمه و دونباس به شکل قابل توجهی بر گفتمان عمومی کشور مسلط بود تمرکز ناوالنی در وهله اول بر مشکلات داخلی بود. برای مثال در اکتبر ۲۰۱۴ او اظهار داشت که «مساله مهاجرت غیرقانونی صدبرابر مهمتر از اوکراین است». با این باور که «به نفع روسیه نیست که جمهوریهای همسایه را تصرف کنند بلکه مبارزه با فساد، اعتیاد به الکل و… برای حل مشکلات داخلی روسیه به نفع روسیه است». ثانیاً به نظر میرسید ناوالنی مایل نیست درباره سیاست خارجی بهطور کلی و درباره اوکراین بهطور خاص به همان صراحتی که مساله داخلی (مانند نخبگان حاکم روسیه، انتخابات، فساد و…) صحبت میکند، اظهارنظری کند و ترجیح میداد پاسخهای مبهمی به این نوع سوالات ارائه و جریان گفتگو را به مسائل داخلی سوق دهد. در همین راستا در اکتبر ۲۰۱۴ پاسخ ناوالنی به این سوال که آیا کریمه را متعلق به روسیه میداند یا اوکراین؟ این بود که «کریمه متعلق به مردم است که در کریمه زندگی میکنند». ناوالنی از پاسخ به سوالات مربوط به سیاست خارجی اجتناب میکرد و به طور مثال اینگونه پاسخ میداد: «سیاست خارجی در نهایت ساخت جادهها و پرداخت دستمزدهای بالاتر است». نقل قول زیر نشان میدهد که او با مسائل خارجی بهعنوان یک موضوع کم اهمیت برخورد میکرد:
«من از سیاست خارجی اجتناب نمیکنم اما معتقدم که روسیه نباید خود را منزوی کند و از این نظر با پوتین متفاوت هستم. هر اتفاقی که در کشور ما میافتد از طریق سوریه و اوکراین توجیه میشود، اما وقتی شهروندان کشور فقط ۳۰۰ یورو درآمد دارند نمیتوان تأثیر زیادی در سیاست خارجی داشت».
او در مورد کریمه یک دیدگاه واقع گرایانه داشت و استدلال میکند که علیرغم این واقعیت که کریمه با نقض فاحش کلیه مقررات بینالمللی تصرف شده، واقعیت این است که هم اکنون آنجا بخشی از روسیه است. ناوالنی یک بار امتناع خود را از بازگرداندن کریمه به خاک اوکراین اینگونه بیان کرد: «این شبه جزیره ساندویچ سوسیس نیست که بتوان آن را به این طرف و آن طرف انتقال داد». وی با در نظر گرفتن رفراندوم مارس ۲۰۱۴ در کریمه، از طرفداران برگزاری یک رفراندوم جدید و عادلانه بوده که طبق استانداردهای دموکراتیک با حضور ناظران بینالمللی انجام شود و به شکل بالقوه تمامی طرفهای مخالف از تاتارهای کریمه گرفته تا اتحادیه اروپا را راضی کند. به هر حال او نسبت به آینده این شبه جزیره زیاد خوشبین به نظر نمیرسید و میگفت هر چه تلاش کند نه جامعه بینالمللی و نه اوکراین به احتمال زیاد رفراندوم را به رسمیت نخواهند شناخت. بنابراین به احتمال زیاد کریمه بهعنوان یکی از مناقشات ارضی حل نشده در جهان که از مشکلات فقدان سرمایهگذاری و توسعه اقتصادی رنج میبرد باقی خواهد ماند. ایدهی ناوالنی مبنی بر برگزاری همهپرسی عادلانه در کریمه در میان اپوزیسیون دموکرات روسیه رایج بود. بوریس نمتسوف، رهبر سابق حزب پارناس که در فوریه ۲۰۱۵ به قتل رسید و رهبر حزب یابلاکا، امیلیا اسلابونوا نیز دیدگاه مشابهی را مطرح کردهاند. البته در طی مبارزات انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۶ احزاب پارناس و یابلاکا، دفتر تبلیغاتی خود را در شبهجزیره کریمه باز نکردند و ناوالنی در سال ۲۰۱۸ نیز اینگونه عمل کرد.
ب) دونباس:
در مورد دونباس، ناوالنی طرفدار اجرای توافقنامه مینسک یعنی عفو جداییطلبان محلی، قطع حمایت مادی از آنها، خروج نیروهای باقی مانده روسیه که به عقیده وی هنوز در شرق اوکراین حضور دارند و بازگرداندن کنترل مرزها به اوکراین بود. با این حال به نظر میرسید که وی فاقد یک چشمانداز استراتژیک درباره اقدامات بعدی و تعادل وضعیت بود. او دائماً به راهکار آسان اجرای توافق مینسک اشاره میکرد و آن را تنها کاری میدانست که روسیه باید انجام دهد اما وی نتوانست پاسخ قانعکننده به این سوال بدهد که چگونه باید با اوکراین برخورد کرد؟ البته او به توافق مینسک نیز به شکل کامل پایبند نبود و بهسادگی میگفت: «من وظیفه روسیه در توافق مینسک را اجرا میکنم و کنترل مرزها را منتقل خواهم کرد». به همین ترتیب، وقتی ناوالنی با این پرسش مواجه شد که چگونه ملیگرایان اوکراینی که احتمالاً خطری برای شهروندان دونباس هستند را متوقف خواهد کرد؟ پاسخ داد: «برای این هدف، کلاهآبیها و اروپاییها وجود دارند و بشر، تجربه بزرگی در کاربست این اقدامات دارد». در نهایت، هر زمان که دربارهی راههای عادیسازی روابط روسیه و اوکراین از ناوالنی سوال میشد، تقریباً بدون گامهای سیاسی مشخص، پاسخهای فلسفی ارائه میداد و استدلال میکرد که سیاستهای پوتین چنان رویکرد خصمانهای در اوکراین ایجاد کرده است که به سختی میتوان تصمیم جهانی برای مقابله با این مشکل اتخاذ کرد و تنها زمان است که زخمها را التیام میبخشد. در این خصوص او اذعان میکرد: «شاید چند نسل بعد، ما روابط خود با اوکراین را کاملاً عادی کنیم». دیدگاههای ناوالنی درباره اوکراین با مخالفتهای بسیاری از طرف رسانههای طرفدار کرملین و همچنین بسیاری از رسانههای اوکراینی مواجه شده بود. رسانههای طرفدار کرملین استدلال میکردند که ناوالنی وابسته نزدیک به اوکراین است و رسانههای اوکراینی اینگونه استدلال میکردند که وی اگر بر عرصهی حکمرانی وارد شود، تغییر چندانی در سیاستهای کلی کرملین در قبال اوکراین اعمال نخواهد کرد.
ج) آبخازیا، اوستیای جنوبی و ترانس نیستریا:
ناوالنی معتقد بود مقایسهی کریمه و دونباس با آبخازیا، اوستیای جنوبی و ترانسنیستریا درست نیست. او معتقد بود مناطق آبخازیا، اوستیای جنوبی و ترانسنیستریا از زمان فروپاشی شوروی و جنگ ۲۰۰۸ با گرجستان مستقل بودند، اما مناطق تجزیهطلب اوکراین در نتیجه سیاستهای پوتین به وجود آمدند. باز هم به نظر میرسید او برنامه مشخصی در مورد آبخازیا و اوستیای جنوبی نداشت.
این نکته را نیز باید در نظر گرفت که ارتباطات اقتصادی و بیندولتی بین روسیه و این دو منطقه فوق العاده عمیق است و این موضوع خودمختاری منطقه را تضعیف میکند. بهطور کلی، موضع وی در خصوص مناطق تجزیهطلب نه از منظر هویتی و نه از منظر ایدئولوژی بلکه صرفاً از منظر اقتصادی بود و وی این مناطق را سرزمینهایی میدانست که پول مالیات دهندگان روسی برای حفظ و نگهداری از آنها صرف میشود.
مواضع ناوالنی در خصوص رابطه با غرب:
برخلاف پوتین که لحن وی حاکی از تمایز غرب و شرق است به نظر نمیرسید که ناوالنی بر این مساله تأکید داشته باشد. وی گاهی مانند پوتین این کشور را در موقعیت منحصر به فرد بین آسیا و اروپا و گاهی نیز جزئی از جهان غرب میدانست. بهطور کلی، ناوالنی در سخنرانیها و بیانیههای خود تمایل داشت از برجسته کردن غرب بهطور عام و اروپا بهطور خاص خودداری کند و صرفاً آنها را میان چندین بازیگر کلیدی که مایل به برقراری روابط دوستانه با آنهاست فهرست میکرد. با این حال، با مطالعه دقیقتر بیانیههای او، آشکار میشود که تا حدودی از دیدگاههای وی، رجحان با دولتهای غربی بود. وی استدلال میکرد که «منافع استراتژیک روسیه در جهان معاصر از بسیاری جهات با منافع کشورهای پیشرفته غربی منطبق است… روسیه با آنها شرکت برابر و اتحاد خواهد داشت». در عین حال، موقعیت روسیه در جهان و روابط این کشور با غرب در دیدگاه ناوالنی بیش از اینکه موضوعی ایدئولوژیک و هویتی باشد موضوع عملگرایانه و عقلگرایانه بود. ناوالنی درحالی که آشکارا ایدئولوژی های «راه سوم» و «اوراسیاگرایی» پوتین را رد میکرد و از به تصویر کشیدن غرب بهعنوان مانع اصلی توسعه اقتصادی روسیه یعنی کاری که اغلب تبلیغات رسمی روسیه انجام میدهند خودداری میورزید، ظاهراً بر جنبههای اقتصادی، تجاری و سیاسی بیش از جنبه ایدئولوژیک اتحاد با غرب تأکید داشت و آشکارا بیان میکرد که سیاست خود را در صورت ورود به عرصهی قدرت در قبال همه بازیگران بینالمللی بهگونهای تنظیم خواهد کرد که منفعت روسیه معیار عمل قرار گیرد و مردم روسیه درآمد بیشتری نصیبشان شود.
در مانیفست حزب پیشرفت بعد از روابط روسیه و غرب به سیاست روسیه در مناطق پساشوروی اشاره میشود که نشان میدهد ناوالنی به سختی منطقه موسوم به خارج نزدیک را بهعنوان رکن سیاست خارجی این کشور میدید. ناوالنی با اشاره به «روابط فرهنگی و زبانی نزدیک» کشورهای پساشوروی که به دلایل تاریخی با یکدیگر دارند، ادغام اوراسیا را به را بهطور کامل رد نمیکرد و پیشنهاد میداد که این یکپارچهسازی ادامه یابد اما فقط «به حدی که به منفعت متقابل اعضا کمک کند» و به خاطر منافع ژئوپلتیکی به ضرر اقتصادی منجر نشود. بهطور کلی به نظر میرسید ناوالنی، فضای پساشوروی را از لحاظ داخلی (امنیتی و اقتصادی) درک میکند و نه بهعنوان امور خارجی؛ در این راستا با هدف کنترل مهاجران خارجی، یک رژیم ویزا برای نه تنها تاجیکستان، ازبکستان، آذربایجان بلکه حتی با قرقیزستان و ارمنستان که از همتایان روسیه در اتحادیه اقتصادی اوراسیا هستند پیشنهاد میکرد.
به طور کلی، رویکردهای سیاست خارجی ناوالنی حاوی تناقضاتی بود. مثلاً وی میخواست در جنگ سوریه بهعنوان بخشی از ائتلاف بینالمللی شرکت کند در حالیکه برنامهای برای کمک مالی و صرف هزینه برای بازسازی این کشور جنگزده نداشت. او مایل به ادامه ادغام اوراسیا بود تا زمانیکه برای روسیه مفید باشد و همزمان از ایده تحمیل رژیم روادید با کشورهای آسیای مرکزی حمایت میکرد و در نهایت، قصد داشت بدون بازگرداندن کریمه به اوکراین، روابط دوستانه با غرب برقرار کند.
منبع:
- Patalakh, Artem (2018). On the Possible Foreign Policy of the Post-Putin Russia: The Case of Alexei Navalny’s Viewpoints on Foreign Affairs. Central European Journal of International and Security Studies12 (1):9-31.