تاریخ : چهارشنبه, ۲۱ آذر , ۱۴۰۳ 10 جماد ثاني 1446 Wednesday, 11 December , 2024

سخنی در باب نظم آینده جهان/ گذر از تنگنای دوره گذار

  • ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۹
سخنی در باب نظم آینده جهان/ گذر از تنگنای دوره گذار

*این یادداشت نوشته دکتر مهدی سنایی، دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، که در شماره ۳۰ فصلنامه سیاست‌نامه با عنوان گذر از تنگنای دوره گذار منتشر شده است.

این نوشتار که به موضوع نظم جهانی[۱] آینده می‌پردازد، پس از اشاره به روند تحولات دو دهه اخیر، سناریوهای اصلی و محتمل برای نظم آینده (احیای تک قطبی، چندقطبی، دوقطبی نوین و نظم پساقطبی) را مطرح و از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار می‌دهد. در ادامه برخی مختصات دوره گذار به اختصار تبیین و  مولفه‌های دگرگونی در جهان در سه مقیاس خرد، میانه و کلان برشمرده می‌شود. نویسنده بر این باور است، با توجه به تغییرات بنیادین پدید آمده در مولفه‌های شکل‌دهنده نظم پیشین ( فرد، دولت ملی و نظام بین‌الملل)، اختلافات و شکاف‌های پدیدآمده در تجمیع مراکز قدرت و همچنین عدم اتفاق بر سر قواعد، انتظار شکل‌گیری نظمی جدید برای جهان را در آینده قابل پیش‌بینی نمی‌توان داشت. به عبارت دیگر، ضمن تردید در ضرورت و امکان‌پذیری وجود نظم فراگیر جهانی در همه مقاطع تاریخی، در کوتاه مدت ساختارها و حقوق بین‌المللی موجود ضمن تداوم حیات بیش از گذشته تضعیف و ناکارآمدتر  و بی‌ثباتی و واگرایی تشدید خواهند شد. پیشنهاد این نوشتار اولویت دادن به گفتمان مدیریت دوره گذار در مقطع کنونی است.

از میانه سال‌های دهه ۲۰۰۰ میلادی یعنی حدود دو دهه پیش و با ناکام ماندن یک دهه تلاش برای شکل‌گیری نظم جهانی تک‌قطبی به رهبری آمریکا “دوره گذار[۲]” در مراکز پژوهشی و دانشگاهی به گفتمان غالب در تبیین وضعیت جاری جهان تبدیل شد. از آن هنگام تاکنون پژوهشگران و تحلیلگران مشغول گمانه‌زنی و پیشبینی درباره آینده نظم جهانی هستند، هریک گونه‌ای از انواع شناخته شده نظم را محتمل می‌شمارند و می‌کوشند تا در رویدادهای بین‌المللی نشانه‌هایی برای اثبات پیش‌بینی خود بیابند. دو رویداد بسیار مهم، فراگیری کووید ۱۹ و جنگ اوکراین، به عنوان عوامل شتاب‌دهنده در دوره گذار نظم جهانی مورد توجه قرار گرفتند و نمایندگان مکاتب مختلف در روابط بین الملل برداشت‌های متفاوتی از تاثیر این دو رویداد بر آینده جهان ارائه کردند؛ در مجموع، باورمندان به مکتب واقع‌گرایی[۳] در رویداد اول و بین‌المللی‌گرایان[۴] در رویداد دوم نشانه‌های بیشتری برای تایید دیدگاه‌های خویش یافتند. حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ جنبش حماس به اسرائیل و واکنش اسرائیل با آغاز عملیات و بمباران گسترده علیه غزه، موج گسترده افکار عمومی جهانی در حمایت از مردم فلسطین و حمایت هم‌زمان آمریکا و قدرت‌های اصلی اروپایی(آلمان، انگلیس و فرانسه) از اسرائیل، از جانب بسیاری از اهالی سیاست از جمله جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به‌عنوان مرحله‌ای مهم در تعیین نظم آینده تلقی شد. هر سه رخداد نشان داد در وضعیت کنونی جهان وقوع اتفاقات غافلگیرکننده کاملا امکان‌پذیر است و رخداد سوم اهمیت بازیگران غیردولتی و نقش خاورمیانه را در شکل گیری نظم آینده بیشتر از گذشته نمایان نمود.

احیای نظم تک‌قطبی[۵] در روندی نوین، نظم چند قطبی یا موازنه قوای جدید، دو قطبی جدید و جهان پساقطبی (جهان بدون قطب) چهار سناریوی اصلی مطرح شده برای نظم آینده جهان از سوی دانشمندان و پژوهشگران روابط بین‌الملل هستند و سایر گزینه‌های مطرح شده را نیز می‌توان ذیل یکی از این چهار سناریو قرار داد. بر اساس سناریوی اول، ایالات متحده بار دیگر جایگاه خود را در مقام ابرقدرت مسلط جهان باز خواهد یافت و توان قدرت‌های نوظهوری که در سال‌های آینده امکان رقابت با آمریکا را برای شکل دادن به نظم جهانی دارند، فروکش خواهد نمود. بنا به این نظریه، با وجود افول آمریکا و کاهش نیروی آن در مولفه‌های اصلی شکل‌دهنده نظم جهانی، این کشور هنوز قدرت مسلط است و چشم‌اندازی درباره قدرت‌های رقیب به ویژه چین و روسیه، برای اداره بخشی از جهان و به چالش کشیدن آمریکا در مولفه‌های اصلی قدرت جهانی در دست نیست.
شبکه‌ ارتباطی کشورهای آنگلوساکسون به عنوان بزرگترین شبکه مالی، اطلاعاتی و فرهنگی جهان، پیشرو بودن این کشور در حوزه فناوری، هژمونی دلار[۶] در نظام پولی و مالی جهان، نوآوری‌های شرکت‌های آمریکایی و توانایی بهره‌مندی از عواید آن به پشتوانه حق مالکیت معنوی[۷]، شرکت‌های چندملیتی ثبت شده و فعال در خاک آمریکا در کنار محدودیت‌های رقیبان آمریکا برای گسترش جداگانه نفوذ ژئوپلتیک و اقتصادی خود از دلایلی است که هواداران این نظریه به آن استناد می‌کنند.

نظریه نظم چندقطبی افول آمریکا همزمان با قدرت گرفتن بازیگران نوین در نظام بین‌الملل را روندهای اصلی جاری در تحولات جهان می‌داند و تاکید دارد که بازیگران نوظهور در کنار قدرت‌های پیشین بازیگران اصلی دنیا خواهند بود. گونه های مختلفی از نظم چند قطبی ترسیم شده است که از جمله آنها می‌توان به سه قطبی آمریکا، روسیه و چین، کنسرت چند قطبی قدرت های بزرگ و نظم چند مرکزی با بلوک های تابعه اشاره نمود. ظهور قدرت‌های جدید بین المللی چون آفریقای جنوبی، برزیل، هند، مکزیک، اندونزی و برخی دیگر، تقویت نقش اقتصادی چین در اقتصاد جهان و افزایش حضور این کشور در قاره آفریقا، آمریکای جنوبی و اخیرا خاورمیانه ، افزایش نقش‌آفرینی روسیه، پدید آمدن قدرت‌های منطقه‌ای چون ایران، ترکیه و عربستان سعودی و میل به برقراری توازن در سیاست خارجی متحدان آمریکا مانند قطر، امارات متحده عربی و سپس عربستان در سال‌های اخیر می‌تواند از جمله نشانه‌های استقبال کشورها از نظم چند قطبی تلقی شود. این سناریو از سناریوهای محبوب قدرت‌های غیرغربی است و در اسناد بالادستی مرتبط با سیاست خارجی در روسیه و چین طی سال‌های اخیر به روشنی منعکس شده است.

از شناخته‌شده‌ترین سناریوهای محتمل آینده، سناریوی دوقطبی[۸] است. از نگاه طرفداران این نظریه، پیامد قدرت گرفتن چین در زمینه‌ اقتصادی و حوزه‌های وابسته آن، سرریز قدرت اقتصادی چین در حوزه‌های سیاسی، نظامی، فناوری و فرهنگی، کاهش روابط برخی کشورهای غیرغربی با آمریکا و همپیمانانش همزمان با همگرایی بیشتر کشورهای غیرغربی در روابط دوجانبه با چین و بعضا روسیه، مقدمه‌ای برای ظهور جهان دوقطبی خواهد بود. دو قطبی آمریکا و چین بیش از هر مورد دیگر از منظر امنیتی مورد توجه صاحب‌نظران قرار گرفته است و دام توسیدید[۹] از مشهورترین نظریه‌ها به عنوان پشتوانه این دیدگاه است. شدت عمل آمریکا علیه بازیگران غیرغربی مانند ایران و روسیه با وضع تحریم‌های گسترده، می‌تواند محرکی برای افزایش پیوندهای اقتصادی این کشورها با چین باشد و اتحاد این کشورها خطری برای قدرت جهانی غرب به حساب می‌آید. افزایش فرند شورینگ[۱۰] در سال‌های اخیر از نشانه‌های دیگر برای بروز جهان دو قطبی در جهان است که سبب دو پاره شدن چرخه تامین[۱۱] مواد اولیه می‌گردد چرا که شبکه تامین را به کشورهای دوست و متحد غرب، به ویژه در حوزه‌های فناوری محدود می‌کند. علاوه بر نظم دو قطبی به رهبری آمریکا و چین، نظم دو قطبی میان آمریکا و اتحادیه اروپا همراه متحدین منطقه‌ای در برابر چین و روسبه و متحدین منطقه‌ای و نهایتا دو قطبی میان آمریکا و اتحادیه اروپا از یکسو و چین، روسیه و ایران از سوی دیگر از شاخه‌های دیگر سناریوی نظم دو قطبی است.

ریچارد هاس[۱۲] از جمله اولین کسانی بود که اصطلاح جهان بدون قطب[۱۳] را برای توصیف شرایط حاکم بر نظم بین‌الملل پس از پایان نظم تک‌قطبی به کار برد. طبق این سناریو قدرت آمریکا در میدان جهانی روبه کاستی است اما همچنان با قدرت‌ مدعیان اصلی اختلاف فاحش دارد. هر چند رقابت میان قدرت‌های بزرگ در جریان خواهد بود، اما آتش این رقابت چنان گرم نیست که سبب جبهه‌گیری کشورهای دیگر به سود قدرت‌های بزرگ شود و جهان چندقطبی را پدید آورد. افول آمریکا در مقام ابرقدرت ضامن نظم بین‌الملل، موجب تضعیف نظم جهانی خواهد شد و در پی آن بی‌نظمی و آشفتگی در روابط بین‌الملل فزونی خواهد گرفت و کشورهای جهان برای حفاظت از منافع خود و برخورداری از صلح و امنیت در جست‌وجوی روابط تازه خارج از چارچوب ساختارهای بین‌المللی برخواهند آمد. در این دیدگاه ائتلاف‌های در حال افزایش در حوزه‌های مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی نشانه‌ای است از کم‌فروغ شدن سازمان‌های جهانی و شکل گیری جهان پساقطبی تلقی می‌گردد.

در بررسی سناریوهای فوق باید اشاره کنیم که شرایط کنونی پدیدار شدن نظم تک‌قطبی در جهان به رهبری آمریکا امری بعید به نظر می‌رسد؛ افول برتری آمریکا در بخش‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی چندان آشکار است که آمریکا خود با اذعان به ناکامی یک‌جانبه‌گرایی برای مقابله با رقبا، به ائتلاف‌های منطقه‌ای روی آورده است و سازوکارهای تازه‌ای را برای مهار نیروهای نامطلوب خود تدارک می‌بیند که با رویکرد دوران تک‌قطبی بسیار متفاوت است. افزون بر کاهش قدرت نسبی آمریکا در جهان و پیدایش قدرت‌های نوظهور در مقیاس منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، نباید مشکلات و ناآرامی‌های درون آمریکا را نیز از نظر دور داشت. آمریکا در سال‌های اخیر جامعه‌ای چندپاره بوده و به تعبیر کارشناسان گرفتار قطبیدگی سیاسی[۱۴] شده است که نه تنها بر امور داخلی ایالات متحده اثر منفی خواهد گذاشت، بلکه از توان آمریکا برای رهبری جهان خواهد کاست. افزون بر عوامل مادی عوامل معنایی نیز نه تنها نشانی از بازگشت جهان به دوران تک‌قطبی تحت رهبری آمریکا به دست نمی‌دهند بلکه حکایت از کاهش اعتبار ارزش‌های آمریکایی در عرصه جهانی و پایان رویای آمریکایی می‌نمایند.

برقراری نظم دوقطبی نیز با توجه به شواهد، محل تردید است. جهان امروز میدان رقابت ایدئولوژی‌های کلان نیست و عوامل دیگری مانند سیاست‌های هویتی[۱۵] که می‌توانند موجب تقسیم‌بندی کشورها در نظام بین‌الملل شود نیز پس از جنگ جهانی دوم تاکنون، جز در حادثه ۱۱ سپتامبر و موارد معدود دیگر، چندان در روابط بین‌الملل نقش‌آفرینی نکرده‌اند. جهان امروز که بیشتر با مفاهیمی همچون وابستگی اقتصادی به یکدیگر[۱۶] تعریف می‌شود، کمتر از گذشته مستعد جناح‌بندی‌های کلان است. چین با تجارت خارجی سالیانه بالغ بر شش تریلیون دلار و مبادلات نزدیک به هفتصد پنجاه میلیارد دلاری با آمریکا و هشتصد و پنجاه میلیارد دلاری با اتحادیه اروپا و در حالیکه با این دو طرف صدها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری متقابل دارد در کوتاه مدت آمادگی ورود به تقابل تمام عیار با ائتلاف غربی و همچنین تضعیف نظم بین‌المللی موجود را ندارد. روسیه نیز که طی دو دهه گذشته جایگاه خویش را در سطح جهانی ارتقا داد و همآوردی با آمریکا در تسلیحات راهبردی را دارد درگیر مسائل ِ پیرامونی خویش شده و روابطش با چین نیز با وجود گسترش هیچگاه سطح اتحاد راهبردی  را تجربه ننموده است. جدا از انگیزه‌های قدرت‌های بزرگ و توانایی یا ناتوانی آن‌ها برای رسیدن به جایگاه ابرقدرتی، نباید نقش آمریکا را نیز در مقابله با برآمدن ابرقدرتی دیگر با استفاده از اهرم‌های گوناگونی مانند مشغول کردن قدرت‌های بزرگ به مسائل حاکمیتی در مرزهای خود و تحریم‌های مالی برای کاستن از توان رقیبان نادیده گرفت.

طرفداران نظریه جهان چندقطبی به منافع ناهمگون و گاه متضاد این کشورها  با دیده اغماض می‌نگرند. این در حالیست که هر یک از قدرت‌های نوظهور امروزی دستورکار متفاوتی را دنبال می‌کند. نداشتن هدف مشترک و تضاد منافع قدرت‌های غیرغربی مانند چین و هند سبب می‌شود تا حرکت جهان از نظم تک‌قطبی به نظم چندقطبی مسیری هموار نباشد و هر یک در راه تبدیل شدن دیگری به ابرقدرتی سنگ بیاندازد و به آمریکا و غرب نزدیک شوند. بسیاری از بازیگران میانه و خرد نیز در میدان جهانی پرآشوب کنونی به درگیر شدن در نظام چندقطبی که رقابت میان ابرقدرت‌ها پیچیده‌تر و سرعت تحولات بیشتر خواهد بود و مقوله امنیت در مقایسه با رشد و توسعه اولویت خواهد یافت و موجب افزایش هزینه‌های نظامی و کاهش رشد اقتصادی خواهد شد، روی خوش نشان نمی‌دهند. در مجموع گرچه چندقطبی شدن جهان تا اندازه ای در قالب ظهور قدرت‌های جدید، چندجانبه‌گرایی[۱۷] در روندهای بین‌المللی و منطقه‌ای و افزایش مراکز قدرت همچنین توجه به تنوع فرهنگی و تمدنی و ضرورت تعامل فی‌مابین تحقق یافته است، اما شکل‌گیری آن مبتنی بر پایه‌های قدرت جهانی و جایگزینی وضعیت فعلی با نظم بین‌الملل چند قطبی حداقل در کوتاه‌مدت جای ابهام دارد.

همین ابهام و اشکال در مورد سناریوی جهان پساقطبی نیز مطرح است. به این ترتیب که کم‌رنگ شدن قطب ها و افزایش ائتلاف‌های منطقه‌ای بخشی از مختصات دوره گذار کنونی است و به مرحله تثبیت نرسیده است. شاهد آنکه این وضعیت در طول پنج ساله گذشته با تحولات مختلف در جهت مثبت یا منفی رشد خود حرکت کرده است. علاوه بر این از نظم پیشین برخی ارکان اصلی چون؛ سازمان ملل، قواعد بین الملل و همچنین ائتلاف غربی با وجود ضعف نسبی هنوز گاه به گاه تأثیرگذاری خود را به نمایش می‌گذارند. اکنون نیز بسیاری از ناظرین با نگرانی در انتظار تحولات انتخابات ریاست جمهوری در اواخر ۲۰۲۴ آمریکا هستند و به این واقعیت توجه می‌دهند که بازگشت دونالد ترامپ می‌تواند ائتلاف‌های جهانی و منطقه‌ای غربی را از اساس با چالش مواجه نماید.

بازه زمانی سه دهه پس از فروپاشی نظم دو فطبی را می‌توان از منظرهای گوناگون نگریست، اما اغلب سناریوهای آینده نظم جهانی به این روندها از منظر موازنه قوا و منطبق با پارادایم‌های گذشته پرداخته‌اند. این نوشته تحولات دوره گذار را از متظر تغییر در پایه‌ها و اجزای اصلی شکل دهنده نظم و نظام ببن ااملل می‌نگرد و این تغییرات را در سه مقیاس خرد (انسان‌ها در مقام اجزای نظام‌های بزرگتر)، میانه (درون کشورها و نظام‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) و کلان (تحولات در نظام بین‌الملل) بررسی می‌کند. تحولات دوره گذار نشان از تغییرات بنیادی در هر سه مقیاس دارند و همزمان موجب تقویت نیروهای مرکزگریز برابر نیروهای مرکزگرای ضامن نظم جهانی گذشته می‌شوند.

برخی تحولات دهه‌های اخیر که ماهیت تمدنی و اجتماعی دارند، بر تک‌تک افراد، در مقام اجزای سازنده نظام‌های اجتماعی اثر گذاشته‌اند. انباشتگی این اثرات می‌تواند سبب دگرگونی در نظام‌های قدرت شود، چرا که بسیاری از این موارد مانند مسائل هویتی و نظام‌های معنا از عوامل موثر بر سازمان‌دهی قدرت در جوامع هستند و در روابط بین‌الملل نیز از دیرباز مناقشه ‌برانگیخته‌اند. بسیاری از مفاهیم هویتی که پیشتر معنای مشخص و مرزهای روشن داشتند، امروز به عنوان مفاهیمی نسبی، تغییرپذیر، با مرزهایی کمرنگ درنظر گرفته می‌شوند که فرد با تصمیم خود آن‌ها را انتخاب می‌کند و می‌تواند تغییر دهد، بنابراین مرزهای مفاهیم سنتی هویت رو به کمرنگ شدن گذاشته است. اکنون تحول در هویت‌های فردی و اجتماعی و ظهور نسل جدیدی از جوانان در جهان که تعلق چندانی به ارزش های فردی و اجتماعی پیشین ندارند تبدیل به معضلی اساسی برای حکمرانی داخلی و جهانی  شده است. رویکردهای برابری نژادی و درهم‌آمیختن نژادها به ویژه در کشورهای مهاجرپذیر از نمونه‌های دیگر بحران هویت در جهان امروز است. برخی نیز تغییرات هویت در جهان امروز را ناشی از بازاندیشی انسان در عصر هوش مصنوعی درباره چیستی انسان می‌دانند. همچنین داده‌های شناختی جدید از گستره خلقت و عظمت کهکشان‌ها و کوچک بودن انسان و کره‌ خاکی در برابر آنچه حتی در لنز دوربین مخلوق همین انسان می‌توان مشاهده کرد، موجب بازشناسی آدمی از ادراک و رسالت زیستی خویش شده است.

از سوی دیگر و به شکلی پارادوکسیکال، در حالی‌که فناوری های صنعتی و اجتماعی طی دهه‌‌های اخیر تحول شگرفی در محیط زندگی بشر پدیدآورده و آدمی را از جهت انتطارات و گسترش دانش به موجودی متفاوت تبدیل نموده است، اما مسائل و مشکلات ذهنی، اخلاقی و روانی انسان به عنوان بازیگر اجتماعی و سیاسی امروز تفاوت چندانی حداقل با عصر افلاطون و ارسطو ننموده است. به عبارتی هرچند انسان جهانی نو ساخته است، جهان اندرون خودش تفاوت چندانی با گذشته ننموده و به سختی می توان گفت به سطحی‌ از فضایل اخلاقی و اجتماعی برتر دستیافته است. پیشرفت شتابان فناوری، سرعت زندگی مدرن و حجم داده‌هایی که آحاد بشر در معرض آن قرار می‌گیرند، از آستانه تحمل ذهن و جسم انسان فراتر رفته و جدا از فشارهای روانی و جسمی در عصر هوش مصنوعی برخی کارشناسان باور دارند که انسان هنوز ساختارهای اجتماعی، اصول اخلاقی و فلسفی مناسب این عصر را نیافته است. این ناهمخوانی در روند رشد تحولات محیطی و ذهنی انسان خود یکی از پایه های تزلزل حکمرانی ملی و جهانی است و مبدأ قابل توجهی برای نگاه به آینده تحولات جهانی می تواند باشد.

تغییرات روابط قدرت درون کشورها طی دوره گذار در مقام مهمترین بازیگران عرصه روابط بین‌الملل، نیز می‌تواند زمینه‌ساز تغییر رفتار دولت‌ها در روابط بین‌الملل شود. ضعف نظام‌های سیاسی و افزایش قطبیدگی سیاسی در جهان از این جمله‌اند. چندی است کارشناسان از فرسودگی نظام‌های دموکراتیک در کشورهای غیرغربی و برآمدن حاکمانی در این نظام‌ها سخن می‌رانند که انتخابات برای آنان مشروعیت سیاسی داخلی و بین‌المللی فراهم می‌کند، در حالی که این رهبران ضمن تداوم حکمرانی بتدریج بر اختیارات خود می‌افزایند. محیط آشفته و پر از ابهام جهان کنونی نیز منطق لازم را برای تداوم این رویه فراهم می‌نماید. روند فرسودگی نظام‌های سیاسی را در غرب نیز می‌توان سراغ گرفت. در سال‌های پس از ۲۰۱۰ نارضایتی‌های ناشی از نابرابری فاحش در توزیع ثروت و افزایش فاصله میان توده‌ها و نخبگان خود را در روند ضدجهانی‌شدن[۱۸] آشکار ساخت و راه به افزایش توده‌گرایی[۱۹] در کشورهای غربی برد. چنین زمینه‌ای شرایط را برای سیاستمداران توده‌گرا فراهم کرد و از این رهگذر در نظام‌های لیبرال دموکراسی نخبه‌گرا،حاکمان پوپولیست فراوانی به قدرت رسیدند و شکاف و قطبیدگی را تشدید نمودند.

کاربرد شبکه‌های اجتماعی در امور سیاسی نیز از پدیده‌های مهم روزگار کنونی است که موجب افزایش وزن افکار عمومی در معادلات سیاسی شده است. شبکه‌های اجتماعی مانند توییتر (ایکس)[۲۰]، فیس‌بوک[۲۱] و اینستاگرام[۲۲] در امور سیاسی و اقتصادی و ایجاد موج در این عرصه‌ها نقش پرررنگی یافته‌اند که پیشتر روزنامه‌ها و رسانه‌های اندکی از چنین قدرتی برخوردار نبودند. دولت در دوران گذار کنونی از اقتدار کمتری نسبت به دولت مدرن برخوردار است. چرا که انحصار قدرت را چه در عرصه قدرت سخت[۲۳] (اقتصاد و نیروی نظامی) و چه در حوزه قدرت نرم[۲۴] (مسائل فرهنگی و روایت‌سازی) از دست داده است. بنابراین دولت‌ها کمتر از گذشته می‌توانند قدرت خود را بر همه بازیگران درون کشور اعمال کنند. کاهش اقتدار دولت‌ها نسبت به گذشته امری همسو با تقویت نیروهای مرکزگریز و به زیان نظم است.

پیدایش شرکت‌های ثروتمند و سرمایه‌دارانی که توان مالی آن‌ها بیش از تولید ناخالص ملی برخی کشور هاست، پدید آمدن رمزارزها[۲۵] که بدون کنترل بانک مرکزی کشورها در در تجارت بین‌الملل به کار می‌روند و ورود برخی شرکت های غیردولتی به تامین زیرساخت‌ها که تاکنون از وظایف انحصاری دولت‌ها بوده است، نشان می‌دهد که نقش‌ حکومت‌ها در اقتصاد کشورها نیز از گزند تغییرات عرصه فناوری دور نمانده است. یکی از نمونه‌های اخیر اعلام ایلان ماسک[۲۶] برای ارائه اینترنت آزاد با استارلینک[۲۷] به اوکراین جنگ زده و کشورهایی است که دولت‌هایش اینترنت آزاد را محدود می‌نماید. ورود شرکت‌های خصوصی به عرصه فضانوردی برای کاوش در فضا نمونه دیگری از کاهش قدرت انحصاری حکومت‌ها است. مورد دیگر در کاهش نقش انحصاری حکومت‌ها، برآمدن پیمانکاران خصوصی نظامی است. مدتی است که دولت‌ها در مسائل امنیتی و نظامی از نیروهای مزدور استفاده می‌کنند. صرف‌نظر از تغییراتی که گسترش کاربرد پیمانکاران نظامی در قرارداد اجتماعی هر جامعه و وظایف شهروندان برابر حکومت‌ها و کشورشان به همراه خواهد آورد، این پدیده تعریف مشهور ماکس وبر[۲۸] از دولت مدرن، در مقام تنها نهادی در جامعه که در به کاربرد بردن زور و قوه قهریه مجاز است، را خدشه‌دار خواهد شد.

روایت‌سازی از حوادث نیز از جمله مواردی است که پیش از دوره رسانه‌های اجتماعی عموما متناسب با خواست نظام‌های قدرت همچون مراکز دینی یا نهادهای حکومتی و جریان نخبگان وابسته به آنان انجام می‌گرفت. در سال‌های اخیر اما مفهوم رسانه تحول و گسترش یافته و فضای مجازی امکان ساده‌ای برای آحاد و افراد مختلف برای مشارکت در روند روایت‌سازی از حوادث جهان و رقابت با دستگاه‌های تبلیغاتی بزرگ جهانی فراهم نموده است. اکنون با پیشرفت‌های فنی، تولید محتوا از هر نوع آن (نوشتاری، صوتی یا ساختن فیلم و عکس) بسیار ساده  شده و هر کسی مستقل از نهادها و مراجع رسمی و حکومتی می‌‌تواند محتوای مورد نظر خود را تولید کند که منجر به تولید روایت‌های متکثر و گوناگون می‌شود که هر یک می‌تواند رقیبی در برابر روایت غالب باشد. حوادث سال‌های اخیر از جمله بحران‌های خاورمیانه، همه‌گیری کرونا و بویژه جنگ اوکراین و جنگ غزه نشان داد که امروز جوامع منتظر روایت‌سازی دولت‌ها و حتی غول‌های رسانه‌ای نمی‌مانند و این واقعیت را بازنمود که روایت و ادراک تنها یک پدیده بازتاب‌دهنده نیست و بیش از آنچه در تصور دانشمندان رویکرد سازه‌انگاری[۲۹] می‌گنجید، تبدیل به بخشی از روندها و رکنی اساسی از مولفه‌های قدرت گردیده است.

در بعد بین‌الملل (کلان) نیز نشانه‌های تغییر دیده می‌شود. نظریه ‌افول آمریکا[۳۰] اکنون به حوزه‌های اقتصاد سیاسی، اقتصاد بین‌الملل نیز راه یافته است و برآمدن قدرت‌های نوظهور اقتصادی و ژئوپلتیک در دهه گذشته از دلایل مهم تغییر در معادلات جهانی است. بریکس[۳۱] و سازمان همکاری شانگهای طی سال‌های اخیر تبدیل به دو نماد اصلی درخواست برای چندجانبه‌گرایی  بین‌المللی شده‌اند. تجدیدنظرخواهی در نظم جهانی تنها محدود به حوزه سیاست بین‌الملل نیست و جستجوی راههای تازه برای خروج از سلطه دلار  از سوی کشورهای گوناگون آغاز شده است. تسلیحاتی شدن دلار[۳۲] به عنوان ابزار رهگیری مبادلات اقتصاد بین‌الملل و امکان اعمال تحریم‌ها باعث شده تا کشورهای تحت تحریم مانند ایران، ونزوئلا و روسیه و برخی اقتصادهای طرف تبادل با این کشورها در پی یافتن راه‌های تازه برای داد و ستد فرامرزی، بدون واسطه دلار و گسترش روش سوآپ[۳۳] در مبادلات اقتصادی هستند.

امروز نقش نهادها و سازمان‌های بین‌المللی پاسدار نظم جهانی لیبرال مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول مسئول گسترش نظم لیبرال در جهان، کمتر از گذشته شده است. در سال‌های گذشته نمونه‌های بسیاری از ناکارآمدی یا تضعیف نهادهای بین‌المللی در حوزه‌های گوناگون دیده شده است که برای نمونه می‌توان به ناکامی‌های قطعنامه‌های شورای امنیت درباره بحران‌های غرب آسیا، ناکارآمدی نهادهای بین‌المللی برای حل سریع بحران کرونا و همچنین بی عملی این نهادها در برابر کشتار وسیع مردم فلسطین در غزه اشاره کرد. سردمداران نظم جهانی و حقوق بین‌الملل نیز در سال‌های گذشته التزام چندانی به پیروی از قواعد نظم لیبرال نشان ندادند و برای حفظ قدرت خود اصل حق حاکمیت دولت‌ها را زیر پا گذاشتند (مانند حمله به عراق و لیبی)، یا قواعد نظم لیبرال را با سیاست‌های حمایت‌گرایانه[۳۴] کنار گذاشتند. تضعیف سازمان‌ها و نهادهای بین‌الملل در قالب رویکردی سیستمانیک در دوره ریاست جمهوری ترامپ دنبال شد و آمریکا از توافق‌های منطقه‌ای مانند توافق تجارت کشورهای اقیانوس آرام، توافق هسته‌ای ایران، توافق تغییرات آب و هوایی پاریس، یونسکو و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد کنار کشید.

اهمیت دوباره ژئوپلتیک در مسائل بین‌المللی سبب شده تا برای کشورها مسئله امنیت و حفظ منافع ملی بیش از پیروی از حقوق بین‌الملل ضرورت پیدا کند. در دوران گذار کشورهای غیرغربی خود را کمتر از گذشته ملزم به رعایت برخی قواعد حقوق بین‌الملل، که آن‌ها را مغایر با ارزش‌های فرهنگی خود می‌دانند، می‌بینند. از شواهد کمرنگ شدن حقوق بین‌الملل، کمتر شدن قراردادهای رسمی میان کشورهای گوناگون است. امروز کشورها بیشتر تمایل به توافق‌های غیررسمی دارند که به بازیگران غیردولتی مجال نقش‌آفرینی بیشتر می‌دهد و امکان تصمیم‌گیری دموکراتیک را فراهم می‌کند تا در صورت تغییر دولت‌ها، راحت‌تر بتوانند سیاست‌ها را تغییر دهند.

اثرگذاری بازیگران غیردولتی در روابط بین‌المللی تنها محدود به کمپانی های بزرگ اقتصادی و صنعتی و شرکت‌های پیشروی فناوری دیجیتال نیست، بلکه گروه‌های سیاسی را نیز باید در شمار بازیگران اثرگذار در معادلات روابط بین‌الملل دانست. القاعده در آغاز سده بیست و یکم میلادی و به دنبال آن گروه موسوم به دولت اسلامی ( داعش) از نمونه‌های اثرگذاری بازیگران غیردولتی غیر اقتصادی بر نظم جهانی بود. گروه فلسطینی حماس در جنگ اخیر غزه نشان داد که یک بازیگر غیردولتی نه‌چندان بزرگ می‌تواند به لحاظ نظامی و اطلاعاتی حکومت‌ها را به چالش بکشد و افکار عمومی را در جهان با خود همراه سازد. چنین مواردی بازیگران عرصه روابط بین‌الملل را گوناگون‌تر و فراوان‌تر و توزیع قدرت را نیز پراکنده‌تر خواهد ساخت.

به این ترتیب واقعیتی که جهان امروز با آن مواجه است تنها نبود یک نظم پایدار پس از زوال نظام دوقطبی نیست بلکه علاوه بر آن محیط ملی و بین‌المللی و آگاهی و انتظارات واحد شکل‌دهنده اینها یعنی نوع انسان دچار تغییرات بنیادین شده‌اند و سخن از هرگونه نظمی تنها با لحاظ این دگرگونی‌ها واقعبینانه است. از سوی دیگر پیشبینی‌های درباره آینده نظم جهانی بر این فرض استوار هستند که روابط کشورها در عرصه جهانی، پیوسته به قالب یک نظم درمی‌آید و در هر دوره‌ای نظم خاصی بر جهان حاکم خواهد بود. به این معنا که نیروهای گوناگون به رغم تضاد و ناهماهنگی، سرانجام زمینه پیدایش نوعی نظم کلان را در روابط بین‌الملل رقم خواهند زد و همواره از دل گوناگونی و چنددستگی نیروها در میدان جهانی، نظمی به فراخور هر دوره پدیدار خواهد شد. اما این فرض نیاز به بررسی عمیق‌ترو مداقه بیشتر در چیستی مفهوم نظم جهانی و زمینه‌های پیدایش آن دارد. با مطالعه تاریخ روابط بین‌الملل درمی‌یابیم که نظم‌های جهانی معمولا با بروز تهدیدهای فراگیر، پس از تحولات دامنه‌دار، یا جنگ‌های بزرگ پیدا شده‌اند که پس از پایان جنگ سرد تا امروز هیچ یک از این موارد پیش نیامده است. امروز نظم جهانی گذشته که بر پایه توافق‌های پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته، دچار خلل شده اما نابود نشده است تا از خاکستر آن نظم نوینی بنا شود. تحولات چند سال اخیر نشانه‌هایی از همبستگی بیشتر در واکنش به تهدیدهای مشترک را در خود دارند اما این تهدیدها چنان گسترده و جهانگیر نیستند که بتوانند در مقیاس فرامنطقه‌ای انگیزه‌بخش بسیاری از کشورهای جهان برای پیوستن به چنین ائتلاف‌هایی شوند.

تمام مختصاتی که برای دوران گذار برشمرده شد منجر به افزایش شمار و توان نیروهای مرکزگریز می‌شوند. ادامه روند این تغییرات سبب کاهش توان نیروهای مرکزگرا در برقراری نظم پیشین خواهد شد و از آنجا که بررسی سناریوهای آینده نظم جهانی نشانه‌هایی از پیدایش نظم نوینی به دست نمی‌دهد که بتواند نیرویی در راستای برقراری نظم و مهار نیروهای مرکزگریز باشد، به نظر می‌رسد ادامه روند دوره گذار حتمی است و به بروز آشفتگی بیشتر در امور جهانی می‌انجامد.

بصورت همزمان باید توجه داشت که سلاح‌های کشتار جمعی، سلاح‌های بیولوژیک و بسیاری از امکانات سایبری ارتش‌های امروز، توانایی ویرانگری به مراتب بیشتری از سلاح‌های قرن بیستم دارند. اگر تنش‌های دوره آشفتگی مدیریت نشود، دوره گذار می‌تواند فرجامی فاجعه‌بار داشته باشد. نکته حائز اهمیت دیگر این است که با وجود تحولات شگرف پدید آمده در حوزه فناوری و شبکه عظیم ارتباطات جهانی، روحیات و اخلاق نوع بشر در حوزه جامعه سیاسی همپای آن تغییر نیافته است و هنوز منازعات خرد میان بازیگران سیاسی و بین‌المللی به راحتی به مناقشات کلان ختم می‌شود. پیشنهاد این مقاله این است به جای تکیه بر نوع نظم آینده که شواهد قطعی در مورد نوع آن وجود ندارد، توجه اساسی به دوره گذار معطوف و با مفروض گرفتن تداوم آن تا زمانی غیرقابل پیش‌بینی، پیکان اندیشه‌ها و پژوهش‌ها پیشبردن گفتمان مدیریت دوره گذار و راه‌حل‌های مرتبط با آن را نشانه گیری نمایند.

 

پایان

 

* برای دریافت نسخه فیزیکی یادداشت میتوانید به فصلنامه سیاست نامه مراجعه بفرمایید.

 

 

[۱] World Order

[۲] Age of Transition

[۳] Realism

[۴] Liberalists

[۵] Unipolar World Order

[۶] Dollar Hegemony

[۷] Intellectual Property Rights

[۸] Bipolar World Order

[۹] Thucydides Trap

[۱۰] Friendshoring

[۱۱] Supply Chain

[۱۲] Richard Haas

[۱۳] The Age of Nonpolarity

[۱۴] Political Polarization

[۱۵] Identity Politics

[۱۶] Economic Interdepdndence

[۱۷] Multilateralism

[۱۸] Anti-globalisation

[۱۹] Populism

[۲۰] Twitter (X)

[۲۱] Facebook

[۲۲] Instagram

[۲۳] Hard Power

[۲۴] Soft Power

[۲۵] Cryptocurrency

[۲۶] Elon Musk

[۲۷] Starlink

[۲۸] Max Weber

[۲۹] Constructivism

[۳۰] American Decline

[۳۱] BRICS

[۳۲] The Weaponization of the Dollar

[۳۳]  SWAP

[۳۴] Protectionist Policies

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=10618
  • نویسنده : مهدی سنایی، دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و رئیس موسسه ایراس
  • منبع : فصلنامه سیاست نامه
  • 1868 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.