#اختصاصی
به قلم: مهدی نوری چورتی؛ دانشجوی دکتری مطالعات روسیه و پژوهشگر میهمان ایراس
مقدمه
با قدرت گیری پوتین در روسیه، شاهد رویکردی کاملا متفاوت در عرصه سیاست این کشور هستیم. ظهور پوتین در سال ۲۰۰۰ پس از یک دوره کوتاه اتخاذ خط مشی لیبرال در دوران یلتسین و در شرایط بی ثباتی اواخر دهه ۹۰ قرن بیستم اتفاق افتاد. در دوه دهه اخیر، پوتین تلاشی برای مشروعیت بخشیدن حکومت با توسل به ارزشهای سنتی و محافظه کارانه، تقویت اقتدارگرایی و همچنین تقویت نقش کلیسای ارتدوکس در زندگی سیاسی و اجتماعی این کشور داشته است. رویکرد پوتین در مولفهی سنت گرایی تاکید بر ارزشهای سنتی، ازدواج به عنوان هم پیمانی زن و مرد و روسیه به عنوان جانشین امپراتوری شوروی است. پوتین همچنین از رویدادهای تاریخی به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشی خود استفاده میکند. در دوران پوتین، نظام ریاستی روسیه تحکیم و منجر به افزایش مداخلهی دولت در قوای مقننه و قضاییه شد. این وضعیت باعث تقویت اقتدارگرایی در روسیه شده است. از طرفی حمایتهای اجتماعی و اقتصادی پوتین به نوعی نشان از باگشت به اقتصاد سوسیالیستی دارد. تاکید بر میهن پرستی و حمایت از اتباع روس و زبان روسی از دیگر رویکردهای پوتین در طول دوران زمامداری در روسیه است. سوال اصلی پژوهش حاضر این میباشد که چه عواملی منجر به تقویت رویکرد پوتین در دوره کنونی است؟
بحث و بررسی
علیرغم تلاشهای کرملین برای ارائه روایتی وحدتبخش برای گروههای اجتماعی مختلف در طول دهه ۲۰۰۰، اما لیبرالها با رویکردهای پوتین به طور کامل همراهی نکردند. اعتراضات سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ در روسیه و نقش موثر غرب در آن، منجر به تغییر رویکرد پوتین و تمایل به سمت اندیشههای محافظه کارانه شد. این امر، رویکرد جدیدی را به منصه ظهور رساند، زیرا دولت به ابزارهای جدیدی برای مشروعیتبخشی سیاسی نیاز داشت تا شیوه حکومتداری ابرریاستی خود را توجیه کند. اما برخلاف دهه ۲۰۰۰، «خیانت» لیبرالها باعث شد، پوتین به سمت پایگاه سیاسی محافظهکارتر روی آورد. این تغییر محافظه کارانه با کاهش در سرمایه گذاری مستقیم خارجی و قیمت انرژی و همچنین با اثرات منفی کلی ناشی از بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ نیز تقویت شد. این امرباعث دور شدن از پارادایم قبلی مبنی بر لیبرال دموکراسی شد و رژیم را تشویق کرد که با رویکرد جدیدی، مشروعیت داخلی خود را تقویت کند.
با این حال در دو دهه گذشته، رویکرد پوتینیستی اساساً جا افتاده است. پشتوانه اقدامات و تبلیغات کرملین در رابطه با اوکراین از سال ۲۰۱۴، این ادعا است که روسیه باید اوکراین را کنترل کند، زیرا غرب از آن برای نابودی دوباره روسیه استفاده میکند. با توجه به حوادث اخیر از جمله جنگ اوکراین با روسیه و شورش نافرجام پریگوژین همچنان عواملی هستند که رویکردهای پوتین را تقویت میکند.
اول، تلاش هویتی پوتین موفقیت آمیز است، زیرا بر گرایشهای فرهنگی عمیقاً ریشه دار در جامعه روسیه استوار است. همانطور که تلاشهای شکست خورده لیبرالیستی در دهه ۱۹۹۰ نشان داد، ارائه یک مفهوم جایگزین از هویت یک کار تقریبا غیرممکن در روسیه است. در عوض، پوتین با ترویج بسیاری از روایتها و مضامین شبه شوروی و حتی تزاری، راه آسانی را انتخاب کرد. علاوه بر این، دولت (اغلب به شکلی مبدل) از ابتکارات وطن پرستانه واقعی مردمی استفاده کرده است. این تلاش ۲۰ ساله بعید است اکنون با مقاومت جدی روبرو شود.
تقویت این امر تمایل روسها به توجیه برخی یا همه روایتهایی است که توسط دولت منتشر میشود. نظرسنجیها نشان میدهند که اگرچه روسها از نظر میهنپرستی بینظیر هستند، اعتقاد به اینکه فرد باید از کشور خود حمایت کند، حتی اگر اشتباه باشد و کشورش باید منافع خود را دنبال کند، حتی اگر به دیگران آسیب برساند، همچنان وجود دارد. در دوران پوتین، این امر با امنیتیسازی مداوم روایتهای طرفدار کرملین، به تصویر کشیدن هرگونه پرسش از آنها بهعنوان تهدیدی برای سنتها و هویت ملی روسیه و تغییر دیدگاه از «تهاجم روسیه» به «دفاع پیشگیرانه روسیه»، تقویت شده است.
دوم، انعطافپذیری در رویکردهای پوتین، به آن کمک میکند تا تغییرات را در خود جای دهد و برای حوزههای مختلف جذابیت داشته باشد. کرملین و تبلیغات همسو با دولت به جای تلاش برای اینکه همه به جهانبینی آنها معتقد واقعی باشند، به دنبال طیفی از نتایج قابل قبول هستند. بنابراین، آنها گزینههایی را ارائه میدهند که همگی به یک نتیجهگیری اشاره میکنند: (“کرملین بهتر میداند”، “غرب به دنبال برتری بر ماست”، “به هر حال من نمیتوانم بر چیزی تاثیر بگذارم”، و غیره) و از طریق استدلالهای موازی (تلاش برای روسیههراسی توسط غرب، “اوکراینیها توسط غرب شستشوی مغزی شدهاند، ما باید آنها را نجات دهیم”، “اوکراینیها خائن و نازی هستند که باید مجازات شوند” و غیره).
سوم، فقدان یک چشم انداز آینده نگرانه برای روسیه اغلب به عنوان یکی از نقاط ضعف اصلی روایتهای پوتین نام برده میشود. حتی اگر درست باشد، این به سختی منحصر به روسیه خواهد بود. بسیاری از رژیمهای اقتدارگرا دیگر نیز چشم اندازی از آینده ندارند. اما، در واقع، کرملین یک چشمانداز آیندهنگر در قالب بازسازی و پیشبینی نوستالژیک ارائه میکند: «آینده بهتر خواهد بود زیرا بیشتر شبیه گذشته خواهد بود، و روسیه غرور و چیزهای خوبی را که از دست داده است، باز خواهد گرداند. موتیف یک روسیه قاطع، موتیفی است که با جایگاه روسیه در چشم انداز بین المللی قرن بیست و یکم گره خورده است، که در آن افول ایالات متحده و اروپا راه را برای ظهور روسیه و شریک آن، چین باز خواهد کرد». از این نظر، رویکرد کرملین هر دو عنصر مبتنی بر نارضایتی و تأیید را ترکیب میکند که متقابلاً یکدیگر را تقویت میکنند.
کرملین همچنین دید وسیع تری از نقش روسیه در جهان و حتی احساس ماموریت ارائه میدهد: کمک به کشورهای دیگر برای اجتناب از استعمار فرهنگی ایالات متحده (مانند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۱) و هژمونی نئولیبرال (مانند مفهوم سیاست خارجی ۲۰۲۳). این به طور کامل از این واقعیت جدا نیست: دیدگاه پیشنهادی پوتین از نظم جهانی چندقطبی تا حدی حقیقت دارد، اگرچه دیدگاه او ممکن است حاوی بذرهای نابودی خود باشد، زیرا اگر روسیه نتواند موقعیتی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی یا یک بازیگر بزرگ جهانی را حفظ کند، میتواند باعث خشم و سرخوردگی شود.
چهارم، سهم گروههایی که طرفدار مدرنسازی در راستای خطوط غربی هستند، همچنان در روسیه کاهش مییابد. اینها روسهای لیبرال با نگرشهای طرفدار غرب و ضد جنگ هستند، کسانی که توانایی ایجاد شبکههای افقی را دارند که به طور پراکنده در میان جوانان روس و گروههای طبقه متوسط یقه سفید یافت میشود.
در سرشماری سال ۲۰۱۹، افراد ۱۵ تا ۲۹ ساله تنها ۱۶٫۵ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند و معمولاً نرخ مشارکت سیاسی کمتری دارند. طبق نظرسنجیها، تنها حدود ۲۰ درصد از افراد ۱۴ تا ۲۹ ساله به سیاست علاقه مند هستند و تنها ۷ درصد به مشارکت فعال در زندگی سیاسی روسیه در آینده فکر میکنند. آنها اخبار را دنبال میکنند و موضوعات سیاسی را تقریباً نصف دیگران دنبال میکنند و سه برابر کمتر از هم گروهیهای سنی بالاتر در انتخابات شرکت میکنند. در نتیجه، در دهه گذشته، علی رغم نارضایتی فزاینده آنها، سهم جوانان در اعتراضات مخالفان تقریباً در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد، کمتر از نسلهای قدیمی تر، ثابت مانده است. در همین حال، کرملین منابع قابل توجهی را برای شکل دادن به افکار سیاسی و ارزشهای اجتماعی جوانان بسیج کرده است. در تمام گروههای متمرکز، جوانان روس در این دیدگاه متحد هستند که نمیتوانند بر توسعه کشورشان تأثیر بگذارند.
تا سال ۲۰۱۸، حدود ۵۰ درصد از طبقه متوسط روسیه برای دولت کار میکردند. این ارقام که محصول رشد فزاینده ملی شدن اقتصاد روسیه است، احتمالاً امروزه بسیار بیشتر است. این روندها با مهاجرت گسترده گروههای طرفدار غرب بیشتری از روسیه، تشدید شده است. تعداد کل روسهایی که از سال ۲۰۲۲ از کشور خارج شدند به یک میلیون نفر رسیده است و اکثریت آنها جوان هستند (۸۰ تا ۹۰ درصد زیر ۴۵ سال) و نگرشهای لیبرالتری دارند. حتی قبل از جنگ، گروههای لیبرال طرفدار غرب در روسیه کمتر از ۷ یا ۸ درصد جمعیت را تشکیل میدادند. خروج دسته جمعی آنها صدای لیبرالها را بیشتر خاموش میکند و روایتهای طرفدار کرملین را بیش از پیش مسلط میکند. نظرسنجی کنونی نشان میدهد که تنها ۶٫۸ درصد از مردم روسیه به دولت طرفدار غرب تمایل دارند.
پنجم، در طول دورههای آشفتگی، مردم اغلب نیاز دارند که با چیزی فراتر از خودشان، با ارتباط از طریق مذهب، یک گروه قومی، یک ملت یا یک دولت، احساس پیوند داشته باشند. در روسیه، این روندها به شکل نوستالژی پس از شوروی تجلی پیدا کرده است. زمانی که وضعیت اقتصاد بد بود (در بحرانهای ۱۹۹۸، ۲۰۰۸-۲۰۰۹ و ۲۰۲۱)، ترجیحات جامعه برای بازگشت به اقتصاد به سبک شوروی افزایش یافت. شدت این تفکرات در سال ۱۹۹۸ بود. در سالهای بعد، خاطرات دهه ۱۹۹۰ – که با تبلیغات به عنوان دوران بیقانونی و بدبختی تقویت شد – تثبیت شد. آنها را میتوان بازتابی از زندگی غربی، تحت دموکراسی و سرمایهداری بازاری دانست، هرچند آن دوره در روسیه هنجارهای واقعی غربی را منعکس نمیکرد.
اگر اقتصاد روسیه در چند سال آینده دچار رکود یا کاهش شود، ممکن است تقاضا برای تعلق به یک جامعه بزرگتر افزایش یابد. لیبرالهای روس نتوانستند دیدگاه رقابتی از جامعه ملی روسیه ارائه دهند، حتی زمانی که چنین تلاشی توسط کرملین و یلتسین حمایت میشد. با این حال، رویکرد پوتینیستی یک سوء ظن عمومی به غرب را به رسمیت میشناسد و میتواند تقاضای یک جامعه سیاسی آشکارا روسی را برآورده کند.
نتیجه گیری
در دوه دهه اخیر، پوتین تلاشی برای مشروعیت بخشیدن حکومت با توسل به ارزشهای سنتی و محافظه کارانه، تقویت اقتدارگرایی و همچنین تقویت نقش کلیسای ارتدوکس در زندگی سیاسی و اجتماعی این کشور داشته است. با اعتراضات سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ در روسیه و خیانتهای دیگر لیبرالها و غرب گرایان به پوتین، برای مشروعیت بخشی به سمت رویکرد محافظه کاری روی آورده است. البته از این رویکرد به صورت ابزاری استفاده میکند. با این حال با توجه به جنگ اوکراین و شورش نافرجام پریگوژین عواملی رویکردهای پوتین را حتی بیش از گذشته تقویت کرده است. عواملی چون ابتکارات وطن پرستانه و هویتی، انعطاف پذیری، کاهش دیدگاههای طرفدار غرب و خروج تعداد قابل توجهی از غرب گرایان از روسیه و ترجیحات جامعه به بازگشت به گذشته منجر به تقویت اندیشههای پوتین، حتی در چنین شرایطی که به نظر میرسد محبوبیت وی نسبت به سالهای قبل کاهش پیدا کرده، شد.