#اختصاصی
به قلم: دکتر بهرام امیراحمدیان، استاد دانشگاه، عضو موسس و دبیر اولین انجمن دوستی ایران و گرجستان
چکیده :
قفقاز منطقهای شگفت انگیز از نظر ترکیب اقوام و فرهنگ و زبانها و ادیان، واقع بین دریای خزر و دریای سیاه، حایل بین تمدن غرب در شمال و تمدن شرق در جنوب است. قفقاز محل تلاقی ادیان مسیحیت و اسلام و نیز محل رویارویی ترکها و غیر ترکهاست. در این منطقه کوچک که حدود ۴۰۰ هزار کیلومتر مربع عرصهجغرافیایی را در بر می گیرد، سه خانواده بزرگ زبانی «هند و اروپایی»، «ترک -آلتائیک» و «ایبر- قفقازی» زندگی می کنند که طی هزاره های گذشته با یکدیگر زیستهاند و تاریخ و تمدن منطقه را رقم زدهاند. تعامل این اقوام متعدد از گذشته های دور، از ۲۰۰۰ سال پیش که«استرابو»جغرافیدان یونانی در ۲۲ میلادی از آن دیدار کرده، تا کنون که آغاز هزاره سوم است، تداوم داشته است. مسعودی مورخ و جغرافیدان اسلامی هزار سال پس از استرابو از این منطقه دیدار و آن را همان گونه که استرابو دیده بود وصف کرده است. سرزمینی شگرف با مردمانی گوناگون و فرهنگهای متنوع. اما شگفت اینکه این مردم در هزاره های تاریخ با هم زیسته اند و در تعامل بوده اند ولی چندان با هم در ستیز نبوده اند و اگر ستیزی بود نه به جهت تنوع زبانی و قومی بلکه مسائل اقتصادی و مادی و در بیشتر مواقع به دسیسه مداخله گران خارجی بود. این ویژگی چیست، که این اقوام گوناگون را در کنار یکدیگر به تعامل و گفت و گو واداشته است؟ چیستی این راز را در چه باید جست؟
ساموئل هانتینگتن در نظریه برخورد تمدنها، در زمینه جنگ های خطوط گسل، قفقاز را در منطقه گسل برخورد بین اسلام و مسیحیت ذکر می کند و جنگ بین ارمنستان و آذربایجان بر سر مسأله قره باغ را شاهد می آورد و اظهار می دارد که در این جنگها سه گروه از کشورها درگیرند، لایه اول کشورها یا گروههایی که خود مستقیماً در گیر هستند(ارامنه قره باغ با آذریها). گروه دوم کشورهایی هستند که با یکی از طرفین برخورد رابطه مستقیمی دارند(آذربایجان و ارمنستان). گروه یا لایه سوم این نوع درگیری را کشورهایی می داند که که از میدان جنگ عملاً دورند اما با طرفین جنگ پیوندهای تمدنی دارند(روسیه،ایران، ترکیه)و در رابطه با درگیری ارامنه و آذریها دارای منافع تمدنی هستند(ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی). در حالی که در همین منطقه، درگیری آبخازها و اوستها با گرجیها، برخورد تمدنی نیست و همه آنها مسیحی ارتدوکس هستند. در این مورد هانتینگتون سکوت می کند. در این مقاله سعی بر این است که ضمن بررسی روابط فرهنگی ـ تاریخی ملل قفقاز با یکدیگر، به این مسأله پاسخ داده شودو در نهایت الگویی برای حل بحرانهای موجود پیشنهاد گردد.
منطقه قفقاز
قفقاز از شناخته شده ترین مناطق بحرانی در جهان است که میراث ۷۰ سال حکومت شوروی و نظم دو ابر قدرت جهان است. اکنون در قرن جدید این منطقه بیش از هر زمان دیگر باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا منطقه و کشورهای پیرامون تحت تأثیر این بحران قرار دارند.
منطقه قفقاز با مساحتی حدود ۳۲۰ هزار کلیومتر مربع، بین ساحل شرقی دریای سیاه و ساحل غربی دریای خزر قرار دارد.این منطقه از جنوب با ترکیه و ایران هم مرز است و در شمال به فدراسیون روسیه محدود می شود که قسمت شمالی آن (قفقاز شمالی) در قلمرو این فدراسیون قرار دارد. مرزهای بینالمللی و داخلی قفقاز طوری طراحی شدهاند که موجب بروز بحران شده است(امیراحمدیان، جغرافیای کامل قفقاز).
روند وقایعی که در منطقه اتفاق افتاده است نشان می دهد که هیچ راه حلی برای مسائل سیاسی و اقتصادی قفقاز بدون مشارکت کشورهای پیرامون بویژه روسیه امکان پذیر نیست. تأسیس اتحادیه کشورهای مستقل مشترک المنافع و امضای موافقتنامه امنیت دسته جمعی، دفاع مشترک، و موافقتنامه های همکاریهای مشترک اقتصادی، نشان دهنده ضرورت همکاریهای مشترک اعضای این پیمان است.
منطقه قفقاز اکنون یکی از مناطق بحرانی جهان است. علاوه براین اهمیت استراتژیک آن برای حکومت مرکزی فدراسیون روسیه بسیار مهم است و همیشه در دکترین نظامی روسیه مورد ملاحظه قرار می گیرد.
ملل قفقاز در طول تاریخ، برادرانه با یکدیگر در محیطی صلح آمیز زیسته اند. استرابن، در اثر معروف خود بنام «توصیفهای جغرافیا» در اوایل قرن نخست میلادی در باره کثرت اقوام و زبانها در قفقاز سخن گفته، و یاد آور شده است که در این منطقه بیش از هفتاد قوم و ملت با زبانهای گوناگون با یکدیگر زندگی می کنند، و در پارهای اوقات دو روستای مجاور به علت شرایط کوهستانی سخت و دوری از هم زبان یکدیگر را نمی دانند. در قرن چهارم هجری/دهم میلادی نیز مسعودی از جغرافیدانان اسلامی در مورد اقوام و زبانهای گوناگونی که در منطقه قفقاز (قَبْخْ یا قَبْقْ) رواج داشته سخن به میان آورده است (مروج الذهب و معادن الجواهر). تنوع اقلیم، چشم اندازهای جغرافیایی و تنوع اقوام و ملل و زبانهای و لهجه های گوناگون، محیطی بین المللی در مقیاس کوچکی را به وجود آورده بود که در طی قرون و اعصار، به حیات خود ادامه داده است. از دوران باستان تا دوره معاصر، ملل قفقاز با یکدیگر آمیزش داشته و در کنار یکدیگر به خوبی و آرامش زیستهاند و اگر بین طوایف، قبایل و اقوام متعدد خصومتهایی در مقیاس کوچک و محلی به علت برخورد منافع اقتصادی و نه سیاسی، وجود داشته، ولی در برابر مهاجمان خارجی با یکدیگر متحد شده و با استفاده از جغرافیای مناسب قفقاز، با دشمن خارجی جنگیدهاند. تاریخ دو هزار ساله قفقاز سراسر مملو از این حوادث است.
موقعیت استراتژیک و چهار راهی قفقاز، محل گذر جهانگشایان از غرب به شرق و از جنوب به شمال و از شمال به جنوب بوده است. رومیها، یونانیها، اعراب، ایرانیها، مغولها، ترکها و عثمانیها در قفقاز حضور داشته و هر یک در هنگام لشگر کشی بر ملل قفقاز تأثیر گذاشته یا از آن تأثیر پذیرفتهاند.
بنا به گفته گئورگی تسرتلی، دانشمند پر آوازه گرجی،«آشنایی آسیای میانه و ماورای قفقاز با نهاد های اداری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی که در امپراتوری هخامنشی تکامل یافت، برای این مناطق حائز کمال اهمیت بود»(گئورگی تسرتلی، دولت هخامنشی و تمدن جهانی، «آینده»، شماره ۷ـ۸، ۱۳۶۵، ص ۳۷۰٫). اثرات این مراودات و روابط تاریخی را می توان در زبان معاصر گرجی یافت که تعداد زیادی از واژگان پارسی در آن موجود است. در گرجستان بهنامهای ایرانی، بهویژه نام اشخاص (برگرفته از شاهنامه) بسیار برخورد میشود. تعداد زیادی از مکانهای جغرافیایی در گرجستان و قفقاز وجود دارند که نام ایرانی دارند یا منشأ نام آنها فارسی است. در دوره اسلامی نیز مردم ایران با گرجیان در مراوده بودند. بر اساس نوشته ایوانه جاواخیشویلی«فرهنگ مردم ایران برای گرجیان نامانوس نبوده و آنان پیوسته برای علم و هنر ایران احترام فراوان قائل بودهاند. نظم فارسی در گرجیان تأثیر بسیار داشته است. شعر و فرهنگ سبب ایجاد وحدت معنوی بین گرجیان و ایرانیان می گردید و دوستی و محبت را جانشین خصومت می ساخت».(ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ ملت گرجی، جلد ۲ ، تفلیس، ۱۹۶۵، ص ۳۰۶).
در قرن دوازدهم در شهر تفلیس در کنار صدای ناقوس کلیساهای ارمنی و گرجی، صدای مؤذن از گلدسته مسجد مسلمانان شنیده می شد. در کنار کلیسای گریگوری و کلیسای ارتدوکس، مسجد مسلمانان و کنیسه یهودیان پیروان خود را به عبادت فرا می خواندند که اکنون نیز پس از گذشت هشت قرن، هنوز هم در تفلیس همین وضعیت وجود دارد.
در قرون بعد نیز ملل قفقاز همیشه با یکدیگر در مقابل مهاجمان خارجی با هم متحد بودند. حتی در دوره شاه عباس اول هنگام نبرد ایرانیان با گرجیان، ترکهای مسلمان بورچالی که صفویان آنان را به عنوان سرحد داران خود در شرق گرجستان اسکان داده بودند، به هواداری از گرجیان با مسلمان به نبرد برخاستند. در دوره صفویه که بخش شرقی گرجستان در ترکیب دولت ایران قرار داشت، دلاوران گرجی در مناصب لشگری و کشوری ایران نیز فعال بودند. در تذکره الملوک گفته شده است که «مقام داروغگی اصفهان همواره با شاهزادگان گرجی بود».
با وجود ادیان، مذاهب، زبان و فرهنگ متفاوت، ملل قفقاز با یکدیگر می آمیختند. روستاهای همسایهای که از نظر فرهنگی با هم متفاوت بودند، با هم در تبادل بودند و حتی روابط خویشاوندی داشتند. در شهرهای قفقاز، در محله های متفاوت از نظر فرهنگی و دینی، مردم با یکدیگر آمیزش داشتند و دارند. ازدواج بین مذاهب و ادیان از قبیل ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحی و بالعکس تا کنون متداول بوده و هست. در جنگ های اخیر بین ارمنستان و آذربایجان بر سر مسأله قره باغ، در اوج درگیری و جنگ در قره باغ، تعدادی از مسلمانان توسط دوستان ارمنی خود از مهلکه نجات یافته اند. همچنین ارامنهای نیز توسط دوستان مسلمان خود یاری شدهاند. هنوز هم در ارمنستان آذریهایی مسلمان و در آذربایجان ارامنهای مسیحی زندگی می کنند. هنوز در ایروان مسجد جامع شهر با عظمت تمام ایستاده است و مورد احترام ارامنه است. کلیسای قدیمی اچمیادزین در ارمنستان مورد احترام مسلمانان است. در قفقاز هیچگاه جنگ و خشونت مذهبی در بین ادیان وجود نداشته و اگر موردی به این نام خوانده شده، سیاسی و برای تأمین اهداف و مقاصد خود خواهانه سیاستمداران و دولتمردان منطقه و خارج از منطقه بوده است. جنگ بین ارمنستان و آذربایجان را جنگ بین ارامنه و مسلمان قلمداد کردن، اشتباهی فاحش و محض است. در اوج درگیریهای نظامی بین ارمنستان و آذربایجان، در محافل علمی، ادبی، و فرهنگی بسیاری از آذربایجانیها با ارامنه فعالیتهای مشترک داشته اند که من خود شاهد بسیاری از آن در کنفرانسهای بین المللی در ایران و قفقاز بودهام. در کنفرانس بین المللی قففاز در متن تاریخ جهان که در سال ۱۹۹۸ در تفلیس برگزار شده بود، تعدادی از دانشمندان و استادان دانشگاه از باکو و ایروان شرکت داشتند و با هم بسیار صمیمانه گفت و گو و مذاکره داشتند. در شهر تفلیس در محلهای قدیمی مسلمانان آذری تبار در کنار ارامنه با آرامش و صلح سالهای مدیدی است که در کنار هم زندگی می کنند و در دوره جنگ بین آذربایجان و ارمنستان آنها نه تنها با هم هیچ خصومتی نداشتند، بلکه برادرانه با هم مراوده داشتند. این امر نشان دهنده این است که این جنگ بی منطق جنگ علیه منطق است، جنگی نه بین اسلام و مسیحیان بلکه جنگ بین دولتمردان و سیاستمداران است. در گرجستان در منطقه آبخازیا و اوستیای جنوبی نیز وضع چنین است. در چچن نیز مدل تقریباً مشابهای وجود دارد، در اینجا روسها و چچنها سالهاست با هم روابط صمیمی دارند. در همه این بد فهمی ها آنها نیاز به گفت و گو دارند نه توپ و خمپاره.
در «تاریخ قم» مطلبی در باره تفلیس بیان شده است که نشان از اهمیت تفلیس در تاریخ اسلام دارد. در این کتاب از ابومقاتل سبل دیلمی نقیب ری و او از حسن بن یوسف و او از خالد ابی یزید و او از ابی عبدالله علیه اسلام که او فرمود که حق جلّ و علا از جمیع شهرها ؛کوفه و قم و تفلیس را برگزیده است(حسن بن محمد بن حسن قمی ص، ۹۷). در دوره اسلامی تفلیس نقش مهمی در گسترش علم و پرورش مشاهیر و علما داشت بطوری که در تفلیس در زمان حکومت عربها، سپس در دوره سلجویان همراه با اهل کسبه و بازرگانان، نمایندگان علم و دانش اسلامی نیز مانند پزشکان، روحانیون، فقها، تاریخنگاران، نویسندگان، و غیره بسر میبردهاند که دارای نسبت «التفلیسی» بوده هم سنی و هم شیعه بودهاند. اگرچه بنا بر اخبار ابن حوقل مسلمانان تفلیس سنی بودهاند، میتوان حدس زد که در این شهر همانند بسیاری از کشورهای اسلامی، شیعیان در اقلیت بودهاند(لُردکیپانیدزه، ص ۴۲، ۸۴). و اما در عین زمان، ذکر نام تفلیس در ردیف مهمترین مراکز تشیع ـ شهرهای قم و کوفه ـ تفلیس در جنبش تشیع خدمتی ارزشمند داشته است(همانجا، ص۶۶). با وجودی که اغلب علما و دانشمندان مسلمان که نسب التفلیسی داشتهاند سنی مذهب بودهاند، ولی در برخی منابع از علمای تشیع نیز در میان آنان نام بردهاند. اگرچه در زمینه فعالیت شیعیان در تفلیس مدرک معین اندک و ناچیز است ولی در کتاب تاریخ قم مسمی به انوارالمشعشعیان (تألیف ۱۳۲۵) در فصل سیزدهم قسمت هشتم مؤلف با استناد به کتاب بحار الانوار علامه مجلسی حدیثی را از امام جعفر صادق (ع) نقل میکند که انتخاب امام از کوفه، قم و تفلیس ابتدا به عربی و در ترجمه فارسی خویش میگوید: «نور مشعشع سیزدهم در ذکر حدیثی که دلالت دارد بر بودن قم مختار البلاد هم چنانی که علامه مجلسی در بحار میفرماید و عن الحسن بن یوسف عن خالد بن ابی یزید عن ابی عبدالله علیه السلام قال ان الله اختار من جمیع البلاد کوفه و قم و تفلیس یعنی امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند خدا اختیار نمود از جمیع البلاد کوفه و قم و تفلیس» (گریگوری برادزه، مقاله منتشر نشده)
در رابطه با نسبت «التفلیسی» شخصیت امیر تفلیس، اسحاق بن اسماعیل جلب توجه میکند. نام کامل او اسحاق بن شعب التفلیسی است که در این مورد «التفلیسی» بیانگر آن است که وی مدت مدیدی در تفلیس فعالیت داشته است. مسلمانانِ «التفلیسی»، عالمان، روحانیون، با دربار امیران تفلیس رابطه داشتهاند.از جمله یکی از آنان ابومحمدالحسنبن بندار التفلیسی ادیب و زبان شناس معروف پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم بوده است(۴۲، ص ۸۵). وی یکی از کتابهای خود را که پنجاه سال روی آن کار کرده است، به امیر تفلیس علی بن جعفر بخشیده است که وی از پایان سده دهم تا پایان سده یازدهم، امارت تفلیس را در اختیار داشته است.
گفته میشود بشربن بیان بن حمران التفلیسی (ایمان الشیعه، ج ۳، ص ۵۷۲)از اصحاب امام صادق(ع) بوده است (همان، ۶۲۶). المولی حسین بن العارف المشهور بالتفلیسی، عالم و فاضل اسلامی است که تفسیری بر قرآن نوشته است در اصفهان متولد و معاصر محمد بن محمد رفیع الجیلانی(گیلانی) متوفی به سال ۱۱۹۷بوده است.(همان، ج ۶، ص ۵۱).
از دیگر عالمان و شخصیتهایی که لقب التفلیسی داشتهاند میتوان از افراد زیر نام برد: شرف الدین بدیع الزمان ابوالفضل حُبیش بن ابراهیمبن محمد بن کمال الدین ابوالفضل (متوفی بعد از ۶۲۹ق) پزشک، اختر شناس، ریاضیدان و ادیب ایرانی(هدیهالعارفین، ج ۱، ص۳۶۳)؛ شیخ عبدالسلام التفلیسی شیخ الاسلام تفلیس (طبقات اعلام الشیعه، القسم الثالث من الجزء الاول ص۱۲۶); ابو بکر محمد بن اسماعیل بن بتون بن السری التفلیسی(از مادری از اهل نیشابور)، ابو احمد حامد بن یوسف بن الحسین التفلیسی، محمد بن بیان بن حمران المدائنی التفلیسی(اصلاً از اهالی تفلیس و ساکن بغداد) را میتوان نام برد (الانساب، الجزء الثالث، ص ۶۲ – ۶۳); ابو محمد التفلیسی(از رجال اصحاب امام رضا(ع)، ابو محمد التفلیس، که نام او الحسن التفلیسی بود، ابو محمد الکوفی التفلیسی، که نام شریف بن سابق بودالحسن التفلیسی از اصحاب امام رضا(ع)(همان، ج ۲، ص ۴۲۴; ج۵، ص ۳۳). عیسی الرقی تفلیس از مشاهیر اطبای اسلام بوده که در خدمت سیف الوله از آل حمدان بوده که در طب و دیگر علوم ید طولائی داشته است و تالیفاتی داشته و به زبان سریانی آشنا و تعدادی از آثار طبی سریانی را به زبان عربی ترجمه کرده است(سامی، قاموس الاعلام، ج ۳، ص ۱۶۵۸).
نقش شاعران و مشاهیر قفقازی در تعامل بین اقوام
شاعران و متفکران قفقاز نیز در تأثیر پذیری از محیط فرهنگی و اجتماعی خود و با در نظر گرفتن فرهنگ موجود، آثار خود را پدید آوردهاند. نظامی گنجوی فیلسوف و شاعر قرن ۱۲ در خلق آثار جاویدان خود که به خمسه نظامی معروف است، جهان بینی جهانی شدن را ترنم می کرد. داستان لیلی و مجنون با موضوع و تم مربوط به فرهنگ عرب، بهرام گور، خسرو شیرین با تم ایرانی و نیز دیگر آثارش، نشان دهنده روح جهانشمولی اوست. در همین عصر قهرمانان منظومه داستانی «پلنگینه پوش» اثر جاویدان شوتا روستاولی شاعر دربار ملکه تامار، پادشاه گرجستان، بین المللیاند و از اقوام عرب، ترک، فارس و گرجی تشکیل شده اند. همچنین بنا به گفته خود شاعر، خمیر مایه و موضوع اصلی داستان پلنگینه پوش از یک داستان ایرانی و از شعرای ایرانی اخذ شده است(احتمالاً فردوسی)(منظومه پلنگینه پوش، شوتا روستاولی، ترجمه دکتر یوسف عباسپور، انتشارات دانشگاه گیلان، ۱۳۷۹) . شاهنامه فردوسی که ۱۰ قرن پیش سروده شده است، از همان زمان تا کنون برای ملل قفقاز از جمله ارمنی، گرجی و آذری بسیار شناخته شده و مأنوس است. اسامی قهرمان شاهنامه مور پسند ملل قفقاز است و نامهای مردان و زنان زیادی از قهرمانان شاهنامه انتخاب شده و می شود. حتی کوه قفقاز در شاهنامه به صورت «قاف» منعکس شده است و نقش اساسی در داستانهای آن دارد. آیا بین کوه البرز در ایران و قله البروس در قفقاز شباهتی وجود دارد؟ آثار کلاسیکهای ایرانی به زبانهای مختلف قفقازی ترجمه شدهاست و کهن ترین ترجمه های این متون به زبانهای دیگر را در قفقاز می توان یافت. دربار شاهان گرجی و شیروانشاهان محل رشد و نمو شوتا روستاولی، نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی و تعدادی دیگر از نام آوران عرصه فرهنگ و ادب و حکمت و فلسفه بوده است. خاقانی شیروانی مادری نصاری داشته است و به دفعات در تفلیس، آبخاز، ارمن، شیروان و … زیسته است و در اشعار خود از بسیاری از شهر ها و مردمان گوناگون قفقاز یاد میکند و مردم آنجا را ستوده است.
خاقانی و خاقان و کنار کُر و تفلیس/ جیحون شده آب کُر و تفلیس سمرقند
(دیوان، ص ۷۵۹)
یا در جای دیگری می گوید:
از عشق صلیب موی رومی رویی/ابخاز نشین گشتم و گرجی کویی
از بس که گفتمش که مویی مویی/شد موی زبانم و زبان هر مویی
(دیوان، ص ۷۵۹)
مادر خاقانی بنا به اشعار او مسیحی بوده و از اسرأ روم که بعداً مسلمان شده است بطوری که در مثنوی تحفه العراقین گفته است:
نسطوری و موبدی نژادش/اسلامی و ایزدی نهادش
پس کرده گزین بعقل و الهام/بر کیش کشیش دین اسلام
بگریخته از عتاب نسطور/آویخته در کتاب مسطور
از روم ضلالت آوریده/نخّاس هدیشس پروریده
(تحفهالعراقین،ص ۲۱۵)
عمادالدین نسیمی(۱۳۶۹ -۱۴۱۷) متولد شماخی، متوفی به حلب، شاعر و متفکر قرن چهاردهم پیرو مکتب حلاج و سپس دنباله رو و مبلغ مکتب حروفیه، اشعار سیاسی، اجتماعی و اخلاقی خود را به زبانهای ترکی، فارسی و عربی سروده است و بنیانگذار غزلهای فلسفی به زبان ترکی است. وی در اشعار خود از محبت انسانها نسبت به یکدیگر سخن می گوید و ترنم زیبایی انسان جای ویژهای در آثار او دارد. در این اشعار، روشنایی و نور معشوقه انسان است و در مقابل حسادت، آز، خود پرستی، ریاکاری، بی وفایی مورد نکوهش قرار گرفته است.
محمد فضولی بغدادی(۱۴۹۴ – ۱۵۵۶)، شاعر قرن شانزدهم که آثار اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و فلسفی خود را به سه زبان ترکی، فارسی و عربی سروده است، از جمله متفکرانی است که در آثار خود دوستی ملل و اقوام را ترنم می کند و از جنگهای خانمان سوزی که در این دوره بین حکومت ایران و عثمانی جریان داشته متأثر می شود و آن را نکوهش می کند.
قفقاز سرزمین دلاور مردانی بوده که علیه ظلم و ستم مبارزه می کردند. در منابع موجود، از جنبشی به نام «میخلی بابا» در دوره صفویه در قفقاز نام میبرند که حرکتی ضد فئودالی بود. این جنبش در سال ۱۶۲۵ میلادی بهوقوع پیوست. رهبری جنبش در دست فردی به نام «میخلی بابا» بود. میخلیبابا در گنجه متولد شده و نام اصلی او معلوم نیست. او در سال ۱۶۲۴ مقام سرشماسی و بعدها شماسی داشته است. میخلیبابا عبایی نمدین میپوشید که در قسمت چپ برروی قلب، دو عدد میخ به نشانه تصلیب حضرت مسیح (ع) نصب کرده بود. به همین سبب آذربایجانیها به او «میخلی بابا» و ارامنه «میخلی وارداپت» میگفتند.
میخلی بابا تعداد زیادی از مبارزان آذربایجانی و ارمنی را با خود متحد کرده بود. در دوره شاهعباس صفوی کلیساهای مناطق ارمنینشین قفقاز تحت حمایت دربار قرارداشته و زمینهای بسیاری را در ناحیه گنجه و قرهباغ در تصرف خود داشتند. در این اراضی، دهقانان بی زمین بسیاری به کار اشتغال داشتند.
میخلی بابا؛ آذربایجانیها، ارامنه و اودینهایی که در گنجه و قرهباغ زندگی می کردند و از داشتن زمین کشاورزی محروم بودند را متحد کرده و علیه زمین داران و ملاکین بزرگ و به منظور به دست آوردن زمین، به شورش واداشت. بنا به نوشته «کاناکر زکریا» سالنامهنویس ارمنی، در شهرهای گنجه و نواحی ارمنستان و قرهباغ، میخلی بابا توانسته بود ۵۰۰ سوارکار مبارز را با خود همراه سازد. دسته میخلیبابا به روستاهای ارمنینشین حمله کرده و راهبان کلیساها را اخراج میکرد. مدتی بعد، قلمرو فعالیت میخلیبابا و دسته تحت فرماندهی او به ارمنستان کشیده شد.
اسقف ارامنه و سایر خادمان کلیساها از وضعیتی که جنبش میخلیبابا برای آنها فراهم آورده بود، به شدت ناراحت بودند. آنها ناگزیر به «امیرگونهخان» بیگلربیگی آذربایجان مراجعه و از او برای سرکوب میخلیبابا کمک طلبیدند. قوای بیگلربیگی آذربایجان موفق شد پس از کوششهای بسیاری میخلیبابا و افراد تحت فرماندهی او را از ایروان اخراج کند.
پس از اعتراض او به ظلم کلیسا در سال ۱۶۲۵، اسقف اعظم کلیسای ارمنی آلبانیا، «هووانس»، او را از مقام شماسی خلع کرد. در پاییز همان سال، میخلیبابا پس از مقابله با قوای بیگلربیگی آذربایجان، به قلمرو عثمانی مهاجرت کرد و دیگراز او نشانی به دست نیامد.
سایات(صایاد) نووا (= صیاد نوا) شاعر و نوازنده نامدار قفقازی که در ۱۷۱۲ در شهر تفلیس در خانوادهای ارمنی بدنیا آمده است، در آغاز قرن هیجدهم پدرش قاراپت از حلب به قفقاز مهاجرت کرده است. سایات نووا در سنین جوانی به عنوان شاعر و نوازنده(عاشیق)ای که به سه زبان ترکی، گرجی و ارمنی شعر می سرود و آواز می خواند، شهرت پیدا کرد و به دربار هراکلی دوم پادشاه گرجستان راه یافت. ولی به جهت سرودن اشعار مردمی و عصیانگرانهاش بر ضد حاکمان و فرمانرویان ستمگر و خونریز، از دربار رانده شد. این شاعر نغمه پرداز در اشعار خود احساسات نجیب انسانی، تفکرات بشر دوستانه و عشق به زندگی را به زبانهای ملل قفقاز ترنم می کرد. برخلاف احکام قرون وسطایی، سایات نووا محبت را به عنوان اساس زندگی بی پایان، برای خلاقیت هنری اش به تصویر می کشید. در برخی از اشعارش اعتراض شدید نسبت به ستمها، دشواریها، و نابرابریهای اجتماعی که از سوی فرمانروایان و حاکمان محلی و متجاوزان خارجی به ملل قفقاز اعمال و موجب تیرگی سرنوشت آنان شده بود، بازتاب می یابد. هر سه ملت گرجی، ارمنی و آذری سایات نووا را شاعر ملی خود می دانند و اشعار او را به زبان مادری خود می خوانند، از بر می کنند و لذت می برند. با وجودی که زبان ارمنی به گروه زبانهای «هند و اروپایی»، زبان گرجی به گروه زبانی «ایبر – قفقازی» (کارتْوِلی) و زبان آذری به گروه زبانی «تُرک – آلتاییک» تعلق دارند و هیچ شباهتی به یکدیگر نداشته (حتی از نظر الفبای نوشتاری) و هر کدام زبانی جداگانه و مستقل هستند، چگونه سایات نوا توانسته است در این سه زبان تبحر داشته و شعر بسراید، این چیزی نیست جز عشق و عاشقی، عشق به مردم و عاشق دوستیهای ملل گوناگون. آیا قفقاز می تواند سایات نوای عصر خود را پدید آورد؟ براستی قفقاز نیازمند سایات نوای عصر خویش است.
میرزافتحعلی آخوند زاده(۱۸۱۲ – ۱۸۷۸) متولد شکی، متوفی به تفلیس، در شهرهای باکو وتفلیس فعالیت داشت. این متفکر و فیلسوف برجسته در آثار خود عقب ماندگیهای ملل قفقاز و شرق را در نتیجهاستبداد حاکمان می داند و مردم را به روشنگری و صلح و دوستی و آموختن فرهنگ و دانش دعوت میکند. این متفکر و فیلسوف معاصر آثار خود را که شامل نمایشنامه، شعر، داستان و مقاله های تحقیقی است، هم به زبان فارسی و هم به ترکی و روسی پدید آورده است. او در تفلیس زیست و در همانجا از دنیا رفت. مزار او و همسر و فرزندش که در گورستان مسلمانان تفلیس واقع است، پس از ایجاد باغ گیاه شناسی در اراضی گورستان، با وجود تخریب و تسطیح همه مزارها، مزار او و خانوادهاش هنوز هم در این محل به عنوان احترام به یک متفکر حفظ و نگهداری می شود. بر سر مزار او تندیس بزرگی از او بر ستونی سنگی برافراشته شده است.
آلکساندر پوشکین(۱۷۹۹ – ۱۸۳۷) ، شاعر و داستانسرای نامی روس، میخاییل لرمانتف (۱۸۱۴ – ۱۸۴۱)شاعر روس، آلکساندر دوما(۱۸۰۲ – ۱۸۷۰) نویسنده نامدار فرانسه، لئو تولستوی (۱۸۲۸ – ۱۹۱۰) نویسنده و متفکر نامی روس، از جمله مشاهیری هستند که از روسیه و فرانسه به عشق دیدار مردم قفقازی و طبیعت زیبا و جغرافیای متنوع و مردمان دلیر قفقاز به این منطقه سفر کرده و در آثار خود این مردان دلاور و زنان زیبا را ستایش کردهاند، زنانی که تفنگ بر دوش، سوار بر اسب در کنار مردان و دوشادوش آنان با هر نوع استبداد و خود کامگی و متجاوزان خارجی مبارزه کردهاند. پوشکین در شعر بلند اسیر قفقازی از دوستی و محبت یک دختر چرکس به یک اسیر نظامی روس خبر می دهد. دختری که میداند در صورت فاش شدن کمکهای غذایی او به اسیر، توسط برادران و اقوام خود به قتل خواهد رسید.
در داستان «کور اوغلو» مربوط به قرن شانزدهم، «روشن»(«روشن» نام قهرمان داستان کور اوغلو (= پدر کور)است که یک چوپان آذری است و پدرش علی، که مهتر اسبان یک پاشای عثمانی است، بنا به کج فهمی ارباب خود نسبت به تبحر او در پرورش اسبان، مورد غضب قرار می گیرد و چشمانش را بدستور پاشا میل داغ می کشند و کور می کنند. از آن پس روشن، پسرِ علی عصیان می کند و مردم او را «کوراوغلو» می نامند.) یکی از رهبران جنبش جلالی های کُرد که علیه خودکامگی سلطان عثمانی و ستم حاکمان محلی به ملل قفقاز مبارزه می کرد، قهرمان ملی تمام ملل قفقاز شمرده می شود. واریانتهای متفاوتی از این داستان در بین ملل قفقاز، آسیای صغیر، ایران و حتی آسیای مرکزی متداول است. در گروه مبارزان همراه او نمایندگانی از تمامی خلقهای قفقاز از جمله ارمنی و گرجی و آذری و کرد . . . و حتی ایرانی وجود داشته اند. آنان در همه جا توسط همه ملل قفقاز مورد حمایت بودند.
«قاچاق نبی»، قهرمان خلقی قرن نوزدهم قفقاز نیز اموال غاصبان و ستمگران را بزور می ستاند و بین مردم فقیر تقسیم می کرد. در دسته او نیز مبارزانی از گرجی، ارمنی و آذری فعالیت داشتند.
داستان آذری «عاشیق غریب و شاه صنم» مربوط به قرن شانزدهم میلادی، در باره عاشق شدن نوازندهای دوره گرد(عاشیق) و تهیدست آذری به دختری به نام «شاه صنم» از خانوادهای ثروتمند، در بین ملل قفقاز، آسیای مرکزی، و آسیای صغیر متداول است. داستان به همین نام یا به نامهای مشابه دیگر در بین ترکمنها، ترکها، ازبکها، قاراقالپاقها، اویغورها، گرجی ها و ارمنی ها، در بین مردم رواج دارد.
در آثار لرمانتف(معین شده است که م. ی. لرمانتف در زمانی که در قفقاز، بویژه در شوشا، قوبا و شماخی اقامت داشته، داستان عاشیق غریب را از زبان نوازندگان و خوانندگان آذری شنیده و داستان «عاشیق غریب» خود را برشته تحریر در آورده است. پس از مرگ لرمانتف این اثر در آرشیو شخصی او یافت شده و به چاپ رسید. در مدت اندکی، این اثر مورد استقبال تعداد زیادی از مححققان روس قرار گرفت.)، آبوویان(داستان عاشیق غریب)، در اپراهای حاجی بیکف (عاشیق غریب)، گِلی یِری(شاه صنم)، شاپوشنیکف و اووزف(شاه صنم و غریب)، باله «شاه صنم و غریب» اثر آساف یِف، و سرانجام فیلم سینمایی «عاشیق غریب» اثر کارگردان مشهور سینمای شوروی پاراژانف(هنرمند ارمنی الاصل گرجی) بر اساس همین موضوع عاشقانه و لطیف خلق شده اند.
در داستان «اصلی و کرم»، جوانی آذری و مسلمان به نام محمود(بعدها کرم) دختری ارمنی به نام مریم(بعدها «اصلی») به یکدیگر دل می بندند. این داستان در بین ادبیات شفاهی مردم، جایگاه ویژهای دارد. اساس داستان بر مبنای به تصویر کشیدن دوستی، برادری، نزدیکی و مهربانی بین مردم آذری و ارمنی و تنقید از نیروهای سیاهدل، شرور، بد و شخصیتهایی منفی چون خادمان دینی(پدر مریم که کشیشی است به نام قارا و مانع وصال این دو دلداده می شود) و عادات کهنه است. تصادفی نیست که داستان اصلی و کرم، در بین مردم ارمنی نیز به همان درجه محبوبیت داشته و مورد استقبال قرار می گیرد. تأثیر داستان شیخ صنعان عطار را می توان در این تمهای داستان اصلی و کرم احساس کرد.
در ارتباط با داستانهایی که شمرده شد، در منابع گرجی و ارمنی نیز به نمونه هایی از آنها بر خورد می شود که با الفبای گرجی و ارمنی و به زبان آذری نوشته شده است(افندی یف، تاریخ ادبیات شفاهی مردمی آذربایجان). اینگیلوهای گرجی زبان (آذریهای مسیحی) در مراسم عروسی خود نغمه های آذری ترنم می کنند.(همانجا، ص ۳۴)
مشاهیر بسیاری از آذریها در تفلیس و ایروان تحصیل کردهاند، همچنین مشاهیر و ادیبان زیادی از ارامنه در باکو و تفلیس رشد کرده و آثار ارزشمند فرهنگی و علمی خود را پدید آوردهاند که در نهایت به غنای فرهنگ و ادب قفقاز افزودهاند. در شهر تفلیس نخستین ترجمه قرآن به زبان گرجی چاپ شده است. قرآن با ترجمه آذری با الفبای فارسی در اواخر قرن نوزدهم در تفلیس چاپ شده است.
روزنامه فکاهی ملانصرالدین که انقلاب مشروطیت ایران را در سالهای ۱۹۰۷ – ۱۹۱۱ تغذیه فکری می کرد در قفقاز و بویژه در تفلیس چاپ می شد و نویسندگان و شاعران پارسی گوی و ترکی سرای در آثار طنزگونه خود برای روشنگری توده های ستمدیده فعالیت می کردند. نویسنده آذری زبان چون جلیل محمدقلیزاده در تفلیس و شاعر آذری، اهل شماخی چون علی اکبر صابر در باکو، آثار ارزشمندی در این روزنامه چاپ و منتشر کردهاند که همه در راستای یگانگی فرهنگی و دوستی ملل و مبارزه علیه ظلم و تبعیض و استبداد حاکمان بود. علی اکبر صابر به زبان فارسی با روزنامه نسیم شمال که در گیلان چاپ می شد به زبان فارسی با هم مشاعره داشتند. گروهها و احزاب سیاسی قفقاز در بیداری ملل تحت ستم نقش بسیار داشتهاند و انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه و انقلاب مشروطیت ایران را یاری رساندهاند. یپرم خان ارمنی، حیدر عمواوغلی آذری و دهها مبارز ناشناس گرجی، از جمله مبارزان راه مشروطیت بودهاند که بدون در نظر داشتن دین و مذهب و قومیت و فرهنگ، انقلابیون را از نظر نظامی و سیاسی یاری رساندهاند.
نهضت فکری «تِرِگْدالِئولنی» که توسط دانش آموختگان اواخر قرن نوزده قفقاز در دانشگاه های روسیه شکل گرفته بود، ملل قفقاز را به بیداری و توسعه فرا می خواند. تعداد شعرا، نویسندگان، روشنفکران و رجل سیاسی و نظامی قفقاز که برای توسعه و ترقی ملل قفقاز و دوستی بین آنان فعالیت می کردند بسیار است. در دوره تزاری و حتی در دوره شوروی، افراد زیادی در این راه مبارزه کردند و بسیاری از آنان جان خود را در این راه فدا کردند.
فضای جغرافیایی محل تولد، رشد و آموزش و خلاقیت هنری تعداد زیادی از نویسندگان معروف ارمنی، گرجی و آذری در نقاط متفاوتی از قفقاز بوده است. میرزا فتحعلی آخوندف بنیانگذار ادبیات آذری، نویسنده، شاعر و فیلسوف و سیاستمدار بزرگ قفقاز در شهر شکی بدنیا آمد و در کودکی هنگامی که دو ساله بود به همراه پدر و مادر خود به خامنه از توابع تبریز کوچ کردند و تا سیزده سالگی در ایران بود. در سال ۱۸۲۵ همراه مادرش به نوخا بازگشت. در ۱۸۳۴ به تفلیس رفته و در اداره جانشینی قفقاز به کار پرداخت. میرزا فتحعلی آخوندف آثار خود را به زبانهای ترکی، فارسی و روسی بوجود آورده است و به هر سه زبان آشنایی کامل داشت. فعالیتهای ادبی و سیاسی او در زمینه بیداری ملل شرق تأثیری شگرف داشت. خانه او در محله قدیم مسلمانان در تفلیس به موزه تبدیل شد و مقبره او در باغ گیاهشناسی تفلیس محافظت می شود. در تفلیس محلهای را که او در آن می زیست به احترام او آخوندزاده نامگذاری کردهاند.
از دیگر نمونه های نزدیکی ملل قفقاز می توان به نویسندگان ارمنی اشاره کرد. الکساندر موسهسیان شیروان زاده [۱۸۵۷ ـ ۱۹۳۵] نویسنده ارمنی در شماخی (یکی از شهرهای جمهوری آذربایجان کنونی) متولد شد، در جوانی در اثر مبارزه علیه تزار به شهر اودسا تبعید شد. در سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱ در پاریس اقامت داشت و در ۱۹۳۵ در شهر کیسلوودْسْک قفقاز شمالی بدرود حیات گفت. داستان معروف «آلینا»ی این نویسنده در تفلیس پایتخت گرجستان اتفاق افتاده است. میکائیل هووانسیان [۱۸۶۷ ـ ۱۹۳۳] متخلص به «ناردوس»، دیگر نویسنده ارمنی است که در شهر تفلیس به دنیا آمد و در همانجا بدرود حیات گفته است. او نویسنده خلق گرجی است. برخی از آثار او بزبان آذری نیز ترجمه شده است. آوانس تومانیان [۱۸۶۹ ـ ۱۹۲۳] شاعر و نویسنده ارمنی، در ارمنستان بدنیا آمد و در تفلیس تحصیل کرد و در همین شهر از دنیا رفت و در همانجا بخاک سپرده شد. او در ۱۹۱۲ کانون نویسندگان قفقاز را به ریاست خود در تفلیس تشکیل داد. استپان زوریان ]۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۷[داستان نویس بزرگ ارمنی در قره کلیسا در ارمنستان بدنیا آمد در ۱۹۰۶ به تفلیس مهاجرت کرد و در ۱۹۶۷ در ایروان بدرود حیات گفت. آغاسی آیوازیان [۱۹۲۵- ] نویسنده و فیلمنامه نویس ارمنی در شهر «عباس تومانی» گرجستان بدنیا آمد و از هنر های زیبای گرجستان فارغ التحصیل شد. دِرِنیک دمیرچیان[۱۸۷۷ ـ ۱۹۵۶ ] از دیگر نویسندگان ارمنی است که در شهر آخالکلاکی گرجستان بدنیا آمد و در تفلیس به تحصیلات خود ادامه داد. او در سال ۱۹۵۶ در ایروان در گذشت. موضوع داستانهای این نویسندگان مضامینی انسانی دارد و برادری ملل قفقاز و محرومیت دهقانان، روستاییان نادار و زحمتکش را به تصویر می کشند.
الکساندر قازبگی [۱۸۴۸ – ۱۸۹۸] ، متفکر و نویسنده بزرگ گرجی، در خانواده اصیل زاده گرجی بدنیا آمد. از امتیازات زمین داری خود دست برداشته و به رعایای خود آزادی داده و املاک خود را بین آنها تقسیم کرده و خود به مدت ۷ سال به شغل چوپانی اشتغال داشت. از آثار او می توان از رمان «اِلقوچا» (۱۸۸۱)، «اِلیسو» (۱۸۸۲)، «قاتل پدر» (۱۸۸۲)، «سی کو» (۱۸۸۳)، «زن ابله» (۱۸۸۴)، «خِویسبِری قوچا» (۱۸۸۴)، «چوپان» (۱۸۸۵) و برخی دیگر را نام برد. وطن پروری، انسان دوستی، و اندیشه های عدالت پروری موضوع اصلی آثار اوست. در آثارش مأموران تزاری و فئودالهای محلی را مورد انتقاد شدید قرار داده و مبارزات جوانمردانه برعلیه ظلم را ترنم کرده است(دائره المعارف شوروی آذربایجان، جلد پنجم، ص ۲۰۸، باکو ۱۹۸۱). بر اساس رمانها و داستانهای او چندین فیلم نوشته شده است.
جلیل محمد قلی زاده [۱۸۶۶ ـ ۱۹۳۲] (متخلص به ملانصرالدین) از نویسندگان و روشنفکران آذری، در شهر نخجوان بدنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه و متوسطه را در شهر گوری گرجستان به اتمام رساند. مدتی در فرمانداری ایروان در مدارس تدریس می کرد. با شاعران و نویسندگان مختلف مکاتبه داشت(از جمله با اشرف الدین گیلانی متخلص به نسیم شمال). فعالیتهای ادبی و انقلابی او برای بیداری ملل قفقاز و ایران و مبارزه با تحجر و استثمار توده های دهقان و روستایی و طبقه تهیدستان شهری، تأثیر عمیقی بر بیداری مردم داشت. او از بنیانگذاران روزنامه ملا نصرالدین بود که در تفلیس به زبان ترکی و روسی چاپ می شد.
«عبداله شایق» [۱۸۸۱-۱۹۵۹] نویسنده، شاعر، معلم و فعال اجتماعی آذری در شهر تفلیس بدنیا آمد و تحصیلات خود را در تفلیس و خراسان ادامه داد. در سال ۱۹۰۱ به باکو نقل مکان کرده تا سال ۱۹۳۴ به شغل معلمی اشتغال داشت. در آثار پیش از انقلاب(اکتبر ۱۹۱۷)، دارای سبکی رمانتیسم بود. در اشعار غنایی او آزادی، آرزوهای ترقی و پیشرفت، نیک اندیشی و روح مبارزه جویی سرشار بود. او داستان «همه ما ذرهای از یک خورشیدیم» اشاره به برابری و برادری انسانها دارد. در آثار نثر او نابسامانیهای طبقه زحمتکش روستایی و ستم اربابی و وضعیت رقت بار زندگی مردم روستاها به تصویر کشیده شده است.
عبدالرحیم طالب زاده تبریزی [۱۸۳۴-۱۹۱۱] ، معروف به طالب اذف تبریزی، متفکر، روشنفکر و نویسنده ایرانی، در سال ۱۲۵۰ قمری در محله سرخاب تبریز در خانواده پیشهور متوسطی به دنیا آمد. پدرش استاد طالب نجار بود. در سال ۱۲۶۶ ق. در شانزده سالگی به تبریز رفت و در مدارس جدید آنجا به تحصیل مقدمات دانش جدید پرداخت و زبان روسی آموخت.در محیط اجتماعی آن روز قفقاز که از لحاظ فرهنگی و سیاسی، دوران پر تحولی را میگذراند، آشنایی تدریجی با جنبش انقلابی آن کشور، آثار روشنفکران انقلابی روسیه و فرانسه و همچنین میرزا فتحعلی آخوند زاده، از سویی و زندگی فلاکت بار مهاجرین زحمتکش ایرانی و رفتار سلطه جویانه دولت روس نسبت به ملل غیر روس، از سوی دیگر، در تربیت روحی و عقلی او اثر ژرفی گذاشت و او را نسبت به مسئولیت اجتماعی خود آگاه کرد.
عبدالرحیم بیک حقوردی یف[۱۸۷۰ ـ ۱۹۳۳] ، نویسنده نامدار آذری، تحصیلات خود را در تفلیس در مکتب رئالنی گذراند. وی از بنیانگذاران و نخستین فعالان روزنامه ملانصرالدین بود. او از فعالان اجتماعی و ادبی قفقاز بود، مقالات متعددی در باره زبان و ادبیات منتشر کرده و آثار نویسندگان بزرگ روس را به زبان ترکی ترجمه کرده است.
عُزیر حاجی بیکُف،[۱۸۸۵ – ۱۹۴۸] موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آذری، دانش آموخته سمیناریای گوری در گرجستان است. در سمیناریای گوری، معلمان مترقی، برای تبلیغ افکار نوین پیشرفته، از تدابیر خارج از کلاس (مطالعه خارج از کلاسی، گردشهای علمی و گردشها، شبهای شعر و داستان، شب نشینی، کارهای عملی، ورزش و غیره) استفاده گستردهای میبردند. به لحاظ تاثیر اینها در بین دانشآموزان سمیناریا روحیه و اخلاق انقلابی ایجاد شده بود. در دوره انقلاب اول روسیه، دانش آموزان آذری، گرجی و ارمنی، در تظاهرات جوانان گوری اشتراک فعال داشتند.
سمیناریای گوری در توسعه فرهنگی ملل قفقاز، از جمله آذربایجان، نقش مهمی داشته است. از فارغ التحصیلان سمیناریا میتوان از جلیل محمد قلیزاده (نویسنده و انقلابی متفکر)، نریمان نریمانف (پزشک و سیاستمدار و نویسنده و اولین رئیس جمهور آذربایجان)، عزیر حاجی بیکف (موسیقیدان)، ماگامایف (موسیقیدان)، فریدون بیک کوچرلی (نویسنده و محقق و ادیب)، سلطان مجید غنی زاده (نویسنده و ادیب)، رشید بیک افندیف (نویسنده و مردم شناس-۱۸۶۳-۱۹۴۲)، فرهاد آقازاده (زبان شناس و روزنامه نگار)،
صفر علی بیک ولی بیک اف (استاد زبان فارسی و ادیب) و تعدادی دیگر، در راه توسعه فرهنگ ملی مردم آذربایجان مبارزه کرده، مبلغان زبان و فرهنگ پیشرو روس بودند. سمیناریای گوری تا ۱۹۱۸ فعالیت داشت. شعبه آذری سمیناریا، برهبری فریدون بیک کوچرلی به شهر قازاخ آذربایجان منتقل شد (د. آذربایجان ج ۳،۱۹۷۹، ص ۲۰۷-۲۰۸).
گریگور یقیکیان، مترجم روسی، انقلابی، روزنامه نگار، نمایشنامه نویس ارمنی ایرانی(متولد ۱۸۸۰ آکن غرب ارمنستان، ۱۹۵۱- ۱۴ دی ۱۳۲۹ رشت). وی در سالهای ۱۹۱۶ – ۱۹۱۷ به عنوان مترجم روسی در خدمت میرزا کوچک خان بود و با جنگلیها همکاری می کرد. او نخستین مترجم آثار پوشکین به فارسی در ایران است که در سال ۱۳۰۸ داستان دوبروفسکی اثر پوشکین را از روسی به فارسی ترجمه و منتشر کرد. وی مدتها در تفلیس زندگی و اقامت داشته است.
رقصهای قفقازی
رقصهای قفقازی یا لزگی که بر گرفته از قوم لزگی از اقوام داغستان است، مجموعه حرکات موزون و رزمی و بسیار دشوار و در عین حال منظم و بسیار زیبا و هیجان انگیزی است که اقوام و ملل قفقاز از مسلمان و مسیحی، از ترک و قفقازی و ارمنی توسط دختران و پسران جوان و مردان و زنان در سنین جوانی و میانسالی اجرا می شود. با لباسهای محلی معمولاً آرخالقهای چرکسی و لباسهای زنانه بلندی که تمام بدن زن و دامن زن را تا روی پای می پوشاند. جالب اینجاست که با وجود تفاوت فرهنگی بین ترکها، رامنه، گرجیها، چرکسها،داغستانیها و خلاصه قفقازیهای شمالی با یکدیگر، مجموعه اقوام و ملل قفقاز از لباسهای تقریباً مشابه ای در اجرای این رقصها استفاده می کنند و یک وحدت فرهنگی در رقصهای قفقازی بازبانهای متفاوت وجود دارد. این مورد را در کمتر جایی از جهان می توان مشاهده کرد. این نوع رقص ها نشانه وحدت قفقازی هاست که از دیرباز تا کنون رواج دارد و هر قفقازی با این رقص رزمی بزرگ می شود.
نتیجه گیری و ارائه پیشنهاد
بطوری که از بررسی روند تاریخی و فرهنگی ملل قفقاز ملاحظه شد، در این منطقه هیچگاه برخوردهای مذهبی و دینی وجود نداشته و ملل قفقاز در طی قرون و اعصار برادرانه در کنار هم زیسته اند.
در بررسی فرایند تحول منطقه در دهه پس از فروپاشی شوروی، آذربایجان شیعه با گرجستان مسیحی ارتدوکس با مناسبات اقتصادی به هم نزدیک شده و در کنار هم و در راستای منافع ملی خود و سرمایه گذاری غربی، به ترتیبات امنیتی و نظامی و حقوقی غرب پیوستهاند و ایران شیعه با ارمنستان مسیحی گریگوری دست برادری به هم دادهاند و مناطق مرزی ایران در استان های آذربایجان شرقی و اردبیل، با استانهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان با هم همکاریهای اقتصادی دارند. ترکیه سنی و ایران شیعه به عنوان دو کشور مسلمان بزرگ و مهم منطقه با روسیه مسیحی همکاریهای نزدیکی باهم دارند. پس می توان گفت که فرضیه هانتینگتون در مورد وجود گسل برخورد تمدنی بین اسلام و مسیحیت در قفقاز نادرست است و رد می شود.
اکنون پس از گذشت حدود دو دهه از استقلال جمهوریهای قفقاز، هنوز نقاط بحرانی همچون اوستیای جنوبی و آبخازیا در گرجستان، قره باغ در آذربایجان و ارمنستان، تالش در آذربایجان در قفقاز جنوبی، داغستان، چچن، اینگوش، اوستیای شمالی و نقاط دیگر در قفقاز شمالی، نقاط بالقوه و بالفعل بحران شمرده می شوند. اگر سیاستمداران کهنه کار و طبقه سرمایه داران تازه به دوران رسیده منافع منطقه و ملل ساکن در آن را در نظر بگیرند و دست از خودخواهیها و منافع شخصی خود بردارند و اجازه دهند، مردم منطقه می توانند مشکلات خویش را با گفت و گو حل نمایند؛اما مشکل اینجاست که سیاستمداران داخل منطقه و حامیان فرامنطقهای (خارجی) آنان است سود خویش را در ادامه شرایط بحرانی می دانند که این شرایط زاییده تفکرات مستبدانه و آمرانه آنها و استثمار مردم منطقه می باشد. اکنون دانشمندان، اساتید دانشگاهها، روشنفکران و معلمان و مربیان و فرهنگیان قفقاز در هر ناحیهای، از کمبود درآمد و سقوط شدید سطح زندگی رنج می برند و در بسیاری موارد به مشاغل پست روی آوردهاند و در کنار دیگر توده های زحمتکش شاهد و ناظر ظهور طبقهای از ثروتمندان هستند که از طرق نامشروع و با دلارهای کثیف از سطح بسیار بالایی از زندگی و ثروت سرشاری برخوردارند که در نهایت موجب سرخوردگی و یأس مردم عادی و طبقه روشنفکر شده است.
قفقاز دارای سوابق درخشان تاریخی زندگی مسالمت آمیز ادیان و تمدنهاست. بگذارید این توان بالقوه به بالفعل تبدیل شود و ملل قفقاز از طریق نمایندگان خویش مسائل خود را حل کنند. از سال ۱۹۹۴ که آتش بس بین آذربایجان و ارمنستان برقرار شده است، هیچگونه پیشرفتی در مذاکرات صلح حاصل نشده است. آیا وقت آن نرسیده است که به مردم منطقه امکان بدهیم خود در این مورد با یکدیگر مذاکره کنند. آیا در پارلمانهای این کشورها «سایات نووا» هایی پیدا نمی شوند که عشق و دوستی را به سه زبان بین مردم منطقه گسترش دهند؟
به نظر می رسد با توجه به سوابق دیرینه تاریخی دوستی و فرهنگی بین ملل قفقاز، شیوهای از ساختار حکومتی که بتواند این مشترکات فرهنگی و تاریخی را بکار گرفته و به توسعه و برقراری صلح در منطقه کمک کند وجود داشته باشد. پس از فروپاشی حکومت روسیه تزاری، در سال ۱۹۱۸ در این منطقه فدراسیون جمهوریهای قفقاز جنوبی پدید آمد ولی در اثر پارهای از اختلافات بین دولتمردان و سیاستمداران آن زمان منطقه، این فدراسون از هم پاشید و متعاقب آن سه جمهوری مستقل پدید آمد که به مدت دو سال دوام یافت. در سال ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ سپاه یازدهم ارتش سرخ روسیه با تجاوز به قفقاز جنوبی این جمهوریها را اشغال و حکومتهای مردمی را ساقط کرد. قفقاز تجربه اندکی در حکومت و سیاست دارد. هنوز هویت سازی بطور کامل انجام نشده و این جمهوریها با وجود فرهنگ و هویت تاریخی مشترک، برخورداری از زبان مشترک علمی و فنی(زبان روسی)، ساختارهای حمل و نقل مشترک و شرایط ویژه جغرافیایی، مکمل یکدیگرند و دو کشور از سه کشور منطقه محصور در خشکیاند، که با استفاده از این ویژگیها می توانند اتحادیهای منطقهای یا حتی حکومتی کنفدرال با ایجاد «کنفدراسیون قفقاز جنوبی» تشکیل داده و به توسعه و ترقی منطقه و رفاه و آسایش مردم خود بیاندیشند. در بین قفقازیهای ترک زبان مَثَلی وجود دارد که می گوید: «سو گَلِن آرخا بیر ده سو گَلَر»ترجمه: در جویی که در آن آب جاری بود، دوباره نیز آب جاری خواهد شد. قفقاز همیشه تاریخ «مرکز گفتگوی ملل و اقوام گوناگون» و «گهواره گفت و گوی تمدنها» بوده است، زیرا از پیش از میلاد تا کنون، اقوام و ملل گوناگون با زبانهای متفاوت از آنجا گذشته و با مردم آنجا ارتباط سیاسی، اقتصادی، بازرگانی برقرار کرده یا با یکدیگر داد وستد داشته و یا با هم به نبرد پرداختهاند. در عصر «جهانی شدن» و در آغازین سالهای سده بیست و یکم مردم قفقاز می توانند نقش بیشتری داشته باشند چرا که زیر ساختهای ارتباطی گستردهتری نسبت به قبل در اختیار آنان وود دارد، لذا امکان بالندگی و پویایی این «گهواره گفتگوی تمدنها» بیشتر خواهد بود.
در صورت گزینش سیستم سیاسی ـ اداری قابل پیاده سازی در قفقاز، برای نمونه سیستم «کنفدراسیون» و تشکیل «پارلمان کنفدراسیون» که نمایندگان آن از بین نواحی و جمهوریهای مختلف با رأی مخفی و در یک انتخابات آزاد با نظارت سازمانهای بین المللی انتخاب خواهند شد، می توان در باره مسائل منطقه تصمیم گرفت و از این همه استعداد ها برای صلح و ثبات منطقه و جهان بهره گرفت و به توسعه جامعه قفقازی و رفاه اقوام گوناگون آن یاری رساند. بنا به گفته «ادوارد شواردنادزه» رئیس جمهور گرجستان «صلح بد، بهتر از جنگ خوب است». قفقاز باید خانه مشترک اقوام آن باشد، نه عرصه تاخت و تاز قدرتهای فرامنطقهای و محل جولان قدرت طلبان حاکم بر آن.
توضیحات:
سایات نوا، تخلص «هاروتیون سایادیان» شاعر و نویسنده ارمنی متولذ ۱۷۱۲، در شهر تفلیس. سایات نوا شاعر و «عاشیق» (نوازنده مردمی و دوره گرد در ادبیات آذری)بود. این شاعر به سه زبان گرجی، ارمنی، و آذری شعر می سرود. از اشعار باقیمانده او ۱۲۰ نمونه به زبان ترکی آذری است. پدرش کاراپت، در آغاز قرن هیجدهم از شهر حلب در شام(قلمرو امپراتوری عثمانی)، به تفلیس (مرکز پادشاهی گرجستان) مهاجرت کرد. سایات نوا در سنین جوانی به عنوان شاعر (عاشیق) شهرت پیدا کرده و به دربار هراکلی دوم پادشاه گرجستان دعوت شد. ولی به جهت سرودن اشعار عصیانگرانه، با اعیان و اشراف دربار درگیر شد. از آنجا رانده شده و ناگزیر به صومعه پناه برده زندگی رهبانی برگزید و در ۱۷۶۸ به صومعه آخپات وارد شد. احتمال می رود که در زمان حمله آغامحمد خان قاجار به تفلیس ]سال ۱۷۹۵[ کشته شده باشد.
آفرینش ادبی سایات نوا در ارتباط با نظم سبک «عاشیق»ی سده های میانه ترکی آذری بود. اشعار سایات نوا ، که نغمه پرداز سه ملت برادر(آذری، ارمنی، گرجی) بود، نشان دهنده آشنایی او به ریزه کاریها و زیباییهای شعری «عاشیق» گونه شاعر و تسلط کامل او به هر سه زبان بوده است. در آثار او
موضوع محبت جای اساسی دارد. در اشعار او احساسات نجیب انسانی، تفکرات بشر دوستانه، و عشق به زندگی، ترنم دارد. برخلاف مناسبات و روابط خشک و تحکم آمیز قرون وسطایی، سایات نوا محبت را اساس زندگی، و نیرویی بی پایان در خلاقیت هنریاش به تصویر می کشد. در برخی از اشعارش اعتراض شدید نسبت به ستم ها و دشواریها و نابرابریهای اجتماعی که از سوی فرمانروایان و حاکمان محلی و متجاوزان خارجی به خلقهای زحمتکش اعمال و موجب تیرگی سرشت آنان شده بود، منعکس شده است.
سایات نوا با مهارت تمام ساز و کمانچه می نواخت و آفریننده ریتمهای رقص بود و به عنوان یک آهنگساز نیز از شهرت بسزایی بر خوردار بود. آثار او در گسترش ادبیات ارمنی و گرجی تأثیر بسیار داشته است. به مناسبت دویست و پنجاهمین سال تولد او، در ۱۹۶۳، در کلیه جمهوریهای اتحاد شوروی جشن و مراسم یادبود برگزار گردید. منظومه «سایات نوا» از محمد راحیم شاعر آذری، و اپرای «سایات نوا» اثر آ. آرتونیان (این اپرا در ۱۹۷۳ در تئاتر اپرا باله آذربایجان به نمایش در آمد) در باره زندگی و آثار سایات نوا سروده شده است.
سمیناریای گوری– سمیناریای معلمان ماورأ قفقاز (گوری). مؤسسهای آموزشی که اساساً برای آموزش معلمان ابتدایی ساکنان محلی ماورأ قفقاز، تشکیل شده بود. این مؤسسه بر اساس طرح ک.د.اوشینسکی در ۱۸۷۶ در شهر گوری گرجستان آغاز بکار کرد.
در سمیناریای گوری علاوه بر آموزش شاگردان بورسیه دولتی، دانش آموزانی نیز به هزینه سازمانهای بازنشستگی شهری و روستایی نیز در آن تحصیل میکردند.
در سمیناریا حساب، هندسه، تاریخ، جغرافیا، طبیعت، زبان مادری (روسی، آذی، گرجی و ارمنی در شعبههای زبانهای ملی)، تعلیم و تربیت، روانشناسی و در کنار آن خوشنویسی، نقاشی، موسیقی، آواز خوانی، بهداشت و پزشکی نیز تدریس میشد. در این سمیناریا به تجربه آموزشی اهمیت بسیار داده میشد.
در تشکیل فرآیند تحصیل و گسترش ایده آلهای اوشنسکی، سمیناریای گوری یکی از پیشروترین سمیناریاهای روسیه بود. سمیناریای گوری در نمایشگاه بینالمللی سمیناریاهای معلمان سال ۱۹۰۰ پاریس، در زمینه فعالیتهای نظری، مدال طلا دریافت کرد.
شعبه آذری سمیناریا در ۱۸۷۹ فعالیت خود را آغاز کرد. در ایجاد شعبه آذری، میرزا فتحعلی آخوندف نقش بسیار داشت. تحصیل در سمیناریای گوری به زبان روسی بود. زبان آذری فقط در شعبه آذری به عنوان یک درس فنی تدریس می شد. در کلاسهای بالاتر، دانشآموزان مسلمان اندک بودند. سمیناریای گوری که با دیگر سمیناریاهای روسیه تفاوت داشت، در کنار تدارک معلمان سه کلاس اساسی و یک کلاس بالاتر، تدارک معلمان کلاسهای پایینتر نیز در نظر گرفته شده بود. در این سمیناریا اصولاً دانشآموزان بالاتر از ۱۵ سال سن و روستازادگان مسلمان، کمتر پذیرفته میشدند. شاگردان شعبه آذری، علاوه بر دروس زبان آذری و شرعیات، دیگر دروس را در بین دیگر شاگردان مسیحی تحصیل میکردند و پس از پایان دوره تحصیل از حقوقی برابر برخوردار بودند.
در سمیناریای گوری، معلمان مترقی، برای تبلیغ افکار نوین پیشرفته، از تدابیر خارج از کلاس (مطالعه خارج از کلاسی، گردشهای علمی و گردشها، شبهای شعر و داستان، شب نشینی، کارهای عملی، ورزش و غیره) استفاده گستردهای میبردند. به لحاظ تاثیر اینها در بین دانشآموزان سمیناریا روحیه و اخلاق انقلابی ایجاد شده بود. در دوره انقلاب اول روسیه، دانش آموزان آذری، گرجی و ارمنی، در تظاهرات جوانان گوری اشتراک فعال داشتند.
سمیناریای گوری در توسعه فرهنگی ملل قفقاز، از جمله آذربایجان، نقش مهمی داشته است. از فارغ التحصیلان سمیناریا میتوان از جلیل محمد قلیزاده (نویسنده و انقلابی متفکر)، نریمان نریمانف (پزشک و سیاستمدار و نویسنده و اولین رئیس جمهور آذربایجان شوروی)، عُزِیْر حاجی بِیْکُف (موسیقیدان)، ماگامایف (موسیقیدان)، فریدون بیک کؤچَرلی (نویسسنده و محقق و ادیب)، سلطان مجید غنی زاده (نویسنده و ادیب)، اشیأ افندیف (نویسنده و مردم شناس)، فرهاد آقازاده (زبان شناس و روزنامه نگار)، صفر علی بیک ولی بیک اف (استاد زبان فارسی و ادیب) و تعدادی دیگر، در راه توسعه فرهنگ ملی مردم آذربایجان مبارزه کرده، مبلغان زبان و فرهنگ پیشرو روس بودند. سمیناریای گوری تا ۱۹۱۸ فعالیت داشت. شعبه آذری سمیناریا، برهبری فریدون بیک کوچرلی به شهر قازاخ آذربایجان منتقل شد (دائرهالمعارف آذربایجان، ج ۳، سال ۱۹۷۹، ص ۲۰۷-۲۰۸).
لزگی رقص باشکوه مردمان قفقاز
جهانگردان و مسافران اروپایی که چندین قرن پیش از داغستان دیدن میکردند، شاهد رقص زیبای مردمان محلی بودند که پیش از آن در هیچ جای دیگر نظیر آن را ندیده بودند؛ این رقص محلی « لزگی» نامیده میشود.
این باستانیترین فرهنگ داغستان، در نوع خود منحصر به فرد است. هریک از مظاهر آن، قدیمی و باستانی، به لحاظ هنری متعالی و توآمان به شکل حیرت انگیزی امروزی اند. چرا که با وجود تنوع بیشمار و قدرتمند گونههای ژنتیکی و با حافظهی ملت خود، به قرن ۲۱، به هزارهی سوم رسیدهاند.
هنر کاربردی ملی داغستان عبارت است از آثار اسطورهای، شعر و موسیقی ملی، قصههای عامیانه و نمایش و رقص. هنر داغستان، جهانی غنی مملو از تنوع سنتها و فرمهاست؛ که همه آنها به شکلی غیرقابل توصیف در فرهنگ یگانه و واحد داغستان در هم آمیختهاند. هر یک از این پدیدهها، شایستهی مطالعه علمی، موزه سازی و تخصیص نهادهای علمی تخصصی مجزا به آنها با هدف پژوهش، ثبت و حفظ و نگهداری و تبلیغات این دستاوردهای فرهنگی هستند.
دانش و فرهنگ رسمی روسیه به حد کافی به این مسائل میپردازد اما امروز، در عصر جهانی سازی رو به رشد، بیش از هر زمان دیگری به فعالیتهای نو و ابتکاری آگاهی بخش و با جزئیات نیاز است و همچنین مستلزم برابرسازی خصیصههای هریک از فرهنگهای ملی است.
هنر زبان تعامل است و رقص در این مفهوم، جهانیترین و در دسترسترین شکل این تعامل است. از این گذشته اگر صحبت از رقص لزگی باشد، این رقصِ همهی ملتها و اقوامِ جمهوریِ چندچهره و چندملیتیِ داغستان است. لزگی در خود همه چیز را جمع آورده، انعکاس میدهد و حفظ میکند: هنر کاربردی ( لباسهای محلی و زیورآلات)، افسانهها و آیینها، رسوم (طراحی رقص، اشکال حرکتها، قوانین ویژه و تناسب رفتارها در رقص)، موسیقی ملی (غنای ملودیهای مردمی، آلات موسیقی، مهارتهای نواختن موسیقی به درازای چندین قرن)، تئاتر (رقص به مثابهی یک عمل جمعی که با مردم و رویدادی معین همراه است). در نهایت رقص در داغستان، به ویژه رقص لزگی، مهمترین نمود بی رقیب زندگی تمامی کوهنشینان است. لزگی پدیدهی متحدساز ملتها در داغستان است که هرگز اعماق آن ادراک نخواهد شد.
در داغستان، در هر روستا و منطقهی مجزا از نظر قومیتی، تا همین امروز نیز ما شاهد اشکال خاصی از حرکت، فنون و موسیقی و ملودی رقص جمعی کوه نشینی هستیم. رقص مردانه، زنانه، دخترانه و کودکانه.. همهی آنها پدیدههای محلی فرهنگهای ملی باقی میمانند. اما بر اساس قانون، رقص مشترک ملی و مردمی لزگی بوده، هست و خواهد بود. علاوه بر این در زیر پرچمهای آن، همهی مردم قفقاز از گرجستان تا ایچکریا قرار میگیرند. همه لزگی میرقصند و آن را میشناسند و همه دوستش دارند. هیچ کس به طور ویژه این رقص را به دیگران آموزش نمیدهد. چرا که با تولد فرد، ریتم خاصی برای او پایه گذاری میشود، که از همان سنین کوچک فرد را به جمع رقصندگان فرامیخواند. امروز لزگی بر اساس قانون، معرف داغستان، سمبل صلح و آشکارگیِ مردم ماست.
اما همهی اینها دادههای فرهنگی و تاریخی است که ما حق نداریم آنها را استثمار کنیم و در عوض چیزی جایگزین نکنیم. رقص را به مثابهی یک پدیدهی ملی فرهنگی، باید شناخت، حفظ کرد و در نسلهای بعد رواج داد.
امروزه ما میبینیم که چگونه نوعی خودستایی، خوشدلی و تساهل در عشق همگانی میآمیزد. و این برهمه آشکار است که لزگی تنها یک رقص نیست بلکه مرجع تعالی، زیبایی و اصالت است. زمان آنچه میخواهد برمیگزیند: ملودیها تعدیل و همشکل میشوند، اشکال و حرکات در رقص ساده میشوند و نوعی راز و معنای عمیق نهفته در آن، به فراموشی سپرده میشود. جفتهای زن و مرد از ابتدا تا پایان در کنار هم اند ودر عین حال هر کدام نقش خاص خود را دارند، و این نقشها شامل حرکاتی است که همراه با گفتگوها ساخته و تصنیف میشود و تنها برای آن دو قابل فهم است. چراکه قرنها رقص درکنار ترانه و شعر تنها فرم مناسبِ توضیح احساسات بوده است.
چقدر میتوان از رقص زیبای لزگی که در نگاه نخست ساده و هوس انگیز مینماید، آموخت. و برای اینکه اینهمه را بیشتر بفهمیم، نه تنها باید رقص ملی خود را دوست بداریم و برقصیم، بلکه بایستی آن را بشناسیم.
این رقص که با نامهای لزگی یا لکور شناخته میشود، تقریبا بدون استثنا به شکلی واحد، در تمام سرزمینهای ملتهای قفقازی گسترده است. چیزی مانند پژواک باورها و آیینهای بت پرستی باستانی، که یکی از عناصر اصلی آنها سیمای عقاب بود. این تصویر دقیقا بازنمود رقصنده در لحظهای است که ایستاده بر روی انگشتان پا و مغرورانه دستان خویش را مانند بالهای عقاب میگشاید، به آرامی پیرامونش را توصیف میکند، گویی عزم پرواز و صعود در سر دارد. همین طور در دوران باستان، این رقص آیینی در لباس مخصوص و مزین به پرهای عقاب اجرا میشده است. رقصنده تمام احساس و حالات خود را در این رقص ابراز میکند. در زمان جنگ، رقص لزگی رقص آیینی جنگجویان قفقازی بود که برای بالا بردن روحیه و توان آنها انجام میشد. همچنین رقص لزگی به مناسبت آشنایی دختران و پسران جوان اجرا میشود. چرا که قوانین سختگیرانهی کوه نشینان به دختران اجازه نمی داد تنها به خیابان بروند و آشنایی با مردان جوان ساده نبود. در کل، دختران جوان قصد ازدواج دارند. پسر جوان به واسطهی رفتار و حرکتی مشخص دختری را به رقص دعوت میکند. در رقص، زمانی که دخترجوان میخواهد برود، پسر جوان، با تمام امکانات سد راه او میشود اما به هیچ وجه حق دست زدن به دختر را ندارد. اینها مواردی بود که به این خاطر کشته میشدند. در تایید آنچه در بالا گفته شد میتوان به یک رباعی اشاره کرد:
…یکدیگر را تنها با نگاه نوازش میکنند،
و رقصشان زیر نوای موسیقی اوج میگیرد.
میوزد، و به شعر بدل میشود،
و چنان گفتگوی خوشآهنگی به گوش میرسد…
امروزه لزگی رقص دوستی، عشق و خوشبختی مردمان قفقاز است.
در سراسر منطقه قفقاز این رقص، «رقص لزگی» نامیده می شود، در حالی که «لزگی ها» یکی از اقوام پرشمار قفقازی هستند. در برخی از نوشته ها، رقصنده های آذربایجانی این رقص را، «رقص آذربایجانی» می نامند که نادرست است.
منابع مورد استفاده:
- امیراحمدیان، بهرام، جغرافیای گرجستان، انتشارات بین المللی الهدی، تهران ، ۱۳۷۶
- مترولی، روئین، گرجستان، ترجمه بهرام امیراحمدیان، انتشارات دفترمطالعات سیاسی و بین المللی، تهران ۱۳۷۵
- خاقانی شروانی، مثنوی تحفهالعراقین، حواشی و تعلیقات دکتر یحیی قریب، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم ۱۳۵۷
- دیوان خاقانی شروانی، بکوشش دکتر ضیأالدین سجادی، انتشارات زوار، چاپ ششم، بهار ۱۳۷۷
- منظومه پلنگینه پوش، شوتا روستاولی، ترجمه دکتر محمد کاظم یوسف پور، انتشارات دانشگاه گیلان، ۱۳۷۹
- گئورگی تسرتلی، دولت هخامنشی و تمدن جهانی، «آینده»، شماره ۷ـ۸، ۱۳۶۵
- ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ ملت گرجی، جلد ۲ ، تفلیس، ۱۹۶۵
- ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ مردم گرجستان، جلد دوم، تفلیس ۱۹۴۸، ص ۲۱۷(بزبان گرجی)(به نقل از ماگالی تو دوآ در پیشگفتار کتاب «پلنگینه پوش» اثر شوتا روستاولی، ترجمه دکتر محمد کاظم یوسف پور، انتشارات دانشگاه گیلان، چاپ اول سال ۱۳۷۹
- خواجه نظام الملک، سیاستنامه، تهران ۱۳۴۸
- تذکرهالملوک، چاپ تهران.
- ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۴۳۷٫
- شیروانزاده، ناردوس، تومانیان، سواگ، داستانهای ارمنی، ترجمه هایک کاراکاش، مجموعه ادبیات خارجی، زیر نظر احسان یارشاطر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸
- باغ سیب و چند داستان دیگر(۲۰ قصه از ۱۵ نویسنده ارمنی)، ترجمه و تدوین احمد نوری زاده، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۷۸
- Afandiyev, Pasha. Azarbaijan Shifahi Xhalq Adabiyyati, Maarif Nashriyyati, Baki 1981. p.31,34.
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, I, Baki 1976-
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, III, Baki 1979-
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, IV, Baki 1980-
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, VI, Baki 1982-
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, VII, Baki 1983-
- Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, X, Baki 1986-
- Suzanne Goldenberg, Pride of Small Nations. Caucasus and Post Soviet-
- Zed Book Ltd. London 1994.
- Lordkipanidze, Maria. Tbilisi(IV-nachaloXII v.), Tbilisi,