#اختصاصی
همانطور که کارشناسان انگلیسی اشاره میکنند، در پس زمینه جنگ اسرائیل علیه حماس و عملیات نظامی ارتش اسرائیل در نوار غزه، گروه جهادی القاعده با استفاده از عقبه خود در افغانستان، از جمله برای تبلیغات جدی، نشانههای هشدار دهندهای از احیای فعالیت خود را نشان میدهد.
کاربران تیکتاک اخیراً “نامه به آمریکا” که در سال ۲۰۰۲ توسط اسامه بن لادن نوشته شده بود را مجدداً کشف کرده و به طور برجسته در فضای مجازی منتشر کردهاند. نامه ای که ظاهراً توسط ایمن الظواهری، دستیار بن لادن نوشته شده بود، توجیه القاعده برای حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به ایالات متحده بود.
بن لادن در این نامه اعلام کرد که آمریکا به دلیل ظلم اسرائیل به فلسطینیان که توسط آمریکا ممکن شده است، به دلیل سرقت نفت از کشورهای مسلمان؛ اشغال سرزمینهای مسلمانان توسط نیروهای مسلح مورد حمله قرار گرفت. و چون آنها منافقانی هستند که آزادی و دموکراسی را تبلیغ میکنند، اما «فقط برای نژاد سفید». بن لادن نه تنها رهبران آمریکا، بلکه مردم آمریکا را نیز مقصر میداند که «دولتهای سرکوبگر را انتخاب میکنند و مالیاتهایشان را برای نیروهای مسلحی که مسلمانان را سرکوب میکنند، میپردازند».
این نامه به وضوح به عنوان تبلیغاتی برای توجیه اقدامات تروریستی بن لادن و پیروانش نوشته شده است. اما طرح مجدد نامه در شرایط کنونی، چالشهای پیش روی ایالات متحده و نقش آن در جهان را برجسته میکند. بسیاری از جوانان آمریکایی این نامه را به عنوان نوعی توصیف دقیق از دنیای مدرن تفسیر کردهاند. همچنین نشان دهنده ناکامی نخبگان حاکم آمریکا در درک نکردن نقش خود در مشکلات پیش روی کشور است.
ویدئویی از این نامه ظاهرا اولین بار توسط یک “شخصیت آنلاین و فعال حامی فلسطین” در تیکتاک منتشر شده است و نزدیک به ۸۰۰۰۰۰ بازدید و بیش از ۸۰۰۰۰ لایک دریافت کرده است. برخی دیگر از کاربران تیکتاک نیز در مورد این نامه مطالب مشابه پست کردند. هشتگ #lettertoamerica زمانی ظاهر شد که یاشارعلی، روزنامهنگار درباره آن توییت کرد و خیلی زود ۱۴ میلیون بازدید داشت، هرچند برخی از این پست انتقاد کردند.
برخی از واکنشها به این نامه عبارت بود از: «هر چیزی که در مورد خاورمیانه، ۱۱ سپتامبر و «تروریسم» آموختیم، دروغ بود»، «من هرگز به زندگی یکسان نگاه نخواهم کرد. من هرگز به این کشور یکسان نگاه نخواهم کرد.»، «نامه اسامه بن لادن آنطور که انتظار داشتم دیوانه کننده و تهدیدآمیز نیست، به خوبی نوشته شده است و نکاتی عینی را بیان میکند،» «اسامه بن لادن خوب بود. حتی بهتر از ما».
علاوه بر این، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد رژیم کنونی طالبان در افغانستان روابط همزیستی خود را با بقایای القاعده از سر گرفته است و در حالی که بازگشت جهانی آن قریب الوقوع نیست، باید به خاطر داشت که این سازمان تروریستی به دلایل خودخواسته با توافق با طالبان فعالیت خود را کاهش داده است. بر اساس این توافقنامه، القاعده موافقت کرد که برای تقویت وجهه بینالمللی طالبان در اجرای وعده خود مبنی بر جلوگیری از استفاده سازمانهای افراطی از افغانستان به عنوان پناهگاه امن، فعلا در سایه بماند. با این حال، القاعده افغانستان را به عنوان پایگاهی میبیند که از آنجا میتوانند بازسازی و گسترش پیدا کنند.
کسانی که اکنون برای شناسایی بین المللی طالبان لابی میکنند، استدلال میکنند که امنیت در افغانستان در زمان طالبان بهبود یافته است. آنها ادعا میکنند که طالبان تولید تریاک را متوقف کردهاند، اما به نظر میرسد این واقعیت را نادیده میگیرند که این به دلیل روی آوردن طالبان به تولید مت آمفتامین است. حتی این عقیده وجود دارد که وضعیت القاعده بعید است در افغانستان بهبود یابد. اما واقعیتهای میدانی خلاف این را ثابت میکند.
در طول دو دهه گذشته، القاعده مجبور بوده است اهداف دوگانه مشروعیتسازی و بسیج مردمی را با اهداف اغلب متضاد حفظ یک سازمان انحصاری که با نظم و انضباط سخت، عضویت محدود و خلوص اعتقادی مشخص میشود، متعادل کند. با این حال، با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، القاعده اکنون فرصت دارد تا با دستیابی به یکپارچگی سیاسی با طالبان در کنار مبارزه مسلحانه برای جهاد جهانی، این مسائل را حل کند.
این رویکرد را میتوان به طور خاص در یک مرد جستجو کرد: ایمن الظواهری، رهبر حذف شده القاعده، پزشک مصری. این استراتژی پاسخی به سه عاملی است که کارایی القاعده را در زمانی که در پاکستان در طول جنگ با تروریسم محبوس شده بود محدود کرد – نارسایی ساختاری به دلیل از دست دادن رهبران آن در عملیات ضد تروریسم ایالات متحده، رقابت ایدئولوژیک با دولت اسلامی (داعش) برای کنترل روایت جهادی جهانی و مشکل مشروعیت در میان نسلهای جدید افراطگرایان.
حرکت به سمت ادغام بیشتر با طالبان، که توسط خود الظواهری ترسیم شده است، با هدف جلوگیری از انشعابات احتمالی به عنوان بخشی از یک تحول سازمانی جامع است و به دنبال دور نگه داشتن القاعده از عملیات ضد تروریستی آینده است. الظواهری که پس از مرگ بن لادن در سال ۲۰۱۱ رهبری القاعده را بر عهده گرفت، ابتدا ایدئولوژی را به تاکتیکها مرتبط کرد و هویت این سازمان را به عنوان یک جنبش خشونتآمیز برای سرنگونی انقلابی رژیمها در سراسر جهان اسلام تأیید کرد.
با گذشت زمان، نیاز به زنده ماندن و مرتبط ماندن، الظواهری را مجبور کرد تا در میان چشم انداز تقسیم و تجزیه گروه، در ایدئولوژی القاعده تجدید نظر کند. در سپتامبر ۲۰۱۳، الظواهری توصیههای کلی اساسی خود را برای وظیفه جهاد منتشر کرد که در آن بر نیاز به انضباط نفس تأکید کرد. وی با اشاره به اینکه راهبرد القاعده “درازمدت است و جهاد به پایگاههای امن نیاز دارد”، افزود: “اگر ما مجبور به جنگ با [رژیمهای محلی] هستیم، پس باید روشن کنیم که مبارزه ما با آنها بخشی از مقاومت ما در یورش صلیبیها است.”
اگرچه الظواهری غرب را به عنوان هدف اول خود معرفی کرد، اما او همچنین فهمید که دنبال کردن یک استراتژی محلی پیچیدهتر به توسعه بلندمدت القاعده با تضمین فضای عملیاتی که میتواند در آن کار کند و رشد کند کمک میکند. به عبارت دیگر، القاعده به متحدان محلی نیاز داشت که میتوانستند برای حفاظت به آنها تکیه کنند، مانند طالبان.
تخلیه فاجعه بار نیروهای غربی از افغانستان در سال ۲۰۲۱ و تسلط فوری طالبان پس از آن به القاعده این امکان را داد تا به انتظارات کلیدی الظواهری عمل کند، تخلیه فاجعه بار نیروهای غربی از افغانستان در سال ۲۰۲۱ و تسلط فوری طالبان پس از آن به القاعده اجازه داد تا انتظارات کلیدی الظواهری را برآورده کند. یعنی این گروه تروریستی و گروههای وابسته به آن میتوانند از “جنگ های طولانی” با ایالات متحده و نزدیکترین متحدان آن جان سالم به در ببرند و غرب را از منابع آن محروم کرده و نفوذ آن را در سراسر جهان تضعیف کنند.
بر اساس گزارش سازمان ملل در ژوئن ۲۰۲۳، رهبران ارشد القاعده در افغانستان عمدتاً در کابل، کنر، قندهار و هلمند مستقر هستند و تعداد آنها به دهها نفر میرسد. در مورد “پیاده سربازان” معمولی، حدود ۴۰۰ جنگجوی القاعده در افغانستان وجود دارد و اگر اقوام و هواداران در نظر گرفته شوند تا ۲۰۰۰ نفر نیز وجود دارند.
این شبکهها در بخشهای جنوبی، مرکزی و شرقی کشور فعالیت میکنند و با حفظ مشخصات کم، تلاش میکنند تا حد امکان ارتباطات خود را محدود کنند تا از نظارت آژانسهای بینالمللی مبارزه با تروریسم جلوگیری کنند. القاعده همچنین پایگاههای امنی را در کابل، هلمند، فراه و هرات ایجاد کرد، جایی که دستگاه رسانهای جدید آن تأسیس شد. در همین گزارش آمده است که پایگاههای آموزشی القاعده در هلمند، زابل و ننگرهار ایجاد شده است و همچنین اردوگاههای القاعده در شرق افغانستان به ویژه در ولایتهای نورستان و کنر وجود دارد که یکی از آنها به طور خاص برای آموزش بمب گذاران انتحاری طراحی شده است.تاکنون دهها جنگجوی تروریست خارجی از خاورمیانه و شمال آفریقا وارد این مناطق شدهاند.
ایجاد چنین تسهیلاتی یکی از اهداف اصلی القاعده در حال حاضر است، زیرا این گروه در حال بازسازی است. اهداف دیگر آن ایجاد ظرفیت عملیاتی، جذب و بسیج؛ انجام کار اطلاع رسانی با متحدان و وابستهها؛ و توسعه پایگاههای پشتیبانی است. علاوه بر طالبان افغانستان، القاعده توسط القاعده در شبه قاره هند (AQIS) حمایت میشود که عمدتاً از جهادگران پاکستانی تشکیل شده است. شبه نظامیان القاعده در ولایات قندهار، هلمند، هرات، فراه و نیمروز مستقر هستند.
به گفته الظواهری، توسعه زیرساختها و پرسنل القاعده در افغانستان برای تامین امنیت و ارتباطات آن طراحی شده است. رهبران ارشد عمدتاً در نزدیکی مرز پاکستان مستقر هستند تا اطمینان حاصل کنند که میتوانند بدون مشکل به عقب و جلو حرکت کنند. استقرار اردوگاههای آموزشی و خانههای امن در امتداد مرزهای جنوب غربی پاکستان و ایران، حفاظت بیشتری از عملیاتهای ضد تروریسم و همچنین دروازهای برای ورود به خاورمیانه فراهم میکند.
از این رو، کابل به عنوان پایهای عمل میکند که این مؤلفهها را متحد میکند و همه این فعالیتها تحت حمایت رژیم طالبان انجام میشود. ماهیت بوروکراتیک فعالیتهای القاعده به این معنی است که مسئولیتهای اداری و رویههای عملیاتی استاندارد آن با رژیم طالبان هماهنگ است. با حمایت شبکه حقانی، که مسئول کشتن صدها نیروی ائتلاف بود، اعضای القاعده به دنبال استخدام در نهادهای مجری قانون و دولتی طالبان بودند تا حفاظت و نظارت بر سلولهای آنها در سراسر افغانستان آسانتر شود.
اعضای القاعده برای نشان دادن وفاداری خود، در ازای آن، حمایت و حمایت خود را از شخصیتهای ارشد طالبان ارائه کردند. نمونه ای از این پویایی وابسته به هم در عمل تاج میر جواد، یکی از فرماندهان ارشد طالبان و از اعضای شبکه حقانی است. او همچنین رهبر سابق شبکه کابل بود، گروهی متشکل از عناصر طالبان و القاعده که حملات انتحاری را علیه نیروهای آمریکایی و دیگر نیروهای ائتلاف هماهنگ میکردند.
جواد در حال حاضر معاون اداره کل اطلاعات طالبان است که لشکر دوازدهم آن که تمامی گروههای خارجی در افغانستان را زیر نظر دارد، فعالیتهای القاعده در داخل کشور را نیز زیر نظر دارد. والیان کاپیسا و نورستان به ترتیب قاری احسان الله بریال و حافظ محمد آقا حکیم نیز با القاعده در ارتباط هستند. بریال همراه با تاج میر جواد از رهبران ارشد شبکه کابل بود. حکیم با قاری ذاکر که عملیات انتحاری شبکه حقانی و همچنین واحد نیروهای ویژه طالبان موسوم به گردان بدری ۳۱۳ را رهبری میکرد که با کمک القاعده ایجاد شده بود، ارتباط نزدیک دارد.
طالبان ماهانه به اعضای القاعده کمکهای رفاهی میپردازد که برخی از آنها به وابستگانی مانند اعضای القاعده در شبه قاره هند (AQIS), میرسد. کتابچههای آموزشی القاعده در تاسیسات وزارت دفاع طالبان که مدیر آموزش آن یکی از اعضای القاعده است، استفاده میشود.
سراج الدین حقانی، رئیس وزارت داخله، روابط عمیقی با القاعده دارد و بر این اساس، اداره او کارتهای شناسایی را برای اعضای آن در سراسر افغانستان توزیع میکند. هیبت الله آخوندزاده، رهبر عالی طالبان نیز خواستار ادامه حفاظت از اعضای القاعده شد.
ابتدا در زمان بن لادن و سپس در زمان الظواهری، القاعده به طالبان و شبکه حقانی کمک کرد تا یک پایگاه مقاومت قوی در پاکستان علیه نیروهای ایالات متحده و متحدانش ایجاد کنند که منجر به احیای مجدد طالبان شد. الظواهری همچنین با شبکه حقانی همکاری کرد تا به آن کمک کند تا قدرت خود را در افغانستان بر دیگر گروههای طالبان تحکیم کند.
این ادعا که تمایز روشنی بین طالبان، القاعده و دولت اسلامی استان خراسان (داعش خراسان) وجود دارد، نه تنها بحث برانگیز است، بلکه نشان دهنده درک ناقص از مسئله است، زیرا شبکه حقانی» به عنوان یک پل بین این سازمانها عمل میکند.
پیوندهای ناگسستنی بین القاعده و طالبان با ازدواج و پیوندهای خویشاوندی، بیعت (سوگند وفاداری) و تاریخ مشترک در میدان جنگ، جایی که جنگجویان القاعده در کنار طالبان با نیروهای غربی در جبهه میجنگیدند، تقویت شد. ارتباط بین طالبان و القاعده به قدری نزدیک بود که الظواهری زمانی که در ۳۱ جولای ۲۰۲۲ در یک حمله هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی کشته شد، در ویلای مجلل متعلق به سراجالدین حقانی در محله سفارت در کابل زندگی میکرد. همچنین بعید است که او تنها تروریست ساکن در مرکز پایتخت افغانستان باشد.
یکی از میراثهای الظواهری توسعه و تقویت این روابط حیاتی بود تا اطمینان حاصل شود که القاعده باقی میماند، البته به شکلی که عمداً کوچک نشان داده میشود. القاعده با نشان دادن صبر استراتژیک، با موفقیت خود را در درون طالبان از طریق یک سیستم حکومتداری متنوع که برای توسعه ریشههای عمیقتر در جامعه افغانستان، جلب حمایت طالبان و فعالیت ایمن بدون ترس از اخراج طراحی شده بود، تثبیت کرد.
القاعده همچنان یک ارتش زیرزمینی در افغانستان است، اما بر اساس طرحی که الظواهری ارائه کرده است، اکنون نیز یکی از عناصر کلیدی زیرساختهای سیاسی طالبان است. القاعده به طور گسترده در حال تنظیم مجدد، استخدام، آموزش، و شبکه سازی – هم با رژیم طالبان در افغانستان و هم با دیگر وابستگان منطقهای – از طریق حمایتهای مادی و معنوی طالبان بوده است.
دادن مشروعیت بین المللی به رژیم طالبان از این طریق میتواند منجر به مشروعیت عملی آن دسته از اعضای القاعده شود که قبلاً با موفقیت در ساختارهای دولتی افغانستان ادغام شدهاند.