#اختصاصی
به قلم: محمد جواد قهرمانی
قرار دادن چین در جرگه قدرتهای بزرگ (هرچند با فاصله از ایالات متحده) با شرایط خاص این کشور (به عنوان نمونه، برجستگی اقتصاد در سیاست خارجی) که آن را از شوروی متمایز میسازد سبب میشود الزاماتی بر سیاست خارجی این کشور بار شود. به عبارت دیگر، هر کنشگر بسته به جایگاهی که در نظام بین الملل تحصیل میکند سیاست خارجی مطابق با آن را دنبال خواهد کرد. اکنون که نظام بین الملل در وضعیت متفاوتی نسبت به دهههای گذشته قرار گرفته پکن نیز نمیتواند نسبت به تحولات آن از جمله بحرانهایی که میتوانند به تغییر یا بی ثباتی در کلیت نظام بین الملل منجر شوند، بی تفاوت باشد. افول شرکاء، یا وقوع جنگ در مناطق ژئوپلیتیکی مهم برای چین، میتواند آینده جایگاه این کشور در نظام بین الملل را تحت الشعاع قرار دهد.
دو مسئله مهم در نظام بین الملل یعنی جنگ اوکراین و مسئله هستهای ایران در حال حاضر از این دست پروندهها به شمار میروند که میتوان گفت وارد مرحلهای نوین شدهاند و جهت آنها در آینده برای چین حائز اهمیت خواهد بود. بر این اساس، این مقاله درصدد است به بررسی گزینههای پیشروی چین در وضعیتهای کنونی این دو پرونده بپردازد.
شراکت با روسیه و بحران اوکراین
پیش از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، در دیدار میان ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ، دو طرف تأکید کردند روابط دو کشور با هیچگونه محدودیتی مواجه نیست. روند روابط آنها در یک دهه گذشته نیز سیر روبه رشد آن را به نمایش میگذارد. با وقوع حمله نیز موضوع چینیها بیشتر بر انتقاد از غرب استوار بود. این مسئله در «عملیات ویژه خواندن» حمله نظامی روسیه نیز خود را نشان میدهد. فارغ از اینکه پکن از وقوع حمله آگاه بود یا خیر این حمله نظامی میتوانست برای چین سودمند محسوب شود بدین گونه که در صورت موفقیت سریع مسکو، یکی از شرکای این کشور میتوانست خط و نشانی برای غرب بکشد. در عین حال، ادامه دار شدن بحران نیز میتوانست تا حدی تمرکز آمریکا را از محیط پیرامون چین دور نگه دارد.
اما برخلاف انتظار چین، ادامه دار شدن جنگ چندین نتیجه غیرقابل انتظار را در پی داشت. اولین پیامد، افزایش سطح نظامیگری در نظام بین الملل از جمله در محیط پیرامون این کشور بود. به عنوان نمونه ژاپن به دلیل نگرانی از اقدام نظامی احتمالی روسیه در خصوص جزایر مورد اختلاف یا اقدام نظامی چین در قبال تایوان، تمرکز بر افزایش قدرت نظامی خود را تشدید کرده است. این مسئله بیش از حمله هم در نزدیکی بیشتر توکیو- واشنگتن و هم در سه سند امنیتی این کشور که در اواخر سال میلادی گذشته منتشر شد متجلی شده است.
دومین نتیجه، احیای روابط اروپا و آمریکا با وجود شکافهای قبلی است. حمله نظامی روسیه، سبب شد اروپا بیش از پیش خطر روسیه را درک کند. اما این همگامی اروپا با آمریکا صرفاً محدود به اروپای شرقی نیست بلکه همراهی بیشتر کشورهای اروپایی در دیگر موضوعات چالشی برای آمریکا از جمله چین را در پی خواهد داشت. موضوعی که از قبل از جمله در قالب پیمان آکوس (آمریکا، بریتانیا و استرالیا) متجلی شده بود. در سال اخیر نیز اخبار متعددی در خصوص تغییر رویکرد اروپا و ناتو نسبت به چین یا حضور گهگاهی نیروهای نظامی این کشورها در مناطق پیرامون چین شنیده شده است.
سومین نتیجه، این بود که برخلاف انتظار پکن، آمریکا با طولانی کردن جنگ اوکراین از طریق حمایتها از کیف، جسارت و اعتماد به نفس بیشتری در برابر چین بدست آورد. اقدامات آمریکا در همین دوره زمانی گواه این گزاره است. سفر نانسی پلوسی به تایوان، که احتمالاً با علم به این موضوع همراه بود که چین اقدام نظامی جدی صورت نخواهد داد، از نمونههای این اعتماد به نفس فزون تر به شمار میرود. در عمل نیز پکن به جز برگزاری مانورهایی، البته در سطحی شدیدتر نسبت به گذشته، اقدام خاصی را صورت نداد.
در کنار موارد ذکر شده، در حال حاضر، جنگ اوکراین اکنون تهدیدات جدید دیگری را برای چین به همراه خواهد داشت. از جمله به دو تهدید مهم میتوان اشاره کرد:
شکست روسیه: این موضوع برای چین میتواند پیامدهای جدی داشته باشد. از بعدی نظری، در زمانی که نظام بین الملل دارای یک قطب برتر و قدرت جدید در حال ظهور باشد و البته در کنار آنها چند قدرت دیگر نیز حضور داشته باشند، موفقیت نظامی قدرت برتر در برابر یکی از این قدرتها، میتواند آینده ائتلاف قدرتهای درجه دوم را تحت الشعاع یا امکان عملیاتی شدن آن را تضعیف کند. این موضوعی است که خوشایند پکن نخواهد بود. در ضمن، این مسئله سبب میشود هدف قرار گرفتن قدرت نوظهور یا منافع محوری آن به راحتی در دستورکار قرار گیرد.
از کنترل خارج شدن بحران و در نتیجه، بی ثباتی بیشتر در نظام بین الملل: عیان شدن ضعفهای مسکو، ممکن است تصمیم گیران روسیه را متقاعد به دست زدن به اقداماتی از جمله استفاده از تسلیحات هستهای کند که به بی ثباتی بیشتر نظام بین المللی منتهی شود که چین در حال حاضر به دلیل تمرکز بر استمرار رشد اقتصادی کنشگر ذینفع آن است.
در چنین شرایطی گزینههای زیر پیش روی پکن خواهد بود:
اولین گزینه، حمایتهای نظامی از روسیه است. تاکنون پکن از چنین اقدامی خودداری کرده است. به همین دلیل در ارزیابی سیاست خارجی پکن باید آن را با شوروی یا روسیه متمایز ساخت. پکن همچنان خواهان تعامل با غرب از جمله اروپا است و میداند چنین اقدامی کوچکترین تردید در میان اروپاییها برای تقابل با پکن را از بین خواهد برد.
دومین گزینه، کمکهایی کمتر از کمکهای نظامی از جمله کمکهای فنی است. در حال حاضر، نمی توان منکر وجود چنین همکاریهایی شد. از جمله انتقال تجهیزات الکترونیک که قبل از جنگ وجود داشته و قطع ناگهانی آن چینیها را هم متأثر میسازد.
سومین گزینه، همکاری اقتصادی است که تا حدی با وجود متأثر شدن از تحریمها به دلایل مختلف از جمله قیمت نفت ارزانتر ادامه پیدا کرده است.
احتمالا از نگاه چینی، گزینههای دوم و سوم سبب میشود مسکو، که در جنگ نتوانسته به اهداف تعریف شده خود در زمانی محدود برسد، از اقدامی متهوارانه خودداری کند. در کنار آن میتواند غرب را به عدم عبور از خطوط قرمز متقاعد سازد.
پیشنهاد صلح کنونی چین نیز احتمالاً از چنین منطقی ناشی میشود. بدین ترتیب که چین در مواجهه با دو خطر جدید ذکر شده، نمیخواهد وضعیت، وخیمتر از شرایط کنونی شود. البته اینکه در عمل پیشنهاد صلح پکن با اقبال دیگران مواجه شود یا خیر مسئلهای جدا محسوب میشود.
مسئله هستهای ایران
چین به طور سنتی در ابعاد مختلف با جمهوری اسلامی ایران در ارتباط بوده است. اما عامل آمریکا حداقل طی دو دهه گذشته به طور جدی بر روابط دو کشور تأثیر گذاشته است. پرونده هستهای ایران در دهه اول قرن جدید به یکی از موانع جدی توسعه تعاملات دو کشور تبدیل شد و این موضوع در حال حاضر نیز صادق است. تأیید کننده این امر کاهش میزان تعاملات تجاری دو کشور پس از خروج دولت ترامپ از برجام است. با این حال، پکن از همان ابتدا با تأیید نقش این موضوع سعی در ایفای نقش میانجی در دستیابی به توافق داشت. پیش از برجام نیز مقامات چینی در دیدار با مقامات تهران بر تمایل پکن به توسعه همکاری اقتصادی با تهران با دستیابی به توافق تأکید میکردند.
نفع چین از احیای توافق برجام، نیز به دلایل مختلفی از جمله موارد زیر بوده است:
اولین دلیل این بود که آلترناتیو توافق از نگاه پکن، ممکن است رخدادی نظامی در خلیج فارس باشد که منافع چین از جمله تأمین انرژی را مختل میسازد.
دومین دلیل، احتمال حرکت ایران به سمت دستیابی به سلاح است که ضمن برهم زدن وضع موجود از نگاه چینی میتواند به عدم قطعیت منجر شود.
سومین دلیل، ایفای نقش به عنوان یک قدرت بزرگ مسئول حامی رژیمهای بین المللی قوام بخش نظم بین المللی موجود است تا بدین ترتیب قابلیتهای رهبری خود در آینده نظام بین الملل را نیز به رخ بکشد.
و دلیل آخر نیز نقشی است که احیای برجام میتواند در توسعه تعاملات تجاری و اقتصادی با تهران و البته پیشبرد ابتکارات نوین داشته باشد.
پیش از احیای برجام در سال ۲۰۱۵، نگاهی به بیانیههای وزارت خارجه چین میتواند تمایل چین به دستیابی به توافق را روشن سازد. به دنبال توافق در سال ۲۰۱۵ بود که شی جین پینگ به ایران سفر و دو طرف بر اراده جهت بسط روابط تأکید کردند.
با خروج دولت ترامپ از برجام شرایط تعامل با تهران پیچیدهتر از قبل شد. با این حال، شرایطی شکل نگرفت که منافع پکن در منطقه را به طور جدی با خطر مواجه سازد. پکن تلاش میکرد همچنان تعاملات اقتصادی محدود با تهران را حفظ کند اما شرایط برای گسترش جدی این روابط وجود نداشت.
در عین حال، با گذشت زمان و در نتیجه عدم احیای برجام در دولت بایدن، اکنون روند تحولات حاکی از امکان شکل گیری روندهایی است که میتواند منافع چین را به طور جدی تحت الشعاع قرار دهد:
وقوع حمله نظامی علیه تهران: این گزینه در حال حاضر جدی تر از قبل شده است. چه حمله توسط اسرائیل و با حمایت آمریکا صورت گیرد و چه مستقیما توسط آمریکا، در هر صورت برای اقتصاد چین فاجعه بار خواهد بود. فضای در حال شکلگیری علیه تهران میتواند به این سمت و سو حرکت کند.
اقدام متهورانه ایران: در بعد نظری، یک کشور هنگامیکه با فشارهای مختلف مواجه شود ممکن است به این ادراک برسد که با اقدامی متهورانه از جمله اقدام نظامی ورق را برگرداند. از نگاه چینی احتمالاً جمهوری اسلامی ایران نیز ممکن است به چنین سمتی حرکت کند. نتیجه این مسئله نیز همچون قبلی خواهد بود.
در این زمان، چین با گزینههایی روبرو است:
حمایتهای نظامی از تهران: در حال حاضر به نظر نمی رسد پکن به دلایل مختلف چنین اقدامی صورت دهد.
همکاری اقتصادی: با توجه به پیوند اقتصاد چین با غرب، تحریمهای غرب به طور جدی بر تعاملات اقتصادی چین با ایران اثرگذار واقع شده است. در عین حال، چین تعاملات محدودی را با تهران حفظ کرده تا فضای تنفسی برای جمهوری اسلامی ایران حفظ کند. اگرچه به نظر میرسد چارچوب توافقی با تهران، از نگاه چین در سایه بهبود روابط تهران و غرب امکانپذیر است اما تلاشهای اخیر پکن از جمله امضای چندین موافقت نامه با مقامات ایرانی را شاید بتوان در راستای ایجاد کاهش انگیزه مقامات تهران برای اقدام نظامی تبیین کرد؛ هرچند به نظر میرسد خود چینیها واقفند در عمل امکان اجرایی شدن قراردادهای موجود میان دو کشور محدود است اما نمی توان تأثیر روانی آن بر تصمیم گیران ایرانی را نادیده گرفت.
فشار بر تهران: پکن میتواند به طرق مختلف بر تهران فشار وارد کند تا از توسل به اقدام متهوارانه خودداری کند که منافع چین در خاورمیانه را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. شاید بتوان موضوعات مطرح شده در بیانیههای سفر شی به عربستان را در این راستا ارزیابی کرد.
در کنار دو مورد قبلی، پکن ممکن است زمانی که احساس خطر کند که روند کنونی در حال پیشروی به سمت افراطیترین گزینه یعنی حمله نظامی است در جهت ایفای نقش میانجیگرایانه در مسئله برجام از طریق ابزارهایی که در اختیار دارد نیز حرکت کند. همان اقدامی که اکنون در قالب پیشنهاد صلح در بحران اوکراین صورت داده است. هرچند اینکه بتواند عملیاتی شود موضوعی جدا محسوب میشود. در این راستا موضوعاتی چون فشار غرب به ویژه در نتیجه کمکهای نظامی تهران به مسکو در جنگ اوکراین، یا تحولات داخلی ایران، از جمله فاکتورهایی به شمار میروند که ضمن خصمانهتر کردن فضا در غرب علیه جمهوری اسلامی ایران، امکان ایفای موفق نقش میانجی را دشوار میسازد.
در مجموع، جنگ اوکراین و مسئله هستهای ایران وارد مرحله جدیدی شده و این مسئله میتواند منافع چین را به شیوههای مختلف به خطر بیندازد. در چنین شرایطی با عطف به موضوعاتی که در بالا اشاره شد چین احتمالا ضرورت ایفای نقشی کارسازتر را احساس کند. البته اینکه در عمل پکن موفق شود روند موجود را معکوس سازد یا خیر نیاز به بررسی جداگانه دارد.