چهبسا امیدوار باشید زمانیکه چین سیاست گشایش مرزها (عدول از صفر کردن کرونا) را در پیش گرفت تماس چهره به چهره بین سیاستمداران، دیپلماتها و تجار از سر گرفته شود، و تنشهای بین چین و آمریکا به ضیافت شام، جلسه و گفتگوهای کوتاه تقلیل پیدا کند. اما فضای سیاسی پکن هنوز هم نشان میدهد که مهمترین رابطه جهان به تلخی و خصومت بیشتر انجامیده است. در راهروهای حزب کمونیست دولتی، مقامات مشاهدات خود از قلدری آمریکا را بازگو میکنند. آنها میگویند آمریکا مصمم به ضربه زدن به چین تا سرحد مرگ است. دیپلماتهای غربی فضایی را ترسیم میکنند که توأم با بدگمانی و ارعاب است. در خانه ارواح دیائویوتَی[۱] مدیران اجرایی چند ملیتی حاضر در اجلاس توسعه چین درخصوص تأثیر گسستگی بیشتر بر کسبوکارشان نگرانند. تنها چیزی که دو کشور بر سر آن توافق دارند این است که بهترین شاهد مثال نیز وجود دههها سردی است- و اینکه بدترین وضعیت، از جنگ، به احتمال زیاد درحال وقوع است.
هر طرف منطق نرمشناپذیر خود را پی میگیرد. آمریکا سیاست مهار را اتخاذ کرده، اگرچه، به استفاده از این اصطلاح بسنده میکند. این کشور، چین اقتدارگرایی را مشاهده میکند که از تک حزبی به حکومت فردی تبدیل شده است. رئیس جمهور شی جینپینگ احتمالاً برای سالها در قدرت بماند و با غرب خصومت ورزد، با این باور که غرب درحال افول است. او در داخل چین سیاست سرکوبی را در پیش گرفته است که مغایر با ارزشهای لیبرال است. او خلف وعده کرده است تا محدودیتهایی را به نمایش بگذارد زمانیکه بنا دارد قدرت را به فراتر از مرزها، از هنگکنگ گرفته تا هیمالیا، گسترش دهد. جلسه شی با ولادیمیر پوتین در ماه جاری تأیید کرد که هدف او شکل دادن به نظم جهانی دیگری است که مطلوب اقتدارگرایان است. آمریکا، در مواجهه با این مسئله، بهطور قابل درکی به مهار نظامی چین در آسیا همت گماشته، اتحادهای قدیمی را احیا کرده و اتحادهای جدید، همچون پیمان آکوس AUKUS با استرالیا و بریتانیا، شکل داده است. در بخش تجاری و فناوری، آمریکا تحریمهای شدید و گستردهای بر نیمهرساناها و سایر کالاها اعمال کرده است. هدف آنها نیز کند کردن سرعت نوآوری چین است تا غرب بتواند برتری خود در حوزه فناوری را حفظ کند: چرا آمریکا باید اجازه دهد اختراعاتش مورد استفاده دولت دشمن خطرناکش قرار بگیرد؟
از نظر رهبران چین، این امر موجب ایجاد طرحی برای فلج کردن چین است. آمریکا، از نظر رهبران چین، تصور میکند استثنایی است و هرگز نمیپذیرد که کشور دیگری بتواند به پای قدرتش برسد، صرف نظر از اینکه کمونیست باشد یا دموکراتیک. آمریکا چین را تنها در صورتی تحمل میکند که مطیع باشد، “یک گربه فربه، نه یک ببر”. اتحادهای نظامی آمریکا در قاره آسیا به این معنی است که چین احساس کند در درون حوزه نفوذ طبیعی خود محاصره شده است. خطوط قرمز در دهه ۱۹۷۰ پذیرفته شد، و زمانیکه دو کشور روابط خود را، همچون روابط با تایوان، مجدداً از سر گرفتند، سیاستمداران مستکبر و بیملاحظه آمریکا به آن تاختند. حاکمان چین این امر را تنها اقدام محتاطانه برای افزایش بودجه ارتش میدانند. در حوزه تجاری، رهبران چین مهار آمریکا را ناعادلانه میدانند. چرا کشوری که تولید ناخالص داخلی سرانهاش ۸۳ درصد کمتر از تولید ناخالص داخلی سرانه آمریکاست باید از فناوریهای حیاتی محروم شود؟ مقامات و تجار از تیکتاک TikTok، و اعطای یارانه به شرکتهای چینی بیزارند، در جلسه استماع کنگره در ماه جاری به این موارد انتقاد شد. اگرچه لیبرالهای چینی خواب مهاجرت را میبینند، اما فنسالاران چینی تحصیلکرده غرب درحال حاضر صادقانه مانور ثروت را محکوم میکنند، خوداتکایی را ترویج کرده و توضیح میدهند که چرا جهانیشدن باید درخدمت اولویتهای سیاسی شی باشد.
با توجه به این دو دیدگاه متضاد درباره جهان، سادهلوحانه است اگر فکر کنیم که دیپلماسی به تنهایی میتواند ضامن صلح باشد. نشست بالی بین جو بایدن و شی جینپینگ در ماه نوامبر تنشها را کاهش داد، اما منطق عمیقتر برخورد هنوز به وقت خود باقیست. بحران بالون جاسوسی (مقامات چین آمریکا را بهخاطر سرنگون کردن آنچه “بالون بازیگوش” سرگردان مینامند، تمسخر میکنند) نشان داد که رهبران دو کشور چگونه باید در داخل کشورشان خود را سرسخت نشان دهند. آمریکا از چین میخواهد تا اقدامات حفاظتی برای کنترل رقابت اتخاذ کند، از جمله خط تلفن اضطراری و دستورالعملهای تسلیحات هستهای، اما چین خود را طرف ضعیفتر میداند. هیچ نشانهای کاهش خصومتها وجود ندارد.
انتخابات سال ۲۰۲۴ آمریکا نشان خواهد داد که ارعاب چین اقدامی از طرف دو حزب آمریکا بوده است. شی با کند شدن رشد اقتصاد روبروست و مشروعیتش به تصویرسازی از یک ملت قوی و “جوانشده” وابسته است. آمریکا و سایر جوامع آزاد در مواجهه با این رقیب، باید به سه اصل پایبند باشند. اولاً کاهش گسستگی اقتصادی، که طبق محاسبات صندوق بینالمللی پول میتواند هزینهای بین ۲/۰ درصد قابل مدیریت تولید ناخالص داخلی جهانی و ۷ درصد هشدارآمیز متغیر باشد. تجارت در بخشهای غیر حساس نیز به حفظ تماس عادی بین هزاران شرکت کمک میکند، که میتواند موجب کاهش شکاف ژئوپلتیک شود. تحریمها باید روی بخشهای حساس یا حوزههایی حفظ شوند که چین در آنها ممتاز است زیرا تأمینکننده انحصاری است: تحریمها تجارت چین- آمریکا را بسیار کاهش خواهند داد. تا جای ممکن، کسبوکارهایی که در دو طرف جنگ سرد قرار گرفتهاند، همچون تیکتاک– متهم به پخش اطلاعات انحرافی چینی-، باید جدا شده، فروخته و تقسیم شوند، نه اینکه ناگزیر به تعطیلی شوند. اصل دوم کاهش فرصتهای ]بروز[ جنگ است. هر دو طرف در یک “معمای امنیت”[۲] گیر افتادهاند که در آن به محض اینکه طرف دیگر احساس تهدید کند، تقویت موقعیت هرکدام عقلانی است. غرب حق دارد برای مواجهه با تهدید فزاینده چین بهدنبال بازدارندگی نظامی باشد- این به دلیل فروپاشی نظم آمریکایی در آسیاست. اما جستجوی برتری نظامی نزدیک نقاط انفجار، بهطور خاص تایوان، میتواند جرقه حوادث یا برخوردهایی را بزند که از کنترل خارج شوند. هدف آمریکا باید ممانعت از حمله چین به تایوان البته بدون تحریک این کشور باشد. این مسئله نیازمند عقلانیت است و به نسل سیاستمداران آمریکایی و چینی محدود است، که، برخلاف رهبران آمریکا و اتحاد شوروی دهه ۱۹۵۰، تجربه هراسهای یک جنگ را ندارند.
آخرین اصل این است که آمریکا و متحدانش باید در برابر وسوسه توسل به تاکتیکهایی مقاومت کنند که آنها را به رقیب مستبد یکدیگر تبدیل میکند. در این رقابت، جوامع لیبرال و اقتصادهای آزاد مزیتهای بیشماری دارند، آنها به احتمال زیاد خالق نوآوری و ثروت هستند و مشروعیت را در داخل و خارج از کشور حفظ میکنند. چنانچه آمریکا به ارزشهای باز بودن، رفتار برابر با همه و حاکمیت قانون تکیه کند، حفظ وفاداری متحدانش را راحتتر درک خواهد کرد. آمریکا باید شفاف اعلام کند که با مردم چین خصومتی ندارد بلکه با دولت این کشور و تهدیدآمیز بودن اعمال آن در زمینههای صلح و حقوق بشر مخالف است. رقابت مشخص سده ۲۱ تنها بر سر تسلیحات و تراشهها نیست- بلکه مبارزه بر سر ارزشها نیز هست.
مترجم: امین یوسفی (دانشآموخته ارشد روابط بینالملل از دانشگاه علامه طباطبائی)
[۱] Diaoyutai
[۲] Security dilemma