#اختصاصی
به قلم: الکساندر دوگین، بنیان گذار حزب اوراسیاگرایی در باشگاه ایزبورسک
مترجم: مهدی نوری چورتی
تحلیف رئیس جمهور پوتین مرحله جدیدی در تاریخ روسیه است. برخی خطوط دورههای قبل قطعا به مثابه سابق ادامه خواهد داشت. برخی به آستانه بحرانی خواهند رسید تا چیز جدیدی ظهور کند. من میخواهم توجه را به جنبه ایدئولوژیک جلب کنم که میتواند به یک مسیر اساسی برای توسعه بیشتر روسیه در زمینه بینالمللی تبدیل شود.
در رویارویی شدید ما با غرب، که در آستانه یک درگیری هستهای و جنگ جهانی سوم قرار داریم، مشکل ارزشها به طور فزایندهای نمایان میشود. جنگ در اوکراین فقط یک درگیری بین دولتها با منافع ملی کاملاً منطقی آنها نیست، بلکه برخورد تمدنهایی است که به شدت از نظام ارزشی خود دفاع میکنند.
امروز با قاطعیت میتوان گفت که روسیه بالاخره دیدگاه خود را بر حفاظت از ارزشهای سنتی به اجرا گذاشته است و به وسیله آنها فرآیندهای اساسی تقویت هویت تمدنی و حاکمیت ژئوپلیتیکی خود را به هم مرتبط میکند. ما فقط در مورد منافع مختلف افراد در یک تمدن – غربی – صحبت نمیکنیم، زیرا تا همین اواخر هنوز یک کشمکش وجود داشت که براساس آن میتوان تضاد فزاینده بین روسیه و غرب جمعی را تفسیر کرد. اکنون آشکار است که دو نظام ارزشی با یکدیگر برخورد کردهاند.
غرب جمعی مدرن قویاً بر این باور است:
فردگرایی مطلق؛
LGBT و سیاست جنسیتی؛
جهان وطنی؛
چندفرهنگگرایی؛
پساانسانگرایی؛
مهاجرت نامحدود؛
نابودی همه اشکال هویت؛
نظریه انتقادی نژاد (بر اساس آن مردمان قبلاً تحت ستم حق دارند به نوبه خود سرکوبگران سابق خود را سرکوب کنند)؛
فلسفه نسبیتی و نیهیلیستی پست مدرنیسم.
غرب بیرحمانه تاریخ خود را سانسور میکند، کتابها و آثار هنری را ممنوع میکند. علاوه بر این، توسعه فناوریهای دیجیتال و شبکههای اینترنتی، انتقال ابتکار عمل دولت در مقیاس جهانی از بشریت به هوش مصنوعی را در دستور کار قرار داده است -و تعدادی از نویسندگان غربی در حال حاضر این را به عنوان یک موفقیت باورنکردنی و فرا رسیدن لحظه تکینکی که مدتها منتظرش بودند، تمجید میکنند.
برخلاف همه اینها، روسیه پوتین مستقیماً با مجموعه ارزشهای کاملاً متفاوتی مخالف است که بسیاری از آنها در فرمان شماره ۸۰۹ مورخ ۹ نوامبر ۲۰۲۲ قانونگذاری شدهاند. روسیه قاطعانه از موارد ذیل دفاع میکند:
هویت جمعی در مقابل فردگرایی؛
میهن پرستی در مقابل جهان وطنگرایی؛
خانواده سالم در برابر قانونی شدن انحراف؛
دین در برابر پوچگرایی، ماتریالیسم و نسبیگرایی؛
آزمایشهای انسانی در مقابل پساانسانگرایی؛
هویت ارگانیک در برابر فرسایش آن؛
حقیقت تاریخی در مقابل جایگزینی فرهنگ.
دو جهتگیری متضاد وجود دارد، علاوه بر این، دو ایدئولوژی متضاد و نظام جهانبینی هم وجود دارد. روسیه سنت را انتخاب میکند، غرب، برعکس، همه چیز غیر سنتی و حتی ضد سنتی را انتخاب میکند.
این باعث میشود که درگیری در اوکراین، جایی که این دو تمدن در یک نبرد تلخ و سرنوشت ساز با یکدیگر روبرو شدند، چیزی بسیار بیشتر از یک تضاد منافع ساده باشد. نکته اصلی این است که دو مدل برای توسعه بیشتر بشریت در تضاد قرار گرفتهاند – در مسیر لیبرال، جهانیگرایی، ضد سنتی غرب مدرن یا در امتداد یک مسیر بدیل، چند قطبی، چند مرکزی با حفظ سنت و ارزشهای سنتی. که روسیه برای آن میجنگد.
و اینجا زمان آن است که توجه داشته باشیم که جهان چندقطبی، که روسیه در مرحله قبلی حکومت پوتین به آن اعلام وفاداری کرد، تنها در صورتی معنا پیدا میکند که هر قطب، هر تمدن (امروزه به وضوح در بریکس نشان داده میشود) حق داشتن هویت، سنت، نظام ارزشی را به رسمیت بشناسد. اگر از کثرتگرایی فرهنگهای موجود فراتر برویم و حق آنها را در حفظ هویت و توسعه بر اساس اصول درونی به رسمیت بشناسیم، چندقطبی معنا پیدا میکند و موجه میشود. این بدان معناست که قطبهای یک جهان چندقطبی، برخلاف مدل تک قطبی جهانی، که در آن به طور پیش فرض ارزشهای غربی به عنوان ارزشهای جهانی تسلط دارند، آنها تا حدی مسیر روسیه را دنبال میکنند، اما فقط با پذیرش ارزشهای سنتی خود و البته هرکدام به شکل متفاوت.
ما این را به وضوح در چین معاصر میبینیم. چین نه تنها جهانیگرایی، لیبرالیسم و سرمایهداری جهانی را به عنوان یک دگم رد میکند و بسیاری از ویژگیهای نظام سوسیالیستی را حفظ کرده است، به طور فزایندهای به ارزشهای ابدی فرهنگ چین روی میآورد و اخلاق سیاسی و اجتماعی کنفوسیوس را در سطح جدیدی احیا میکند که برای چندین هزار سال در جامعه الهام بخش بوده و آن را تنظیم کرده است.
تصادفی نیست که یکی از تئوریهای پیشرو روابط بینالملل در چین مدرن، ایده باستانی تیانسیا است، جایی که چین در مرکز نظام جهانی تصور میشود و سایر ملل امپراتوری آسمانی اطراف آن را احاطه کردهاند. چین مرکز مطلق است که به روی جهان باز است، اما به شدت از حاکمیت، منحصر به فرد بودن و اصالت خود محافظت میکند.
هند مدرن (بهارات) به ویژه تحت حکومت نارندرا مودی در همین مسیر حرکت میکند. و دوباره، هویت عمیق، هندوتوا، در اینجا مسلط است که پایههای فرهنگ، دین، فلسفه و ساختار اجتماعی باستانی بودایی را احیا میکند.
جهان اسلام حتی با قاطعیت بیشتری نظام ارزشی غرب جمعی را که به هیچ وجه با قوانین، احکام و رهنمودهای اسلامی سازگاری ندارد، رد میکند و در این زمینه بر سنت تاکید میکند.
مردم آفریقا در همان جهت حرکت میکنند و وارد دور جدیدی از استعمارزدایی میشوند و در این زمان به آگاهی، فرهنگ، طرز تفکربزرگی دست یافتهاند. بیشتر متفکران، سیاستمداران و شخصیتهای عمومی آفریقایی به خاستگاه فرهنگهای خودگردان خود روی میآورند.
آمریکای لاتین نیز به تدریج در حال کشف این افقهای جدید سنتگرایی، مذهب و ریشههای فرهنگی است و هر چه بیشتر در تضاد مستقیم با سیاستهای ایالات متحده و غرب جمعی قرار میگیرد. علاوه بر این، ویژگی آمریکای لاتین این است که مبارزه ضد استعماری برای مدت طولانی عمدتاً تحت شعارهای چپ صورت میگرفت. اکنون وضعیت در حال تغییر است: چپ در حال کشف خاستگاه سنتی و محافظهکارانه مبارزات خود است (مثلاً در “الهیات آزادیبخش” که در آن عامل کاتولیک غالب است) و جبهه محافظه کار ضد استعماری به طور فزایندهای در حال رشد است.
اما تاکنون هیچ یک از تمدنهایی که بر چندقطبی بودن تمرکز دارند و سنت را ترجیح میدهند، به جز روسیه وارد درگیری مسلحانه مستقیم با غرب نشدهاند. بسیاری مردد هستند و منتظر پایان این رویارویی دراماتیک هستند. و اگرچه به طور بالقوه اکثریت بشریت هژمونی غرب و نظامهای ارزشی آن را رد میکنند، اما هیچ کس جز ما حاضر نیست وارد درگیری مستقیم با آن شود.
این به روسیه یک شانس منحصر به فرد میدهد: رهبری در چرخش محافظه کار جهانی. لحظهای فرا رسیده است که مستقیماً اعلام شود که روسیه با ادعای تمدن غربی در مورد جهانی بودن ارزشهای خود در حال جنگ است و کاملاً از سنت حمایت میکند، هم برای خود (مردم روسی، دولت ارتدکس) و هم برای سایرین. به هر حال، آنها نیز در صورت پیروزی جهانیگرایی و حفظ هژمونی غرب، با نابودی اجتناب ناپذیری تهدید میشوند.
همه تمدنهای جهان محافظه کار هستند، این هویت آنهاست. و آنها به طور فزایندهای از این موضوع آگاه هستند. تنها غرب پست مدرن تصمیم گرفت ریشههای کلاسیک مسیحی خود را بشکند و شروع به ساختن فرهنگ انحطاط، انحراف و جایگزینی فنی افراد با موجودات پسا انسانی (از هوش مصنوعی گرفته تا سایبورگها و محصولات مهندسی ژنتیک) کرد. و در خود غرب، بخش قابل توجهی از جامعه این مسیر را رد کرده و به شدت با سیر نخبگان لیبرال پست مدرنیست حاکم به سمت الغای نهایی هویت فرهنگی و تاریخی خود جوامع غربی مخالفت میکنند.
در دوره جدید ریاست جمهوری خود، کاملاً منطقی است که پوتین دفاع از سنت – در روسیه و سراسر جهان، از جمله خود غرب – را به عنوان مأموریت اصلی ایدئولوژیک خود اعلام کند. ولادیمیر پوتین در حال حاضر، از نظر تمام بشریت، بزرگترین رهبری است که دقیقاً این نقش را بازی میکند و قهرمانانه در برابر هژمونی غرب مقاومت میکند. اکنون زمان اعلام ماموریت جهانی روسیه در حفاظت از تمدنها و ارزشهای سنتی آنهاست. بازی با غرب و استفاده از استراتژیها، اصطلاحات، پروتکلها و معیارهای آن باید کنار گذاشته شود. حاکمیت تمدنی در این واقعیت نهفته است که هر مردمی حق کامل دارد که هر گونه دستورالعمل خارجی را بپذیرد و رد کند و به شیوه خاص خود توسعه یابد، صرف نظر از اینکه ممکن است شخصی از بیرون از این امر ناراضی باشد.
بنابراین، اخیراً در ۷ مه، روزنامه بریتانیایی میرور ۹ کلمه از سخنرانی رئیس جمهور پوتین در مراسم تحلیف را “تهدیدی وحشتناک برای غرب” اعلام کرد. این کلمات شامل این بودند: “روسیه تنها به وسیله خودش سرنوشتش را تعیین میکند!” روسیه آماده است از همه کسانی که از حاکمیت خود با قاطعیت دفاع میکنند حمایت کند.
البته هر تمدنی ارزشهای سنتی خود را دارد. اما امروز همه آنها در معرض حمله یک تمدن متجاوز، نابردبار، فریبکار و منحرف هستند که جنگی بی رحمانه با هر سنتی به راه انداخته است. در چنین شرایطی، روسیه پوتین میتواند آشکارا خود را حامل مأموریت مخالف – تبدیل شدن به مدافع سنت و هنجارها، تداوم و هویت- اعلام کند.
پیش از این، در قرن بیستم، نفوذ روسیه در جهان اساساً بر جنبش چپ متکی بود. اما امروز به تدریج این وضعیت محو شده است – یا جذب لیبرالیسم شد، یا به خودی خود فرسوده شد. اکنون ارزش شرطبندی روی محافظهکاران و حامیان هویت تمدنی است. و بنابراین شعار جدیدی متولد میشود: سنتگرایان همه کشورها متحد شوید!
و ما نباید خجالت بکشیم، شرمسار باشیم یا آن را پنهان کنیم. هرچه این مسیر را با اطمینان بیشتری طی کنیم، نفوذ ما در جهان سریعتر و ایمنتر خواهد شد. از آنجایی که ما تمرکز بر چندقطبی بودن را انتخاب کردهایم، باید در این امر ثابت قدم باشیم.
همه از قبل پوتین را یک چهره کلیدی در احیای محافظه کار میدانند. وقت آن است که آن را آشکارا اعلام کنیم. در هر صورت نمیتوان از انتقاد غرب اجتناب کرد، اما اکنون عوامل تعیین کننده در روابط با آن کاملا متفاوت است. و متحدان ما – فعلی و بالقوه – با قدرتی تازه از روسیه حمایت خواهند کرد. به هر حال، اکنون اهداف و مقاصد گسترده ما برای آنها روشن خواهد شد. آنها ما را باور خواهند کرد و بدون هیچ گونه بیاعتمادی و تردید شروع به ساختن جهانی عادلانه و متعادل در راستای منافع بشریت خواهند کرد.