در روزگاری پیش از این که بسیار غریب مینماید در سرزمینهای گسترده امپراتوری عثمانی، مکاتبات درباری، اداری و دولتی به زبان فارسی بود. شاهزادگان و سلاطین عثمانی به فارسی سخن میگفتند، شعر میخواندند و شعر میسرودند. سلطان ایلدرم بایزید خان اول، سلطان محمدخان دوم معروف به فاتح، سلطان بایزید دوم، سلطان سلیم خان اول و سلطان سلیمان خان اول از جمله شاهان عثمانی بودند که به پارسی شعر میسرودند.
جاده ابریشم که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و خاور اروپا پیوند میداد به مدت ۱۷۰۰ سال، بزرگترین شبکه بازرگانی دنیا بود. تجارت در این شاهراه جهانی به زبان فارسی انجام میشد.
از بیگانگان انتظار غریبی است که بخواهیم همچنان به زبان فارسی وفادار بمانند، به این زبان شعر بگویند، مکاتبات دیوانی انجام دهند یا به این زبان تجارت کنند و… آنها کار خودشان را انجام میدهند. اما ما چه کردیم؟ با نگاهی به کتابهای دوره متوسطه اول و دوم ببینید چه مقدار فرزندان ما آیندهسازان این کشور در این کتابها با بزرگان شعر و ادب فارسی آشنا میشوند؟ فردوسی، رودکی، حافظ، سعدی، مولوی، سنایی و… و ادبیات غنی و آموزنده کلیله و دمنه چه جایگاهی در کتابهای درس فارسی فرزندان ما دارند؟
جای تعجب نیست که حکومت حاکم بر افغانستان به بازاریان و دکانداران اخطار میدهد که تا تاریخی معین اگر زبان پشتو را یاد نگیرند در دکانشان تخته خواهد شد یا در بخارا که روزگاری مرکز شعر و ادب فارسی بود و رودکی پدر ادبیات فارسی در وصف آن سروده است:
ای بخارا! شاد باش و دیرزی
میرزی تو شادمان آید همی
آن مرد هنرمند بخارایی وقتی همتایان ایرانی خود را میبیند از سر شوق به فارسی سخن میگوید اما از سوی فرزند ملامت میشود که به فارسی حرف نزند.
به راستی ما چه کردیم که سرزمینهایی که از مام میهن جدا شدهاند راه خود را میروند؟ جز این که درس فارسی را از واحدهای کنکور حذف کردیم، غافل از آن که میتواند پیامدهای جبرانناپذیری برای نسلهای آینده داشته باشد؟
دومین نشست از سلسله نشستهای مشترک انجمن ایرانشناسی و مؤسسه مطالعات ایران و اوراسیا با عنوان پیوندهای زبانی ایران و اوراسیا در تاریخ ۲۰ آذرماه در محل موسسه «ایراس» برگزار شد.
هویت ملی
امروز به هر حالی بغداد بخاراست
کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست
ساقی، تو بده باده و مطرب تو بزن رود
تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست
می هست و درم هست و بت لالهرخان هست
غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست
دکتر اصغر دادبه، بهعنوان اولین سخنران با قرائت ابیات بالا از رودکی میگوید: مسلما این ابیات، بخشی از یک قصیده بوده، اما مثل اکثر اشعار رودکی ادبیات پراکندهای از آن باقی مانده است که خوشبختانه این سه بیت پشت سر هم دارای معنای مؤثری هستند.
مجموعه این سه بیت، وضعیت بخارای آن روزگار که خاستگاه زبان فارسی بوده و تجدید حیات شعر، فرهنگ و زبان فارسی را بیان میکند.
چهار سده تاریخ اسلامی که گفته شده دو قرن از آن در سکوت گذشت در جای خود درست است ولی در واقع این ملت هیچ وقت سکوت نمیکند. چون حکومت ملی وجود نداشته زبان ملی هم ثبت نشده است، در نتیجه در آن دو قرن فریادهای ملت ثبت نمیشد.
در سال ۲۰۵ هجری، طاهر ذوالیمینین با حذف نام خلیفه (مأمون) از سکه و خطبه نماز جمعه، اعلام استقلال میکند. با این حرکت طاهر در خراسان دو سلسله ملی پدید میآید که صفاریان و سامانیانند. در سایه حکومت ملی است که فردوسی بزرگ ظهور میکند و بخارا پایتخت فرهنگی ایران میشود.
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
بعضی شاهنامهشناسان اصرار دارند که این شعر از فردوسی نیست، چون در آن واژه «عجم» به کار رفته است. عجم را مایه تحقیر میدانند و میگویند هیچوقت فردوسی این واژه را به کار نبرده ؛ در صورتی که این واژه به عنوان تحقیر به کار نرفته، بلکه همواره در طول تاریخ به عنوان غیرعرب به طور عام و ایرانی به طور خاص به کار رفته است.
فردوسی بزرگ در این ابیات میگوید زبان ملی، بخشی از هویت ملی نیست بلکه عین هویت ملی است. «عجم زنده کردم بدین پارسی» یعنی زبان ملی پارسی است که ایران را زنده کرد و هویت ملی را معنا بخشید.
زبان زنده
مدیر گروه ادبیات دائرهالمعارف بزرگ اسلامی میافزاید: حکومت صفاریان خدمات زیادی به کشور کرد و شکی در آن نیست ولی حدود ۱۰۰ سالی که سامانیان بر سرکار بودند حواسشان جمع بود و حتی به زبان عربی هم توجه داشتند که این نیاز دینی هم نیاز خطی یا زبانی ما بود.
یکی از گرفتاریهای عظیم ما این است که گاهی با بدیهیات ستیز میکنیم؛ مثل این که گفته میشود از زبان فارسی عربی زدایی کنیم، اگر لغتهای عربی را از فارسی خارج کنیم دیگر نمیتوانیم فارسی حرف بزنیم.
زبان زنده لغت میدهد و لغت میگیرد. کدام زبان زنده را در دنیا سراغ دارید که لغت ندهد و لغت نگیرد؟ زبان زنده مثل آدم زنده است که اگر داد و ستد نکند و ارتباط برقرار نکند زنده نیست.
به گونهای برخورد میشود که گویا از اول فقط دو زبان عربی و فارسی وجود داشته و اتفاقی که افتاده این است که ما از عربی لغت گرفتهایم.
هر زبان زندهای لغت میدهد و لغت میگیرد که در این لغت دادن و لغت گرفتن دو اتفاق میافتد. تلفظ و معنا را تغییر میدهند یا مخصوصا معنا را تغییر میدهند.
شما به لغاتی که ما از عربی گرفتهایم نگاه کنید. احتمال یعنی چه؟ ما در معنی «امکان» آن را به کار میبریم و آنها در معنی تحمل کردن و تحمل شدن به کار میبرند. یکی از ویژگیهای سعدی شیرازی این بود که واژههای عربی را در معنی عربی آن به کار میبرد. «احتمال نمانده انسان ناشکیبا را» یعنی انسان ناشکیبا دیگر تحملش تمام شده است.
در دوره سامانیان بزرگان ادب فارسی حواسشان جمع بود که این داد و ستد موجب پیشرفت زبان میشود. در نتیجه همان توجهی را که به زبان فارسی داشتند به زبان عربی هم در جای خودش داشتند.
زبانهای ایرانی و زبانهای ایران
در ادامه نشست، دکتر محسن شجاعی، استاد دانشگاه، به بررسی مناطقی در حوزه اوراسیا که زبان فارسی همچنان در آنها به عنوان زبان محلی مورد استفاده قرار میگیرد می پردازد.
وی با تأکید بر این موضوع که باید بین زبانهای ایرانی و زبانهای ایران تفاوت قائل شویم می گوید: به لحاظ تاریخی ثابت شده است که زبان ایرانی باستان که امروز چیزی از آن باقی نمانده شامل چهار زبان اوستایی، سکایی، مادی، پارسی باستان است و همه اینها از یک ریشه هستند.
پس زبانهای ایرانی لزوما ربطی به ایران امروز ندارند ولی فارغ از منطقه جغرافیایی که در آن قرار گرفتهاند، یک رابطه خویشاوندی بینشان هست.
اما اصطلاح «زبانهای ایران» یعنی زبانهای ایران سیاسی امروز که شامل فارسی، کردی، بلوچی، طالشی، عربی خوزستان، ترکی آذری، مازنی، ترکمنی و ارمنی میشود.
زبانهای ایرانی همهشان در ایران نیستند. پشتوزبان و آسیزبان در ایران نداریم. از زبانهای پامیری که در شرق تاجیکستان و مرز چین صحبت میشود هم گویشی در ایران نداریم.
پس همان طور که زبانهای غیرایرانی داریم که در ایران گویش میشود، زبانهای ایرانی داریم که در ایران صحبت نمیشود.
زبانهای غیرخانواده ایرانی که در ایران رایجند عبارتند از ترکی آذری، عربی خوزستان، ترکمنی و ارمنی، اما مهمترین زبانهای ایرانی که در حوزه اوراسیا و منطقه جمهوریهای شوروی سابق گویش دارند عبارتند از فارسی تاجیکی (که در تاجیکستان و ازبکستان گویش بومی دارد و البته در قزاقستان و جاهای دیگر هم هست)، طالشی و کردی.