آندره کورتونوف، دکترا در تاریخ، مدیرکل شورای امور بین الملل روسیه
واشنگتن در جنگی که طی دو دهه گذشته انجام داده است، شکست خورده است. چالش اصلی جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده و تیمش این است که چگونه شکست دردناک ایالات متحده را کمتر تحقیرآمیز و عقب نشینی مداوم را برازندهتر جلوه دهند.
این بدان معنا نیست که ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ هیچ نقشی در افغانستان و اطراف آن نخواهد داشت. این کشور ممکن است برای مدتی از طریق کمکهای اقتصادی و فنی، از طریق اشتراک دادههای اطلاعاتی، یا حتی از طریق حملات هوایی محدود ایالات متحده علیه جنگ سالاران شورشی در ولایات به حمایت از دولت در کابل ادامه دهد. با این وجود، جایگاه افغانستان در ایالات متحده – و طرحهای استراتژیک غربی – به طرز چشمگیری تنزل پیدا خواهد کرد. در نهایت، فقط افغانها میتوانند از طریق گفتگوی سیاسی و یک روند صلح فراگیر، درگیریها را در کشورشان حل و فصل کنند.
از طرف دیگر، از این پس، آینده افغانستان نه برای قدرتهای خارج از منطقه، بلکه بازیگران منطقهای در اطراف این کشور – مانند ایران، پاکستان، چین، روسیه، هند و کشورهای آسیای میانه- نگران کننده خواهد بود. توانایی یا ناتوانی این بازیگران برای رسیدن به یک مخرج مشترک در رویکردهای مربوط به خود در افغانستان به یک عامل مهم خارجی تأثیرگذار بر آینده کشور تبدیل خواهد شد.
متأسفانه، هیچ اجماعی در مورد افغانستان بین بازیگران اصلی منطقه وجود ندارد. هرکدام از آنها سابقه روابط خود با دولت و مردم افغانستان را گاه کاملاً بحث برانگیز و گاه حتی تلخ دارند. آنها ارزیابیهای بسیار متفاوتی از توازن فعلی قوا در داخل کشور دارند و اغلب تصورات تهدید آمیز کاملاً گوناگونی دارند. دیدگاههای آنها در مورد تواناییهای نظامی طالبان شورشی و اهداف سیاسی بلند مدت آن یکسان نیست. هر یک از بازیگران منطقه با دقت خطوط ارتباطی ویژه خود را با دولت در کابل و،بدون شک، با جناحهای مختلف اردوگاه شورشیان توسعه دادهاند.
هنوز، دیدگاههای کلی در کشورهای همسایه در مورد آینده مطلوب این کشور با هم منطبق است و یا حداقل، به طور قابل توجهی با هم تداخل دارند. اساساً، دو مسئله اساسی برای همه همسایگان افغانستان نگران کننده است. اولاً، افغانستان نباید تبدیل به یک امارت اسلامی شود، که گروههای تروریستی بینالمللی مانند داعش یا القاعده میتوانند از آن برای برنامهریزی عملیات براندازانه بدخیم خود در منطقه استفاده کنند. دوم، افغانستان باید از تولید و صادرات عمده مواد مخدر که تحت اشغال غرب انجام شده است، دست بردارد. البته، بازیگران منطقهای نیز ترجیح میدهند افغانستان را به عنوان یک کشور به لحاظ سیاسی با ثبات، به لحاظ اقتصادی فعال، به لحاظ اجتماعی فراگیر، از نظر فرهنگی متنوع و از نظر مذهبی مداراجو ببینند. با این حال، همه میدانند که این آرزوها بسیار دور از دسترس هستند و در آینده نزدیک نمی توان انتظار آن را داشت.
سازمان همکاری شانگهای (SCO) میتواند بستر مناسبی برای تلاش در مورد چگونگی رویکرد به این دو موضوع مهم در قالب چند جانبه باشد. افغانستان و همچنین ایران، از موقعیت ناظر در سازمان همکاری شانگهای برخوردارند. ترکمنستان سیاستهای خود در مورد افغانستان را با کشورهای عضو سازمان شانگهای هماهنگ میکند. سایر بازیگران منطقهای اعضای کامل سازمان هستند. گروه تماس سازمان همکاری شانگهای با افغانستان از پاییز سال ۲۰۰۵ مرتبط بوده است و در حال حاضر تجربیات عملی مفیدی را به دست آورده است. هنوز هم، تا همین اواخر، گروه تماس در سایه مداخله غرب در کشور فعالیت می کرد. زمان آن فرا رسیده است که کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای این نهاد را از پوسته خود بیرون بیاورند و آن را با چالش جدید افغانستان پس از ایالات متحده روبرو کنند.
یکی از مزایای مقایسهای سازمان همکاری شانگهای این است که با توجه به وظیفه بسیار گسترده و حتی مبهم آن، در موقعیتی است که میتواند همزمان برنامههای امنیتی، اقتصادی و توسعه انسانی افغانستان را مورد توجه قرار دهد و پشتیبانی از ثبات سیاسی را با اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی و کمک برای ایجاد سرمایه اجتماعی ترکیب کند. این برنامه همچنین میتواند تلاشهای سایر بازیگران بینالمللی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل متحد تا شرکتهای خصوصی خارجی تا سازمانهای غیردولتی کوچک را که علاقه مند به همکاری با شرکای داخل و اطراف افغانستان هستند، هماهنگ کند.
با در نظر داشتن اختلاف نظرهای مهم بین اعضای سازمان همکاری شانگهای (به ویژه بین هند و پاکستان) در مورد بسیاری از موضوعات مهم مربوط به افغانستان، می توان یک رویکرد چندجانبه را برای پروژههای خاص در این کشور پیش بینی کرد. این بدان معناست که کشورهای منتخب سازمان همکاری شانگهای میتوانند ائتلافهای مبتنی بر پروژه را تشکیل دهند تا بدون نیاز به تلاش برای درگیر کردن همه کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، به ابتکار عمل خود بپردازند. با این حال، مهم است که اطمینان حاصل کنیم چنین پروژههایی منافع اصلی دیگر اعضای سازمان همکاری شانگهای را به خطر نمیاندازند یا زیر سوال نمی برند.
نقش افغانستان خود نباید به نقش یک گیرنده کمک اقتصادی یا امنیتی سازمان همکاری شانگهای محدود شود. بدون مشارکت فعال افغانها، اجرای کامل برخی از برنامههای سازمان همکاری شانگهای بسیار دشوار است. به عنوان مثال، درگیر کردن افغانستان در پروژههای بزرگ زیرساختهای راه آهن و انرژی برای تقویت ارتباط منطقهای بین آسیای مرکزی و جنوبی و به طور کلی در فضای سازمان همکاری شانگهای ضروری است. اگر چین بخواهد افغانستان را به دلیل نگرانیهای امنیتی نادیده بگیرد، طرح پیشنهادی کمربند و جاده ناقص خواهد ماند. به طور کلی، افغانستان باید به یک بازیگر تبدیل شود، نه یک موضوع همکاری چند جانبه منطقهای.
بدون شک، افغانستان به عنوان یک چالش جدی برای سازمان شانگهای باقی خواهد ماند، اما این یک فرصت بینظیر برای اتحاد ملتهای اوراسیا نیز هست. اگر این سازمان موفق شود، در شرایطی که ایالات متحده و متحدان غربیاش به دراماتیکترین شکل شکست خوردند، این موفقیت بهترین تصویر ممکن از تغییر ماهیت روابط بین الملل خواهد بود. سازمان همکاری شانگهای پس از آزمایش موفقیت آمیز ظرفیت نهادی خود در افغانستان، میتواند بحرانهای مختلف منطقهای، درگیریهای داخلی و کشورهای شکست خورده در اوراسیا – و حتی فراتر از قاره اوراسیا – را بسیار آسانتر مورد توجه قرار دهد. متأسفانه در سالهای آینده اینگونه بحرانها، درگیریها و کشورهای شکست خورده کم نخواهند بود.