به قلم: داود دشتبانی، خبرنگار گروه دیپلماسی
طی ماههای اخیر بارها مقامات ایرانی از تلاش برای رفع سوءتفاهمها و بهبود روابط تهران و باکو سخن گفتهاند. اخیراً نیز حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه کشورمان در حاشیه نشست جنبش عدمتعهد در باکو، دیداری کوتاه با الهام علیاف داشت و ابراز امیدواری کرد که روابط دو کشور در مسیر صحیح حرکت کند؛ موضوعی که مقامات باکویی چندان آن را تایید نمیکنند اما علت اصرار ایران برای اصلاح روابط و امتناع باکو چیست؟ آیا موضوعات میان تهران و باکو بهسرعت و در زمان نزدیک قابل اصلاح است؟ چشمانداز این روابط چگونه خواهد بود؟
سیاوش زمانه
محمدامین رسولزاده، نخستین رئیس حکومت جمهوری خلق آذربایجان که به غلط بنیانگذار جمهوریآذربایجان شناخته میشود، در یکی از کتابهایش با عنوان «سیاوش زمانه» آن حکومت مستعجل و بدفرجام را به سیاوش پهلوان اساطیری ایران تشبیه کرده است. تشبیه رسولزاده بیانگر دیدگاه او نسبت به موقعیت این حکومت در قبال ایران و عثمانی است. سیاوش پهلوان ایرانی فرزند کیکاووس شاه ایران است، اما به واسطه تهمتی وادار به فرار از ایران میشود و به افراسیاب پادشاه توران و دشمن ایرانیان پناه میبرد. افراسیاب ابتدا دخترش فرنگیس را به همسری سیاوش درمیآورد و به راهنمایی پیران مشاور خردمند افراسیاب، سیاوش شهر سیاوشگرد را در ختن میسازد و روزگار میگذراند تا اینکه باز به دسیسه بدخواهان افراسیاب نیز بر سیاوش خشم میگیرد و فرمان مرگ او را میدهد و سیاوش شاهزاده ایرانی در سرزمین غریب به دست تورانیان کشته میشود. رسولزاده متولد باکو که در تهران از بنیانگذاران فرقه عامیون (حزب دموکرات) و سردبیر روزنامه ایراننو ارگان این حزب بود، در جریان جنگ جهانی اول بهعنوان نماینده مسلمانان قفقاز برای شرکت در مجلس دوما انتخاب شد اما انقلاب ۱۹۱۷ و فروپاشی امپراطوری تزاری قفقاز را در بلاتکلیفی و خلأ قدرت رها کرد و فرصتی را فراهم کرد تا آلمان به تحریک گرجیها برای استقلال روی بیاورد و در این میان امپراطوری عثمانی نیز که با شکستهای متعدد در جبهه اروپایی و آفریقایی بهدنبال گسترش قلمروهای آسیایی و دست یافتن به توران بزرگ بود راه قفقاز را برای خود گشوده دید و با راهاندازی سپاه اردوی اسلام به فرماندهی نوری پاشا راهی قفقاز شد. نوری پاشا و مشاور قفقازی او احمدبیگ آقااوغلو ۲۵ می با نمایندگان مسلمان مردم قفقاز در باطومی دیدار کردند و با آنان بهعنوان نمایندگان جمهوری خلق آذربایجان پیمان نظامی و دفاعی امضا کردند. این نمایندگان با بازگشت به تفلیس در ۲۷ می اعلامیه استقلال و اعلام موجودیت جمهوری خلق آذربایجان را صادر کردند. جمهوری که دو روز پیش از اعلام موجودیت و استقلال با یک دولت بیگانه پیمان نظامی و سیاسی امضا کرده بود و بر سرزمینی که ادعای استقلال آن را میکرد حاکمیت نداشت، نخستین جمهوری دنیای اسلام نام گرفت. سپاه اردوی اسلام به استناد پیمان با جمهوری خلق آذربایجان و درخواست این دولت وارد قفقاز شد و شهرهای گنجه و باکو را به اشغال خود درآورد و علیالظاهر جمهوری خلق آذربایجان تشکیل شد اما محمدامین رسولزاده تحت عنوان مذاکرات سیاسی در واقع به شکلی تبعیدوار به استانبول گسیل شد تا در عمل احمدبیگ آقااوغلو هدایت این حکومت تازهتاسیس را به دست بگیرد و آنچه که در واقع نیت عثمانی بود، یعنی الحاق این سرزمین به امپراطوری را رقم بزند اما سرنوشت جنگ زودتر از خیالات ترکان عثمانی حرکت میکرد و عثمانی از هم پاشید و حکومت تازهتاسیس بدون پشتیبان رها شد. رسولزاده با بازگشت به باکو تلاش کرد تا از روابط ایرانی خود بهره بگیرد و هیئت باکویی پیشنهاد ایجاد کنفدراسیون و قرار گرفتن این جمهوری کوچک تحتالحمایه ایران را در کنفرانس پاریس به هیئت ایرانی ارائه داد اما ایران که خود در موقعیتی سخت قرار داشت و تلاش میکرد استقلال و تمامیت ارضیاش را میان نزاع قدرتهای بزرگ حفظ کند، به این پیشنهاد بیاعتنایی کرد و باکوییها تلاش کردند حمایت قدرت بلامنازع آن زمان، یعنی بریتانیا را کسب کنند؛ تلاشی که به واسطه نفت باکو چندان بیثمر هم نبود و بریتانیا با اعزام نیروهای دانسترفورس از بغداد به باکو نخستین تلاشاش برای تسلط بر منابع نفتی باکو را انجام داد اما ارتش سرخ از شمال سر رسید و عمر بریتانیاییها و مساواتیها در باکو به سرانجام رسید و این حکومت آواره که از دامان این قدرت به دامان آن قدرت پناه میبرد، عمرش به پایان رسید. این سرنوشت از نگاه رسولزاده به داستان سیاوش اسطورهای بیشباهت نبود که اشاره مستقیمی هم به ریشه ایرانی جمهوری آذربایجان و سرنوشت تلخش در آغوش بیگانگان دارد. روایت باکو همچنان سیاوش زمانه بودن است؛ آواره در آغوش بیگانه و دشمنی نافرجام با سرزمین اصلی که از آن جدا شده است.
در دام دشمن
جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دچار بحران قرهباغ شد و یکپنجم از خاک خود را از دست داد. با اشغال قرهباغ توسط ارامنه، موقعیت سخت ژئوپلیتیک این کشور با مشکل جدیتری مواجه شد. جمهوریآذربایجان به لحاظ جغرافیایی یک سرزمین دوپاره است که با خاک ارمنستان و در آن دوران قرهباغ اشغالی از سرزمین اصلی جدا شده است. از شمال و جنوب نیز دو قدرت تاریخی روسیه و ایران بر این کشور کوچک مشرف هستند. آنگونه که کمال خرازی، وزیر وقت امور خارجه ایران گفته است، ایران پس از استقلال به باکو تاکید کرده است که میتواند با آموزش نیروهای آذری آنها را به توانمندی برساند که خودشان توانایی دفاع و حفظ استقلالشان را داشته باشند اما کشوری که با اراده و خواست قدرتهای بیگانه تشکیل شده، برای استمرار نیز چشم به اراده آنها دارد. در واقع پایههای هویت ملی جمهوریآذربایجان بر مبانی نادرستی در ضدیت با هویت تاریخی پیوسته با ایران شکل گرفت و همین دیوار کج تا اکنون کج رفته است. از همین آغاز بود که جمهوری آذربایجان برای ایران به موجودیتی مشابه اوکراین برای روسیه بدل شد؛ تاریخ و فرهنگ و مذهب و گذشته مشترک و آیندهای رو به رشد تعارضات و جداییها. نامگذاری جمهوری آذربایجان با اهداف پانترکیستی توسط مبلغان و سپاه اردوی اسلام عثمانی صورت گرفت و با وجود آنکه در طول تاریخ هیچگاه شمال رود ارس آذربایجان نامیده نشده بود، براساس اهداف توسعهطلبانه عثمانی که همواره به قفقاز و آذربایجان طمع داشت، آذربایجان گذاشته شد؛ در همان زمان مطالعه بر روی موضوع ترکهای ایران در عثمانی رونق گرفت. همین سابقه در دوران شوروی مورد استفاده قرار گرفت و ادبیات حسرت و اصطلاح آذربایجانشمالی و جنوبی با هدف دستاندازی به تمامیت ارضی ایران خلق و بحران آذربایجان ایران که منجر به دخالت شورای امنیت و آمریکا و بریتانیا نیز شد شکل گرفت و استالین با فرمان تشکیل حکومت محلی در تبریز و مهاباد تلاش کرد این منطقه را از ایران تجزیه کند. همه این میراث تاریخی پس از استقلال به جمهوری آذربایجان منتقل شد تا الهام علیاف با ادعای رهبری ۵۰ میلیون آذربایجانی جهان به ادعا علیه تمامیت ارضی ایران و در اجلاس کشورهای ترک در سمرقند به دفاع از حقوق دهها میلیون هموطن آذربایجانی که در ایران زندگی میکنند، روی بیاورد.
جمهوری آذربایجان در ابتدا پس از استقلال با ریاستجمهوری ابوالفضل ایلچیبیگ، شخصیت پانترکیست و ضدایرانی تلاش کرد از کمک و حمایت ترکیه بهرهمند شود که در آن دوره موفق نبود. اما ایلچیبیگ تبلیغات ضدایرانی در باکو را به حد اعلا رساند و با رشد این ادبیات جریان خفته پانترکیستی در ایران را نیز بیدار کرد. ایران بر همین اساس به روی کارآمدن حیدر علیاف سیاستمدار کهنهکار دوران شوروی مدد رساند و حیدر علیاف سیاست مستقل معقولتری را در پیش گرفت و هرچند روابط با ایران را بهبود بخشید اما با خشونت تمام زمینههای نفوذ ایران در آذربایجان را قلع و قمع کرد. روشن جواداف، فرمانده نیرویهای ویژه ارتش که روابط نزدیکی با ایران پیدا کرده بود در محاصره و درگیری با نیروهای مسلح کشته شد، علیاکرم همتزاده، معاون وزیر دفاع و رهبر تالشهای جمهوری آذربایجان با خشونت دستگیر و ابتدا به اعدام و سپس تحت فشار نهادهای حقوق بشری به حبس ابد و سپس خلع تابعیت و تبعید محکوم شد. دهها نیروی شاخص سیاسی و اجتماعی به این شکل محدود و حذف شدند و همزمان برخلاف حساسیتهای ایران، روابط نزدیک با آمریکا و انگلیس و ترکیه و مهمتر از همه اسرائیل را گسترش داد. درحالیکه موقعیت محصور جمهوری آذربایجان این کشور را ناگزیر از گسترش روابط و تامین نیازهای خود از ایران میکند، حیدر علیاف و پسرش الهام علیاف تلاش کردند از نزدیکی با ایران اجتناب کنند و ضمن حفظ روابط با تهران به دشمنان و رقبای ایران نزدیک شده و نیازهای ضروری خود را از آنها تامین کنند. همین سیاست کلی نشاندهنده یک بیم کلی از ایران نزد حاکمان جمهوریآذربایجان است. هیئت حاکمه باکو میداند که چنانچه روابط اقتصادی و سیاسی میان این دو کشور گسترش یابد، به دلایل ژئوپلیتیک و فرهنگی و اجتماعی جامعه کوچک آذربایجان در جامعه ایرانی جذب و هضم خواهد شد و دولت باکو را در موقعیت وابستگی و تابعیت ایران قرار خواهد داد و به همین دلیل با وجود آنکه ایران در اقدامی غیرمعمول بهصورت یکجانبه سیاست لغو روادید را در مورد اتباع جمهوری آذربایجان اعمال کرده است، باکو ضمن تشدید قوانین و سختگیری در صدور روادید برای ایرانیان در سالهای گذشته به بهانههای مختلف مرزهای زمینی خود را با ایران بسته است و در زمان مناسبتهایی همچون راهپیمایی اربعین تلاش کرد اتباع جمهوریآذربایجان نتوانند حتی از طریق کشورهای ثالث در این رویداد که تحت سیطره ایران است، شرکت کنند.
دعوای کریدورها
موقعیت جغرافیای آذربایجان که در میان روسیه و ایران و کریدور شمال و جنوب و در مسیر شرقی- غربی ترانس کاسپین و همچنین مسیر «یک جاده – یک کمربند» چین قرار گرفته، موقعیتی استراتژیک و مهم برای باکو پدید آورده است، با این حال باکو صرفاً برای امتناع از حضور ایران در این کریدورها و با تحریک اسرائیل و بریتانیا تلاش دارد این مسیرها بدون حضور ایران شکل بگیرد. در میان این کریدورها مسیر ترانسکاسپین مهمترین پروژهای است که در صورت تحقق میتواند حضور ایران در مسیرهای انتقال انرژی و کالا در منطقه را مختل کند و به انزوای بینالمللی ایران کمک کند و میتواند مسیر «یک جاده- یک کمربند» دولت چین را نیز به دور زدن ایران و استفاده از این کریدور منحرف کند. درحالیکه کریدور شمال و جنوب به افزایش موقعیت ایران و روسیه و ایجاد یک مسیر جدید و مهم کمک خواهد کرد و به این دو قدرت بزرگ که هر دو در سالهای اخیر با تحریمهای اقتصادی دولتهای غربی مواجه هستند، کمک کند. الهام علیاف که مانند پدرش با وجود اتحاد با غرب همواره تلاش کرده روابط نزدیک با مسکو را نیز حفظ کند، در مورد این کریدور مجبور است منافع روسیه را در نظر بگیرد و با وجود انتفاع ایران از ایجاد این کریدور، تاکنون دستکم در حرف و قول و قرار به آن پایبندی نشان داده است هرچند مشخص نیست در مسیر اجرا تا چه میزان همکاری خواهد کرد و اجازه خواهد داد ایران از مسیرهای ترانزیتی جمهوری آذربایجان بهره ببرد؟ سابقه باکو در آزار و اذیت و دستگیری رانندگان ایرانی و عدم همکاری در گمرک و فاسد شدن کالاها و پروندهسازی برای اتباع ایرانی و تبلیغات دامنهدار دولتی مبنی بر استفاده سازماندهیشده ایران از مسیر جمهوری آذربایجان برای قاچاق مواد مخدر سابقه تیرهای از همکاری دو کشور رقم زده است که باید دید با وجود منافع روسیه این بار باکو چگونه رفتار خواهد کرد.
باکو در راستای تکمیل کریدور شرقی-غربی که منجر به حذف ایران خواهد شد، موضوع دالان تورانی ناتو را مطرح کرده که در ادبیات باکو، دالان زنگزور نامیده میشود. در جریان توافق ۹مادهای صلح پس از جنگ ۲۰۲۰ قرهباغ دو کشور آذربایجان و ارمنستان متعهد شدند دسترسی مواصلاتی در مسیر لاچین به قرهباغ و همچنین دسترسی مواصلاتی نخجوان و خاک اصلی جمهوری آذربایجان را از درون خاک خود تضمین کنند. تاکنون باکو از طریق ایران ارتباط مواصلاتی میان خاک اصلی خود و جمهوری خودمختار نخجوان را بدون محدودیت و هرگونه مشکلی تامین کرده است و جایگزینی این مسیر بدون دردسر با دسترسی مواصلاتی از طریق خاک ارمنستان هیچ ارجحیتی جز رفع وابستگی به ایران ندارد. باکو براساس این توافق مدعی است که ارمنستان باید یک دالان سرزمینی با حق اعمال حاکمیت و بدون حضور ماموران ارمنستانی را به باکو واگذار کند؛ ادعایی که چیزی فراتر از توافق ۹مادهای است. این مسئله ضمن اشغال بخشی از خاک ارمنستان، اتصال سرزمینی ایران و ارمنستان را نیز از بین میبرد، درحالیکه مسیر ارمنستان یکی از مسیرهای اصلی زمینی ترانزیتی ایران به اروپاست و با حذف مرز مشترک ایران و ارمنستان، تهران برای اتصال به اروپا کاملاً به ترکیه متحد و یاور اصلی باکو وابسته خواهد شد. ایران در بالاترین سطوح حکومتی از رهبری و رئیسجمهور و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با هرگونه تغییر در مرزها و نقشه ژئوپلیتیکی منطقه مخالفت کرده و مخالفت خود را به ترکیه و آذربایجان و ارمنستان و روسیه اعلام کرده است. با وجود مخالفت ایران، باکو و آنکارا درصدد بودند از طریق اقدام نظامی اراده خود را به ارمنستان تحمیل کنند که ایران را وادار به برگزاری سه رزمایش در سرتاسر مرز با جمهوریآذربایجان و تهدید نظامی باکو کرد. اخیراً نیز رجبطیباردوغان پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری در سفری که به باکو داشت، در جمع خبرنگاران اعلام کرد که ایران مانع اصلی ایجاد دالان تورانی ناتو است و او امیدوار است ایران با در نظر گرفتن منافع مشترک دست از مخالفت بردارد. این در حالی است که ایران بارها موافقت خود با برقراری راههای مواصلاتی اعم از جاده و راهآهن را اعلام کرده است و تنها مخالف دالان سرزمینی و تغییر در مرزهاست. ایران بر این باور است که محرک اصلی این دالان نه ترکیه و نه آذربایجان که رژیم صهیونیستی است. ارزیابی کارشناسان در ایران این بود که اسرائیل و ناتو مایل هستند مانند موقعیتی که در اوکراین برای روسیه پدید آمد و روسیه وادار به اقدام نظامی شد و به قیمت نابودی اوکراین در جنگی فرسایشی و نیابتی با ناتو درگیر کرد، برای ایران نیز در باکو پدید آید و ایران وادار به درگیری نظامی در این منطقه شود. جنگی که با پشتیبانی ترکیه و ناتو و اسرائیل به قیمت نابودی جمهوری آذربایجان به جنگی فرسایشی و نیابتی و بدون دستاورد برای ایران بدل خواهد شد.
مانع اصلی روابط
روابط باکو و تلآویو طی سی سال گذشته روند تصاعدی رشد را طی کرده است تا جایی که برخی کارشناسان ژئوپلیتیک از آن با عنوان «رابطه معشوقه» یاد میکنند. خود الهام علیاف این روابط را به کوه یخ تشبیه میکند که بخش عمده آن پنهان از چشمهاست. باکو طی سالهای اخیر به تامینکننده ۶۰ درصد از نیاز اسرائیل به نفت تبدیل شده و در ازای آن نیز بیش از ۷۰ درصد نیاز تسلیحاتی خود را از تلآویو تامین کرده است. این همکاری مشترک و تکیه یکجانبه دوطرف به یکدیگر نشاندهنده عمق اعتماد آنها به یکدیگر است. در واقع این حجم از وابستگی برای تامین انرژی و نیاز تسلیحاتی از یک کشور در مورد کمتر کشوری روی میدهد و کشورها تلاش میکنند با تنوعبخشی به منابع تامین نیازهای خود از وابستگی به یک مبدأ اجتناب کنند. با این حال باکو و تلآویو از آن درجه از نزدیکی به هم رسیدهاند که نیازی به چنین احتیاطی نمیبینند. از نگاه این دو، خطر و تهدید مشترکی وجود دارد که وابستگی آنها به هم را اجتنابناپذیر میکند؛ نگرانی از قدرت ایران.
مقامات اسرائیلی در بالاترین سطوح بیشترین تردد را در میان کشورهای همسایه ایران، به باکو داشتهاند و در عمل جمهوری آذربایجان را به پایگاهی در مقابل ایران بدل کردهاند؛ موقعیتی که ایران با حضور در سوریه و لبنان مقابل تلآویو برای خود تعریف کرده است هماکنون در باکو در اختیار تلآویو است. رژیم صهیونیستی طی سالهای اخیر بارها از خاک جمهوری آذربایجان برای اقدامات تروریستی و خرابکارانه در ایران بهره برده است. پهپادهای جاسوسی اسرائیلی برخاسته از خاک جمهوری آذربایجان در تبریز و نطنز و حتی حمله به مواضع حشدالشعبی متحد ایران در عراق رهگیری و سرنگون شدهاند و چندین پایگاه پهپادی در خاک این کشور در اختیار اسرائیل قرار گرفته است. تیمهای ترور دانشمندان هستهای نیز از خاک جمهوری آذربایجان برای تردد و عملیات استفاده کردند و اسناد هستهای دارقوزآباد نیز از طریق همین کشور از ایران خارج شد. میزان همکاری اطلاعاتی امنیتی میان باکو و تلآویو آنچنان بالاست که تزیپی لیونی، وزیر امور خارجه سابق و رئیس کنونی جامعه اطلاعاتی اسرائیل طی دو سال گذشته سه سفر رسمی به باکو داشته و در دیدارهای رسمی دونفره خارج از قاعده با رئیسجمهور این کشور به رایزنی و گفتوگو پرداخته است.
اسرائیل هماکنون به سرمایهگذاری گسترده در کشاورزی و پزشکی و صنایع هوشمند جمهوری آذربایجان روی آورده است و شریانهای اقتصادی باکو را در اختیار گرفته است. این حجم از روابط عمیق امنیتی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی به تعمیق وابستگیها منجر خواهد شد.
ایران حساسیتهای خود را در مورد حضور اسرائیل در مرزهای دو کشور و گسترش روابط باکو و تلآویو به دولت الهام علیاف منتقل کرده است اما علیاف برخلاف رویهای که تاکنون جاری بوده، مدعی است هرگز به اسرائیل اجازه نخواهد داد تا از خاک جمهوری آذربایجان علیه ایران استفاده کند. باکو ضمن تاکید بر استقلال خود مدعی است که به هیچ کشوری اجازه نمیدهد در سیاست خارجی مستقلش دخالت کند و با هر کشوری که مایل باشند رابطه برقرار خواهند کرد.
سرانجام سیاوش
هرچند داستان اسطورهای سیاوش صرفاً تمثیلی از سوی محمدامین رسولزاده برای بیان موقعیت جمهوری خلق آذربایجان بود اما گویا تمثیل بدی هم نبوده و هنوز هم کاربرد دارد. باکو با الزام خود بر عدم همکاری با ایران و نزدیکی به رقبا و دشمنان ایران درصدد است استقلال و عدم وابستگی به ایران را تضمین کند. درحالیکه موقعیت ژئوپلیتیک و منافع جمهوری آذربایجان بیشترین الزامات را برای نزدیکی با ایران برای باکو پدید میآورد و باکو چنانچه به سوی منافع مشترک حرکت کند، مسیر هموارتری برای تامین امنیت و منافع خود خواهد داشت اما تاکنون ترجیح داده مسیر دورتر و دشوارتر مخالفت با ایران را طی کند. سیاستهای تبلیغاتی توسعهطلبانه و الحاقگرایانه علیه تمامیت ارضی ایران که به بخش اصلی و مهم سیاست هویتی جمهوری آذربایجان بدل شده است، منجر به تعمیق و تداوم سیاستهای ضدایرانی در باکو میشود، در واقع وقتی ایران بهعنوان دولتی اشغالگر که بخش اعظم خاک آذربایجان ادعایی را اشغال کرده معرفی میشود هرگونه نزدیکی و رابطه مسالمتآمیز با تهران را به رابطه با دشمن تبدیل میکند. همین سیاستهای هویتی است که باکو را به سوی نزدیکی به دشمنان ایران سوق داده و همه تعارضهای ژئوپلیتیکی و سیاسی را رقم زده است. در واقع مشکلات کنونی در روابط به دلیل بیتوجهی ایران طی سی سال گذشته به کتابهای درسی و تبلیغات الحاقگرایانه باکو است و بعید است تا زمانی که این مشکل ریشهای برطرف نشود، بتوان به بهبود اساسی روابط امید داشت و همراهیهای مقطعی در کریدور شمال و جنوب نه براساس خواست ایران که در نظر گرفتن منافع مسکو در این پروژه است و با رفع نیازهای مسکو این سیاست نیز به زیان ایران تغییر خواهد کرد.