به قلم: سید قاسم ذاکری، کارشناس روابط بینالملل
مقدمه
از زمان سقوط حکومت اشرف غنی و نظام جمهوریت در افغانستان، شاهد اهمیت یافتن تدریجی افغانستان برای چین و رویکرد و نگرش ویژه پکن به افغانستان بودهایم. پیام واضح عملکرد و رفتارهای اخیر پکن در افغانستان که در ادامه تشریح شده، عبارت است از: «اتخاذ ابتکار عمل» و «جسارت اقدام» از طرف پکن؛ موضوعی که میتواند قدرت نفوذ و اثرگذاری چین بر حکومت طالبان را بطور چشمگیری افزایش دهد.
مصادیق رویکرد ویژه چین به افغانستان
– تغییر تدریجی در کیفیت موضع گیریهای نمایندگی چین در سازمان ملل در قبال افغانستان به طوری که موضعگیریهای چین در قبال افغانستان شباهت زیادی با مواضع پکن در قبال مهمترین پروندههای امنیت ملی در حلقه اول اولویتهای چین پیدا کرده است (مشابه کره شمالی و میانمار). تاکید بر لزوم تعامل با حکومت طالبان، درخواست مداوم چین از آمریکا برای دسترسی مقامهای حکومت طالبان به داراییهای مسدود شده افغانستان، مخالفت با دیدگاههای آمریکا در اعمال فشار علیه طالبان و ممانعت از تصویب قطعنامههای تند آمریکایی علیه طالبان در شورای امنیت از جمله اقدامهای مهم چین (در همکاری با روسیه) در سازمان ملل متحد پیرامون افغانستان بوده است.
– چین بارها در نشستهای چند جانبه منطقهای پیرامون افغانستان تلاشهایی در جهت کمک به شناسائی ضمنی حکومت طالبان انجام داده است.
– وزارت خارجه چین در دو سالگی حکومت طالبان، بازگشت دوباره طالبان به حکومت را دستاوردی تاریخی برای افغانستان و انتقال قدرت در این کشور را «انتقال با ثبات قدرت» دانسته و اضافه کرده است اینک آینده افغانستان در دست ملت این کشور قرار گرفته است.
– واگذاری سفارت افغانستان در پکن به حکومت طالبان، تشریفات عجیب و منحصر به فرد تسلیم استوارنامه سفیر جدید چین در کابل به نخست وزیر حکومت طالبان و انتشار تصاویر به اهتزاز درآمدن پرچم حکومت طالبان در حیاط سفارت افغانستان در پکن، در مجموع باعث ایجاد استنباط «شناسایی ضمنی» حکومت طالبان توسط چین شده است.
– جهش نسبی در مبادلات بازرگانی میان افغانستان و چین پس از سقوط نظام جمهوریت از جمله لغو هرگونه تعرفه برای واردات تمامی انواع کالا از افغانستان به چین و افزایش مبادله هیئتهای عالی رتبه اقتصادی و بازرگانی میان دو کشور.
– انعقاد قرارداد بهرهبرداری از حوزه نفتی آمودریا میان وزارت معادن و پترولیوم حکومت طالبان با شرکت چینی از بخش خصوصی موسوم به «شرکت نفت و گاز سینکیانگ و آسیای مرکزی». لازم به یادآوری است قرارداد قبلی شرکت چینی برای بهرهبرداری از حوزه نفتی یاد شده، در سال ۲۰۱۸ در دوره حکومت اشرف غنی لغو شده بود.
– انعقاد استخراج معدن طلا در ولایت تخار به ارزش ۳۱۰ میلیون دلار.
– حضور شرکتهای افغانی در نمایشگاههای بازرگانی در چین از جمله سخنرانی بر خط ملا برادر آخوند (معاون اقتصادی نخست وزیر حکومت طالبان) در ششمین نمایشگاه همکاریهای اقتصادی و بازرگانی چین و جنوب آسیا (نوامبر ۲۰۲۱) همچنین حضور شرکتهای افغانستانی در نمایشگاههای یاد شده.
– تمایل چین برای گشایش دفتر «بانک توسعه زیر ساخت آسیایی» در کابل.
– اعلام آمادگی شرکت «هواووی» برای کمک به حکومت طالبان در نصب ۶۰ هزار دوربین مداربسته امنیتی در افغانستان.
دلایل اهمیت یافتن افغانستان برای چین
الف: چین و نظام جمهوریت در افغانستان
رویکرد چین به افغانستان برای سالهای بسیار طولانی صرفا امنیتی بوده است. تا پیش از این هیچ گاه افغانستان برای چین اهمیتی محوری نداشته است. مهمترین رخداد در روابط دو جانبه چین و افغانستان تا پیش از سال ۲۰۲۳ عبارت بود از انعقاد پیمان «شراکت و همکاری راهبردی» میان سران دو کشور در سال ۲۰۱۲ یعنی زمان ریاست جمهوری حامد کرزی. بنا به تعبیر تحلیلگر چینی Zhao Husheng چین در تمامی سالهای اشغال افغانستان توسط آمریکا و ناتو، ضمن رضایت کامل بابت انداخته شدن بار مسئولیت امنیت و ثبات در افغانستان بر دوش کشورهای اشغالگر، عملا ترجیح میداد نقشی حاشیهای و تماشاگر در افغانستان داشته باشد. چین در تمامی سالهای نظام جمهوریت در افغانستان به بهانه فقدان زیر ساختهای مناسب و ناامنی در افغانستان، عامدانه این کشور را از طرحها و پروژههای ابتکار «کمربند- راه» حذف کرده بود چنانکه طی دوره یاد شده روابط اقتصادی دو کشور محدود به صادرات کالا از چین به افغانستان و ۴۰۰ میلیون دلار سرمایهگذاری چین در افغانستان شده بود.
با کاهش تدریجی تعداد نظامیان آمریکایی در افغانستان از سال ۲۰۱۴ به بعد (در دوره اوباما)، رهبری چین افزایش ناامنیها در ناحیه سینکیانگ را با تشدید ناامنیها در افغانستان مرتبط دانست. از آن پس یعنی از سال ۲۰۱۶ تاکنون پرونده افغانستان در چین به ارتش خلق این کشور واگذار شده است. در حالی که دولت چین در سالهای نظام جمهوریت در افغانستان، بر گسترش و تعمیق روابط با دولت مرکزی کابل تاکیدی ویژه داشت ولی با تضعیف روزافزون دولت افغانستان در زمان ریاست جمهوری اشرف غنی، دولت چین ناچار شد برای تحقق برخی اهداف، با جنبش طالبان رابطه برقرار کند که اهم این اهداف عبارت بودند از پیگیری زمینهای تازه برای رقابت با آمریکا در افغانستان، پاسخ به انتظارهای پاکستان و مهمتر از همه کمک به تقویت امنیت در ناحیه سینکیانگ و آسیای مرکزی. برقراری روابط میان چین و طالبان سبب عصبانیت واشنگتن شد به طوری که در سال ۲۰۱۸ دولت افغانستان تحت فشارهای آمریکا وارد انواع تنش با دولت چین شد. از جمله توقف همکاریهای امنیتی دو جانبه نظیر توقف استرداد اسرای شبه نظامی اویغوری از طرف دولت کابل به چین. آمریکا نیز در سال ۲۰۲۰ جنبش اسلامی ترکستان شرقی را از فهرست گروههای تروریستی در آمریکا خارج کرد!
ب: جایگاه افغانستان در رقابتهای چین و آمریکا
چین نیز مانند دیگر رقبا و دشمنان آمریکا در منطقه و جهان، خروج و عقب نشینی نظامی آمریکا از افغانستان را (درست مثل تجربههای شکست آمریکا در ویتنام و کره)، به مثابه شکست دخالت نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان تلقی کرد. با این حال چینیها به طور جدی نگران پیامدهای امنیتی ناشی از خروج نظامی غیرمسئولانه آمریکا از افغانستان بودند. چینیها مانند ایران و روسیه علاوه بر نگرانی بابت تشدید بیثباتی و ناامنی در افغانستان، آشکارا نگران توطئههای سازمان یافته غربی از ناحیه افغانستان علیه ثبات و امنیت ملی چین شدند. به عبارت دیگر، پس از عقبنشینی نظامی آمریکا از افغانستان، بخاطر خلا امنیتی ایجاد شده در این کشور، چین خود را ناگزیر به ایفای نقش در افغانستان برای کمک به ثبات بیشتر در این کشور یافته است.
با اوج گرفتن رقابتها میان چین و آمریکا در سطح جهانی، اغلب ناظران مسائل جهانی، افغانستان را نیز یکی دیگر از میدانهای اصلی رقابت و نبرد راهبردی میان چین و آمریکا دانستهاند. به نظر این تحلیلگران، تمامی همسایگان چین از جمله همسایگان این کشور در خشکی و دریا در کانون درگیریها میان چین با غرب قرار خواهند گرفت. در نتیجه اغلب مناطق آسیا، در رقابتهای راهبردی میان چین و آمریکا اهمیت ویژهای پیدا خواهند کرد. در این رابطه «هال براندز» در مقاله اخیر خود که در فارن پالیسی با عنوان «نبرد قدرتهای جهانی بر سر اوراسیا » منتشر کرده است، تمامی رخدادهای ژئوپلیتیک در دنیا از جمله جنگ جاری در اوکراین را در چارچوب «نبرد قدرتهای جهانی بر سر اوراسیا» توجیه کرده است. طبق ایده مزبور، آسیای مرکزی و دیگر مناطق در قاره آسیا به عنوان زیر مجموعههای حوزه اوراسیا از دیگر کانونهای درگیری و منازعه میان قدرتهای بزرگ جهانی معرفی شده است.
خلاصه این که به تدریج شواهدی از گرایش چین به اتخاذ رهیافت خروج از راهبرد بیطرفی و انزوا (مخصوصا در محیط پیرامونی خود) دیده میشود؛ بر همین اساس برخی ناظران بلافاصله پس از خروج و عقب نشینی نظامی آمریکا از افغانستان پیشبینی کرده بودند که نقش چین در افغانستان از نقشی حاشیهای، ضعیف و تماشاگر به نقشی فعال، ضروری و اجتنابناپذیر تغییر پیدا خواهد کرد. در این رابطه «تاننت مینت یو» مورخ سرشناس میانماری که مدتی مشاور رئیس جمهور سابق میانمار بود، صراحتا اعلام کرد که چین با کنار گذاشتن رویکردهای متعارف و محتاطانه ناچار خواهد شد در مورد افغانستان نیز درست مثل میانمار و کره شمالی (جهت پر کردن خلا ناشی از خروج آمریکا) وارد عمل شود! «یون سون» مدیر برنامه چین در اندیشکده آمریکایی «استیمسون» هم پیش بینی کرده بود چین به خاطر نگرانیهای امنیتی، ناچار به دخالت فعالانه در افغانستان خواهد شد. بسیاری از تحلیلگران و اندیشکدهها در آمریکا، روسیه و حتی چین متعاقب خروج نظامی آمریکا از افغانستان پیشبینی میکردند که خواه ناخواه هزینههای افغانستان بر دوش همسایگان این کشور و بخصوص چین خواهد افتاد.
شاید موفقیتهای نسبی حکومت طالبان در حکومتداری طی ۲ سال گذشته به نوعی سبب اطمینان خاطر چین نسبت به یافتن شریکی قابل اعتماد در افغانستان شده باشد؛ در این رابطه عوامل دیگری نظیر تداوم رویکرد خصمانه آمریکا و غرب نسبت به حکومت طالبان و برآورده شدن انتظارات چین نسبت به توقف فعالیت جدایی طلبان اویغور در قلمرو افغانستان نیز کمک کننده بوده است.
یک واقعیت تلخ مربوط به اقتصاد سیاسی در افغانستان طی بیشتر از ۱۵۰ سال گذشته عبارت است از وابستگی افغانستان به کمکهای خارجی! هنوز در افغانستان هیچ جایگزینی برای کمکهای خارجی در اقتصاد سیاسی این کشور پیدا نشده است. لذا در شرایط فعلی تنها چین قادر به پر کردن این خلا میباشد. شاید از نظر بسیاری از افراد و تحلیلگران، افغانستان هزینه و باری سنگین بر گردن پکن تلقی شود اما نباید از ارزش و اهمیت اطلاعاتی – امنیتی و همچنین ژئوپلیتیک بالای افغانستان غافل شد. لذا برخلاف تصور اغلب تحلیلگران که معتقد بودند چین بیشتر وارد فعالیتهای اقتصادی در افغانستان خواهد شد، حوزههای امنیتی، سیاسی و ژئوپلیتیکی افغانستان برای چین اهمیت بیشتری پیدا کرده است. افغانستان به عنوان بخشی از «آسیای مرکزی بزرگ» و یا بنا به تعبیر مردم بومی منطقه به عنوان بخشی مهم و اثرگذار از «خراسان بزرگ» اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک فراوانی برای چین پیدا کرده است.
نیاز چین به جلب همکاری همسایگان افغانستان
چین بدون مشارکت در فرایندی چندجانبه (با حضور همسایگان افغانستان) قادر به پیگیری اهداف خود در افغانستان نخواهد بود چنان که تاکنون نیز با کمک و همکاری روسیه مواضع خود را در قبال افغانستان در سازمان ملل متحد به پیش برده است. نفوذ و سرمایهگذاریهای کلان چین در پاکستان و آسیای مرکزی از جمله پشتوانههای مهم برنامههای آتی چین برای افغانستان خواهد بود. در نتیجه افغانستان از ظرفیت تبدیل شدن به صحنههای همکاری/ منازعه چین با دیگر کشورهای منطقه برخوردار شده است. اگر چین بتواند برخی تضمینهای محلی و منطقهای را دریافت کند، احتمالا اقدام به ایفای نقش اقتصادی پر رنگتری در افغانستان خواهد کرد؛ در چنین شرایطی فرصتی تازه برای انواع همکاریهای ایران و چین در افغانستان (به صورت دو جانبه و یا با مشارکت دیگر همسایگان افغانستان) فراهم گردیده است.
جمعبندی
با استناد به عملکرد دو سال گذشته چین در افغانستانِ تحت سلطه طالبان میتوان گفت شاهد رویکرد ویژه این کشور به افغانستان پس از خروج نظامی آمریکا از افغانستان هستیم. پیام واضح رفتارهای اخیر پکن در افغانستان عبارت است از «اتخاذ ابتکار عمل» و «جسارت اقدام» از طرف پکن؛ موضوعی که میتواند قدرت نفوذ و اثرگذاری چین بر حکومت طالبان را به طور چشمگیری افزایش دهد. افغانستان برای چین بیشتر از اقتصاد، اهمیتی ژئوپلیتیکی و امنیتی پیدا کرده است و علت اصلی اهمیت یافتن افغانستان برای چین، رقابت چین با آمریکا و غرب در عرصه جهانی است. در شرایط کنونی همچنین زمینههای مناسبی برای همکاریهای نوین ایران با چین در افغانستان فراهم شده است.