#اختصاصی
به قلم: فائزه محمدنیا حنایی؛ کارشناس ارشد زبان روسی و پژوهشگر ایراس
هنگامیکه صحبت از نسبت فرهنگ و سیاست به میان میآید، نمیتوان نقش ادبیات را نادیده انگاشت؛ به خصوص ادبیات روسی که با نام نویسندگان بزرگی چون فئودور داستایفسکی، تالستوی، ماکسیم گورکی و … همراه است.
نویسندگان در تمام زمانها با نفوذی که در افکار خوانندگان خود دارند میتوانند آنها را با عقاید خود همراه کرده و به نوعی به عقاید خوانندگان خود شکل دهند. آنها با نگارش آثار ادبی در زمینههای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاثیرگذار بوده و تفکر افراد جامعه و قشر روشن فکر جامعه را هدایت میکردند.
سیاستمداران در قرون اخیر نیز که از نفوذ این قشر در میان مردم مطلع بودند؛ از آنها غافل نبوده و گاهی به حمایت و گاهی به سرکوب آنان میپرداختند. شاید به همین دلیل است که چاپ و نشر آثار فئودور داستایفسکی در زمان حکومت استالین در روسیه ممنوع اعلام شد. همچنین نمیتوان منکر شد که بسیاری از سیاستمداران در پیشبرد اهداف خود به این شخصیتها در زمان حیات و آثار این افراد در زمان وفات توسل میجستند و به وسیلهی آنها مردم را با خود همراه میکردند. نمونهای از این همراهی تمسک جستن ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه به عقیدهی هنرمند بزرگ داستایفسکی است؛ داستایفسکی نظریه «روس بودن» را مطرح میکرد و ولادیمیر پوتین نیز در راستای سیاستهای خود در جنگ اوکراین به این نظریه متوسل شده است و به نوعی ملت روسیه را توجیه میکند که به دنبال بازگرداندن هویت روسی به مردم اوکراینی است که زمانی جزئی از روسیه بودهاند.
مسئلهای که مورد بحث است آن است که؛ ادبیات و فرهنگ تا چه اندازه میتوانند در پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی به سیاستمداران کمک کنند؟
ادبیات روسیه از زمانهای آغازین پیدایش به نوعی ادبیات انتقادی هم محسوب میشده است و نویسندگان و شعرای روس علاوه بر آنکه با قلمی شیوا و نثری روان به بیان روایات و تاریخ و حوادث روسیه میپرداختند، پرداختن به مسائل روز مردم را نیز وظیفهی خود میدانسته و از این امر فروگذار نمیکردند.
این نوع ادبیات گاهی به قدری پیچیده بود که سیاستمداران متوجه آن نمیشدند و سالها زمان میبرد تا به مفهوم اصلی نوشته پی ببرند و اگر نویسنده یا شاعر در قید حیات بود مورد مواخذه و تنبیه قرار میگرفت.
ادبیات روسی سرشار از نویسندگانی است که در موقعیتهای مختلف اجتماعی به بیان نظر خود پرداخته و حتی گاهی تاوان آن را نیز پرداختهاند. اکثر نویسندگان روس فعالین سیاسی و اجتماعی نیز به شمار میآمدند. افرادی چون کریلوف که به تقلید از ادبیات تمثیلی به سرودن اشعاری در مورد مسائل سیاسی روز در قالب شخصیت حیوانات و از زبان آنها میپرداخت و آثار بینظیری در راستای نقد مجلس روسیه و همچنین ارج نهادن به خدمات بزرگانی چون کوتوزوف در جنگ روسیه و ناپلئون در سال ۱۸۱۲ پرداخته است. شعری که بسیار مورد استقبال کوتوزوف نیز قرار گرفت.
نویسندهی بزرگ روسی تالستوی نیز آثار زیادی را به رشتهی تحریر درآورده است که مطلب قابل توجه در آثار او پرهیز از خشونت و جنگ طلبی در راه نیل به قدرت است. او در باب شکست مفتضحانه روسیه در مقابل ژاپن در سال ۱۹۰۴ نوشتههای برجستهای دارد که در آغاز جنگ اوکراین و روسیه در قرن اخیر در بسیاری از محافل و شبکههای اجتماعی نیز بازنشر میشد. لنین نیز در راستای تفکر تالستوی که در آن به پرهیز از خشونت توصیه میکرد او را دیوانه نامید، اما نام تالستوی به قدری بزرگ بود که لنین برای پیشبرد اهداف خود به آن نیاز داشته باشد و خود را در پشت این نام پنهان کند. بنابراین او در سال ۱۹۲۰ مجوز انتشار آثار تالستوی را صادر کرد.
ذکر نام تمام نویسندگان روسی که فعال سیاسی و اجتماعی عصر خود بودند از حوصلهی این نوشته خارج است اما نمیتوان از نام نویسندهی بزرگ روسی «فئودور داستایفسکی» که شهرتی جهانی دارد چشمپوی کرد.
آنچه از بررسی زندگی داستایفسکی برمیآید از این قرار است که او یک انقلابی و نویسندهای تاثیر گذار بود که سابقهی شرکت در انقلاب دکابریستها را دارد. او از سوی حکومتیان دستگیر شد و به زندان و اعدام محکوم شد اگرچه این حکم بعدها به تبعید به سیبری تبدیل شد اما داستایفسکی ساده از کنار آن عبور نکرد و کتاب «خاطرات خانه اموات» را در خصوص تجربیاتش از این تبعید به نگارش درآورد. رمان به ظاهر اجتماعی برادران کارامازوف او نیز درون مایهای کاملا سیاسی دارد.
در حالی که استالین چاپ آثار داستایفسکی را ممنوع اعلام کرده بود، نویسندهی بزرگی چون ماکسیم گورکی به واسطهی آثاری چون «مادر» با درون مایهای کاملا سیاسی به یکی از اعضای حزب کمونیست تبدیل شد.
شاعر مشهور روسی آنا آخماتووا نیز از جمله نویسندگانی بود که دوران سیاستهای سختگیرانه و تصفیهی ژدانف صدمات زیادی دید، اما این صدمات باعث نشد تا او از هنر ذاتی خود برای بیان این سختیها به مردم استفاده نکند و آنها را آگاه نکند. یکی از آثار او اشاره به زمانی دارد که در صف مادران منتظر برای دیدن پسر زندانیاش میگذراند و یکی از مادران به او میگوید:«این مصیبت را میبینی، نگذار که فراموش شود.»
پسر آنا آخماتووا، گومیلیوف نیز که یکی از نویسندگان برجسته روسی است که در آثارش تلاش دارد تا جلوههای ادبیات شرق را نمایان کند، یکی از پیشتازان تفکر اوراسیا گرایی و ایجاد تمایل نسبت به شرق در مقابل تمایل به غرب است. این نظریه با انقلاب ۱۹۱۷ مطرح شد و شدت گرفت در دورانی افول کرد و توسط نویسندگان به صورت زیرزمینی دنبال میشد. اما گومیلیوف دوباره آن را احیا کرد و سیاست امروز روسیه نیز از این نظریه بی نصیب نمانده و تلاش روسیه در همکاری با کشورهای شرقی به میزان همکاری با کشورهای غربی دارای اهمیت است.
باید در نظر داشت که دیپلماسی فرهنگی که روسیه پس از جنگ اوکراین در پیش گرفته است و به دنبال احیای زبان روسی در کشورهای مختلف و باز آفرینی تمدن روسیه در جمهوریهای سابق شوروی و همچنین اوکراین بدون در نظر گرفتن جنبههای ادبی در فرهنگ روسیه نمیتواند نتیجه بخش باشد.