#اختصاصی
به قلم: فرشته آب نیکی، دانشجوی دکتری مطالعات روسیه دانشگاه تهران
الکساندر کولی، استاد روابط بینالملل در دانشگاه کلمبیا، در مقالهای با عنوان «Russia stakes global ambitions on regional dominance»،که در مارس ۲۰۲۵ در چارچوب پروژهای با عنوان «چشماندازهای رقیب برای نظم بینالمللی» برای شورای اطلاعات ملی آمریکا تهیه و در اندیشکده چتم هاوس منتشر شده، تصویری از سیاست خارجی روسیه ارائه میدهد که در آن جاهطلبیهای جهانی این کشور بیش از آنکه بر پایه ساختنظامی-تمدنی جهانی باشد، بر سلطهی منطقهای در اوراسیا استوار است. کولی بر این باور است که سیاستمداران روس، از جمله ولادیمیر پوتین، تلاش دارند با تسلط بر همسایگان نزدیک، نوعی حوزه نفوذ احیاشده به سبک امپراتوری شوروی بنا کنند و از این مسیر، نقش بینالمللی خود را بازسازی کنند. اما این تحلیل، در عین جذابیت اولیه، دچار کاستیهای جدی است که پس از بررسی مقاله (دانلود ترجمه متن کامل مقاله در انتهای یادداشت قابل) به برخی نکات مغفول میپردازیم.
تحلیل مقاله
الکساندر کولی در مقاله خود استدلال میکند که جاهطلبیهای جهانی روسیه در واقع ریشه در تلاش این کشور برای بازتعریف جایگاه خود به عنوان یک قدرت منطقهای دارد. به باور او، کرملین از طریق گسترش نفوذ خود در کشورهای همسایه و بازیابی حوزه نفوذ شوروی سابق، میکوشد جایگاه ژئوپلیتیک خود را تقویت کند و از این راه به ادعای قدرت جهانی مشروعیت بخشد. به بیان دیگر، کولی ادعا میکند که قدرت جهانی روسیه، نه واقعیتی فعلی بلکه تلاشی برای تبدیل سلطه منطقهای به اعتبار بینالمللی است.
در ادامه، کولی به ابزارهای مختلفی که روسیه برای این هدف به کار میگیرد اشاره میکند. از جمله، فشار نظامی (مانند تجاوز به اوکراین و جنگ ۲۰۰۸ با گرجستان)، وابستهسازی اقتصادی برخی کشورهای همسایه (بهویژه در حوزه انرژی)، و بهرهگیری از سازوکارهای فراملی مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا. او همچنین بر نقش «جهان روسی» یا Russkiy Mir به عنوان ابزاری فرهنگی و هویتی برای حفظ و گسترش نفوذ روسیه در فضای پساشوروی تأکید دارد. کولی این اقدامات را در چارچوب بازتولید نوعی امپراتوری پسااستعماری تحلیل میکند که با چالشهای داخلی و بینالمللی مواجه است.
با این حال، کولی معتقد است که این راهبرد منطقهگرایانه نتوانسته به شکل موفقی در سطح جهانی تحقق یابد. او میگوید جاهطلبیهای جهانی روسیه با موانعی چون ضعف ساختاری اقتصاد، عقبماندگی فناورانه، و نداشتن متحدان قابل اتکا در سطح بینالملل روبهروست. به اعتقاد او، این کاستیها سبب شدهاند که روسیه در بهترین حالت بتواند نقش یک بازیگر مزاحم (spoiler) را در نظم جهانی ایفا کند، نه یک قدرت سازنده یا بدیل برای نظم لیبرال. روسیه در این تصویر، بیشتر عامل بیثباتی است تا معمار نظم جدید.
در نهایت، کولی به آینده سیاست خارجی روسیه میپردازد و استدلال میکند که تداوم انزوای بینالمللی، فشار تحریمها، و وابستگی به چین، در درازمدت این کشور را از جاهطلبیهای جهانیاش دور خواهد کرد و آن را به یک قدرت محصور در منطقه فرو خواهد کاست. او چشمانداز آینده روسیه را نه به عنوان یک قدرت فراگیر جهانی، بلکه به عنوان یک بازیگر منطقهای منزوی و محدود، ترسیم میکند. از نگاه کولی، راهبرد مسلط کرملین بیش از آنکه یک قدرت نوظهور را نشان دهد، بازتابدهنده بحران هویتی یک قدرت فروکاسته در نظام بینالملل است.
نقد مقاله:
تقلیل جاهطلبی روسیه به جاهطلبی منطقهای:
در مقاله، کولی استدلال میکند که روسیه بیشتر یک قدرت منطقهای است که جاهطلبیهای جهانی خود را از طریق سلطه منطقهای دنبال میکند. او تأکید میکند که روسیه در تلاش است تا امپراتوری گذشته خود را بازآفرینی کند و این روند در درجه اول بهواسطه تلاشهایش برای تسلط بر کشورهای همسایهاش مانند گرجستان، اوکراین و بلاروس، و همچنین ایجاد نهادهای اقتصادی منطقهای مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا است. این تحلیل از دیدگاه کولی بهنظر منطقی میآید، چرا که سیاست خارجی روسیه پس از سال ۲۰۰۰، بهویژه با بازگشت پوتین به قدرت، عمدتاً در راستای بازآفرینی حوزه نفوذ شوروی سابق تعریف شده است.
اما این تحلیل بهطور قابل توجهی جاهطلبی روسیه را تنها در چارچوب جغرافیایی و منطقهای محدود میکند و ابعاد جهانیتر آن را نادیده میگیرد. بر خلاف دیدگاه کولی، که روسیه را بیشتر بهعنوان یک بازیگر منطقهای ارزیابی میکند، سیاست خارجی روسیه بهویژه در دو دهه اخیر به سمت تلاش برای ایجاد نظم جدید جهانی و حتی تمدنی پیش رفته است. مفاهیمی مانند «جهان روسی» (Russkiy Mir) و «نظم چندمرکزی جهانی» از جمله مفاهیمی هستند که نشاندهندهی تلاش روسیه برای گسترش نفوذ و ایجاد نظم جهانی بر اساس ائتلافهای تمدنی هستند، نه تنها تسلط بر همسایگان. بنابراین، نقدی که به این بخش وارد است، این است که کولی در بررسی جاهطلبیهای جهانی روسیه تنها از منظر جغرافیای سیاسی و منطقهای به آن نگاه کرده و به ابعاد تمدنی و فرهنگی آن بیتوجه بوده است.
نادیده گرفتن استراتژی نهادیسازی روسیه در جنوب جهانی
کولی بهطور عمده به تحولات در نزدیکی مرزهای روسیه و همسایگان این کشور توجه کرده است، مانند فشارهای اقتصادی و نظامی به گرجستان، اوکراین، و بلاروس، و تشکیل اتحادیههای اقتصادی و نظامی منطقهای. او به درستی از تلاشهای روسیه برای بازآفرینی حوزه نفوذ شوروی سابق یاد میکند، اما به نظر میرسد که در اینجا از نهادهای بینالمللی و جهانی روسیه غفلت کرده است. بهویژه همکاریهای روسیه با کشورهای غیرغربی، مانند چین و ایران، و عضویت در نهادهایی چون سازمان همکاری شانگهای (SCO) و گسترش بریکس (BRICS)، بهعنوان تلاشهای استراتژیک مهم برای مقابله با نظم جهانی غربمحور مورد توجه قرار نگرفته است.
این نادیده گرفتن از نقش روسیه در ایجاد نهادهای اقتصادی و سیاسی غیرغربی و تلاشهای آن برای پیریزی چارچوبهای جایگزین برای نظم جهانی، نقض مهمی است. زیرا روسیه علاوه بر فشار به همسایگان خود در نزدیکی مرزها، در حال گسترش همکاریها و ائتلافها در سطح جهانی است، که این میتواند به تقویت جایگاه آن در عرصه جهانی منجر شود. این بخش از مقاله کولی بهطور قابل توجهی بر قدرت نرم روسیه و تلاشهای آن برای گسترش نفوذ در جنوب جهانی بیتوجه بوده است. این موارد به وضوح نشان میدهد که روسیه در حال اجرای یک گذار تمدنی-سیاسی است.
نادیده گرفتن تبعات مثبت جنگ اوکراین برای روسیه
کولی در مقاله به هزینههای سنگین جنگ اوکراین برای روسیه اشاره میکند و آن را بهعنوان دلیلی برای شکستها و ناکامیهای روسیه در سطح جهانی میداند. بهویژه، او معتقد است که این جنگ، علاوه بر تضعیف موقعیت روسیه در سطح بینالمللی، موجب مقاومت همسایگان علیه آن و تقویت ائتلافهای غربی نظیر ناتو و اتحادیه اروپا شده است. اما او به جنبههای مثبت این جنگ برای روسیه اشارهای نمیکند.
واقعیت این است که جنگ اوکراین نهتنها هزینههایی برای روسیه داشته، بلکه این کشور را قادر ساخته است که روابط خود را با کشورهای تحت فشار از سوی غرب تقویت کند. بهعنوان مثال، نزدیکی استراتژیک روسیه با چین و سایر کشورهای تحت تحریم، موجب تحکیم روابط با آنها و ایجاد بسترهایی برای همکاریهای اقتصادی و امنیتی جدید شده است. همچنین، خروج روسیه از نهادهای غربی و تلاش برای ساختن ترتیبات جدید اقتصادی و سیاسی، نشاندهندهی یک گذار تمدنی-سیاسی است که در نهایت میتواند برای روسیه در بلندمدت مفید باشد.
تأثیرگذاری جهانی روسیه فراتر از قدرت مادی
در تحلیل قدرت روسیه، کولی عمدتاً به مؤلفههای مادی مانند اقتصاد، ارتش و فناوری اشاره میکند و به نظر میرسد که از قدرت نرم روسیه، که شامل روایتسازی، دیپلماسی عمومی و تأثیرگذاری بر گفتمانهای جهانی است، غفلت کرده است. در حالی که روسیه با استفاده از این ابزارهای قدرت نرم، توانسته بخشهای زیادی از جهان غیرغربی را با خود همراه کند، کولی فقط به جنبههای مادی قدرت توجه کرده است. همچنین، روسیه از طریق تأکید بر احترام به هویتهای بومی و انتقاد از لیبرالیسم غربی، توانسته با بسیاری از کشورهای جنوب جهانی همراستا شود و بهعنوان یک نیروی مخالف نظم غربی مطرح شود. این نوع تأثیرگذاری نشاندهنده ابعاد غیرمادی قدرت روسیه است که بهطور عمده در تحلیلهای کولی نادیده گرفته شده است.
نتیجهگیری:
مقاله الکساندر کولی، در تحلیلهای خود از سیاست خارجی روسیه، بر جنبههای منطقهای و جغرافیایی تأکید زیادی دارد و از بسیاری از جنبههای جهانیتر و تمدنیتر سیاست خارجی روسیه غفلت میکند. نقدهای وارد شده بر این مقاله شامل عدم توجه به استراتژیهای جهانی روسیه در همکاری با کشورهای غیرغربی، نادیده گرفتن ابعاد قدرت نرم روسیه، و تحلیلهای محدود از جنگ اوکراین است. این تحلیلها به ما نشان میدهند که روسیه، اگرچه در سطح منطقهای به دنبال بازآفرینی حوزه نفوذ خود است، اما در عین حال در تلاش است که نظم جهانی جدیدی مبتنی بر چندقطبیتی و تمدنی را ایجاد کند که فراتر از سلطه منطقهای است.
مقاله الکساندر کولی درک دقیقی از جاهطلبیهای جهانی روسیه ندارد و بهطور عمده بر شکستها و ناکامیهای این کشور در سطح جهانی تمرکز میکند. اما این تحلیل نمیتواند تمام ابعاد سیاست خارجی روسیه را پوشش دهد. روسیه بهویژه در زمینهسازی برای ایجاد ترتیبات غیرغربی و حرکت به سمت یک نظم جهانی چندقطبی، توانسته است پیشرفتهایی داشته باشد که نمیتوان آنها را تنها با یک تحلیل منطقهای ساده توضیح داد. در نهایت، مقاله کولی یک تحلیل مفید از سیاستهای روسیه در دوران پس از جنگ اوکراین ارائه میدهد، اما برای درک بهتر وضعیت و چشمانداز آینده روسیه، باید تحلیلهای جامعتری از جنبههای مختلف سیاست خارجی این کشور، بهویژه در زمینه استراتژیهای تمدنی و همکاریهای جهانی آن انجام شود.