ایراس – «سیسیانف، ژنرال روس بعداز ناامید شدن از تطمیع جوادخان، حمله خود به شهر گنجه را در رمضان سال ۱۲۱۸ق. آغاز کرد. جوادخان با دیدن این اوضاع با فرستادن نامه ای به دربار فتحعلی شاه قاجار درخواست کمک نمود .دربار ایران نیز به این منظور قوایی را برای کمک به سوی گنجه روانه کرد اما به سبب دوری راه، این لشگر نتوانست به موقع خود را به گنجه برساند. اما با این وجود جوادخان به همراه افراد خود دست به مقابله زد و چندین بار از قلعه بیرون آمده و با سالدات های روسی به نبرد پرداخت. در میانه نبرد، جنگجویان ارمنی سپاه جوادخان و تفنگچیان طایفه شمس الدینلو به رهبری نصیب سلطان شمس الدینلو از قشون جوادخان خارج شده و به قوای سیسیانوف پیوستند. با مشاهده چنین خیانتی جوادخان چاره را در پناه بردن به قلعه گنجه دید.
با به محاصره افتادن قلعه گنجه بعداز یک ماه عاقبت در شب عید فطر ۱۲۱۸ق. قشون روسیه از چهار طرف به قلعه یورش آوردند. جوادخان با وجود مقاومت دلیرانه ای که در مقابل حمله سالدات های روسی انجام می داد، عاقبت به ضرب گلوله ی یکی از سرداران روس به نام مایور لسانویچ کشته شد و بدین ترتیب گنجه به تصرف قوای روس درآمد. سیسیانوف که خود را در مقام فاتح می دید دستور به غارت و کشتار اهالی شهر داد که در مقابل قوای روس دست به مقاومت زده بودند.
بعداز اشغال گنجه نظام خان نشینی آن نیز از میان برداشته شد و جزئی از سیستم اداری روسیه تزاری قرارگرفت. علاوه بر این ها نام شهر نیز از گنجه به الیزابت پل تغییر یافت. بعداز این اتفاقات، تعدادی از اعضای خاندان زیاد اوغلی تابعیت دولت روسیه را پذیرفته و در گنجه باقی ماندند و تعدادی دیگر نیز به ایران روی آورده و اگرچه در دوره دوم نبردهای ایران و روس قشون ایران به فرماندهی عباس میرزا را یاری دادند اما در آخر سر نتوانستند دوباره به اقامه حاکمیت موروثی خود در گنجه نایل آیند و باقی به ایران آمده و همانند اجداد خود به تابعیت و فرمانبرداری از حکومت مرکزی پایبند شدند.»
🔻جوادخان کشته شد اما ایران که نمرده است…
«هنگامی که خبر کشته شدن جوادخان و حسینقلی آقا به خانه رسید، صدای شیون بلند شد، اما سروناز خانم همسر جوادخان فریاد زد: “جوادخان کشته شد اما ایران که نمردهاست. همه جا را سنگر ببندید و آماده باشید تا به جوادخان بپیوندیم. آنگاه گفت شاهنامه را بیاورید تا تفألی بزنیم، امروز روز رزم است و دیوان حافظ را جایی نیست. وقتی که کتاب را گشود، با بانگ رسا گفت که گوش کنید که چه میگوید:
همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
کتاب را بست و گفت: شنیدید، پس عمل کنید.»
منبع: عبدالرزاق دنبلی، ماثرالسلطانیه و تاریخ تجزیه ایران، هوشنگ طالع
🌐تهیه شده در تحریریه ایراس