تاریخ : سه شنبه, ۲۰ آبان , ۱۴۰۴ 21 جماد أول 1447 Tuesday, 11 November , 2025

درس‌های نیاموخته؛ چرا حمله به ایران جواب نمی‌دهد؟

  • ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۹
درس‌های نیاموخته؛ چرا حمله به ایران جواب نمی‌دهد؟
رویدادهای خاورمیانه اجازه پیش‌بینی دقیق درباره بحران هسته‌ای آینده را نمی‌دهد. اما دلیلی نیست بگوییم حملات موشکی ترامپ به حل و فصل آن نزدیک‌تر شده است. ضمن این‌که حمله آمریکا در شاید حساس‌ترین زمان دیپلماسی هسته‌ای رخ داد، زمانی که مفاد کلیدی برجام در حال پایان یافتن است و امضاکنندگان توافق مجبور به تصمیم‌گیری درباره از سرگیری رژیم تحریم‌های سازمان ملل هستند.

#نگاه_روسی

#اختصاصی

به قلم: پیوتر کورتونوف؛ شورای امور بین‌الملل روسیه

کمپین جهانی برای مقابله با گسترش تسلیحات هسته‌ای اکنون تقریباً یک قرن است که ادامه دارد — بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم، جامعه بین‌المللی به‌طور فعال شروع به بررسی امکان محدود کردن تعداد دارندگان «باشگاه هسته‌ای» کرد؛ باشگاهی که در آن زمان تنها ایالات متحده عضو آن بود. تلاش‌های آمریکا برای انحصاری کردن تسلیحات هسته‌ای از طریق دیپلماسی ناکام ماند و جنگ سردی که به‌سرعت آغاز شد، جهان را وادار کرد تا مسئله محدود کردن گسترش «باشگاه هسته‌ای» را به زمان مناسب‌تری موکول کند.

با وجود تردیدهای فراوان نسبت به سرعت ظهور قدرت‌های هسته‌ای جدید، تا پایان دهه ۱۹۶۰، جامعه جهانی موفق شد پایه‌ای حقوقی برای کنترل اشاعه تسلیحات هسته‌ای ایجاد کند. و اگرچه از آن زمان تاکنون، «باشگاه هسته‌ای» با چند عضو غیررسمی جدید تکمیل شده است، در مجموع جهان توانست پیش‌بینی بدبینانه جان اف. کندی را رد کند؛ پیش‌بینی‌ای که می‌گفت تا اواسط دهه ۱۹۷۰، جامعه بین‌المللی باید با ۱۵ تا ۲۵ قدرت هسته‌ای جدید روبرو شود.

با این حال، علی‌رغم آن‌که رویکرد دیپلماتیک در زمینه عدم اشاعه تسلیحات هسته‌ای نتایج بسیار چشمگیری را نشان داده است، استفاده از زور برای وادار کردن بازیگران بین‌المللی به چشم‌پوشی از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای‌شان نیز در برخی موارد خاص مؤثر واقع شده است. برای مثال، پایان برنامه هسته‌ای سوریه با روش‌های نظامی رقم خورد، هرچند که این برنامه در آن زمان هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار داشت.

با این وجود، به‌طور کلی نابودی فیزیکی یک برنامه هسته‌ای همچنان یک روش بسیار پرریسک برای وادار کردن یک کشور به چشم‌پوشی از اهداف هسته‌ای‌اش به شمار می‌رود، به‌ویژه به دلیل یگانگی و پیچیدگی هر مورد از تلاش برای «تسلیحاتی‌سازی» انرژی هسته‌ای. در چنین شرایطی، عوامل بسیاری باید در نظر گرفته شوند؛ از جمله سطح توسعه زیرساخت‌های هسته‌ای، حجم و درجه غنی‌سازی مواد رادیواکتیو، میزان امنیت تأسیسات هسته‌ای، و همچنین سطح تخصص و تجربه فیزیکدانان هسته‌ای آن کشور.

اگر در مراحل اولیه شکل‌گیری یک برنامه هسته‌ای بتوان آن را با سهولت نسبی نابود کرد، در ادامه روند توسعه، پیچیدگی از بین بردن آن به‌صورت تصاعدی افزایش می‌یابد. دولت ترامپ، با این باور که دیپلماسی هسته‌ای با تهران به بن‌بست رسیده است، اکنون به راه‌حل نظامی برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران روی آورده و مجموعه‌ای از حملات را به تأسیسات کلیدی زیرساخت هسته‌ای جمهوری اسلامی ترتیب داده است. با این حال، علیرغم آن‌که واشینگتن تاکنون توانسته از تشدید بی‌مهار بحران جلوگیری کند، چشم‌انداز موفقیت راهبردی که ترامپ انتخاب کرده به شدت محل تردید است.

ارزیابی پیامدهای فنی فوری حملات، حتی برای خود ایالات متحده نیز هنوز کار دشواری است. تقریباً هیچ کس نمی‌تواند منکر شود که حملات موشکی آمریکا و اسرائیل به زیرساخت‌های هسته‌ای ایران خسارات قابل توجهی وارد کرده است، اما ارزیابی دقیق‌تر هنوز موضوع بحث است. به‌عنوان مثال، در حال حاضر حتی سرنوشت ذخایر اورانیوم غنی‌شده به‌طور کامل مشخص نیست — عنصری کلیدی برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای که یکی از اهداف اصلی حملات واشینگتن بود. حتی سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا نیز اعتراف می‌کنند که در حال حاضر نمی‌توانند محل دقیق ذخایر رادیواکتیو ایران را بیان کنند و همچنین به‌طور دقیق ارزیابی کنند که چه بخشی از آن‌ها توسط حملات موشکی نابود شده است. به گفته مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران قادر خواهد بود در حدود دو ماه غنی‌سازی اورانیوم را از سر بگیرد، هرچند این تنها برآوردی تقریبی است، زیرا اکنون تقریباً هیچ کس اطلاعات دقیقی درباره وضعیت برنامه هسته‌ای ایران ندارد. بنابراین، اگرچه عملیات نظامی واشینگتن بخش قابل توجهی از تاسیسات هسته‌ای ایران را نابود کرد، اما در عین حال جامعه بین‌المللی را از داشتن اطلاعات قابل اعتماد درباره سطح پیشرفت برنامه هسته‌ای تهران محروم ساخت که این مسئله جستجو برای راه حل دیپلماتیک بحران ایران را به‌شدت پیچیده کرده است.

سخت است بگوییم این خلأ اطلاعاتی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. اگر پیش از حملات موشکی ترامپ، رهبران تهران دلیلی برای باور داشتند که تاسیسات‌شان در خاک ایران نسبتاً از هر گونه حمله‌ای به جز احتمال حمله اسرائیل در امان است، پس از مداخله مستقیم واشینگتن در این مناقشه، احتمالاً روحیه در تهران تغییر کرده است. با توجه به این که اکنون هر تاسیساتی در خاک ایران می‌تواند مورد حمله قرار گیرد، احتمالاً برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی عمیق‌تر به زیر زمین خواهد رفت، امری که تا حدی هم‌اکنون در حال وقوع است. علاوه بر این، عمیق‌تر شدن برنامه هسته‌ای ایران به حوزه سایه و مخفی، می‌تواند پیامدهای منفی نه تنها برای روش اجباری انتخاب شده توسط ترامپ در حل بحران هسته‌ای ایران داشته باشد، بلکه برای ادامه احتمالی مسیر دیپلماتیک نیز اثرگذار باشد. اگر پیش‌تر در میز مذاکره می‌شد با اطمینان درباره حجم‌ها و سطوح غنی‌سازی مواد رادیواکتیو، تعداد و مدل‌های سانتریفیوژها صحبت کرد، اکنون در فضای عدم قطعیت، بحث درباره شروط یک توافق جدید بسیار دشوار خواهد بود.

به نظر می‌رسد دولت ترامپ دیگر توافق هسته‌ای جدید را به عنوان شرطی اساسی برای حل بحران هسته‌ای ایران در نظر نمی‌گیرد. در سخنرانی خود در اجلاس ناتو، ترامپ اعلام کرد که اساساً نیازی به توافق جدید نیست. احتمالاً واشینگتن بر این باور است که حملات موشکی اگر برنامه هسته‌ای ایران را به طور کامل نابود نکرده باشد، حداقل آن را به اندازه‌ای عقب رانده است که تهدید هسته‌ای ایران برای مدت طولانی فراموش شود. و اگر کشور دوباره به آستانه ساخت سلاح هسته‌ای نزدیک شود، می‌توان بار دیگر اقدام به تکرار این حملات کرد. این استراتژی به دلایل متعددی جای سؤال دارد. اول اینکه اظهارات ترامپ با ارزیابی وضعیت توسط خود سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا مطابقت ندارد که ادعای وی درباره نابودی کامل برنامه هسته‌ای ایران را نادرست دانستند. اگرچه حملات به برخی زیرساخت‌های هسته‌ای کشور خسارت وارد کرد، اما هنوز صحبت از نابودی کامل کل برنامه زود است.

ثانیاً، اثربخشی تکرار چنین اقدامی نه تنها از دیدگاه فنی (پس از حمله موشکی آمریکا، پیگیری برخی عناصر ساختاری برنامه دشوارتر خواهد شد) بلکه از نظر مصلحت استراتژی حمله نیز جای سؤال دارد. حملات موشکی مشکل برنامه هسته‌ای ایران را حل نکرد، بلکه ایالات متحده را بیش از پیش درگیر حل آن ساخت. به‌احتمال زیاد ایران پس از حمله به تأسیسات هسته‌ای تصمیم به ترک کامل برنامه هسته‌ای خود نخواهد گرفت. برعکس، اگر رهبری ایران از رویدادهای اخیر درسی گرفته باشد، این است که تنها سلاح‌های هسته‌ای یا برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای به اندازه کافی توسعه یافته و غیرشفاف که بتوان آن را در لحظه مناسب سریعاً به زرادخانه هسته‌ای تبدیل کرد، می‌تواند تضمین کامل امنیت باشد. بنابراین، مسئله هسته‌ای حل نشده ایران، ایالات متحده را مجبور خواهد کرد به طور منظم به «راه حل» نظامی خود بازگردد، و به دلیل عدم امکان حذف کامل توان هسته‌ای کشور به روش‌های نظامی، ترامپ مجبور خواهد شد به طور منظم عملیات نظامی خود را تکرار کند. چنین سناریویی برای «خنثی‌سازی» برنامه هسته‌ای ایران، نه تنها ایالات متحده را به بازگشت دائمی یک‌جانبه به اقدام نظامی ملزم می‌سازد، بلکه واشینگتن را مجبور می‌کند که هر بار ریسک تبدیل حملات موشکی به جنگ منطقه‌ای بزرگ‌تر را بپذیرد. این‌که حمله آمریکا این بار باعث افزایش تنش‌های بیشتر نشد، به معنای اجتناب آن در آینده نیست.

علاوه بر این، مسئله هسته‌ای حل نشده و اقدامات نظامی مرتبط توسط آمریکا و اسرائیل، همچنان عامل بی‌ثبات‌کننده‌ای برای منطقه باقی خواهد ماند. عنصر هسته‌ای چنین بی‌ثباتی بسیار خطرناک است، چرا که عدم قطعیت سرنوشت اهداف و توانایی‌های هسته‌ای ایران، همچنان خطر بروز جاه‌طلبی‌های مشابه در کشورهای خلیج فارس را ایجاد می‌کند. هر چه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی کمتر شفاف شود و خاورمیانه عمیق‌تر در پرتگاه درگیری‌های مسلحانه فرو رود، وسوسه کشورهای خلیج فارس برای تأمین امنیت خود با سلاح‌های هسته‌ای یا داشتن منابع، زیرساخت و نیروی انسانی کافی برای ساخت سریع آن‌ها در صورت نیاز، بیشتر خواهد شد. حتی اگر چنین سناریویی منجر به ظهور هیچ قدرت هسته‌ای جدیدی در منطقه نشود، گسترش افقی توان هسته‌ای در خاورمیانه، عنصر بی‌ثبات‌کننده تازه‌ای را به منطقه‌ای که پیش از این هم بسیار آسیب‌پذیر است، اضافه خواهد کرد. همان‌طور که تجربه نشان داده، هیچ بحرانی در خاورمیانه بدون مشارکت ایالات متحده باقی نمی‌ماند، بنابراین هر برهم خوردن تعادل منطقه نیازمند مشارکت منابع نظامی، سیاسی، دیپلماتیک و دیگر واشینگتن خواهد بود، منابعی که ترامپ به شدت تلاش می‌کند از آن‌ها اجتناب کند.

گزینه نسبتاً قابل قبول برای ترامپ می‌تواند تغییر رژیم در تهران باشد. اگر نیروهای طرفدار غرب به قدرت برسند، احتمالاً رهبری جدید می‌تواند برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز کامل را کاملاً رها کند و همچنین احتمالاً با دیگر خواسته‌های آمریکا و اسرائیل درباره خلع سلاح و پایان حمایت از نیروهای نیابتی در منطقه نیز موافقت کند. دولت اسرائیل تا حدی بر چنین سناریویی حساب باز کرده بود؛ زمانی که در آغاز اولین سری حملات موشکی خود، از مردم ایران خواست برای آزادی بجنگند و رژیم را سرنگون کنند. ترامپ نیز برای مدتی کوتاه از موضع دیرینه خود درباره تغییر رژیم در ایران عقب‌نشینی کرد و اذعان داشت که چنین سناریویی می‌تواند به نفع کشور باشد، اگرچه بعداً نظر خود را تغییر داد و گفت که هر گونه تغییر رژیم با هرج و مرج همراه است.

با این حال، تغییر رژیم خشونت‌آمیز در حال حاضر، حداقل در کوتاه‌مدت، بعید به نظر می‌رسد. برخلاف امیدهای اسرائیل، حملات موشکی به جمهوری اسلامی مردم کشور را به جای اتحاد علیه رهبری، به دور تهدید مشترک متحد کرده است. البته هنوز نمی‌توان رژیم ایران را کاملاً باثبات دانست. اما دولت ترامپ نمی‌تواند روی این موضوع حساب کند و کاملاً نامعلوم است که پس از کناره‌گیری رهبری فعلی، چه نیروهایی به قدرت خواهند رسید. حملات موشکی به اسرائیل و به ویژه آمریکا، تا حد زیادی هواداران همکاری با غرب را به حاشیه رانده است، بنابراین به احتمال زیاد سیاست‌های جانشین او تفاوت چشمگیری با خط مشی فعلی نخواهد داشت.

چشم‌انداز پایان دادن دیپلماتیک به بحران هسته‌ای در آینده نزدیک نیز چندان روشن نیست. با وجود تبادل حملات بین آمریکا و ایران، مواضع طرفین درباره توافق احتمالی تقریباً تغییری نکرده است: دولت آمریکا هنوز اصرار دارد ایران باید زودتر از موعد حق غنی‌سازی اورانیوم را کنار بگذارد، در حالی که تهران همچنان انصراف از این حق را خط قرمز می‌داند که حاضر به عبور از آن نیست. به نوعی، ظرفیت غنی‌سازی اکنون حتی برای ایران از قبل از درگیری مستقیم با آمریکا مهم‌تر شده است: اگر پیش از حملات موشکی می‌شد فرض کرد که تسلیحات متعارف ایران حداقل می‌تواند جلوی حمله واشینگتن در داخل خاک کشور را بگیرد، اکنون واضح است که این تضمینی ایجاد نمی‌کند. حتی اگر تهران برنامه واقعی برای ساخت سلاح هسته‌ای نداشته باشد، زیرساخت غنی‌سازی توسعه‌یافته تنها چیزی است که می‌تواند احتمال تکرار عملیات نظامی واشینگتن را به حداقل برساند. علاوه بر این، کنار گذاشتن حق مستقل غنی‌سازی اورانیوم نه تنها به معنای تسلیم در برابر فشار آمریکا و اسرائیل خواهد بود، بلکه به معنی موافقت ایران با محدود کردن دائمی حاکمیت خود است و به این ترتیب جایگاه ایران را به عنوان عضوی نابرابر در جامعه بین‌المللی تثبیت می‌کند. دقیقاً این سناریویی است که رهبری تهران هم هنگام توافق برجام و هم پس از خروج آمریکا از آن سعی داشت از آن اجتناب کند. ترک حق بین‌المللی‌شده، عملاً به معنای قبول ایران به عنوان کشوری تحت سلطه است، و این توافق تحت فشار دشمنان ژئوپلیتیک اصلی جمهوری اسلامی یعنی آمریکا و اسرائیل داده می‌شود. بعید است رهبری ایران چنین گامی بردارد، به ویژه با توجه به رویدادهای ماه گذشته.

ترامپ نیز به نظر نمی‌رسد تمایلی به نرمش در قبال ایران داشته باشد و ظاهراً باور دارد اقدام نظامی برنامه هسته‌ای ایران را به طور مؤثری خنثی کرده است و اکنون نوبت تهران است که عقب‌نشینی کند. جای تعجب نیست که مقاومت ایران در برابر پذیرش شکست، واکنش خشمگینانه ترامپ در شبکه‌های اجتماعی را برانگیخته، زیرا او ظاهراً امیدوار بود با نمایش قدرت و تخریب بخشی از برنامه هسته‌ای، رهبری جمهوری اسلامی نرمش بیشتری نشان دهد، اما چنین اتفاقی نیفتاده است. در این مرحله، دولت ترامپ علاقه چندانی به از سرگیری مذاکرات ندارد، چه برسد به دادن امتیاز قابل توجه به جمهوری اسلامی.

رویدادهای خاورمیانه اجازه پیش‌بینی دقیق درباره بحران هسته‌ای آینده را نمی‌دهد. اما دلیلی نیست بگوییم حملات موشکی ترامپ به حل و فصل آن نزدیک‌تر شده است. ضمن این‌که حمله آمریکا شاید در حساس‌ترین زمان دیپلماسی هسته‌ای رخ داد، زمانی که مفاد کلیدی برجام در حال پایان یافتن است و امضاکنندگان توافق مجبور به تصمیم‌گیری درباره از سرگیری رژیم تحریم‌های سازمان ملل هستند. اگر چنین تصمیمی به زودی گرفته نشود، جامعه بین‌المللی مهم‌ترین اهرم جمعی فشار اقتصادی بر جمهوری اسلامی را از دست خواهد داد، و توافق بر سر اهرم جدید ممکن است با توجه به مواضع روسیه و چین دشوار باشد. پس از حملات موشکی آمریکا، نباید انتظار داشت گفتگوی سازنده برای تجدید مذاکره بر سر توافق به زودی از سر گرفته شود، بنابراین در آینده نزدیک امضاکنندگان برجام مجبورند تصمیم بگیرند آیا رژیم تحریم‌های سازمان ملل را بازگردانند یا خیر. هر دو گزینه تا حدی به حل بحران هسته‌ای ایران کمکی نخواهند کرد.

تصمیم ترامپ برای حمله به تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی، تا حد زیادی از استراتژی دوره اول ریاست جمهوری‌اش در تجدید مذاکره بر سر برجام پیروی می‌کند — هم آن زمان و هم اکنون، ترامپ تلاش می‌کند بحران بین‌المللی پیچیده‌ای را از طریق فشار اقتصادی شدید و اکنون نظامی حل کند، امیدوار است ایران ضعیف شده و تسلیم شود. دلیل چندانی برای باور به موفقیت بیشتر تلاش جدید او نسبت به تلاش اول وجود ندارد. مطمئناً در کوتاه‌مدت، حملات آمریکا مسئله ایران را از دستور کار حذف کرد — حتی اگر آمریکا نتوانسته باشد برنامه هسته‌ای ایران را به طور کامل نابود کند، خسارت وارد شده احتمالاً به اندازه‌ای شدید بوده که تهران به زودی سلاح هسته‌ای توسعه ندهد. در بلندمدت، اقدامات دولت ترامپ فقط تضمین کرده است که مسئله هسته‌ای ایران به شکلی یا شکل‌های مختلف بارها و بارها بازخواهد گشت، و احتمالاً ایالات متحده سهم قابل توجهی از مسئولیت حل آن را هر بار بر عهده خواهد داشت. اقدامات ترامپ دقیقاً نتیجه عکس انتظارها را داشته است: به جای حل سریع و نهایی بحران با یک نمایش قدرت، عملاً تضمین کرده که مسئله هسته‌ای ایران در آینده مطرح خواهد شد، و احتمالاً بیش از یک بار.

لینک متن اصلی

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=12631
  • نویسنده : پیوتر کورتونوف؛ شورای امور بین‌الملل روسیه
  • منبع : https://russiancouncil.ru/analytics-and-comments/analytics/v-strane-nevyuchennykh-urokov-pochemu-metod-knuta-s-iranom-po-prezhnemu-ne-rabotaet/
  • 536 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.