هیراد مخیری، دکتری روابط بینالملل، کارشناس حوزهی قفقاز
در شروع بهتر است به موضوع مهمی توجه داشته باشیم، یعنی مسئلهی نامتوازن بودن شرایط بنیه قدرتی طرفین درگیر جنگ در منطقهی قفقاز جنوبی که نشأت گرفته از ابعاد گستردهای نظیر (اقتصاد داخلی و بینالمللی- شرایط حاکم بر سیاست داخلی و خارجی – شرایط اجتماعی داخلی- اتحادهای منطقهای و بینالمللی) میباشد؛ که مسلماً کشور جمهوری ارمنستان با اختلاف زیاد در سمت سبک ترازو و جمهوری آذربایجان در سمت پروزن این ترازوی ارزیابیمان، قرار میگیرد؛ که این موضوع، یکی از عوامل مهمی است که جمهوری آذربایجان و حامیان اصلی آن یعنی (رژیم صهیونیستی و ترکیه) را در شرایطی ایده آل قرار داده است تا هر سه کشور متحد بتوانند بهرهبرداریهای چندوجهی خویش را از قِبَل جنگافروزی در این کارزار با محوریت ضربه زدن به منافع ملی ایران و روسیه داشته باشند. اما در مورد حامیان طرف ارمنستانی ما باید به نقش پیچیدهی آمریکا و فرانسه و اتحادیهی اروپا، توجه ویژهای داشته باشیم. بهطورکلی این جبهه حامیان ارمنستان در یک دهه گذشته، تلاشهای زیادی را در جهت نفوذ بر حوزهی سیاست داخلی و خارجی این کشور در دستور کار داشتند؛ که البته غالب این تلاشها همواره با بنمایهی جدا نمودن پیوند دیرینهی ارامنه از روسها بود. باید توجه داشته باشیم این مسئله یکی از عوامل اصلی تضاد و عدمحمایت روسیه در مشکلات و بزنگاههای مهم ارمنستان در سالهای گذشته و خصوصاً در مقابل جنگ ۲۰۲۰ میلادی تعبیر میشود. از طرفی، عامل جنگ اوکراین یکی از دلایل کلیدی دیگر میباشد که جبهه غربی حامی ارمنستان به دلیل ارائه تمام توان خویش در تقابل و توازن سازی قدرت در مقابل روسیه، نتوانستند مستقلاً و تمام و کمال تمرکز خود را در تحولات اخیر قفقاز جنوبی معطوف نمایند و نهایتاً به پشتیبانی زیرپوستی اسرائیل و ترکیه در این بحران سازی قفقازی، در جنوب مرزهای روسیه و شمال غربی مرزهای ایران بسنده نمودند.
اما در تکمیل بحثمان در مورد مغضوب بودن ارمنستان در مقابل کرملین نشینان باید افزود که روسها در واقعیت امر بهطور کامل، نقش نفوذ در ارمنستان را رها نخواهند کرد، زیرا روسها علاوه بر تنبیه ارامنه مسیر دیگری را در پیشبرد اهدافشان از سالهای گذشته دنبال مینمایند تا نهایتاً بتوانند در ایده آل ترین زمان ممکن، از آنارشیهای منطقهی قفقاز جنوبی و درگیر بودن بازیگران منطقهای و فرا منطقهای در این منطقه، بهرهبرداریهای لازم را در جهت ترفیع منافعشان به عمل بیاورند که در صدر این اهداف میتوانیم به (استراتژی باتلاق از جانب روسها) یعنی درگیر کردن و به تحلیل بردن توان چند سویهی رقبای خود (ترکیه و اسرائیل) در منطقه قفقاز جنوبی، که مشخصاً هرکدامشان در جنگ اوکراین در جهت تضاد منافع روسیه رقابت جدی دارند، مدنظر داشته باشیم. باید افزود، استراتژی باتلاق یا فرسوده سازی رقبا در حوزهی استحفاظیِ و نفوذ روسیه، امریست دیرینه و این نوع استراتژی ریشه در دوران امپراطوری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی دارد و امروزه نیز تصمیم سازان سیاسی کرملین از این میراث کهنه اما کارا بهرهبرداریهای لازم را به عمل میآورند.
و اما ناکامی جماعت دیاسپورای ارمنی در مسیر نجات سرزمین مادری؛
ما باید توجه داشته باشیم که ظهور بحران اپیدمی جهانی کرونا از سال ۲۰۲۰ میلادی و شرایط مابعد جنگ اوکراین بهعنوان دو عامل بازدارنده مهم دررسیدن به اهداف لابیگری جماعت دیاسپورای ارمنی خارج از کشور محسوب میشوند که نتیجتاً میبینیم، این جماعت تأثیرگذار و دارای قدرت نفوذ در دستگاههای تصمیم سازی سیاسی ایلات متحده آمریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی، نتوانستند برای کمک به حل معضلات منطقهای و سیاست داخلی ارمنستان، نقش عملگرا و چارهسازی را ایفا نمایند.
ایران هدفی بزرگ و نهایی در مقابل اتحاد (جمهوری آذرباجان-ترکیه-رژیم صهیونیستی)؛
امروزه بر کسی پوشیده نیست که در کنار مسئله رخنه در حوزهی استحفاظیِ مناطق جنوبی روسیه در قفقاز، با ابتکار عمل غربیها از حمایت متحدین امروزی جمهوری آذربایجان، یعنی (ترکیه و رژیم صهیونیستی)؛ میبایست توجه داشته باشیم که اهداف مهمتری از سمت این جبهه متحدان پیگیری میشود که عصارهی آن چیزی نیست جز رسیدن به مقاصدی کلیدی در جهت ضربه زدن به منافع ملی جمهوری اسلامی ایران تا با ایجاد تنوعبخشی بر آنارشی سازیهایی این منطقه، خصوصاً در مرزهای مشترک و راههای ارتباطی زمینی و ترانزیتی ایران و ارمنستان و تعرض به استان سیونیک و دالان زنگزور که از خطوط قرمز از پیش تعین شده ایران هستند؛ بتوانند در جهت اهداف خود و حامیان غربی خویش، بهرهبرداریهای لازم را سببساز گردانند. در این باب، باید گریزی داشته باشیم به این موضوع که یکی از عاملهای مهم همگرایی سیاسی و نظامی-اطلاعاتی سالهای اخیر ترکیه و رژیم صهیونیستی در جهت نفوذ چندلایهای امنیتی و اطلاعاتی و دخل و تصرف بر زیرساختهای سیاسی و فرهنگی و مذهبی در جمهوری آذربایجان را میبایست در تقابل با روند تثبیت سازی قدرت و سیر صعودی نفوذ ایران در سوریه و لبنان و یمن دانست. مشخصاً دست برتر ایران در شمال سوریه که علناً زنگ خطری برای آنکارا بوده و از سویی دیگر قدرتمند شدن نیروهای همپیمان ایران در لبنان و جنوب سوریه نیز، از دلایل اصلی ایجاد همکاری و همگرایی چندبعدی ترکیه و رژیم صهیونیستی برای تغییر جبهه تقابل علیه ایران محسوب میشود که متقابلاً این فرآیند اتحاد مذکور تلاشی است تا این پارادایم شیفت تغییر جبهههای نزاع و جنگ خاورمیانهای را به قفقاز هدایت شود که مشخصاً این فرآیند با حمایت چراغ خاموش ایالاتمتحده آمریکا و غرب از سالیان گذشته هدایت و پیگیری میشد و در شرایط حال نیز، این خط و مشی با سفرهای پیدرپی رسمی و غیررسمی مقامات آمریکایی و اروپایی به جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان و جمهوری گرجستان، بهصورت واضح، قابل رصد میباشد.
با توجه به توضیحات فوق، میتوانیم به ضرس قاطع بیان کنیم که در شرایط حال، مرزهای شمال غربی ایران، خصوصاً مرزهای مشترکش با ارمنستان، بهعنوان پاشنه آشیلی حساس برای ایران در جهت پیشبرد اهداف ترکیه و رژیم صهیونیستی و نهایتاً جمهوری آذربایجان محسوب میشود؛ که نهایتاً از قِبَل تحرکاتشان در این مناطق جغرافیایی حساس، هدایت اهدافی چندمنظوره نظیر تهدیدات امنیتی و مرزی و همچنین پیادهسازی و اشاعه اهدافی تفرقهافکنانه قومیتی با بنمایهی تزریق و تقویت جریانهای پانترکی و پانکردی، پیریزی و مدیریت میگردد. برای مثال بیشتر در باب اثبات توضیحمان میتوانیم اشاره نماییم به ضربات جبرانناپذیری که طی سالهای اخیر از طریق مرزهای جمهوری آذربایجان در مقابل جمهوری اسلامی ایران صورت پذیرفت؛ نظیر ترور شخصیتهای نخبه دانش هستهای و نظامی، ورود تجهیزات نظامی-جاسوسی (نظیر پهبادهای اسرائیلی) و تحرکات جنگ سایبری در جهت اختلال و آسیبرسانی به پایگاههای کلیدی و استراتژیک ایران.
با توجه به توضیحات مذکور، با این سؤال روبهرو هستیم که چه سناریوی مطلوبی را میتوان برای جمهوری اسلامی ایران در مصاف با این شرایط پرتلاطم حاکم بر منطقه قفقاز جنوبی و نهایتاً حفظ و ارتقای جایگاه هژمونیک و حفاظت از خطوط قرمز تعریفشده ایران در این منطقه، متصور شد؟ در پاسخ به این سؤال، همانطور که در ابتدای نوشتار به شرایط تغییر نظمهای بینالمللی اشاره گردید؛ باید اشارهکنیم که جمهوری اسلامی ایران با توجه به این تغییر گذارنظمهای بینالمللی در شرایط مناسبی قرارگرفته است که نسبت به شرایط پیشین نظام بینالمللی که در حالت تکقطبی آمریکایی قرار داشت و اکنون نیز این شرایط در حال تغییر به نظام چندقطبی با شرایطی جدید است؛ این شرایط ویژه به تعبیری بزنگاه مهم تاریخی برای ایران محسوب میشود تا علاوه بر اینکه بتواند در منطقهی خاورمیانه جایگاه جدید خویش را بهعنوان قدرت منطقهای تثبیت نماید، بلکه از سویی دیگر بتواند از شرایط هرجومرج اختلافات قدرتهای بزرگ درگیر این شرایط گذارنظمهای بینالمللی نهایت فرصت سازی را در جهت اهداف خویش داشته باشد؛ که مسلماً تصمیم سازان سیاسی ایران میبایست، پیشبرد اهدافی نظیر گسترش عمق استراتژیک و ارتقای روابط دیپلماسی چندگانه مانند دیپلماسی فرهنگی و اقتصادی در برابر کشورهای همسایه، با رویکردی هوشمندانه در دستور کار خویش قرار دهند، خصوصاً در مقابل کشورهای قفقازی که از لحاظ تاریخی و فرهنگی در حوزهی ایرانشهری قرار میگیرند. با توجه به اینکه مشاهده میکنیم در شرایط پیش رو، نیاز به ایفای نقش فعالِ بینالمللی ایران از جانب بلوک شرقی در این گذار نظمهای بینالمللی به شکلی جدی عیان گشته که نمونه بارز آن را میتوانیم در پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای مشاهده نماییم. نتیجتاً تقویت این شرایط با گره خوردن بیشتر منافع چندگانه ایران با جبهه اتحاد شرقی خصوصاً تقویت همگراییهای سیاسی و امنیتی و اقتصادی با روسیه در حوزهی منطقهی قفقازی که در یک سال گذشته شاهد ارتقای آن هستیم، این مسیر همکاری برای ایران میتواند شرایط متفاوتی را نسبت به گذشته رقم بزند. تحلیلگران حوزهی روابط بینالملل نیز، این تغییر رویکرد روسیه در مقابل ایران در منطقه قفقاز را چراغ سبزی از سمت روسیه برای وسعت عمل و نقشآفرینی بیشتر ایران در این منطقه توصیف نمودهاند. این تغییرات مهم مذکور میتواند با شرایط فعلی استیصال گونه و حمایت طلبانه ی ارمنستان از ایران در مصاف جنگ با جمهوری آذربایجان و متحدانش، فرصت سازی مناسبی را برای نقشآفرینی تمام و کمال ایران در تثبیت جایگاه نوین و هژمونیک خود در قفقاز جنوبی و متقابلاً حفظ امنیت مرزهای شمال غربی خود، سبب گرداند. مسلماً جمهوری اسلامی ایران ناگزیر است که هزینههای قابلتوجهی برای توازن سازی قدرت و ثبات در این منطقهی مهم قفقازی که بهنوعی حوزهی غنی تمدنی و فرهنگی ایرانشهری محسوب میشود را در دستور کار خود داشته باشد. مشخصاً تعلل نقشآفرینی ایران در ژئوپلیتیک و شرایط جدید قفقاز جنوبی، میتواند در آینده نزدیک، قواعد بازی را در جهت تضعیف چندوجهی منافع ملی ایران به همراه داشته باشد.