الکساندر کرامارنکو- سفیر فوق العاده و تام الاختیار روسیه؛ عضو شورای سیاست خارجی و دفاعی، عضو شورای امور بین الملل روسیه
اما در هفتههای اخیر رویدادهایی در منطقه یورو-آتلانتیک رخ داده است که ممکن است سرانجام مسائلی را در روابط روسیه و آمریکا روشن کند که از اهمیت تاریخی برخوردار خواهد بود و خطوطی را در دوره «پس از جنگ سرد» ترسیم میکند و موضوعات بیشتری در روابط بین روسیه و غرب مشخص میشود. الکساندر یاکوونکو به درستی در وب سایت NG خاطرنشان میکند، از برخی جهات آنها برای روسیه رهایی بخش هستند، زیرا غرب با عملکرد نامناسب، از جمله در شرایط همه گیری، به سادگی گیج میشود، نمیتواند مشکلات خود و حتی فراتر از آن مسائل جهانی را حل کند. این مساله را میتوان با یک زبان شناخته شده به عنوان از دست دادن اقتدار توصیف کرد. برنامههای ناامیدانه از این رو است. و البته نقش مستبد اصلی توسط ایالات متحده بازی میشود، که با روند دردناک جدایی از امپراتوری جهانی خود روبرو است. این احتمالاً آخرین مورد در تاریخ بشر است، مهم نیست که چگونه متخصصان CSIS ما را با دو قطبی جدید و هژمونی چینی ترساندهاند. در تعبیر تولستوی، یک قاضی نیکاندیش اما سختگیر و منصف وجود دارد.
به طور متعارف این ژست ناامیدی اخیر غرب را میتوان تحت عنوان «اوکراین عضو ناتو نیست» نامگذاری نمود.
همه چیز با یک نقض غیر قابل درک اصول گفتاری آغاز شد – توهین تعمدی جورج بایدن به ولادیمیر پوتین، که از آن میتوان نتیجه گرفت دولت جدید ایالات متحده امریکا قصد ندارد با پوتین کنار بیاید و آماده تشدید تحرکات است. در ادامه کیف، تمام نیروها و منابع خود را برای حمله قاطعانه به دونباس متمرکز کرد و هم زمان ممنوعیت رسانههای معترض و رسانههای متعلق به ویکتور مدودچوک را اعمال نمود. سخنان کراوچوک نیز خارج از عرف و تحریک آمیز بود. در ماه آوریل یک سری مانورهای بی سابقه ناتو صورت گرفت که به طور گستردهای در غرب تبلیغ شد، اگرچه که بیشتر آنها در فاصلهای امن از مرزهای روسیه انجام گرفت، ولی همه اینها شبیه یک حمله هماهنگ به مسکو بود که میخواستند این کشور را در مقابل یک انتخاب از پیش تعیین شده قرار دهند: «هضم کردن» ورود یا مداخله نیروهای مسلح اوکراین؛ به ویژه با وارد کردن نیروهای خود به محدوده جمهوری خلق دونتسک/ جمهوری خلق لوگانسک، به منظور تضمین امنیت آنها پیش از آنکه توافقات مینسک اجرایی شوند و یا اینکه استقلال آنها به رسمیت شناخته شود یا حتی بخشی از روسیه شوند.
با توجه به الگو، نخبگان غربی و ما دارای عملکرد مشابهی هستیم. همه این گزینهها برای آنها مناسب است، زیرا ظاهراً گزینه «اوکراین بی یال و دم» برای پذیرش در ناتو را در پاسخ به «تجاوز روسیه» کنار گذاشتهاند. برای دور زدن لزوم عدم وجود اختلافات ارضی با همسایگان، قرار بود از گزینه «تسهیل» مشارکت / عضویت در اتحاد یا NATO Light (تبلیغ شده توسط آ.ورشبو و دیگر کارشناسان غربی) استفاده شود. این شکل از عضویت در واقع قلمرو کشور را برای زیرساختهای ناتو بر اساس توافقات کمتر رسمی و دو جانبه باز میکند. همچنین لازم به ذکر است که دولت بایدن در دستگاه شورای امنیت ملی/ کاخ سفید، روسیه را با آسیای مرکزی در یک گروه قرار داده است و بقیه فضای پسا شوروی را به اروپا پیوند زده است، یعنی مرز اروپا باید از مرزهای غربی روسیه عبور کند. ما باید با تأخیر به گزینه ناتو پاسخ میدادیم و این به عنوان یک تشدید عمدی اوضاع تلقی میشد که به اعتقاد آنها مسکو جرأت انجام آن را نداشت. (مانند «شما دونباس خود را گرفتید و ما هم سهم خود را داریم»). ما میتوانیم در این خصوص توافق کنیم: اقدامات ما باید تمام گزینههای طرف مقابل را جذب کند، یعنی ما باید با قدرت مضاعفی عمل کنیم. که همینطور هم شد.
اما چرا باید اوکراین وارد ناتو شود؟ در واشنگتن به وضوح به این نتیجه رسیدهاند که ظرفیت نظامیمتحدان (حتی زمانی که مردم اروپایی نه «پپسی»، بلکه « اسپوتنیک V » را انتخاب میکنند،) به صفر میرسد. بنابراین، برای دمیدن روح تازه به اتحاد پیر، «خون تازه» ملی گرایان افراطی ضد روسی اوکراین لازم است تا اوکراین را به خط مقدم واقعی دوران جنگ سرد تبدیل کند. روشن است که نه لهستانیها و نه بالتیکیها برای این نقش مناسب نیستند. اگر گزینههای بی طرف «درگیر میشدند» هم همین اتفاق میافتاد: فنلاند (انکار در سطح نمادگرایی مربوط به «فنلاندی سازی» در شرایط جدید)، سوئد (آنها مدت طولانی برای این امر آماده بودند) و احتمالا اتریش. بنابراین سهم نخبگان لیبرال آمریکا در این بازی بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. در غیر این صورت توضیح تعصب شدید ضد روسی در سیاست بایدن در بطن سخنان وی در مورد «عادی سازی» آمریکا و سیاست خارجی آن در «جهانی کاملاً متفاوت» دشوار است.
همه چیز «طبق برنامه» پیش نرفت، با اعلام مانورهای نیروهای مسلح روسیه در سراسر کشور، ولادیمیر پوتین در مورد تهدید حاکمیت اوکراین صحبت کرد و برای ۲۱ آوریل، ارائه سخنرانی سالانه وی برای مجلس فدرال نیز برنامه ریزی شد. تجزیه و تحلیل شرایط ایجاد شده توسط ارتش آمریکا، از جمله طبق داده های ناتو، تجمع هشتاد و دو هزار نیروی نظامی در کریمه و نزدیک وورونژ حاکی از آن است که شرکت کنندگان در برنامههای گفتگوی روسی از طرف خود صحبت نکردهاند و اینکه تهاجم روسیه با تخریب زیرساختهای مهم مربوطه ویرانگر و کلی خواهد بود.
علاوه بر این معلوم شد که غربیها « بدون مواجب» کار نمیکنند. کیف و ناتو با فعالیتهای تحریک آمیز خود، چیدمان صحنه را طوری تنظیم کردند که فقط روسیه میتوانست به طور ایده آل آن را اجرا کند، زیرا ابتکار عمل با ما بود (فقط از ما سوال نشد)، مینسک-۲ ابتکار عمل را به کیف داد (برای سومین بار نمیتوانیم خود را به حسن نیت کیف وابسته کنیم!). تبلیغات ما حتی با تبلیغ غرب همراه شد (که باید به آنها هشدار داده میشد) و با بی غل و غش شمردن تمام هیاهوهای ایجاد شده به غرب/ ناتو کمک کرد تا طعمه سخنان خود شوند.
مثال کاملی از «تقابل نامتقارن» که «رویکردی کلی» از واکنش ما را به تصویر میکشید، این بود که ایالات متحده امریکا و ناتو در نقش افراد حاضر یا ناظر بر انهدام نیروهای مسلح اوکراین، با ناتوانی کامل در انجام هر کاری از طرف آنها -به جز اظهار نظر با صدای بلند- عمل کردند. «بحرانهای هویتی» عمیقی که در انتظار اوکراین، ایالات متحده امریکا و روابط بین اقیانوس اطلس و ماهیت وجودی ناتو است، به نوعی تأیید خواهد شد.
به همین دلیل بایدن عصبی شد و تصمیم گرفت «تغییر مسیر» دهد و حقارت تماس تلفنی با ولادیمیر پوتین را بپذیرد. بعید است که از محتوای مکالمه مطلع شویم (همانند حل و فصل بحران کارائیب، آمریکاییها احتمالاً تقاضای مخفی کردن سهم خود در توافقات را داشتهاند)، اما تصورش آسان است که کرملین میتواند عملیات برنامه ریزی شده را لغو کند، عملیاتی که بسیاری از مشکلات اساسی را برای ما حل میکند، به طوری که بر اساس اظهارات قاطعانه بایدن، هیچگونه تلاشی برای سوق دادن کیف به سمت ناتو در این راستا وجود نخواهد داشت و اینکه واشنگتن مانع اجرای توافق مینسک نخواهد شد، چه رسد به استفاده از خاک و حریم هوایی اوکراین. برای مثال برای پرواز بمب افکنهای استراتژیک خود، مانند همین اواخر. محتوای گفتگو میتواند به رسانهها «نشت» کند – این یکی از تضمین هایی است که طرف آمریکایی به قول خود عمل خواهد کرد و ما میتوانیم در هر زمان به این گزینه برگردیم: تحرکات اوکراین همیشه به وفور وجود خواهد داشت و ما – از احترام به شرکا! – اعتقاد به «قدرت موفقترین اتحاد در تاریخ» خواهیم داشت. بایدن در مورد «دو قدرت بزرگ»، در مورد نشست با ولادیمیر پوتین، در مورد «گفتگو و روند دیپلماتیک»، در مورد عدم ذینفع بودن در «دور جدید تشدید و درگیری با روسیه» و غیره صحبت کرد، که چیز بدی نیست. مساله بد این است که متحدان یک کمپین تبلیغاتی برای سرپوش گذاشتن بر مفهوم آنچه اتفاق افتاده است آغاز کردهاند (آنها از انفجار انبار مهمات در جمهوری چک، مرگ گلوشکوف در لندن، یاد کردهاند، اینکه به نظر میرسد گرد و غبار از پرونده برزوفسکی از بین خواهد رفت، که علی رغم تقاضای دختر بزرگش برای تحقیق در مورد مرگ پدر، بازپرس «حکم علنی» صادر کرد) اما این قابل تحمل است. اگر با توجه به نتایج سفر زلنسکی به پاریس قضاوت کنیم، موضوع عضویت در ناتو ناگهان به یک تابو تبدیل میشود. این بدان معنی است که متحدان در جریان هستند و غرب به قول خود عمل میکند.
در نهایت نکته اصلی این است که ما توانستیم نخبگان غربی را به این آگاهی برسانیم که آنها مجبورند برای اوکراین بجنگند و ما برای این کار آماده هستیم، همانطور که در هر دو جنگ جهانی اینگونه بود. اگر آشکار شود که ما این بازی جهانی را در فضای مجازی با کارتهای ستادی انجام دادهایم، خیلی بهتر هست. در سالهای آینده انتظار نمیرود که در اینجا چیزی کاملاً تغییر کند. اگرچه تخریب نمایشی عمومی «سوزن کاسچیف» که کیش قدرت نظامی در ایالات متحده و در کل غرب است (این همان چیزی است که عزت نفس آنها بر این اساس است)، ممکن است هنوز مورد نیاز باشد، اما نه لزوماً با ریختن خون: همانطور که دیدیم در اروپای متمدن می توان از این امر صرف نظر کرد.
نکته خوب این اتفاق، نزدیک بودن آن به پاسخ تووتچف به بخشنامه گورچاکوف میباشد، که به طور یک جانبه بندهای محدود کننده صلح پاریس ۱۸۵۶ را لغو کرد: «بدون اسلحه کشیدن، بدون روبل». این بار آنها مجبور شدند نیروهایشان را حرکت دهند، اما در خاک خودشان و بدون هیچ درگیری فیزیکی، که اکنون بسیار زیاد است. ناگزیر سخنان پوشکین به ذهن خطور میکند: «شاید نفوذ کلام تزار روسیه از قبل کمتر شده است!» و خدا را شکر که حرف کرملین در اینجا کافی بود و همچنین سخنان کاخ سفید.
یک وضعیت غیر قابل تحمل در سیاست اروپا ایجاد شده است، ما و آمریکاییها باید «دست روی نبض یکدیگر» بگذاریم تا سطحی از اعتماد و قابل پیش بینی بودن را در طرف مقابل فراهم کنیم. مسلم است که ما به روابط عادی با غرب نیاز داریم، اما نه به هر قیمتی. اقدام با زور، به روش غربی به دور از طبیعت، فرهنگ و تاریخ ما است. ما به یک دستور کار مثبت نیاز داریم که نیازی به ابداع آن نیست. کافی است تا به ایده انعقاد پیمان امنیت اروپا برگردیم، که تضمینهای جمعی به همه کشورهای منطقه میدهد.
در ژوئن ۲۰۰۸ میلادی، غرب این پیشنهاد مسکو را نادیده گرفت و بحران قفقاز را دنبال نمود. چرا بر اساس تجربه ۱۳ سال گذشته – یک دوره طولانی، تجدید نظر نکنیم؟ چرا نهادینه سازی سازمان امنیت و همکاری اروپا، از جمله ایجاد شورای امنیت آن کامل نشده است؟ البته مسئله این است که ناتو کل این فضای امنیتی را اشغال میکند – به معنای واقعی کلمه مانند یک سگ در آخور. این اتحاد در حال حاضر برتری نظامی و توانایی جنگ خود را از دست داده است، امری که خود آمریکاییها نیز به آن اذعان دارند. این اتحاد به یک ماشین بوروکراتیک دست و پا چلفتی تبدیل شده است، جایی که سیاستمداران و ژنرالها در هوشیاری کامل به سر می برند و مجبور به جنگ نیستند. این کارناوال در آستانه پوچی است، یک کمدی اصیل دل آرته با قهرمانان و اشرار بارز (تنها امتناع سرسختانه ج. سالیوان سفیر آمریکا از ترک مسکو به درخواست طرف روسی میتواند با این سیرک مقایسه شود: پایین آمدن سطح روابط دیپلماتیک هنوز بهتر از گسست کامل آنها و بازگشت به دوران قبل از ۱۹۳۳ میلادی است). اکنون که مبارزه با ویروس کرونا و رسیدگی به آن ضروری است، بعید به نظر میرسد که اروپاییان برای مدتی طولانی تحمل کنند تا نخبگان در امور عقیدتی و ژئوپلیتیکی قدیمی خود دستکاری کنند که هیچ پایهای در زندگی واقعی و ضروریات آن نیز ندارند.
به اعتقاد من ادامه کار با آمریکاییها برای ما مهم است، باید آنها را متقاعد کنیم که امنیت آنها در دنیای پیچیده ما فقط با همکاری روسیه و بر اساس روابط دوستانه با آن تأمین میشود. ما مدت زیادی است که یکدیگر را میشناسیم، ما «زوج» ژئوپلیتیکی قدیمیهستیم، در صورت تمایل، رسیدن به تفاهم برای ما آسان است. و این مساله باید از سوی آمریکاییها به رسمیت شناخته شود که به هیچ وجه «منحصر به فرد بودن» آنها را مورد تعدی قرار نمیدهد. در اروپا نیز منحصر به فرد بودن ما را به رسمیت میشناسند! تنها یک گام دیگر تا «شروع دوستی جدید (قدیمی؟)» باقی میماند.
چین موضوع دیگری است، چینیها زیاد کوتاه نمیآیند و بعید هم نیست، برای آنها چیزی کم به نظر نمیرسد، خواه تایوان باشد یا اختلافات ارضی با ژاپن، همه اشکال تقابل – اقتصادی، فناوری، نظامی – سیاسی، اطلاعاتی و سایر موارد دارای اهمیت است. این همان چیزی است که ما باید برای آن آماده شویم، در شرایطی که هیچ کس، از جمله روسیه نمیخواهد با پکن که «قادر به انجام هر کاریست»، درگیر شود. چرا نفوذ در روسیه از طریق توافقات محترمانه متقابل را امتحان نکنیم؟ تعامل/ بده، بستان است که بهترین فرصت را برای تأثیرگذاری بر شریک فراهم میکند.
اما برای این کار آمریکا باید رویکرد بلوف را کنار بگذارد، ما دو بار آن را خنثی کردیم – در اکتبر ۱۹۶۲ و در آوریل سال جاری. کار خیلی زیادی لازم نیست: شناخت کل «نیرنگ» آمریکای تاریخی (حقه به گفته سالینجر)، یعنی همان دروغی که ایوان ایلیچ نیز مطرح کرده است، مانع از درک این واقعیت میشود که زندگی دیگری نیز پس از مرگ وجود دارد، در این مورد منظور پایان امپراتوری است.
روسیه ثابت کرده است که چنین است و به نظر میرسد که دونالد ترامپ و منتخبانش این موضوع را مورد ارزیابی قرار دادهاند. حزب دموکرات مانند شیاطین داستایوسکی با تکیه بر نسخه خود از پرولتاریا ( از طریق پست رأی میدهند و آراء را میشمارند!) میتوانند در تغییر ناپذیری رژیم خود سهیم شوند، اما دیر یا زود آنها به هر حال پوزخند تاریخی آمریکای سفید را با ایدهها و تعصبات خود میبینند. آمریکایی که قصد تغییر ندارد، حتی اگر آمادگی لازم را داشته باشد که لباسهای مختلف بپوشد.