دیمیتری ترنین در شورای روسی روابط بینالملل
بی اعتباری بازدارندگی هستهای
رویارویی بین مسکو و غرب که در سال ۲۰۱۴ از سر گرفته شد، جای خود را به یک جنگ ترکیبی داد که شامل استفاده از نیروی نظامی بود. بازدارندگی هستهای همچنان روسیه و ایالات متحده را از یک جنگ هستهای فراگیر باز میدارد، اما ثابت کرده است که قادر به جلوگیری از جنگ غیرمستقیم محلی بین آنها نیست. تهدید استفاده از سلاحهای هستهای در طول درگیری اوکراین با اوضاع زمان جنگ کره در سالهای (۱۹۵۰-۱۹۵۳) قابل مقایسه است.
همکاری روسیه و ایالات متحده در زمینه ثبات استراتژیک که از دهه ۱۹۶۰ در روابط مسکو و واشنگتن ثابت مانده بود، عملاً متوقف شده است. معاهده استارت-۳ که در ابتدای سال ۲۰۲۱ به مدت پنج سال تمدید شد، ممکن است آخرین سند دوران در حال پایان کنترل تسلیحات باشد. گفتوگو درباره این موضوع پس از آغاز عملیات نظامی ویژه توسط طرف آمریکایی قطع شد. در این شرایط، ثبات – تا حدی که هنوز بتوان این اصطلاح را به کار برد – با توسعه خود تسلیحات، سلب امید از طرفین برای برتری قاطع، و حفظ امکان تماسهای اضطراری تلفنی برای جلوگیری از سوء تفاهمهای غمانگیز بین دشمنان استراتژیک تضمین میشود.
در کنایهای تلخ، در این بستر ناراحت کننده، ترس از یک جنگ هستهای جهانی گرم کمک زیادی به این واقعیت کرد که جنگ سرد، سرد و تا حد زیادی خاموش باقی ماند. واشنگتن ظاهراً معتقد است که ممکن است در عین اجتناب از حمله اتمی – حداقل به آمریکا – یک شکست استراتژیک به روسیه به دست اوکراینیها وارد شود. بیانیه لیز تراس (وزیر امور خارجه وقت و نخست وزیر فعلی) در مورد آمادگی وی برای استفاده از سلاح هستهای علیه روسیه بسیار قابل توجه بود. عدم واکنش دولتها و افکار عمومی کشورهای اتحادیه اروپا به گلوله باران مداوم نیروگاه اتمی زاپاروژیه توسط ارتش اوکراین نشان میدهد که اروپا دیگر ترس از فاجعه هستهای را متوقف کرده و یا برخلاف واقعیت، آن را بعید میداند.
سفر تحریک آمیز نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان نشان میدهد که واشنگتن استراتژی تهاجمی را در روابط با چین دنبال خواهد کرد. آمریکاییها با تکیه بر مزیتهای عظیم خود در عرصههای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی، تسلیم رقبای خود نمیشوند و «خط قرمزهای» آنها را به رسمیت نمی شناسند. این استراتژی مبتنی بر این است که احتمالاً دشمنان، با رفتار منطقی و عدم تمایل به یک فاجعه جهانی، نمیخواهند از سلاح هستهای استراتژیک (در خصوص روسیه) یا سلاح اقتصادی استراتژیک (در خصوص چین) علیه ایالات متحده استفاده کنند. حملات به متحدان آمریکا در اروپا و آسیا برای واشنگتن بسیار کمتر نگران کننده است.
تنزل روابط بین قدرتهای پیشرو پیامدهایی برای عدم اشاعه هستهای در مقیاس جهانی دارد. زمانی که قدرتهای بزرگ برای حفظ ثبات استراتژیک جهانی همکاری میکنند، گسترش سلاحهای هستهای کم و بیش مهار شده است. رویارویی شدید آنها به این همکاری پایان میدهد. جای تعجب نیست که اتحاد «پنج هستهای» در مورد مسائل هستهای ایران و کره درست جلوی چشمان ما در حال فروپاشی است. منطق رویارویی با آمریکا، مسکو را با تهران و پیونگ یانگ در یک سنگر قرار میدهد. سرنوشت توافق هستهای ایران هنوز قطعی نشده است، اما کره شمالی با رسمیت بخشیدن به مفاد امکان انجام یک حمله پیشگیرانه هستهای، مذاکرات در مورد مسائل هستهای را رها کرده است.
تحکیم بلوک غرب
جو بایدن و دولت او از زمان به قدرت رسیدن، شروع به تقویت وحدت بلوک غرب در هر دو منطقه یورو-آتلانتیک و هند-پاسیفیک کردهاند، جایی که یک اتحاد نظامی جدید به نام آکوس (AUKUS) در سال ۲۰۲۱ ظاهر شد. آغاز عملیات نظامی ویژه منجر به فعال شدن شدید ناتو شد که در مفهوم استراتژیک جدید آن، برای اولین بار پس از پایان جنگ سرد، روسیه تهدید اصلی و چین چالش جهانی نامیده شده است. تصمیمات در مورد استقرار گسترده نیروها و داراییهای بلوک در جهت شرق مورد توافق قرار گرفت. آلمان یک برنامه بزرگ تسلیح مجدد برای بوندسوهر (ارتش آلمان یا نیروی دفاعی آلمان) را تصویب کرد. کشوری که تا همین اواخر، اگر نگوییم نقش میانجی، بلکه نقش مترجم بین مسکو و غرب را ایفا میکرد، به مخالف ایدئولوژیک و سیاسی سرسخت روسیه تبدیل شده است.
با توجه به توسعه آهسته خصومتها در اوکراین، بسیاری از اروپاییها به اشتباه به ضعف نظامی روسیه میاندیشند. همزمان با ترس سنتی از ارتش روسیه، احترامی که عمدتاً مبتنی بر این ترس بود، از بین میرود و عقدهها و کینههای عمیق، تکبر و تحقیر ظاهر میشود. وسوسه دستیابی به پیروزی نظامی بر روسیه و تفکر در مورد حل «مسأله روسیه» مشابه «مساله آلمان» در گذشته بروز کرده است. سیاست کشورهای اتحادیه اروپا در راستای روسیه به طور فزایندهای توسط رادیکال ترین کشورهای اروپای شرقی – لهستان و جمهوریهای بالتیک تعیین میشود. تمام ارگانهای حاکم اتحادیه اروپا موضع شدیدا ضد روسی گرفتند. رهبران اتحادیه اروپا – آلمان و فرانسه – در بهترین حالت میتوانند نامطلوبترین ابتکاراتی را که از شرق میآیند، تلطیف کنند، اما در برابر آنها مقاومت نکنند.
مقوله بیطرفهای اروپایی که در گذشته نقش میانجیها و سکوهای مذاکرات مسکو و غرب را ایفا میکردند، از بین رفته است. سوئد و فنلاند که به ترتیب برای ۲۰۰ و ۷۵ سال بی طرف مانده بودند، برای عضویت در ناتو درخواست دادند. اتریش و ایرلند که عضو این بلوک نیستند از خط مشی ضدروسی اتحادیه اروپا پیروی میکنند. سوئیس برای اولین بار در تاریخ خود تحریمهای مالی علیه یک کشور خارجی اعمال کرده است. بلگراد را مجبور میکنند در درگیری با مسکو طرف غرب را بگیرد. در حقیقت زوج ناتو + اتحادیه اروپا در برابر روسیه قد علم کرده است. کشورهای به اصطلاح آنگلوسفرها – بریتانیای کبیر، کانادا، استرالیا، نیوزلند – همراه با ایالات متحده هسته اصلی غرب جمعی را تشکیل میدهند و فعالترین مشارکت را در رویارویی با روسیه دارند. این کشورها به طور رسمی در روسیه کشورهای غیردوست تلقی میشوند و در واقع دشمنان نظامی احتمالی ما هستند.
اوکراین که قصدش برای پیوستن به ناتو یکی از دلایل درگیری کنونی در خاک خود بود، به نماینده واقعی این بلوک در جنگ علیه روسیه تبدیل شده است. سلاحهای غربی به طور گسترده و با محدودیتهای کمتر برای حمله به ارتش روسیه، دونباس و دیگر مناطق تحت کنترل مسکو استفاده میشود. ایالات متحده، با افزایش مداوم حمایت نظامی از کییف، به طور مداوم سطح رویارویی را افزایش میدهد و واکنشهای احتمالی روسیه را در نظر نمیگیرد. منطق رویارویی در اوکراین منجر به رادیکالیزه شدن اهداف غرب و تشدید ابزارها و روشهای مبارزه مسلحانه میشود. در این شرایط، این تصور در روسیه رو به افزایش است که عملیات ویژه نظامی در حال تبدیل شدن به جنگی علیه خود است.
شرق چند قطبی
ایالات متحده و متحدانش نتوانستهاند روسیه را در سطح جهانی منزوی کنند. مواضع غرب، همراه با خود کشورهای غربی، با حدود پنجاه کشور مشترک است. این اقلیتی از جامعه جهانی است، اما یک اقلیت سازماندهی شده و دارای دیسیپلین با منابع عظیم است. اکثریت اعضای سازمان ملل متحد به ائتلاف تحریمها به رهبری آمریکا نپیوستند و موضعی بیطرف گرفتند که در شرایط فعلی بیشتر طرفدار روسیه تلقی میشود. اما در عین حال قطب دوم جهان در مقابل غرب ظاهر نشد. چین، هند، برزیل، اندونزی، آفریقای جنوبی و سایر کشورهای تأثیرگذار بر اساس منافع ملی خود عمل میکنند. علاوه بر این، تقریباً همه متحدان رسمی روسیه در سازمان پیمان امنیت جمعی و شرکای همگرا با آن در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، به استثنای بلاروس، موضع بیطرفی قاطعانهای اتخاذ کردهاند که به سختی میتوان آن را یک حرکت طرفدار روسیه دانست. با این وجود، در شرایط فعلی، فرمول درست این است: کسانی که مخالف ما نیستند، با ما هستند.
به طور قابل پیش بینی چین در رویارویی با غرب به مهمترین شریک روسیه تبدیل شده است. در طول سالهای جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی از قدرت عظیمی برخوردار بود، اما شریک استراتژیک بزرگ و مستقل -بهگونهای که جمهوری خلق چین برای فدراسیون روسیه تبدیل شده- نداشت. در عین حال، درست است که پکن مجدانه از منافع اقتصادی خود در برابر تحریمهای ثانویه غرب محافظت میکند که در کنار سایر عوامل، امکان تعامل اقتصادی و فناوری روسیه و چین را محدود میکند. چین با ادغام موفقیت آمیز در فرآیندهای جهانی شدن اقتصادی و استفاده از آنها به نفع خود، سعی دارد مزایایی را که از باز بودن بازارهای جهانی دریافت میکند حفظ نماید. البته چین به خاطر حمایت از روسیه، اساس رفاه خود را به خطر نمیاندازد. در عین حال، روند رو به رشد رقابت آمریکا و چین، به نزدیک شدن مسکو و پکن در زمینههای ژئوپلیتیک و نظامی کمک میکند. از این لحاظ، سیاست مهار دوگانه چین و روسیه که توسط آمریکا دنبال میشود، به نفع مسکو است.
وضعیت اوکراین به آزمونی جدی برای قابلیت هند برای عمل به عنوان یک قدرت جهانی مستقل تبدیل شده است. در این شرایط، سیاست خارجی دهلی نو با موفقیت در چهارضلعی هند-آمریکا-چین-روسیه متعادل میشود. شراکت با مسکو حفظ میشود، اما از یک شراکت ممتاز به یک شراکت هر چه بیشتر عملگرایانه تبدیل میشود. دو عضو دیگر بریکس – برزیل و آفریقای جنوبی – تحت فشار غرب، که به دنبال جذب آنها از موضع بیطرفی به سمت خود است، قرار دارند. این یک چالش جدید برای مسکو است. این کشور نیاز به تشدید تماسها با شرکای کلیدی دارد، نه تنها با توضیج حقیقت سیاست خارجی خود برای آنها، بلکه همچنین با برانگیختن علاقه آنها به پروژههای مشترک.
از سوی دیگر، ترکیه عضو ناتو به دنبال بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی است که پس از خروج شرکتهای غربی از روسیه و گسستن زنجیره تامین بین فدراسیون روسیه و اتحادیه اروپا باز شده است. سیاست آنکارا در این زمینه که به نفع مسکو است، نه به عنوان شورش علیه واشنگتن، بلکه به عنوان بازتابی از تمایل ترکیه برای به دست آوردن موقعیت یک قدرت مستقل بزرگ در نقطه اتصال اروپا، آسیا و آفریقا و جانشینی شایسته برای امپراطوری عثمانی است. ترکیه مدعی میانجیگری و بستری برای گفتگوهای روسیه و اوکراین است که مسکو با احتیاط به آن برخورد میکند. در نهایت، گسترش نفوذ ترکیه در ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی عناصر رقابت در روابط با روسیه را تشدید میکند.
قطع روابط اقتصادی و پرده آهنین جدید
رژیم تحریمی که غرب از سال ۲۰۱۴ علیه روسیه ایجاد کرده است، در سال ۲۰۲۲ وارد مرحله یک جنگ همهجانبه شده است. روابط اقتصادی روسیه با اروپا تا حد زیادی از بین رفته است. پیوند انرژی که بیش از ۵۰ سال به عنوان پایهای قابل اعتماد برای روابط روسیه و اروپا عمل کرد، عملا از بین رفته است. در پنج سال آینده، عرضه گاز روسیه به اروپا ممکن است به طور کامل متوقف شود. به دنبال از بین رفتن بقایای احترام متقابل در عرصه سیاسی، اعتماد اساسی بین فعالان اقتصادی در حال از بین رفتن است. شرکتهای اروپایی روسیه را ترک میکنند، شرکتهای روسی فرصتهای کار در اروپا را از دست میدهند. اتحادیه اروپا و روسیه که گردش تجاری روزانه آنها قبل از شروع رژیم تحریمها به ۱ میلیارد یورو میرسید، نمونه بارز جهانیزدایی اقتصاد به نمایش میگذراند.
در همین حال، اقتصاد روسیه در برابر شوکهای خارجی مقاومت نشان داده که بسیاری را شگفت زده کرده است. شوکی که در کوتاه مدت دردناک باشد میتواند از نظر استراتژیک بسیار مفید باشد. در شرایط خارجی اضطراری، پیش نیازهایی برای احیا و توسعه کل صنایع (به عنوان مثال، ساخت هواپیماهای غیرنظامی) ایجاد میشود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رها شدند. انگیزه قدرتمندی به پروژههای زیربنایی داده میشود که قبلا بودجه کافی دریافت نکرده بودند. عامل کلیدی در توسعه کشور ممکن است ملیسازی سرمایهدارانی باشد که عملیات ویژه نظامی به آنها دو حق انتخاب داده است: ترک کشور در تلاش برای محافظت از سرمایههای خارج از کشور خود (احتمالاً هم تحت فشار و تحریم قرار میگیرند) یا ماندن، تجارت در روسیه و نگهداشتن سرمایه در داخل کشور.
در حوزه مالی، کشورهای غربی اقداماتی انجام دادند که قبلاً غیرقابل تصور بود – مسدود کردن ذخایر ارزی روسیه با چشمانداز مصادره آنها و مصادره اموال خصوصی روسها. در نتیجه، ارزهای غربی برای مسکو «سمی» و انباشت ذخایر در آنها بی معنی شده است. این ضررها اگرچه تلخ، اما همزمان شفابخش هستند. روسیه در مسیر دستیابی به حاکمیت مالی، دلارزدایی واقعی و برونگراییزدایی از اقتصاد گام برداشته است. روبل در مرکز سیستم مالی آن قرار دارد.
با نگاهی به تجربه روسیه، سایر کشورها که روابط دشوار با ایالات متحده یا جاه طلبیهای جدی دارند، به نتایج خود میرسند – در درجه اول چین، همچنین هند و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس. اقتصاد جهانی هنوز خیلی از این موضوع متزلزل نشده است، اما فرآیندهای جهانیزدایی و منطقهای شدن انگیزه محسوسی دریافت کرده است. تسلط دلار و سیستمهای پرداخت غربی با گسترش استفاده از ارزهای ملی و همکاری سیستمهای پرداخت کشورها به طور جداگانه جایگزین میشود.
بحران انرژی که در نتیجه کاهش شدید خرید منابع انرژی روسیه به اتحادیه اروپا ضربه وارد کرده، رقابت پذیری بسیاری از صنایع اروپایی را در کوتاه مدت کاهش میدهد. انتقال انرژی که در اتحادیه اروپا به عنوان یک هدف بلندمدت اعلام شده، به چرخشی سریع، «نه طبق برنامه» از حاملهای انرژی روسیه و نیاز فوری به جستجوی جایگزینی برای آنها تبدیل شده است. با ادامه جنگ اقتصادی فرسایشی، دستور کار سبز اتحادیه اروپا به عقب رانده شده است. تنشها در کشورهای اروپایی به دلیل افزایش شدید قیمت انرژی در حال افزایش است، اما بعید است که این تنش به انشعاب در نخبگان و خیلی کمتر به یک جنبش عمومی گسترده برای لغو تحریمها منجر شود. در این شرایط، خود روسیه با چالش مواجه است و در عین حال، فرصت توسعه صنعت انرژی با اتکای بیشتر به نیازهای داخلی امکان پذیر میشود.
تحریمهای غرب در ابتدا با هدف «مجازات دسته جمعی» مردم روسیه بود که انتظار میرفت مقامات را مجبور به تغییر سیاست کند یا به تغییر در خود قدرت بیانجامد. اما برعکس اتفاق افتاد – تجمع جامعه در برابر فشار از سوی غرب و مهاجرت / خود حذفی اپوزیسیون لیبرال طرفدار غرب. پاسخ به این چرخش، افزایش فشار اتحادیه اروپا بر جامعه روسیه در زمینههای بشردوستانه، فرهنگی و علمی بود. روابط روسیه با غرب در این مناطق به پایینترین حد خود از زمان جنگ سرد رسیده است. فرهنگ روسیه و شهروندان روسیه در خارج از کشور تحت تهدید «حذف» و تبعیض قرار گرفتند.
ایالات متحده و اتحادیه اروپا با اعمال تحریمها و خروج سرمایه گذاریها، همچنین روسیه را از دستاوردهای علمی و فناوری پیشرفته منزوی کردند. این گامها نمیتواند کانالهای انتشار دانش را بهطور کامل مسدود کند و [برعکس] توسعه توان علمی و فنی داخلی را تحریک میکنند. در زمینه علوم اجتماعی، تمایل فزایندهای برای کنار گذاشتن پایبندی کورکورانه به کلیشههای فکری غرب مدرن و توسعه اندیشه علمی بر مبنای نظری گستردهتر وجود دارد.
نسخه جدید و از قبل غربی «پرده آهنین» و نوعی «خط قرنطینه»[۱] در قالب چشمپوشی از رویه تسهیل شده برای دریافت ویزای شینگن و ممنوعیت ورود روسها به اتحادیه اروپا از طریق لهستان و بالتیک سد به ظاهر بلندمدتی بین اروپا و روسیه ایجاد میکنند. در نتیجه، جامعه روسیه حتی بیشتر به جانب کشور خود و همچنین به سمت همسایگان و شرکای خود در شرق و جنوب روی برمی گرداند. Global Russians (روسهای جهانی) در حال تبدیل شدن به گونهای در خطر انقراض هستند و در جهان گلوبال صرفا در حال تبدیل به روسها هستند.
بر اساس حکومت نظامی، کلیسای ارتدوکس اوکراین در پاتریارک مسکو اعلام خودمختاری کرد. این تصمیم – بسیار جدی تر از پیشنهاد سال ۲۰۱۹ توسط پاتریارک قسطنطنیه توموس[۲] کلیسای ارتدکس تازه تأسیس اوکراین – ضربه جدی نه تنها به تمامیت قلمرو متعارف کلیسای ارتدکس روسیه، بلکه به طور کلی به مواضع جهان روسی وارد میکند. وضعیت دشواری که در ارتدکس جهانی ایجاد شده، کلیسای ارتدکس روسیه را ناگزیر میکند تا استراتژی جدیدی در روابط بین کلیساها ایجاد نماید.
تغییر محور سیاست خارجی روسیه
«طرد روسیه از اروپا» توسط غرب با ادعای روسیه به عنوان تمدن مستقل جدا از اروپا مغایر است. این روند تنها در حال شتاب گرفتن است، چشم اندازهای آن هنوز روشن نیست، اما بدیهی است که «نسخه نخست» فدراسیون روسیه به عنوان بخشی از «اروپای بزرگ»، بر اساس اصول و ارزشهای کلی قانون اساسی لیبرال، قبلاً در تاریخ ثبت شده و گذار به چیز دیگری آغاز شده است. «ویرایش» جدید روسیه تاریخی هرچه باشد، بعید است که از مدلهای اروپایی کنونی الهام گرفته شود و به مربیان اروپایی گوش فرا دهد.
محور سیاست خارجی و اقتصاد روسیه تغییر کرده است. به حاشیه راندن روسیه در آگاهی عمومی کشورهای غربی همزمان با کاهش اولویت روابط با اروپا و آمریکا رخ میدهد. گسست شدید و فزاینده کامل از غرب، مسکو را وادار میکند تا در سیاست خارجی و سیاست اقتصادی خارجی خود بر کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین تأکید کند. چرخش به سمت شرق که چند سال پیش اعلام شد، برای ۱۰-۱۵-۲۰ سال آینده عملا به یک بردار غیرقابل رقابت سیاست خارجی تبدیل شده است، تا زمانی که تعادل جدیدی در نتیجه جنگ ترکیبی با غرب برقرار شود.
چرخش به شرق و جنوب، اگرچه اجباری است، اما کاملاً با واقعیتهای در حال تغییر جهان مطابقت دارد. از این منظر، خوشبختی در کار نخواهد بود، اما کمکی به بدبختی است. اکنون خیلی بستگی به نحوه اجرای آن دارد، آیا دولت، تجارت و جامعه روسیه میتوانند یاد بگیرند که چگونه با جهان چندجانبه شرق و جنوب کنار بیایند، یا اینکه آنها این چرخش را چیزی بیش از یک زیگزاگ در نظر نخواهند گرفت و منتظر بهبود روابط با غرب در شرایطی میمانند. پیشاپیش میتوان گفت که مسیر دوم به معنای ناکامی و ناتوانی آنان در مقابله با چالشها و فرصتهای زمانه خواهد بود. در عین حال، باید درک کرد که چرخش اصلی روسیه که باید انجام دهد چرخش به سمت خود، به سمت نیازهای داخلی، منابع، ارزشها و اهداف توسعه است.
افول نهادهای جهانی
جنگ ترکیبی به نهادهای جهانی و منطقهای که خود را جهانی میدانستند ضربه زد. وابستگی بیشتر سازمانهای بینالمللی به غرب را آشکار کرد. نه تنها شورای اروپا که روسیه در بهار از آن خارج شد، و سازمان امنیت و همکاری اروپا که در طول بحران دونباس (۲۰۱۴-۲۰۲۲) بدتر از بی فایده بودن آن ثابت شد، بلکه نهادهایی مانند سازمان بهداشت جهانی، نهادهای مالی بینالمللی، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک بینالمللی بازسازی و توسعه، و غیره) و سازمان منع سلاحهای شیمیایی به عنوان ابزار نفوذ جهانی غرب ظاهر شدند. حذف عملی روسیه از المپیک و تا حد زیادی طرد از ورزش حرفهای جهان به وضوح با اصول المپیک مغایرت دارد، اگرچه تاکنون به اعتراضی از سوی دیگر کشورها منجر نشده است.
در این شرایط، حتی شورای امنیت سازمان ملل متحد که ما همواره نقش آن را بهخاطر حق وتو بسیار عالی ارزیابی کردهایم، در حال از دست دادن ارزش و سودمندی خود برای مسکو است. دولت بایدن اکنون به خواستهها برای محدود کردن حق وتو اعضای دائم شورای امنیت میپیوندد. نه تنها حمایت آشکار کمی از اقدامات روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل وجود دارد – عمدتاً به دلیل ترس از خشم ایالات متحده است، بلکه حتی پذیرش نمایندگان در جلسات این سازمان به شدت توسط آمریکاییها تنظیم میشود. بنابراین، روند تغییر اساس نظم جهانی – توازن قوا در جهان – مستقیماً بر روبنا، یعنی معماری امنیت بینالمللی و همکاری جهانی و همچنین دامنه و ماهیت حکمرانی جهانی تأثیر میگذارد.
این تنها در مورد تمایل غرب برای منزوی کردن روسیه نیست، بلکه در مورد قشربندی عمیقتر جامعه بینالمللی است. در مورد موضوع مشارکت روسیه در گروه ۲۰، خود این گروه به نصف تقسیم شد: ده کشور جهان غرب با حضور پوتین در نشست مخالفت کردند و ۹ کشور از دعوت او حمایت کردند. بسیاری از کشورهای آسیایی، خاورمیانه، آفریقایی و آمریکای لاتین نگرش غرب به روسیه را بازگشت استعمار و امپریالیسم میدانند. این برای مسکو خوب است. با توجه به چنین احساساتی، سیاست خارجی روسیه هر چه بیشتر خود را از لحاظ محتوا به عنوان ضداستعماری معرفی میکند.
با این حال، لفاظی به تنهایی قادر به تغییر رابطه ادامه وابستگی مالی، اقتصادی و اطلاعاتی بسیاری از کشورهای شرق و جنوب جهانی به غرب نیست. برای ایجاد عناصری از معماری جدید نظم جهانی، فارغ از سلطه غرب، به کار سخت و با جهتگیری استراتژیک نیاز است. روسیه میتواند به یک رهبر فکری و سازمانی در توسعه نهادهایی مانند سازمان همکاری شانگهای و بریکس، و همچنین انجمنهای روسیه-آفریقا، روسیه-آسه آن، روسیه-دنیای عرب، روسیه-آمریکای لاتین تبدیل شود، تازه به غیر از اتحادیه اقتصادی اوراسیا و سازمان پیمان امنیت جمعی.
***
تأثیر بر فرآیندهای جهانی حتی در شش ماه اول عملیات ویژه نظامی روسیه آشکارا بزرگ و اساساً غیرقابل بازگشت است. شش ماه آینده احتمالا در تعیین نتیجه عملیات که روندهای نوظهور را تحکیم میکند و حتی بیشتر بر موازنه قدرت در جهان تأثیر میگذارد تعیین کننده خواهند بود.
ترجمه: رقیه کرامتی نیا؛ دانشجوی مطالعات روسیه دانشگاه تهران
[۱] . یک نام ژئوپلیتیکی تعمیمدهنده برای گروهی از دولتهای محدود کننده که در ابتدا تحت نظارت بریتانیا و فرانسه پس از فروپاشی امپراتوری روسیه در امتداد مرزهای اروپایی شوروی به منظور مهار نفوذ اندیشههای کمونیستی به کشورهای غربی در دهههای ۱۹۲۰-۱۹۳۰ ایجاد شد. [یادداشت مترجم:]
[۲] فرمان رئیس کلیسای ارتدکس محلی در مورد برخی از مسائل مهم سازمان کلیسا[یاداشت مترجم]