به قلم: ویدا یاقوتی دکترای علوم سیاسی
بررسی اجمالی
پاکستان در یک سال گذشته، در شرایطی قرار گرفته است که میتوان وضعیت آن را «چند بحرانی» نامید. این کشور با بیثباتی سیاسی جدی، بحران تراز پرداختهای اقتصادی، بحران امنیت داخلی و تهدیدهای ناشی از تروریسم، کاهش نفوذ دیپلماتیک و چالشهای دیگر مانند انرژی و آب و هوا مواجه است. رخدادهای جاری در کشور پاکستان که اغلب به شکل چرخههای متناوب بحران و فروپاشی دولت سردر میآورد، سیاست خارجی پاکستان را در روابط دوستی و دشمنی، تحت تأثیر قرار میدهد، چنان که در یک دهه گذشته به طور متناوب شاهد بروز مشکلات، بحرانها و شورشهایی در این کشور بودهایم. ماهیت بحران یک سال گذشته در پاکستان نیز از نظر شکل و نوع بحران مشابه رخدادهای قبلی است اما یک تفاوت اساسی در این میان وجود دارد در یک دهه گذشته نظام بینالملل، دستخوش تحولات عظیمی شده است: از ظهور بازیگران جدید تا وقوع رخدادهایی مانند جنگ روسیه و اوکراین. در این میان، چین به عنوان یک بازیگر اصلی، نقش مهمی را در معادلات جهان بازی میکند.
با توجه به اتفاقهای اخیر، شاهد هستیم رقابت چین و آمریکا به یک محدوده جغرافیایی خاص محدود نمیشود در هر نقطه از جهان ، هرگاه کشوری درمیانه چرخه بحران قرار گیرد و ثبات اجتماعی، برنامهریزی هدفمند و امکان پیشبینیپذیری سیاسی، امری غیرممکن به نظر برسد، یکی از دو سوی این معادله قدرت آمریکا یا چین را به عنوان حامی و برقرارکننده ثبات میبیند. پاکستان نیز از این قاعده مستثنی نیست. بحران و وجه فرسایشی آن برای دولتها، اضطرابزا و شوکآور است که پیامدهای ناشی از آن خود را به صورت نگرانی از آینده دولت و بحران فزاینده اقتصادی نشان میدهد، از این رو این گونه دولتها، همکاری با یک قدرت بزرگ را به عنوان بخشی از راه حل بحران میپذیرند. بنابراین در شرایط موجود، حرکت پاکستان به سمت یکی از قدرتهای بزرگ، این کشور را با دشواری حفظ بیطرفی در میان رقابت قدرتهای بزرگ مواجه میکند.
روابط پاکستان و آمریکا
دو تحول مهم به لحاظ کیفی، چارچوب امنیتی و تروریسم محور را که روابط ایالات متحده و پاکستان در آن چارچوب از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ شکل گرفته بود، تغییر داده است: افزایش دشمنی بین ایالات متحده و چین که در چند سال اخیر به متحد اصلی پاکستان تبدیل شده و خروج نظامی ایالات متحده از افغانستان.
در واقع تعامل همه جانبه دولت بایدن با گفتگوی چهارجانبه امنیتی (یا “چهارگانه” همراه با هند، ژاپن و استرالیا) و تمرکز بر مقابله با چین، رهبران پاکستانی را به این نتیجه رسانده است که برجستگی کشورشان برای واشنگتن کاهش یافته است. این مسئله برای دولت عمرانخان اهمیت چندانی نداشت به همین جهت بیشتر به سمت چین متمایل شده بود. با تغییر دولت، مقامهای پاکستانی در عمل خواستار «بازنشانی» روابط دوجانبه با دولت آمریکا برای روابط جامعتر شدهاند. بنابراین، رهبران سیاسی جدید در پاکستان، کشورشان را به عنوان یک شریک اقتصادی بالقوه با ایالات متحده بر اساس توسعه و سرمایهگذاری و مشارکت در بخشهای کلیدی مانند فناوری اطلاعات، کشاورزی، سلامت، انرژی و تغییرات آب و هوایی در نظر میگیرند. آنها این کار را تمرکز بر”ژئواکونومیک”در پاکستان میدانند. تبدیل روابط ژئواستراتژیک به ژئواکونومیک در کاربرد مفهومی آن نشان از استحاله روابط و اعتدال و میانهروی سیاست خارجی پاکستان در وضعیت آشفته فعلی دارد. بر خلاف تغییر راهبرد پاکستان به سمت روابط ژئواکونومیک با چین و آمریکا، این دو قدرت بزرگ، به طور غیرمستقیم به گسترش نفوذ استراتژیک و اثرگذاری بر سیاستهای منطقهای، در قالب روابط و کمکهای اقتصادی تمایل دارند، هرچند هیچ یک به طور علنی و شفاف بر این موضوع تأکید نمیکنند اما هدف اصلی دو قدرت، فراتر از توسعه اقتصادی است. در واقع اولویت اصلی دو کشور، حفظ موقعیت خود در منطقه از جنبه امنیتی است.
ایالات متحده به خوبی میداند، اگر رکود در روابط ایالات متحده و پاکستان ادامه یابد، پاکستان تحت تأثیر چین ممکن است سیاست ایالات متحده در منطقه را با شکستی سنگین مواجه کند چراکه انتقادها در محافل سیاسی آمریکا در مورد خروج این کشور از افغانستان، همچنان ادامه دارد و ترسِ دور شدن از پاکستان نیز به طور طبیعی میتواند به واقعیت تبدیل شود. از این رو حفظ رابطه برای آمریکا و پاکستان به یک اندازه اهمیت دارد. رهبران پاکستان قصد دارند از این اهرم برای وادارکردن ایالات متحده به حفظ یک رابطه سودمند دوجانبه با پاکستان استفاده کنند.
حرکت پاکستان به سمت چین
با تشدید رقابت قدرتهای بزرگ بین ایالات متحده و چین، دولت ها در تلاش هستند تا خود را در گردونه نظم جهانی که به سرعت در حال تغییر است قرار دهند. پاکستان با تغییر ناگهانی حکومت با همین مخمصه مواجه است و سیاست خارجی آن تا حد زیادی با روابط با ایالات متحده و چین تعریف میشود. در حال حاضر، هیچ نشانهای مبنی بر اینکه پاکستان باید به طور انحصاری در کنار هر کدام از این دو قدرت باشد وجود ندارد، اما پاکستان تا کی میتواند این موقعیت ضعیف را حفظ کند؟
علیرغم اینکه پاکستان در سیاست امنیت ملی خود نشان میدهد که نمیخواهد بخشی از «سیاست جبههای» یکی از دو قدرت باشد، همکاریهای اقتصادی را به عنوان راه برون رفت از بحران و حفظ تعادل در سیاست خارجی خود، دنبال میکند، با این حال آنچنان که از شواهد امر پیدا است روابط عمیق اقتصادی نشاندهنده حرکت مداوم به سمت چین است که در بهترین مثال، ایجاد کریدور اقتصادی چین پاکستان (CPEC) از سال ۲۰۱۵ این امر را نشان میدهد. این رابطه حتی با تغییر حکومت هم دچار گسست نشد.
روابط متزلزل پاکستان با ایالات متحده از حیث سیاسی- امنیتی از دوره عمران خان ایجاد شده و تا امروز همچنان در بن بست باقی مانده است. در ابتدای خروج ایالات متحده از افغانستان سؤالهای جدی در مورد آینده روابط دوجانبه ایالات متحده و پاکستان ایجاد شده بود، زیرا تمرکز اصلی ارتباطات بین دو کشور از لحاظ تاریخی افغانستان بود که با خروج آمریکا بحث بر سر این موضوع و به عبارتی تنشهای امنیتی و سیاسی پاکستان، تا حد زیادی حل و فصل شد.
نکته قابل توجهی که در این بین وجود دارد این است که: پاکستان اگرچه در سالهای اخیر از روابط تجاری رو به رشد با چین برخوردار است، اما، ایالات متحده همچنان بزرگترین شریک تجاری پاکستان است. پاکستان همچنین به شدت به سخت افزار نظامی و بازار صادراتش به ایالات متحده وابسته است. بنابراین روابط اقتصادی بخش بزرگی از ملاحظات سیاست خارجی پاکستان را در قبال ایالات متحده و چین شکل میدهد. به این معنا که چین و آمریکا با نوعی توازن میتوانند با پاکستان روابط تجاری داشته باشند. به این ترتیب، حتی اگر روابط با چین عمیق تر میشود، پاکستان نمیتواند ایالات متحده را از خود دور کند و از سرمایهگذاری اقتصادی و همکاری امنیتی جلوگیری کند. به باور مقامهای پاکستانی، پاکستان باید از جزر و مد طبیعی که کشور را به سمت چین میکشد اجتناب کند و تلاش کند تا روابط خود با ایالات متحده را احیا کند و خودمختاری استراتژیک خود را تا زمانی که ممکن است حفظ کند.
ورود به مسائل سیاسی- امنیتی به نحوی خط قرمز پاکستان است و تا جایی که امکان دارد اجازه نفوذ خارجی به این حوزه را نخواهد داد. بر خلاف چین که هوشمندانه با پاکستان از طریق روابط اقتصادی وارد تعامل شده است، آمریکا سعی دارد به نحوی از بعد سیاسی و امنیتی نیز اعمال نفوذ کند و در حال حاضر شرایط را با توجه به تغییر دولت برای این نفوذ فراهم میبیند. یکی از دلایل تلاشهای آمریکا این است که در فرصت محدودی که وجود دارد برنامه سیاسی خود را در پاکستان به حد مطلوب برساند. سیاستمداران آمریکایی به خوبی واقف هستند که پاکستان در شرایط فعلی تا انتخابات، زمان کمی دارد تا روابط خود را با ایالات متحده بازنگری کند و کسری اعتماد را قبل از تشدید تنشهای ایالات متحده و چین بازسازی کند.
سه وضعیت اخیر به نزدیکترکردن پاکستان به چین و ایجاد جدایی با ایالات متحده کمک کرده است: اولاً، خروج ایالات متحده از افغانستان، یک تغییر عمده در روابط دوجانبه پاکستان با ایالات متحده است. در دو دهه گذشته، روابط تا حد زیادی با توجه به وضعیت امنیتی افغانستان تعریف شده بود که فرصتی برای همکاری فراهم میکرد، اما دامنه روابط دوجانبه بین دو کشور را نیز محدود میساخت. از این نگاه، کاهش دخالت ایالات متحده در افغانستان ممکن است به معنای کاهش تعامل با پاکستان نیز باشد.
قرار گرفتن پاکستان در فهرست خاکستری گروه ویژه مالی (FATF) نیز روابط با ایالات متحده را تیره و پاکستان را به چین نزدیکتر کرده است. در ژوئن ۲۰۱۸، پاکستان به دلیل کنترل ناکافی برای جلوگیری از تأمین مالی تروریسم و پولشویی به FATF اضافه شد. اضافه شدن به فهرست خاکستری پیامدهای جدی برای بخش بانکی پاکستان داشته است و به عنوان سیگنالی برای جامعه مالی جهانی عمل میکند و دسترسی پاکستان به سرمایه خارجی را دشوار میکند. کمکهای اقتصادی چین از آن زمان به بعد، منبع اصلی کمکهای خارجی پاکستان بوده است.
در نهایت، افزایش همکاری دفاعی ایالات متحده با هند، تعادل و ثبات منطقهای جنوب آسیا را مختل میکند. روابط پاکستان با هند مدتهاست که با خصومت تاریخی و بیاعتمادی مخدوش شده است. افزایش همکاریهای دفاعی بین هند و ایالات متحده بویژه توافقنامه مبادله و همکاری پایه (BECA) آخرین توافقنامه دفاعی چهارگانه، زنگ خطر را در اسلام آباد به صدا درآورده است. برای پاکستان، دوستی با چین، حمایت خارجی بسیار مورد نیاز را برای خنثی کردن توازن قدرت منطقهای که به نفع هند متمایل شده است، فراهم کرد.
بنابراین، در غیاب تعامل فعال و پایدار با ایالات متحده، در این مدت محدود پاکستان بیش از حد به چین متکی شده است. با این حال، یک رابطه پایدار با ایالات متحده میتواند فضای استراتژیک را برای پاکستان برای مانور و استفاده از موقعیت خود نزد هر دو قدرت بزرگ فراهم کند. توانایی چین برای اعمال نفوذ بر اقتصاد پاکستان در سالهای اخیر به طور قابل توجهی افزایش یافته است، عمدتاً به این دلیل که چین اکنون بزرگترین حامی اقتصادی و طلبکار پاکستان است. بر اساس دادهها در ژوئن ۲۰۱۳، کل بدهی خارجی عمومی و تضمین شده عمومی پاکستان به ۴۴.۳۵ میلیارد دلار رسید و تنها ۹.۳ درصد آن به چین بدهکار بود. طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، بدهی خارجی تا آوریل ۲۰۲۱ به ۹۰.۱۲ میلیارد دلار افزایش یافته است و پاکستان ۲۷.۴ درصد (۲۴.۷ میلیارد دلار) از کل بدهی خارجی خود را به چین بدهکار است. اگرچه چین تاکنون از تأثیرگذاری مستقیم بر سیاستهای اقتصادی کلان پاکستان خودداری کرده است، اما، هیچ تضمینی وجود ندارد که تصمیمهای پاکستان در آینده ناشی از منافع بزرگتر چین در منطقه نباشد. اگرچه مشکل رو به رشد پاکستان با کریدور اقتصادی چین و ناتوانی پاکستان در انجام اصلاحات اقتصادی طولانی مدت، چالشهایی را برای کریدور اقتصادی چین و پاکستان ایجاد میکند اما مانعی برای ادامه همکاری چین و پاکستان به شمار نمیآید.
برای اسلام آباد، موفقیت در محور ژئواکونومیک، مستلزم دنبال کردن اصلاحات معنادار است که چشمانداز کلی اقتصادی پاکستان را بهبود میبخشد. بنابراین، تنها با انتخابهای سخت است که پاکستان میتواند جریانهای اضافی سرمایهای را جذب کند که اقتصاد این کشور برای مدرن شدن و دستیابی به نرخهای رشد بالاتر به آن نیاز دارد. در صورت عدم وجود اصلاحات، این کشور به سرعت متوجه خواهد شد که حتی چین نیز تمایلی به ادامه نجات یک متحد استراتژیک که در ایجاد ثبات داخلی ناکام مانده، ندارد.
از سوی دیگر، در مسیر اصلاحات و توسعه از هر رابطهای صرف نظر شود نمیتوان روابط با آمریکا و غرب را نادیده گرفت. از آنجا که ایالات متحده در مواضع سیاسی خود رویکرد قاطعانهتری در رقابت ژئواستراتژیک با چین دارد ما به ارزیابی درست نقش چین نیاز داریم و مهم است که نقش و نفوذ چین در کشورهایی مانند پاکستان با تفاوتهای ظریف ارزیابی شود. دو نکته اساسی در راهبردهای آمریکا در رابطه با پاکستان وجود دارد:
اول، آمریکاییها به دنبال فهم چرایی محدودیتهای نفوذ خود بر پاکستان هستند تا بهتر بفهمند چین کجا و چگونه میتواند از اهرم خود برای تأثیرگذاری بر انتخابهای اسلامآباد استفاده کند و از فرصت حذف عمران خان و دولت جدید نهایت استفاده را خواهند کرد.
دوم، واشنگتن، وقتی پای پاکستان به میان میآید، همپوشانی منافع خود را با منافع پکن به طور دقیق میسنجد. نکته کلیدی در میان این منافع این واقعیت است که پاکستان از نظر اجتماعی و اقتصادی ناپایدار است و نه تنها قادر به بازپرداخت بدهی چین نخواهد بود، بلکه به یک نیروی مخرب فزاینده در منطقه تبدیل خواهد شد که خطرات امنیت ملی را برای چین و ایالات متحده ایجاد میکند. در چنین شرایطی ایالات متحده و چین هر دو یک ارزیابی مشخص از وضعیت اقتصادی پاکستان دارند و آن این است در سال ۲۰۲۳، به نظر میرسد که پاکستان به سمت یک نکول اقتصادی فاجعه بار حرکت میکند. برنامه وام صندوق بینالمللی پول که پاکستان در سال ۲۰۱۹ وارد آن شده بود، پس از آن که تعهد اسلامآباد به اصلاحات از طرف صندوق ارزیابی شد و صندوق معتقد بود که اسلامآباد در انجام تعهدات مرتکب قصور شده، منجر به تعلیق پرداخت وام شد. از این رو برنامه اقتصادی دولت پاکستان از مسیر اصلی خارج شد. خارج شدن از ریل برنامه صندوق بینالمللی پول منجر به کاهش قابل توجه ذخایر ارزی این کشور شد – در مقطعی از سال جاری، به دلیل فشار همزمان بازپرداخت بدهی، ذخایر تنها میتوانست حدود دو هفته واردات را پوشش دهد. برای جلوگیری از این ناکامی، دولت در تلاش برای کنترل خروج دلار، محدودیتهای وارداتی شدیدی را اعمال کرد. این امر باعث تعطیلی اقتصادی عمده صنایع وابسته به واردات، کمبود کالاهای اساسی و افزایش تورم شد و چالش های دلهرهآور پیش روی دولت موقت را تشدید کرد.
با توجه به این وضعیت، چین و آمریکا در رویکرد خود نسبت به پاکستان در یک مسیر مشابه قرار دارند. به این ترتیب، میزان کمک به رفع چالشهای اقتصادی پاکستان طرف برنده بازی استراتژیک را مشخص خواهد کرد.
چگونگی برنامهریزی پاکستان برای مدیریت الزامات متقاطع و گاهی متناقض که در تعامل با این کشورها به وجود میآید، نامشخص است. مقامهای پاکستانی پتانسیل ذینفعان منطقهای را کم اهمیت جلوه میدهند تا آنها را به جهات مختلف بکشانند. پاکستانیها تلاش میکنند نشان دهند که سرمایهگذاریهای حاصل از اقدامهای چین در خلیج فارس که مکمل کریدور اقتصادی چین-پاکستان است، به ضرر ایالات متحده نخواهد بود و این دو در رقابت با یکدیگر نخواهند بود. آنها همچنین معتقدند که میتوانند به ایجاد تعادل بین انتظارهای چین و ایالاتمتحده تا انتخابات ۲۰۲۴ ادامه دهند.
جمعبندی
پاکستان تاکنون عرصه اصلی رقابت آمریکا و چین نبوده است. بویژه اگر این کشور گامهای مؤثری برای بهبود روابط دوجانبه با ایالات متحده بردارد و استقلال خود را در روابط رو به رشد با چین نیز حفظ کند، نیازی به ایجاد تنش با یکی از این دو قدرت نیست. آنچه از شواهد و رویکردهای سیاسی پاکستان میتوان دریافت این است که در بلندمدت، پاکستان قصد ندارد فرصتهای آشتی با ایالات متحده را از دست دهد و از تضعیف روابط خود با چین نیز اجتناب میکند و به همکاری با ایالات متحده و چین توأمان به نفع صلح و امنیت منطقهای خود ادامه خواهد داد. باید دید پاکستان تا چه زمانی میتواند این سیاست را پیش ببرد، از آنجا که روابط پاکستان با قدرتهای بزرگ در شرایط فعلی به علت مشکلات فزاینده پاکستان به طور قابل توجهی متناقض به نظر میرسد، ممکن است راهبردهای این کشور در میانه راه تغییر جهت دهد. عمدهترین دلیل آن نیز این است؛ انتظارهای چین از پاکستان احتمالاً در آینده نزدیک رشد قابل توجهی خواهد داشت، بویژه اگر پاکستان از نظر اقتصادی به چین وابستهتر شود. در این صورت رویکرد ایالاتمتحده برای ارزیابی مجدد روابط خود با پاکستان و تقویت بیشتر اتحاد چهارگانه QUAD برای مهار چین میتواند به مهمترین مسئله پیش رو تبدیل شود.