محمدرضا بهرامی، سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در کابل
تحولات افغانستان وارد مرحله جدید و البته حساسی شده و ابعاد فراداخلی این تحولات مشهودتر از گذشته به نظر میرسد، با این حال الزاماً ارتباط منسجمی بین تمام پدیدههای مربوطه دیده نمیشود.
در توضیح وضعیت موجود در افغانستان چند نکته قابل بیان است:
- تصمیم آمریکا به خروج از افغانستان تصمیمی سیاسی بود که به نظر میرسد لزوماً همنظری کامل بخشهای نظامی و امنیتی اداره آمریکا را به همراه نداشت، اما همانگونه که توافق دوحه بین آمریکا و طالبان از نظر هر دو قابل بازگشت نیست، بازگشت از این تصمیم نیز توسط آمریکا قابل تصور نمیباشد. در واقع آمریکا سیاست خود در افغانستان را صرفا به مبارزه با تروریسمی که تهدید کننده امنیت آمریکا باشد محدود کرده و علاقه ای به درگیر ماندن مستقیم در دیگر موضوعات این کشور ندارد.
- حضور صفر را میتوان در مورد نیروهای رسمی پنتاگون در افغانستان تصور نمود، ولی این لزوما شامل همه پیمانکاران نظامی آمریکائی و غیر آمریکائی نخواهد شد. این موضوع هنگامی بیشتر اهمیت مییابد که علاوه بر ابراز علاقه ارشدترین مدیر امنیتی افغانستان برای ادامه استفاده از این پیمانکاران، توجه شود که نیروهای افغان هنوز فاقد توانائی لازم در خصوص حفظ و نگهداری بخش هوائی ارتش، تجهیزات سنگین و استمرار آموزش میباشند.
- شیوه خروج آمریکا از افغانستان را باید یک نقطه عطف محسوب نمود که در فضایی کاملا متفاوت و بدون توجه به دیگر تحولات این کشور و تنها در چارچوب توافق دوحه با طالبان صورت پذیرفت. این شیوه خروج حاوی پیامهای آشکاری در مورد نحوه نگریستن آمریکا نسبت به موضوعات داخلی افغانستان برای همه طرفها بود.
- نوع برخورد تقریبا یکسان با توافق دوحه در دو دولت متفاوت(از نظر حزبی) ایالات متحده آمریکا را میتوان برآیند سیاستی ملی ورای افراد و جناحها در آن کشور نسبت به موضوع افغانستان محسوب نمود.
- بروز تحول در افغانستان اجتناب ناپذیر است و همه طرفهای داخلی این موضوع را البته با تفاوت در مقصد نهائی به نوعی پذیرفته اند. دو نکته در این رابطه قابل توجه است؛ اول عمدهترین دلیل سقوط دکتر نجیب[۱]اشتباه محاسبه سیاسی وی در ماههای آخر حکومت در نحوه برخورد با موضوعات داخلی و بیرونی بود( البته این به معنای عدم توجه به دیگر مولفههای مربوطه اعم از اقتصادی و یا نظامی نیست). اینگونه به نظر میرسد که رئیس جمهور افغانستان توجه دارد تا اشتباه وی را تکرار نکند. دوم اختلاف موجود فعلی بین جناحهای موثر داخلی افغانستان بر سر مسیری است که این تحول باید شکل بگیرد. رئیس جمهور طرح سه مرحله ای را ارائه که مبین حفظ ساختار و وضعیت فعلی و ایجاد تحول در درون و بر مبنای تعاریف موجود در ساختار است، شورای عالی مصالحه نیز بر ایجاد تحول تاکید داشته ولی در برخی موارد اختلافاتی بین ایده مورد نظر این شورا که توام با نیم نگاهی به طرح ارائه شده از سوی آمریکا در این رابطه میباشد، با طرح رئیس جمهور وجود دارد، طالبان نیز به نظر میرسد درصدد ایجاد تحول بر اساس برداشت و دیدگاه خودشان هستند و آنها ابتدا میخواهند از مسیر خودشان بر هسته مرکزی قدرت تسلط یافته و سپس تحول یا مشارکت سیاسی را بر اساس نظرات خود اعمال کنند.
- کماکان این پدیده قابل مشاهده است که طالبان به روندهای سیاسی موجود باور نداشته و تمایلی واقعی برای به نتیجه رساندن آنها ندارند. آنها منتظر تکمیل خروج همه نیروهای نظامی خارجی بوده و خارج شدن از لیست سیاه شورای امنیت الویت اول آنها در این دوره زمانی است. همچنین آنها عدم تمایل آمریکا برای درگیر شدن مجدد بصورت جدی با خودشان را درک کرده و رفتار خود را با توجه به وقوفشان به این ملاحظه آمریکا تنظیم میکنند.
- تصمیم آمریکا برای خروج از بحران افغانستان و احیای برخی روندهای سابق در منطقه، این کشور را ناگزیر به توجه مجدد به ملاحظات پاکستان و ارتقای نقش آن و احتمالا توجه به بحران جنوب آسیا با هدف کاهش تنش و بحران تشدید شده بین دو کشور هند و پاکستان نموده است. این مسیر در نهایت منجر به اعطای امتیازات قابل توجه به طالبان در قالب توافق دوحه، خروج نظامی از افغانستان و پذیرش نقش پاکستان در ازای همکاری برای دستیابی به صلح در افغانستان( عدم توسعه افراطگرائی و ایجاد توافق احتمالی داخلی در افغانستان) گردید.
- در ارتباط با پیوند احتمالی تحولات جنوب آسیا با افغانستان، برخی نشانههای جدید در مناسبات دو کشور مهم جنوب آسیا (هند و پاکستان) ظرف ماههای اخیر را میتوان آغازی برای ارزیابی محتاطانه در مسیر تغییر الگوی سیاست در این منطقه محسوب نمود. توافق بخشهای نظامی دو کشور برای بازگشت به توافق سال ۲۰۰۳ در مورد آتش بس در خط کنترل، قرائت جدید فرمانده ارتش پاکستان از مفهوم امنیت ملی و ارائه روایت جدید در پاکستان از جا به جائی ژئوپلتیک با ژئواکونومی در مواجهه با هند و افغانستان و نهایتا بروز علائم جدید در امکان خروج از بن بست سیاسی دو کشور متعاقب اقدام هند در لغو خودمختاری منطقه جامو و کشمیر، از جمله این نشانهها میباشند. هر چند ارزیابی ماهیت مناسبات هند و پاکستان نیازمند بحث مستقل و پیچیدهای است که برخی مولفههای آن نیز معنای هویتی گرفته و نمیتوان با سادهسازی از آن نتیجه گیری کرد، اما این موضوع قابلیت و اهمیت بررسی را دارد که آیا میتوان رابطهای بین مدیریت تنش هند و پاکستان در دو حوزه کشمیر و افغانستان پیدا کرد؟ نماینده ویژه آمریکا در امور صلح افغانستان سال گذشته آشکارا علاقمندی این کشور را برای تبدیل افغانستان به نقطه وصل ژئوپلتیکی در اقتصاد سیاسی دو منطقه آسیای مرکزی و جنوب آسیا نشان داد و دسترسی پاکستان به آسیای مرکزی که میتواند موقعیت منطقهای این کشور را ارتقا بخشیده و در عین حال بخشی از مشکلات اقتصادی آن را نیز برطرف نماید، لزوما از طریق افغانستان باید صورت پذیرد و طبیعتا نیازمند حضور دولتی دوست در کابل و همچنین مهار رقابتهای هند با پاکستان در این کشور میباشد. نمیتوان در مورد ثبات در افغانستان بدون مدیریت تنش بین دو کشور جنوب آسیا صحبت کرد.
- طی ماههای اخیر تلاش شده دو مفهوم جدید وارد ادبیات سیاسی افغانستان گردد؛ اول جایگزین شدن نیروهای وابسته به سازمان ملل متحد در غیاب نیروهای نظامی خارجی و در چارچوب نظارت بر آتش بس بین طرفهای داخلی و دوم انتخاب بیطرفی بعنوان یک سیاست دائمی برای افغانستان که توام با تصویب شورای امنیت ملل متحد باشد. هر چند هر دو مفهوم از بار ارزشی مثبتی نه تنها برای افغانستان بلکه برای منطقه برخوردار میباشند، اما نیازمند پیش شرطهایی برای تحقق بوده و میتوانند به عنوان محورهای مشترک در دستور کار تعاملات منطقهای و فرامنطقهای مربوطه و در دوره زمانی میان مدت قرار گیرند.
در مجموع موارد زیر را میتوان به عنوان برآیند تحولات مورد توجه قرار داد:
- بعید است طالبان وارد مذاکره معناداری تا تکمیل خروج نیروهای نظامی خارجی از افغانستان گردند. احتمال مشارکت آنان در مذاکرات تا آن هنگام منتفی نیست ولی معنادار بودن مذاکرات مد نظر میباشد. پس از تکمیل خروج نیز الویت طالبان تمرکز بر راه حلهایی غیر سیاسی برای عبور از بحران فعلی و تسلط بر قدرت خواهد بود. تجدید نظر طالبان منوط به درک آنها از عدم توفیق در این مسیر خواهد بود.
- بر خلاف تصوری که به نظر میرسد غالب بر رفتار طالبان است، تحولات نظامی در ماههای پس از تکمیل خروج نیروهای نظامی خارجی نمی تواند تغییر تعیین کنندهای را در محیط داخلی افغانستان ایجاد نماید. ظرفیتهای مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان فعلا از قابلیت حفظ وضع موجود برخوردار میباشند.
- به نظر میرسد الویت آمریکا در این مقطع اطمینان از آرام بودن خروج سالم نیروها و امکاناتشان و نیز روند انتقال به طرف افغان باشد.
- سیاست فعلی آمریکا در افغانستان را میتوان در قالب بازگشت به سیاست of shore balancing با محوریت مقابله با تروریسم تهدید کننده آمریکا در این کشور ارزیابی کرد.
- توجه به بند ۹ فوق الذکر و مفاهیم جدید ذکر شده میتواند در برقراری مجدد توازن بر هم خورده منطقهای در مورد افغانستان موثر واقع گردند. نقش نماینده شخصی جدید دبیر کل سازمان ملل متحد در این مسیر از اهمیت برخوردار است.
- در نهایت صحنه افغانستان با توجه به تغییراتی که متعاقب خروج آمریکا در حال انجام است، نیاز به بازتعریف مجدد داشته و امکان پیشبرد موضوعات با تکیه بر شاخصهای قبل موضوعی دشوار خواهد بود.
[۱] – آخرین رئیس جمهور افغانستان پیش از تشکیل حکومت مجاهدین در سال ۱۹۹۲.