عبدالرحیم کامل، کارشناس افغانستانی
درآمد
اتحادیه اروپا در نوع خود، تنها اتحادیه سیاسی قدرتمند در جهان است. اتحادیههای سیاسی و امنیتی منطقهای در دیگر قارهها، به این اقتدار نرسیده است. با اینهمه، اتحادیه اروپا به طور ماهوی نتوانسته و نمیتواند که در یک قالب حقوقی و سیاسی، تمام عملکرد سیاست خارجی اعضای خود را به دست خود بگیرد و هر عضو این اتحادیه، نمایندگی دیپلماتیک مستقل خود را در دیگر کشورها و از جمله افغانستان داشته است.
بنابراین، نمیتوان در پیشبینی نحوه تعامل کشورهای اروپایی با حکومت طالبان، میان هر یک از دولتهای اروپایی و اتحادیه اروپا به عنوان یک کل، به شکل دو آئینه رو در رو و متناظر نگاه کرد. به همین دلیل بود که دولت فدرال آلمان و دولت بریتانیا و فرانسه و دیگر دولتهای اروپایی هر یک سیاست و پالیسی منحصر به خود را در افغانستان دوره جمهوری دنبال میکردند. این پالیسی همچنان ادامه خواهد یافت.
با این همه، اتحادیه اروپا، در سیاستهای منطقهای و بینالمللی به عنوان یک هویت کلان سیاسی همچنان حائز اهمیت است. این اتحادیه از لحاظ سیاسی در بخش تعریف راهبرد و همچنین مشروعیت بخشی به تصمیمهای کلان سیاست بینالملل، یک منبع مهم و تأثیرگذار است. به همین سبب است که اعلام آمادگی اتحادیه اروپا برای بازگشایی نمایندگی سیاسی خود در کابل، تلویحا به مثابه یک گام به سمت مشروعیت حقوقی دولت طالبان تفسیر میشود و برای طالبان یک نوع امید و اعتماد به نفس بسیار جدی ایجاد کرد.
با همین رویه اتحادیه اروپا، وقتی که منحنی سیاست خارجی اتحادیه اروپا را از دوره ریاست جمهوری اشرف غنی و تصرف کابل توسط طالبان تا اکنون به دقت ترسیم کنیم نوعی انعطاف و تساهل واضح را میتوان مشاهده کرد که اگر این خط همین گونه ادامه پیدا کند دورنمای آن به نفع دولت طالبان منتهی میشود. در این نوشته همین تحول و انعطاف سیاسی اتحادیه اروپا را بررسی میکنیم.
اتحادیه اروپا و یک جانبهگرایی آمریکا
اتحادیه اروپا همگام با آمریکا در میدان جنگ افغانستان گام گذاشت و هزینههای هنگفت را متحمل شد. با اینهمه آمریکا، براساس منافع و سیاست خود، بدون در نظر گرفتن اتحادیه اروپا، باب مذاکره را با طالبان گشود. واشنگتن حتی دولت افغانستان را در این مرحله حساس و سرنوشتساز کنار گذاشت. مواضع دولت جمهوری افغانستان و اتحادیه اروپا از همین جا بیشتر با هم نزدیک شد. به همین سبب بود، وقتی ایالات متحده آمریکا به امید پیشرفت مذاکرات خود با طالبان، با برگزاری آخرین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان مخالفت کرد و هزینه وعده شده را نپرداخت، برعکس، اتحادیه اروپا در تعامل با دولت افغانستان به برگزاری انتخابات مصمم شد و در مورد هزینههای انتخابات همکاری مشترک را انجام داد.
پس از موفقیت مذاکرات آمریکا و طالبان، در یک اقدام ناگهانی اتحادیه اروپا و ناتو نیز تصمیم گرفتند که نیروهای خود را همگام با آمریکا از افغانستان خارج کنند. مبنای استدلال دولتهای اروپایی این بود که” با هم آمده بودیم و با هم خواهیم رفت.” با این همه این استدلال نمیتواند به عنوان استراتژی مشترک و ناگسستنی اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال افغانستان تفسیر شود. واقعیت قضیه این بود که اتحادیه اروپا پس از پایان مذاکرات آمریکا و طالبان درک کرد که افغانستان در یک سراشیبی مطلق قرار گرفته است و لذا نخواست که پس از کناره گیری امن آمریکا از این منطقه باتلاقی، اتحادیه اروپا در آن تنها بماند.
در حال حاضر نیز نمیتوان میان اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال چگونگی تعامل با طالبان یک سیاست واحد و پیوسته را در نظر گرفت. در شرایطیکه سرنوشت و ارزشهای مشترک با هزینههای مشترک در افغانستان مطرح بود، آمریکا یک جانبه پیش رفت، طبیعی است که در شرایط کنونی، اتحادیه اروپا به راحتی نمیتواند به آمریکا اعتماد کند. حس بیاعتمادی از آمریکا در دنیای کنونی به شدت افزایش یافته است. علاوه بر این، افغانستان دیگر وضعیت سال ۲۰۰۱ را ندارد که آمریکا و اتحادیه اروپا را وادار به اتخاذ سیاست واحد و هماهنگ در قبال افغانستان کند.
اتحادیه اروپا و تهدید انزوای طالبان
در جنگ افغانستان، ناتو تقریبا هم سطح آمریکا هزینه و تلفات متحمل شد. منصفانه نیست که تنها تلفات نظامیان آمریکا برجسته ساخته شود و تعداد تلفات نظامیان کشورهای اروپایی عضو ناتو و اتحادیه اروپا را جمعا کمتر از آمریکا قلمداد کنیم. با این همه، در عرصههای مهم سیاسی چون؛ گفتگوهای صلح، مذاکرات مستقیم با طالبان، گفتگوهای قطر، هم آمریکا و هم طالبان آن گونه که باید به اقتدار اتحادیه اروپا احترام نگذاشتند.
همین مسئله باعث شد که اتحادیه اروپا تا آخرین مرحله به عنوان یک سازمان سیاسی در حمایت از دوام جمهوریت و مخصوصا چگونگی سرنوشت ارزشهای مشترک و نوپا در افغانستان دلهره و گاهی هم عصبانیت نشان بدهد.
با همین رویکرد بود که جوزف بورل رئیس دستگاه سیاست خارجی اتحادیه اروپا یک هفته پیش از ورود طالبان به کابل به آنها هشدار داد که “اگر به زور به قدرت برسید در جهان منزوی میشوید.” هشدار وی دقیقا این اخطار را به طالبان مخابره میکرد که در صورت تصرف کابل و احیای دوباره امارت طالبان، اتحادیه اروپا با طالبان هرگز ارتباط برقرار نمیکند و در سهم خود، طالبان را منزوی میکند.
در ادامه همین رویکرد و سیاست بود که اتحادیه اروپا فورا پس از تصرف کابل توسط طالبان، نمایندگی خود را تعطیل کرد و تمام نمایندگیهای سیاسی کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز با بستن سفارت خانههای خود، به قطر نقل مکان کردند. اما سؤالی که همچنان پا برجا است این است که آیا با فعال بودن سفارت خانههای روسیه، چین و ایران در کابل، اتحادیه اروپا و آمریکا میتوانند سفارتهای خود را در کابل بسته نگهدارند؟ درست است که ناتو و آمریکا در افغانستان شکست مفتضحانه خوردهاند ولی اهمیت افغانستان برای ناتو و آمریکا هرگز ذاتی و تنها به خاطر خود افغانستان، نبوده است. به عبارت دیگر، تا زمانی که تصویر یک شکست مفتضحانه در افغانستان در اذهان فعال باشد، به موازات آن افغانستان نیز به عنوان میدان این جنگ مفتضحانه، زنده و حساس خواهد ماند. به همین خاطر با حضور چین، روسیه و ایران در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، احتمال زیاد وجود دارد که اتحادیه اروپا و آمریکا به نحوی دیگر در افغانستان عرض اندام و ابراز وجود کنند. شاید همین وضعیت باعث شده باشد که اتحادیه اروپا از آن اخطار انزوای حکومت طالبان، عقب نشینی کند.
اتحادیه اروپا و انعطاف سیاسی با طالبان
اتحادیه اروپا به عنوان یک سازمان قارهای، رویکرد و پالیسی خود را نسبت به تحولات کشورهای آسیایی در یک مقیاس کلان و گسترده ترسیم میکند که افغانستان یک واحد کوچک آن را تشکیل میدهد. حضور نظامی ناتو در افغانستان، به عنوان گسترش ناتو به شرق نیز تفسیر شد. متقابلا شکست نظامی ناتو در افغانستان، به مثابه پیروزی رقبای ناتو در منطقه آسیا نیز تفسیر میشود. اگر این ذهنیت مخرب در روان ناتو و اتحادیه اروپا با همین قوت وجود داشته باشد، دیر یا زود از مناطق بحران خیز آسیا انتقام گیریهای غیر مستقیم را شاهد خواهد بودیم. افغانستان هم دیروز و هم امروز یکی از همین مناطق بحران خیز است. شاید همین مسایل کلان باعث شده باشد که اتحادیه اروپا پس از مکث کوتاه دو ماهه، از آن هشدار انزوای طالبان چشم پوشی و یا نسبت به آن تجدید نظر کرده باشد.
جوزف بورل در نشست وزرای خارجه اتحادیه اروپا که چندی پیش برگزار شد گفت:” من نمیگویم که ما طالبان را به رسمیت خواهیم شناخت. من میگویم که باید درباره همه چیز با آنها صحبت کنیم. برای این کار باید با طالبان ارتباط برقرار کنیم.”
پس از آن بود که اتحادیه اروپا رسما اعلام کرد که در آینده نزدیک نمایندگی سیاسی خود را رسما در افغانستان بازگشایی خواهد کرد. در همین راستا یک هیأت از جانب اتحادیه اروپا به کابل آمد تا در خصوص تأمین امنیت این نمایندگی و دیگر مسایل مرتبط، از نزدیک با مقامات طالبان بحث و گفتگو کند. طالبان این اقدام را یک گام بزرگ و مهم برای توسعه فعالیت دیپلماتیک طالبان مطرح کرد. تاکنون چندین بار اتحادیه اروپا و نمایندگان آمریکا، با نمایندگان دولت طالبان، در کشور قطر دیدار و گفتگوهای رسمی داشتهاند. پس از این دیدارها بود که اتحادیه اروپا راجع به از سرگیری کمکهای بشر دوستانه اروپا به افغانستان اطمینان قاطع داد. با این هم دو مسئله مهم همچنان در حال تعلیق مانده است؛ یکی به رسمیت شناختن دولت طالبان از جانب اتحادیه اروپا و دیگری هم کمک یک میلیاردی اروپا در بخش توسعه افغانستان. این کمک یک میلیاردی در زمان جمهوریت تثبیت شده بود.
دلیل تعلل اتحادیه اروپا در به رسمیت شناختن طالبان
چنانچه ذکر شد اتحادیه اروپا در همان روزهای اول نزدیک شدن طالبان به کابل، رسما هشدار داد چنانچه طالبان کابل را به زور نظامی تصرف کند، دولت بعدی طالبان منزوی خواهد شد. اما اگر کمی تصویر را شفافتر نگاه کنیم، تصرف کابل آن چنان به شکل زور محض و تفنگ هم صورت نگرفت. واقعیت این بود که اکثریت مطلق افغانستان بدون جنگ و خون ریزی ابتدا رها شد و سپس به کنترل طالبان در آمد. بنابراین اگر تنها همین مرحله تصرف کابل و شکست دولت اشرف غنی را در نظر گیریم، اتحادیه اروپا دلیل محکمی بر محکومیت طالبان به عنوان یک دولت مسلط بر افغانستان را ندارد.
از اینرو است که مقامات اتحادیه اروپا در کنفرانسهای خبری خود دلایل خودداری از به رسمیت شناختن دولت طالبان را عدم رعایت مسائل حقوق بشری، آزادیهای مدنی، حقوق زنان و عدم تشکیل دولت همه شمول، از جانب طالبان مطرح میکنند.
به نظر میرسد که پس از پاگذاشتن آمریکا بر روی ارزشهای مشترک دموکراسی در افغانستان، اتحادیه اروپا اینک خود را حامی ارزشهای مشترک حقوق بشری در افغانستان مطرح میکند.
با این وجود، واقعیت دیگر این است که تردید و تعلل اتحادیه اروپا از به رسمیت شناختن طالبان یک دلیل بنیادیتر دارد که مربوط به واکنش افکار عمومی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا میشود. شهروندان زیادی از کشورهای اروپا و سایر کشورها در قالب ناتو و نیروهای حافظ صلح آیساف در افغانستان رزمیدهاند و کشته شدهاند. برای پدران و مادران آن کشته شدگان تنها یک مرهم و آرامش خاطر از نوع ارزشی و آرمانی وجود داشت. آنان به این باور بودند که دولتهای آنها برای یک نوع ارزشهای مشترک انسانی، مالیات و فرزندان آنان را در افغانستان در مصاف نبرد میان “خیر وشر” ، میبرند. حالا پس از شکست مفتضحانه در این نبرد، اگر اتحادیه اروپا طالبان را به همین زودی به رسمیت بشناسند، پاسخ قانع کننده به افکار عمومی و خانواده سربازان و در کل شهروندان خود ندارد.
جمعبندی
اینک واقعیتهای غیر قابل انکاری در افغانستان به وقوع پیوستهاند. مقصر هر که باشد، باز هم نتیجه این است که اکنون طومار جمهوریت در افغانستان برچیده شده است. خوب یا بد، طالبان خود را به عنوان یک واقعیت نظامی و سیاسی برای مردم افغانستان و جهان تثبیت کرده است.
از دیگر جانب، کشورهای جهان، هیچ گاه منافع مردم افغانستان را بر منافع ملی خود اولویت نمیدهند. اتحایه اروپا نیز یک استثناء نیست. حتی در همان روزهای قدرتگیری طالبان و ضعف دولت کابل، بسیاری از دولتها و سازمانها بازی دوگانه را آغاز کردند و به یک نحوی برای روز مبادا در تلاش برقراری ارتباط با طالبان شدند. حتی دولت فرانسه با آن که رابطه عاطفی و دیرینه با مقاومت اول افغانستان و جبهه مقاومت افغانستان به رهبری احمد مسعود دارد، اخیرا طرح ایجاد یک دفتر نمایندگی مشترک از برخی دولتهای اروپا را در افغانستان مطرح کرد که سفیران آنان به صورت مشترک در آنجا فعالیت خود را از سر گیرند.
با این وضعیت، اگر طالبان حداقلها را در افغانستان و روابط با کشورها رعایت کنند، زمینههای حداقلی به رسمیت شناختن طالبان یا مقدمات آن توسط بسیاری از کشورها از جمله اتحادیه اروپا مشاهده میشود. بازگشایی دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا در کابل تلویحا به مفهوم به رسمیت شناختن عملی طالبان قابل تفسیر است هر چند که به صورت اعلامی ممکن است این پروسه زمان مخصوص به خود را لازم داشته باشد.