آندری کورتونوف در شورای روسی روابط بین الملل
بیانیه صادر شده توسط رهبران دو کشور در پس زمینه بحران حاد جاری در اطراف اوکراین و بحران نهفته در اطراف تایوان نمیتواند مورد توجه قرار نگیرد. همانطور که انتظار می رفت، در غرب بیشتر به عنوان یک چالش در برابر قوانین بازی در سیاست جهانی و به عنوان ادعایی برای رهبری در تجدید نظر در این قوانین مورد انتقاد قرار گرفت. پکن و مسکو بار دیگر به تلاش برای ایجاد نوعی «اتحاد خودکامگان» جهانی که مخالف کشورهای لیبرال دموکراسی هستند، متهم شدند.
بسیاری از روزنامه نگاران، صاحب نظران و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی این بیانیه را تأییدی بر این موضوع دانستند که رهبران چین و روسیه واقعاً قصد ندارند حقوق بشر یا نهادهای دموکراتیک را جدی بگیرند، آمادگی تحمل هرگونه مخالف یا مخالفت سیاسی در کشورهای خود را ندارند و به دنبال حفظ آن و مشروعیت خودشان در درجه اول با حفظ ثبات اقتصادی و پرورش ناسیونالیسم مبارز هستند. این بیانیه عملاً به عنوان اعلان جنگ علیه جوامع و نهادهای غربی توسط “اتحاد خودکامگان” تلقی شد.
با این حال، چنین قضاوت هایی چقدر منصفانه هستند؟ آیا منصفانه است که بیانیه را به عنوان اعلان جنگ ایدئولوژیک علیه غرب تفسیر کنیم، یا بیشتر پیشنهادی برای آتش بس ایدئولوژیک جهانی است؟
بیایید با این واقعیت شروع کنیم که تمایل به گنجاندن روسیه و چین در “اتحاد خودکامه ها” نشان دهنده درک سطحی از ماهیت و ویژگی های اقتدارگرایی مدرن است. روسیه و چین دو کشور بسیار متفاوت با مبانی تمدنی بسیار متفاوت هستند. بر اساس بسیاری از شاخص های اجتماعی، روسیه به همسایگان خود در اروپای مرکزی بسیار نزدیکتر از چین است و جامعه چین دارای ویژگی های مشترک بیشتری با جوامع آسیای جنوب شرقی است تا با جامعه روسیه.
روسیه و چین هر دو سنت های فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد خود را دارند، هر یک از این کشورها رویکردهای خود را (از بسیاری جهات بحث برانگیز و آشکارا ناقص) در مورد مخالفان و مخالفت های سیاسی، کنترل اینترنت و شبکه های اجتماعی، و یکپارچه سازی اقلیت های قومی و مذهبی و غیره دارند. به نقل از شکسپیر می توان گفت که روسیه و چین شبیه یکدیگر هستند، «مثل صدف تا گلابی» و بنابراین قرار دادن آنها در یک دسته «خودکامگی های جهانی» بسیار تعمیم مشکوک و حتی گمراه کننده است.
مهمتر از آن، هیچ متن یا زبانی در بیانیه وجود ندارد که نشان دهد چین و روسیه به دنبال راه اندازی یک جنگ ایدئولوژیک تهاجمی علیه دموکراسی های لیبرال غربی هستند، یا اینکه مسکو و پکن قصد دارند حق کشورهای غربی برای پایبندی به این اصول سیاسی و رویه هایی که طی دو تا سه قرن گذشته در این کشورها توسعه یافته است را زیر سوال ببرند. بیانیه تنها بر این امر بدیهی تأکید می کند که هیچ کشور، هیچ جامعه و هیچ حزب سیاسی یا جنبشی پاسخ قطعی برای همه سؤالات دشوار توسعه اجتماعی نوع بشر ندارد. طبق تعریف، چنین پاسخ هایی نه در مسکو و نه در پکن وجود ندارد.
و از آنجایی که هیچ کس انحصار حقیقت را ندارد، پس نباید سلسله مراتبی در روابط بینالملل بر اساس اینکه برخی کشورها مسیر توسعه اجتماعی و سیاسی خود را میسازند وجود داشته باشد. فقدان سلسله مراتب به معنای اجتناب ناپذیر بودن نسبیت اخلاقی و رضایت به سهل انگاری نیست. احترام به سنتهای ملی و ویژگیهای فرهنگی به این معنا نیست که هیچ حقوق بشری جهانی وجود ندارد که همه دولتها باید به آن احترام بگذارند و از آن محافظت کنند. چنین حقوق جهانی وجود دارد، اما آنها باید توسط جامعه بین المللی به عنوان یک کل تعیین شوند، نه توسط گروه کوچکی از کشورها که خود را به عنوان الگوهای اجتماعی معرفی می کنند تا همه از آن الگوبرداری کنند.
رهبران روسیه و چین در بیانیه خود اعلام می کنند که خط جداکننده اصلی در سیاست مدرن بین «دموکراسی» و «خودکامگی» نیست، همانطور که اغلب در غرب دیده می شود، بلکه بین «نظم» و «آشوب» است. وظیفه اصلی سیاست جهانی امروز، از دیدگاه رهبران دو کشور، افزایش سطح حکومت پذیری جهانی ناهمگون است. برای رویارویی با این چالش، جامعه بین المللی باید تنوع رو به رشد خود را نه تنها به عنوان یک چالش، بلکه به عنوان یک فرصت بپذیرد. سیاستمداران و سیاست گذاران باید بر مکانیسم های فراگیر و نه انحصاری تمرکز کنند که جنبه های خاصی از اقتصاد و سیاست جهانی و منطقه ای را اداره می کند.
به همین دلیل است که رهبران روسیه و چین در بیانیه خود مخالفت شدید خود را با بلوک ها و ائتلاف های موقت مبتنی بر اصول ایدئولوژیک و با هدف به حاشیه راندن، اگر نگوییم بازدارنده، دیگر بازیگران بین المللی اعلام کردند. این مخالفت نه تنها در مورد اتحادهای دفاعی مانند ناتو یا AUKUS، بلکه در مورد ساختارهای بی شکل تر مانند Quad نیز صدق می کند. با این حال، اعتراض به قالبهای انحصاری، با اعلان جنگ ایدئولوژیک علیه غرب یکی نیست. مسکو و پکن فرمت های چندجانبه دیگری (SCO، BRICS، EAEU، SREB) را بر اساس کثرت گرایی سیاسی اعضای خود پیشنهاد می کنند. هر یک از این قالبها شامل کشورهایی با سیستمهای سیاسی و اجتماعی بسیار متفاوت است – از دموکراسیهای لیبرال گرفته تا خودکامگیهای شخصیگرا، که مانع از تعامل موفق آنها با یکدیگر نمیشود.
در واقع، روسیه و چین در بیانیه دوجانبه خود به مخالفان غربی خود پیشنهاد میکنند که بر سر یک آتشبس ایدئولوژیک به منظور ایجاد یک نظم جهانی فراگیر توافق کنند. تبدیل ایدئولوژی به اصل اصلی تعیین کننده نظم نوین جهانی یک اشتباه راهبردی با پیامدهای منفی بلندمدت برای همه مشارکت کنندگان در روابط بین الملل خواهد بود.
اگر اختلافات عمیق ایدئولوژیک در آگاهی عمومی تثبیت شود و به استراتژی های ملی و دکترین های نظامی تبدیل شود، ناگزیر این اختلافات به مانعی غیرقابل عبور در راه اتحاد بشریت حول مشکلات مشترک و کالاهای عمومی مشترک تبدیل می شود. علفهای هرز ایدئولوژیک باید قاطعانه از بین بروند قبل از اینکه کاملاً عرصهی نه چندان حاصلخیز سیاست جهانی را پر کنند.