آنگاه اسحق خان حاکم تربت حیدریه و برادر محمد خان هزاره اویماقیه و دیگر بزرگان آن حدود حاضر حضرت شده، مورد الطاف ملکانه و خلاع شاهانه گشتند و به حکومت اراضی خویش مراجعت کردند. آنگاه محمدحسن خان قراگزلو را به نزدیک شاه زمان، خلف تیمورشاه افغان که این وقت سلطنت کابل و افغانستان داشت، رسول فرستاد و مکتوبی حفاوت آمیز (مهربانانه) بدو کرد و بشارت فتح خراسان بداد و خواهش فرمود تا بلخ را که جزو ممالک ایران است، عمال خویش را طلب دارد و به اولیای حضرت سپارد.
و اسماعیل آقای مکری را که در سلک یساولان درگاه بود با منشوری مهرانگیز به نزدیک شاهزاده محمود برادرشاه زمان که فرمان گزاری هرات داشت گسیل ساخت و نیز کس به نزد یک سلطان بخارا فرستاد و پیام داد که شهر مرو را ویران کردی و اسیران بردی و بیرام علی خان که نسب با قبیله قاجار داشت عرضه هلاک و دمار آوردی. اکنون اسیران را باز فرست و از آنچه کردی یاد میکن و جبر کسر می فرمای و اگر نه ساخته جنگ می باش که من سفر بخارا خواهم فرمود و با بخارا و سلطان بخارا آن هم خواهم کرد که تو با مرو و بیرام علی خان کردی.
سلطان بخارا را از این خبر هول و هیبتی بزرگ در دل جای کرد و دانسته بود که آقامحمدشاه را گفتار با کردار هم عنان رود، لاجرم اسیرانی که در اراضی او از پیشین زمان تا آن وقت گرفتار بودند به شمار آورد ۸۰۰۰۰ تن برآمد، این جمله را از بهر رها کردن مهیا شد و از خزاین و دواین گنجی بزرگ برهم نهاد که این جمله را بدهد و از این بیم و بلا برهد، اما جنبش لشکر روس و سفر پادشاه از اراضی طوس، طوفان این فتنه از وی بگردانید.
منبع: ناسخ التواریخ