تاریخ : چهارشنبه, ۲۱ آبان , ۱۴۰۴ 22 جماد أول 1447 Wednesday, 12 November , 2025

تغییر نقطه تمرکز سیاست کانتینمنت آمریکا از ریملند به کراسلند

  • ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۵
تغییر نقطه تمرکز سیاست کانتینمنت آمریکا از ریملند به کراسلند
پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، مفهوم سیاست کانتینمنت به رویکردهای جدیدتری در سیاست‌های جهانی تبدیل شد.

#اختصاصی

به قلم: حامد حکمت‌آرا، پژوهشگر دکتری ژئوپلیتیک دانشگاه تهران

سیاست کانتینمنت یا مهار ( Containment )، یک دکترین سیاسی و نظامی و یک استراتژی ژئوپلیتیکی بود که در دوران جنگ سرد (۱۹۴۷ – ۱۹۹۱) به مدت ۴۴ سال توسط ایالات متحده آمریکا برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی به سایر کشورها طراحی و اجرا شد. آمریکا می‌خواست به واسطه این سیاست، جلوی گسترش نفوذ شوروی و ایدئولوژی کمونیستی در جهان را بگیرد، نه اینکه لزوماً آن را از بین ببرد؛ چراکه به یک رقیب یا دشمن تضعیف شده (آنتی‌تِز) جهت تداوم و تقویت هژمونی جهانی خود نیاز داشت. درواقع، آمریکا امیدوار بود اگر شوروی نتواند کمونیسم را گسترش دهد، در درازمدت در درون خودش فروبپاشد و به جمهوری‌های کوچک‌تر و با قدرت کمتر تقسیم شود. چنانکه همین اتفاق نهایتاً در سال ۱۹۹۱ روی داد و در ادامه تغییر نظام‌های سیاسی کمونیستی در بلوک شرق سابق، نهایتاً شوروی سابق به عنوان کشور محوری این بلوک نیز به ۱۵ جمهوری نوپا تقسیم شد.

دکترین ترومن (۱۹۴۷) جهت کمک مالی و نظامی به کشورهایی مثل یونان و ترکیه برای جلوگیری از سقوط کامل اروپای شرقی به دامن کمونیسم؛ پیمان‌های سیتو (۱۹۵۴) در جنوب‌شرق آسیا و سنتو (۱۹۵۵) در غرب آسیا جهت ایجاد کمربند محاصره سیاسی و نظامی علیه شوروی؛ طرح مارشال (۱۹۴۸) جهت کمک اقتصادی به بازسازی اروپای غربی برای جلوگیری از گرایش مردم به کمونیسم؛ تشکیل ناتو (۱۹۴۹) به عنوان اتحاد نظامی کشورهای غربی برای مقابله با تهدید شوروی؛ دخالت آمریکا در جنگ کره (۱۹۵۰ – ۱۹۵۳) با هدف جلوگیری از سقوط کره جنوبی به دامن کمونیسم در تقابل با کره شمالی که مورد حمایت شوروی و چین بود؛ جنگ ویتنام (۱۹۵۵ – ۱۹۷۵) با هدف حمایت از دولت ویتنام جنوبی جهت جلوگیری از گسترش کمونیسم در جنوب‌شرق آسیا؛ حمایت آمریکا از کابل در جنگ شوروی و افغانستان (۱۹۷۹ – ۱۹۸۹)؛ از جمله نمونه‌هایی هستند که آمریکا در راستای سیاست کانتینمنت و به عنوان ابزارهایی جهت مقاله با گسترش نفوذ شوروی در جریان جنگ سرد از آن‌ها بهره برد.

جایگزینی کراسلند به جای ریملند در قرن ۲۱

در طول جنگ سرد در قرن بیستم، کشورهای واقع در مرز بلوک شرق و غرب (شرق اروپا، غرب، جنوب‌شرق و شرق آسیا) در راستای سیاست کانتینمنت از اهمیت زیادی برای آمریکا برخوردار بودند. چراکه دولت‌هایی که در این کشورها با کمک آمریکا به قدرت می‌رسیدند یا حمایت می‌شدند، می‌توانستند مانع از نفوذ کمونیسم و گسترش نفوذ شوروی در ریملند شوند. براساس نظریه ریملند (۱۹۴۲): «کسی که ریملند (نواحی ساحلی اوراسیا) را کنترل کند، بر اوراسیا (آسیا و اروپا) حکومت می‌کند و کسی هم که بر اوراسیا حکومت کند، سرنوشت جهان را در اختیار دارد.» به عبارت دیگر، کنترل این مناطق، کلید قدرت و نفوذ جهانی است: چون هم به دریا وصل است و هم به سرزمین‌های داخلی. در نتیجه، سیاست کانتینمنت آمریکا در طول قرن ۲۰ از طریق مداخلات ژئوپلیتیکی که پیشتر اشاره شد نیز بیشتر در همین مناطق صورت پذیرفت.

اما به نظر می‌رسد مداخلات ژئوپلیتیکی آمریکا در قرن ۲۱ رنگ و بوی جدیدی به خود گرفته است. به طور کلی پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، مفهوم سیاست کانتینمنت به رویکردهای جدیدتری در سیاست‌های جهانی تبدیل شد. به گونه‌ای که ایده محدودسازی نفوذ دشمن همچنان در بسیاری از استراتژی‌های ژئوپلیتیکی ایالات متحده وجود دارد و علاوه بر روسیه به عنوان جانشین شوروی، شامل کشورهای دیگری نظیر چین، ایران و کره شمالی هم شده است. اگر در طول قرن ۲۰ شاهد پیمان‌ها و سازمان‌هایی برای محاصره شوروی بودیم، در قرن ۲۱ نیز پیمان ابراهیم (۲۰۲۰) با میانجیگری ایالات متحده هرچند با ظاهر عادی‌سازی روابط دیپلماتیک بین اسرائیل و کشورهای اسلامی طراحی شده است؛ اما در باطن، منافع آمریکا در راستای محدودسازی هرچه بیشتر نفوذ چین و روسیه در مناطق پیرامونی‌شان با تأکید بر کراسلند از اولویت بالاتری برخوردار است.

جایگزینی پیمان ابراهیم به جای کانتینمنت در قرن ۲۱

تاکنون بحرین، امارات، مراکش و سودان به پیمان ابراهیم پیوسته‌اند؛ اما ترامپ خواستار پیوستن کشورهای بیشتری از جمله عربستان به این پیمان شده تا احتمالاً زمینه پیوستن برخی کشورهای همسو با سعودی‌ها نیز به این پیمان نیز فراهم شود. علاوه بر کشورهای عربی غرب آسیا، درباره عضویت کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز در پیمان ابراهیم نیز اخباری منتشر شده است. حتی ترامپ صریحاً درباره عضویت ایران در این پیمان هم صحبت کرده است که هرچند غیرممکن به نظر می‌رسد، اما این فرضیه را تقویت می‌کند که هدف اصلی این پیمان، محاصره رقبای آمریکا یعنی چین و روسیه در راستای منافع این کشور است و تأکید بر عادی‌سازی روابط اسرائیل با کشورهای منطقه و ادعای صلح‌طلبی ترامپ، ظاهر نمایشی آن است. به طور کلی به نظر می‌رسد پیمان ابراهیم در قرن ۲۱ در ادامه سیاست کانتینمنت در قرن ۲۱ قرار دارد و یکی از اهداف اصلی آن، تنگ‌تر کردن کمربند محاصره پیشین هارتلند و نفوذ در کشورهایی است که در کراسلند (محل تلاقی هارتلند و ریملند) قرار دارند و حتی سابقا جزئی از جماهیر شوروی سابق به عنوان کشوری محوری بلوک شرق بودند.

سیاست کانتینمنت نهایتا به فروپاشی بلوک شرق و شوروی در اواخر قرن ۲۰ انجامید و ریگان رئیس‌جمهور وقت آمریکا نقش مهمی در تحقق این امر داشت. ترامپ نیز که ریگان را الگوی دولتداری خود می‌داند، می‌خواهد با به سرانجام رساندن برنامه‌های ژئوپلیتیکی خود و تضعیف بیش از پیش قدرت بالقوه و بالفعل هارتلند، ضمن جلوگیری از تحقق برنامه‌هایی از جمله ابتکار حکمرانی جهانی چین، خود را به عنوان ریگانِ قرنِ ۲۱ معرفی نماید. در این راستا، همانگونه که زمانی ایران و عراق با وجود اختلافات مختلف از جمله بحث‌های مرزی با میانجیگری آمریکا و انگلستان در راستای سیاست سد نفوذ شوروی تحت پیمان سنتو در کنار یکدیگر قرار گرفتند؛ جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز با میانجیگری آمریکا در قرن ۲۱ در طرح‌هایی از جمله «مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بین‌المللی» شرکت می‌کنند تا بدین‌ترتیب، نفوذ روسیه در قفقاز جنوبی کاهش یابد.

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=13292
  • نویسنده : حامد حکمت‌آرا، پژوهشگر دکتری ژئوپلیتیک دانشگاه تهران
  • منبع : موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)
  • 768 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.