«روز سوم سپتامبر۱۶۰۱م شاه به سفیر ترک اجازه ملاقات داد و با او در حضور خیلی از بزرگان دربار به نحو بهتری رفتار کرد . سفیر بعد از ارائه پیشنهادات صلح مبنی بر استرداد اراضی تبریز، ارمنستان، گرجستان و گروگان گرفتن فرزند شاه و تسلیم ابریشم طبق دستور گفت او می داند که اعلیحضرت هیچوقت به پس دادن اراضی تن در نخواهند داد در نتیجه فقط با تسلیم ابریشم و گروگان ممکن است صلح برقرار گردد و چون ملاحظه کرد که شاه هنوز ناراضی است اضافه کرد که اگر اعلیحضرت مایل نیستند فرزند خود را بدهند ممکن است کس دیگری را انتخاب کنند تا سفیر با خود به قسطنطنیه برد و بگوید فرزند شاه است و ترکها نیز این حرف را باور خواهند کرد و راضی خواهند شد.
وی در حرف خود صادق بود چون برای نقشه ای که ترکها داشتند فرزند حقیقی یا مجازی شاه یکسان بود و حتی می توان گفت فرزند مجازی از جهاتی رجحان داشت، زیرا یک چنین فردی بعد حاضر می شد هر کاری را انجام دهد و ممکن بود سر او را با تصورات و رؤیاهای طلایی پر کرد تا به هر خطری برای رسیدن به مقام سلطنت تن در دهد.
شاه که خوب به حقیقت قضایا آگاه بود با یکی از همان حرکات مخصوص بخود دست به شمشیر برد و آنرا از غلاف بیرون آورد و به سفیر ترک نشان داد و گفت فرزند من این است و جز او کس دیگری را ندارم تسلیم کنم و اکنون اگر ترکها بخواهند می توانند با آسودگی خیال رو به ایران بتازند. سفیر ترک جواب داد در جنگی که اتفاق خواهد افتاد عده زیادی بی گناه به هلاکت میرسند و مسئولیت و معصیت آن بر عهده شاه خواهد بود، سپس وی درباره به هدر رفتن خون مسلمانان یعنی تنها کسانی که عاقبت بخیر هستند (زیرا اینان بین خود فقط پیروان محمد را عاقبت به خیر می دانند) مطالب زیادی ابراز داشت.
شاه پاسخ داد که معصیت این کار از آن ترکها خواهد بود، زیرا او در خانه خود نشسته و به کسی تعرضی نکرده است منتهی وظیفه دارد در مقابل هر تعرضی دفاع کند و ترکها هستند که همه ساله بدون هیچ موجبی به خاک ایران حمله می برند و خرابیهای فراوانی به بار می آورند. ادعای آنان چیست و چه در خواستی دارند؟ چه دلیلی می توانند برای این عمل خود ارائه دهند؟ وی اضافه کرد که اردبیل محلی است که تمام نیاکان او نزد شاه صفی به خاک سپرده شده اند ولی او تمام استخوان آنها را مجبور شده است بیرون آورد و به جای امن تری منتقل کند و تمام شهر را نیز آتش خواهد زد و مزارع را نابود خواهد کرد بنابراین بهتر است ترکها بیایند و این منظره را ببینند.
شاه تصریح کرد که مایل به جنگ با ترکها نیست، زیرا میداند که آنان از لحاظ تعداد بسیار بر قوای او برتری دارند و منتظر روز نبرد هستند، ولی گذاشته است تا شمشیر شاه صفی دمار از روزگارشان برآورد و معدومشان کند بنا بر این آنها می توانند پیش بیایند و او مرتبا عقب نشینی خواهد کرد و همه چیز را خواهد سوزانید و از بین خواهد برد و وقتی آنان خوب پیشروی کردند و موقع لازم فرارسید دست به کار خواهد شد و نخواهد گذاشت حتی یک نفر از ترکها به وطن خود مراجعت کند.»
👈🏻منبع: پیترو دلا واله (زاده ۱۵۸۶ – درگذشته ۱۶۵۲) جهانگرد ایتالیایی بود که به چند کشور شرقی سفر کرد. دلاواله در تاریخ ۴ زانویه ۱۶۱۷ مطابق با ۲۵ ذیحجه ۱۰۲۵ به اتفاق همسر و چند تن ار ملازمان با کاروانی از طریق همدان و گلپایگان به اصفهان رفت و بعدها خاطرات سفرهای خود را در بازدید از ایران به رشته تحریر درآورد. سفر دلاواله به ایران که از سال ۱۶۱۷ م شروع و شش سال به طول انجامید و با دوران سلطنت شاه عباس کبیر همزمان است. این سفرنامه که به صورت نامههای متعددی نگارش یافته است، حاوی اطلاعات مهمی درباره ایران دوره صفوی است.
🌐تهیه شده در تحریریه ایراس