نوربیگ بیکمورزایف در “خبرآسیا“
مهمترین خبر ماه اوت سال ۲۰۲۱ در جهان، سقوط سریع حکومت افغانستان و تسلط طالبان بر افغانستان بود. کشورهای آسیای مرکزی بهعنوان همسایههای نزدیک افغانستان، خود را در وضعیت امنیتی خطرناکی مشابه وضعیت سال ۱۹۹۶ که طالبان برای اولین بار افغانستان را به تصرف خود درآوردند و این کشور را به بستری برای رشد تروریسم بینالمللی تبدیل کردند، دیدند. در نتیجهی تسلط و اولین حکومت طالبان در افغانستان، آسیای مرکزی هدف حملات تروریستی متعدد قرار گرفت و پیامدهای شدید حاکمیت آنها را تهدید کرد. بنابراین، بازگشت آنها به قدرت به دلیل خطر گسترش ایدئولوژی افراطی و افزایش تعداد حملات تروریستی در آسیای مرکزی، نگرانی های امنیتی جدی را برانگیخت.
این مقاله به مشکل امنیت اختصاص داشته و سعی دارد به این سوال پاسخ دهد که آیا در نتیجه تصاحب قدرت توسط طالبان در افغانستان، فعالیت تروریستی در آسیای مرکزی افزایش خواهد یافت؟
آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
سه کشور آسیای مرکزی – تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان – ۲۳۸۷ کیلومتر مرز زمینی مشترک با افغانستان دارند. مشکلات مرتبط با ضعف امنیت این مرزها از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که طالبان بر افغانستان حکومت کردند و پناهگاه امنی برای سازمانهای تروریستی فراهم آوردند خود را نشان داد. جنبش اسلامی ازبکستان از این مرز ضعیف سوء استفاده کرد و در اوایل دهه ۲۰۰۰ چندین حمله تروریستی را در قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان انجام داد. مقامها و ساکنان کشورهای منطقه هنوز این حملات تروریستی را به یاد دارند و بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان نگرانی موجهی نسبت به حملات تروریستی تهدیدآمیز جدید در آسیای مرکزی ایجاد کرده است.
کمی بیش از شش ماه از به قدرت رسیدن طالبان می گذرد و هنوز برای نتیجه گیری نهایی در این مورد زود است. در واقع، ساده ترین کار در این شرایط این است که به گذشته نگاه کنیم و بگوییم که روی کار آمدن طالبان بدون شک تأثیر مخربی بر آسیای مرکزی از نظر رشد ایدئولوژی افراطی و فعالیتهای تروریستی خواهد داشت.
با این حال، اتخاذ هر تصمیمی بر اساس این پاسخ آسان، به معنای نادیده گرفتن دوره بیست سالهای (۲۰۰۱-۲۰۲۱) است که طی آن طالبان، سازمان های تروریستی مستقر در افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی، چشم انداز ژئوپلیتیکی منطقه و وضعیت امنیت- همه به طور قابل توجهی تغییر کرده اند. بنابراین، انتظار تکرار رویدادهای بیست سال پیش، یک اشتباه جدی در پیشبینی توسعه احتمالی رویدادها خواهد بود.
ارائه پاسخ واقع بینانه و معقول به سوال فوق و پیش بینی دقیق وضعیت مستلزم یک رویکرد جامع است که عوامل مختلف را در نظر بگیرد. در این راستا، میتوان به سه عامل اصلی اشاره کرد که خطر افزایش فعالیتهای تروریستی ناشی از افغانستان طالبان را در آسیای مرکزی تعیین خواهند کرد.
تهدیدهای سازمانهای تروریستی در افغانستان
اولا، خیلی چیزها به سازمانهای تروریستی مرتبط با آسیای مرکزی که در حال حاضر در افغانستان مستقر هستند بستگی دارد. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۱، بیش از ۱۰۰۰۰ شبه نظامی خارجی متعلق به سازمانهای تروریستی مختلف مانند جنبش اسلامی ازبکستان، اتحاد جهاد اسلامی، دولت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان، القاعده، کتیبه امام البخاری، کتیبه توحید والجهاد و جماعت انصارالله در افغانستان حضور دارند. حضور چنین گروه بزرگی از شبهنظامیان خارجی در یک منطقه بدون کنترل که در برخی موارد توسط سازمان تروریستی متحد آنها اداره میشود، در واقع نگرانیهای مربوط به احتمال تشدید فعالیت های تروریستی را در آسیای مرکزی افزایش داد.
با این حال، صرف حضور این گروههای تروریستی در افغانستان برای نتیجه گیری جدی کافی نیست. تجربه، برنامه ها، پایگاه عضویت، قابلیت های عملیاتی و روابط آنها با طالبان عوامل مهمی در تعیین درجه تهدید آنها برای دولتها و مردم آسیای مرکزی هستند. آنچه در این مورد لازم است، تجزیه و تحلیل تمام سازمانهای تروریستی با سابقه قبلی و تواناییهای فعلی، میزان خودمختاری و اهداف انجام حملات تروریستی در منطقه است. جنبش اسلامی ازبکستان، اتحاد جهاد اسلامی، دولت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان، کتیبه امام البخاری، کتیبه توحید و جهاد و جماعت انصارالله موضوعات این تحلیل هستند. در واقع این سازمانها متحول شده اند و رهبران آنها و همچنین اهدافشان متناسب با منابع و فرصتهای آنها تغییر کرده است.
جنبش اسلامی ازبکستان – مشهورترین سازمان تروریستی در آسیای مرکزی – اکنون در موقعیت بسیار دشواری قرار دارد. جنبش اسلامی ازبکستان دیگر آن نیروی هولناک بیست سال پیش نیست که اعضای آن در قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان با مجموعه ای از بمب گذاریها، تهاجمهای مسلحانه و آدم ربایی در اوایل دهه ۲۰۰۰ ویرانی به بار میآوردند. طاهر یولداشف و جمعه نمنگانی، بنیانگذاران اصلی جنبش اسلامی ازبکستان مدتهاست که مردهاند. در سال ۲۰۱۵، طالبان عثمان غازی، رهبر جنبش اسلامی ازبکستان و دهها عضو این جنبش را به دلیل بیعت با ابوبکر البغدادی، رهبر داعش و طرفداری از بدترین دشمنان طالبان ترور کردند. جنبش اسلامی ازبکستان بدون رهبر، با تعداد اعضای کم ( ۱۵۰ نفر شامل زنان و کودکان) و تحت کنترل شدید طالبان، بعید است که بتواند مجددا سازماندهی شود و قدرت و ظرفیت سابق خود را برای انجام هر گونه عملیات جدی در آسیای مرکزی به دست آورد.
برخی از سازمانهای تروریستی مانند کتیبه امام البخاری، کتیبه توحید و جهاد و دولت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان که با آسیای مرکزی ارتباط دارند، یک تهدید مستقیم برای منطقه نیستند. اگرچه ظرفیت لازم را برای چنین اهدافی دارند. برخلاف جنبش اسلامی ازبکستان و جماعت انصارالله که نفرت از رژیمهای کریم اف و امامعلی رحمان را ملاک عمل قرار داده بودند و به دنبال سرنگونی آنها بودند، کتبه امام البخاری و کتیبه توحید و جهاد وابسته به القاعده که عمدتا متشکل از ازبک تبارها، تاجیکها و اویغورها هستند، از نظر ایدئولوژیکی و فیزیکی برای ایجاد خلافت جهانی با هم متحد شده و در حال حاضر علیه نیروهای اسد در استان ادلب سوریه میجنگند. در حال حاضر، این سازمانهای تروریستی بر یک جهاد بزرگ با هدف ایجاد یک کشور فراملی متمرکز شدهاند و در درگیریهای نظامی در خارج از کشور شرکت دارند. به نظر نمیرسد آسیای مرکزی در حال حاضر میدان جنگ مهمی برای این گروهها باشد.
این بدان معنا نیست که آسیای مرکزی هدف این سازمانها نخواهد بود، بلکه تنها بر این واقعیت تأکید دارد که انجام حملات تروریستی در منطقه در حال حاضر جزو اولویتهای آنها نیست. دولت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان که شامل تعداد قابل توجهی از شبه نظامیان خارجی بومی آسیای مرکزی نیز میشود، از زمان تأسیس در سال ۲۰۱۵، مورد حملات شدید ارتش افغانستان و طالبان قرار داشته است. اکنون اعضای آن از هم پاشیده شدهاند و قابلیت های عملیاتی آنها به شدت محدود شده است. این عوامل توانایی دولت اسلامی عراق و شام – ولایت خراسان را برای انجام هرگونه حمله تروریستی بزرگ در آسیای مرکزی در آینده نزدیک محدود میکنند.
سازمان دیگری که ریشه در ازبکستان دارد، اتحاد جهاد اسلامی است که روابط بسیار بهتری با طالبان دارد. هنگامی که جنبش اسلامی ازبکستان در سال ۲۰۱۵ به سمت داعش رفت، رهبران اتحاد جهاد اسلامی در جهت مخالف رفتند و بیعت خود را با ملا اختر محمد منصور، امیر طالبان تجدید کردند. علاوه بر این، نیروهای اتحاد جهاد اسلامی به طالبان کمک کردند تا ارتش افغانستان را شکست دهد و شهر مزار شریف را تحت کنترل خود درآورد.
در سالهای اخیر، اتحاد جهاد اسلامی شبه نظامیان آموزش دیده زیادی را جمع آوری کرده است. اتحاد جهاد اسلامی در سال ۲۰۰۴ که اعضای آن چندین حمله تروریستی را در ازبکستان انجام دادند (از جمله بمب گذاری در سفارتخانههای ایالات متحده و اسرائیل در تاشکند) شهرت جهانی یافت. حضور آن در افغانستان به عنوان یک سازمان تروریستی با ریشه در آسیای مرکزی و سابقه حملات تروریستی متعدد و روابط نزدیک آن با طالبان قطعا باید برای دولتهای آسیای مرکزی نگران کننده باشد.
همین را می توان در مورد جماعت انصارالله که ریشه تاجیکی دارد نیز گفت. این سازمان چندین حمله تروریستی را در تاجیکستان انجام داده است (از جمله خودروی بمب گذاری شده در خجند و درگیری گسترده با نیروهای دولتی در دره کاراتگین). جماعت انصارالله که طالبان تاجیک نیز نامیده میشود، یکی دیگر از سازمانهای تروریستی نزدیک به طالبان است. طالبان در ازای کمک به شکست ارتش افغانستان، مسئولیت کنترل پنج استان شمالی را در امتداد مرز افغانستان-تاجیکستان به جماعت انصارالله داد که باعث نگرانی شدید مقامهای تاجیکستان شد. در واقع، جماعت انصارالله در آسیای مرکزی، بویژه تاجیکستان، نگران کننده است، زیرا هدف اصلیاش سرنگونی دولت این کشور است.
اتحاد جهاد اسلامی و جماعت انصارالله دارای روابط بسیار نزدیک با طالبان هستند. این امر نشان میدهد که آنها در آینده قابل پیش بینی در افغانستان مستقر خواهند شد و در آنجا به دریافت حمایت برای آموزش جنگجویان و پیشبرد اهداف تروریستی خود ادامه خواهند داد. این امر قطعا تأثیر منفی بر وضعیت امنیتی منطقه خواهد داشت. حضور اتحاد جهاد اسلامی و جماعت انصارالله در افغانستان احتمال حملات تروریستی را در آسیای مرکزی افزایش میدهد.
دومین نکته مهم این است که دولت های آسیای مرکزی این فرصت را دارند که بر وضعیت امنیتی آینده تأثیر بگذارند. خیلی چیزها به توانایی مقامهای منطقه برای تشخیص مشکلات، شناسایی عوامل منجر به افراط گرایی خشونت آمیز و همچنین توسعه و اجرای اقدامات جامع برای پیشگیری و مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز بستگی دارد.
البته به قدرت رسیدن طالبان که تندروهای سراسر جهان آن را پیروزی بر «کفار» میدانند، قطعا بر رادیکالها و افراط گرایان آسیای مرکزی تأثیر خواهد گذاشت. حتی قبل از اینکه طالبان حکومت افغانستان را سرنگون کنند، منبع الهام افراط گرایان در منطقه بودند. همانطور که در مورد سازمان تروریستی بومی جیشالمهدی در قرقیزستان که با ملا عمر، رهبر سابق طالبان بیعت کرده بود چنین بود.
افراط گرایی و استخدام در سازمانهای افراطی در شرایط سخت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی صورت میگیرد و آسیای مرکزی نیز از این قاعده مستثنی نیست. مردم آسیای مرکزی زامبی یا افرادی نیستند که شست و شوی مغزی داده شده باشند و از تروریستهای مستقر در افغانستان دستور بگیرند و در جوامع خود حملاتی انجام دهند. نحوه واکنش دولتهای آسیای مرکزی به نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی روزانه مردم یک عامل مهم دیگر در پیشبینی فراوانی و شدت فعالیتهای تروریستی در آسیای مرکزی خواهد بود.
دولتهای آسیای مرکزی قادر به شناسایی درست عوامل افراط گرایی و رفع همه جانبه آنها نیستند. بنابراین، این نتیجه گیری دور از ذهن نخواهد بود که تسلط طالبان بر افغانستان به احتمال زیاد به رادیکالیزه شدن و استخدام در سازمانهای افراطی منجر شود. دلایل متعددی برای این ادعا وجود دارد. اولا، یکی از عوامل اصلی رادیکالیزه شدن، ماهیت اقتدارگرایانه رژیم های منطقه و روشهای سرکوبگرانه ای است که سرویسهای امنیتی علیه اشکال غیرمجاز فعالیتهای مذهبی به کار می برند. مقامهای دولتی معمولا دینداری و تقوا را با رادیکالیسم و تهدید اشتباه میگیرند. این امر به آزار و اذیت بسیاری از افرادی که اعمال مذهبی آنها با چارچوب تعیین شده توسط دولت تطابق ندارد، منجر شده است.
این عامل رادیکالیزه شدن به وضوح در تاجیکستان و ازبکستان مشهود است. اگرچه به نظر میرسد وضعیت آزادی مذهبی در ازبکستان در دوران میرضیایف رو به بهبود است. بسته شدن زندان جاسلیک در ازبکستان در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۹ گواه این امر است. جاسلیک مدتهای مدید به دلیل استفاده منظم و مکرر از شکنجه بدنام بود. علاوه بر این، رژیمهای آسیای مرکزی یاد گرفتهاند در طرحهای خود برای حذف مخالفان سیاسی، در موضوع رادیکالسازی و افراطگرایی خشونتآمیز اغراق کنند.
ثانیا، هیچ یک از کشورهای آسیای مرکزی اصلاحاتی را انجام ندادهاند که شفافیت فرآیندهای دولتی را تضمین کنند و مکانیسمهایی را برای تضمین نمایندگی تمام گروههای قومی، منطقهای و اجتماعی در زندگی سیاسی کشورهای خود معرفی کنند. مطالعات اخیر در مورد افراط گرایی نشان میدهند که فقر و فقدان آموزش عوامل اصلی نیستند. بالعکس، آنچه مهمتر است میزان اعتماد شهروندان به دولتهای خود است.
متأسفانه، این عوامل در پیشبرد برنامههای ملتسازی شدیدا ملیگرایانه که اقلیتهای قومی را از فرآیندهای تصمیمگیری حذف میکردند، وجود نداشتند. سیستمهای حکومتی فاسد و خویشاوندی در سراسر آسیای مرکزی مستقر شده و بی عدالتی گسترده را ایجاد کردهاند. هیچ یک از راهبردهای ملی پیشگیری و مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز که توسط کشورهای آسیای مرکزی اتخاذ شده اند، این مشکلات را به عنوان عوامل افراط گرایی به رسمیت نمیشناسند و سعی ندارند آنها را حل و فصل کنند.
ترکیب شدن این اقدامات ناکارآمد در زمینه پیشگیری و مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز، با حاکمیت طالبان در افغانستان، به عنوان زنگ خطر برای افزایش احتمالی رادیکالیسم، استخدام در سازمانهای افراطی خشونت آمیز و در نهایت حملات تروریستی عمل میکند.
تعامل با طالبان به عنوان کلید کاهش خطر تروریسم
ثالثا، سطح تهدید تروریستی ناشی از افغانستان با توجه به وضعیت ژئوپلیتیکی و تعامل کشورهای آسیای مرکزی و سایر بازیگران تأثیرگذار در منطقه و فراتر از آن با طالبان تعیین خواهد شد. دولتهای کشورهای آسیای مرکزی میتوانند وضعیت امنیتی خود را با تعامل مداوم با طالبان در حوزههای سیاسی و اقتصادی شکل دهند.
این واقعیت که قدرتهای منطقهای به حاکمیت طالبان چگونه نگاه میکنند و برای جلوگیری از جنگ داخلی دیگر در افغانستان مایل به ارائه چه حمایتهای سیاسی و اقتصادی هستند به همان اندازه مهم است. پس از ترک افغانستان توسط ایالات متحده؛ روسیه، چین، ایران و پاکستان بزرگترین بازیگران در چشم انداز ژئوپلیتیکی جدید خواهند بود که سرنوشت رژیم طالبان و افغانستان را (از لحاظ تبدیل شدن به کانون تروریسم بینالمللی یا کشوری با ثبات که قادر به ارائه تضمینهای امنیتی برای همسایگان خود باشد) تعیین خواهند کرد.
برخلاف اولین باری که طالبان بر افغانستان مسلط شدند و با آنها به شدت به عنوان دشمن رفتار میشد، دولتهای آسیای مرکزی از زمان روی کار آمدن طالبان در ماه آگوست سال ۲۰۲۱ رویکرد بسیار متفاوتی در پیش گرفته اند. اگرچه هیچ یک از کشورهای منطقه به طور رسمی طالبان را به رسمیت نشناختهاند، اما تمام کشورهای آسیای مرکزی به جز تاجیکستان با طالبان گفتگو کرده و به صراحت اعلام کردهاند که به همکاری علاقه مند هستند. ترکمنستان و ازبکستان بیشتر به همکاری سیاسی و اقتصادی علاقه مند هستند، زیرا افغانستان برای آنها فرصتهای استراتژیکی برای مسیرهای تجاری و ترانزیتی که آسیای مرکزی و جنوبی را به هم متصل می کنند، فراهم می کند.
قرقیزستان و تاجیکستان به دلیل وجود شبکه عظیم برق CASA-1000 که به دو کشور اجازه می دهد برق را به افغانستان و پاکستان صادر کنند، به افغانستان علاقه دارند. ازبکستان امید دارد که افغانستان با دسترسی به بنادر کراچی پاکستان برای مقاصد تجاری و ترانزیتی، به این کشور برای حل معضل عدم دسترسی به دریا کمک کند. ترکمنستان همچنین به یک افغانستان باثبات علاقمند است، زیرا پروژه خط لوله گاز تاپی (ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند) امکان ورود ترکمنستان را به بازارهای بزرگ جدید و تنوع بخشیدن به صادرات منابع انرژی فراهم میآورد. بنابراین، به نفع تمام این کشورهای آسیای مرکزی است که دائما با طالبان تعامل داشته باشند و ثبات رژیم خود را تامین کنند.
روسیه ضامن اصلی امنیت آسیای مرکزی است و چین نیز که در حال تقویت حضور نظامی خود در منطقه است، با طالبان برای کنترل بهتر اوضاع همکاری میکند. البته برای چنین مشارکت و حمایتی، طالبان قول میدهند سازمانهای تروریستی را از افغانستان بیرون برانند و از انجام اقدامات تروریستی از خاک افغانستان جلوگیری کنند.
روسیه دارای دو پایگاه نظامی در قرقیزستان و تاجیکستان است. چین، در واقع، یک پایگاه نظامی در تاجیکستان دارد. پایگاه دوم در حال حاضر در حال ساخت است. این تدابیر شدید امنیتی برای زمانی در نظر گرفته شدهاند که طالبان به وعدههای خود عمل نکنند و در را برای سازمانهای تروریستی به منظور انجام حملات در آسیای مرکزی باز کنند. تجربه قبلی نشان میدهد که اهریمن سازی طالبان و دوری از افغانستان، احتمالا تأثیر منفی قابل توجهی بر وضعیت امنیتی خواهد داشت. این بار کشورهای آسیای مرکزی با حمایت قدرتهای منطقهای تصمیم به همکاری با طالبان گرفته و فرصتی را برای خود ایجاد کردهاند تا تهدیدهای تروریستی ناشی از افغانستان را کاهش دهند. این یک حرکت عملگرایانه و امیدوارکننده است که باید آسیب پذیری منطقه را در برابر حملات تروریستی کاهش دهد .
نتیجه گیری و توصیهها
در نهایت میتوان گفت هنوز زود است که زنگ را به صدا درآوریم و ادعا کنیم که تسلط طالبان بر افغانستان لزوما منجر به افزایش بیسابقه فعالیتهای تروریستی در آسیای مرکزی خواهد شد. به نظر میرسد که سازمانهای تروریستی مستقر در افغانستان که توانایی انجام حملات تروریستی را دارند، تحت کنترل طالبان هستند. طالبان قصد ندارند با حمایت از حملات تروریستی در آسیای مرکزی موقعیت و روابط خود را با همسایگان شمالی خود به خطر بیاندازند.
تعامل سیاسی و اقتصادی با طالبان نتایج مثبتی را از نظر برقراری ارتباط با بازیگر اصلی کشور و تمدید ضمانتهای طالبان برای سرکوب سازمانهای تروریستی مختلف به همراه خواهد داشت. بنابراین، قدرتهای آسیای مرکزی و منطقهای در حال مبادله تعهدات اقتصادی در قبال تضمین های امنیتی طالبان هستند.
تنها عاملی که احتمال حملات تروریستی را افزایش میدهد، ناکارآمدی سیاستهای مستمر دولتهای آسیای مرکزی برای مبارزه با رادیکالیسم و افراطگرایی خشونتآمیز است. این مشکل به اشتباه تشخیص داده شده و بنابراین سالها سوء مدیریت شده است. مقامهای آسیای مرکزی به جای مقابله با فساد گسترده، افزایش شفافیت و پاسخگویی و استفاده از شیوه های حکمرانی فراگیر و مشارکتی، به نقض حقوق بشر، محدود کردن آزادی های مدنی و به حاشیه راندن اقلیت های قومی ادامه می دهند.
در این راستا، کشورهای آسیای مرکزی باید به توصیههای زیر توجه کنند:
- بازنگری راهبردهای ملی برای پیشگیری و مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز. مکانیسمهای فعلی مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز تا حد زیادی از واقعیت و محرکهای افراطگرایی خشونتآمیز جدا هستند.
- ادامه تعامل و همکاری سیاسی و اقتصادی با طالبان. این امر با اعمال فشار برای حفظ کنترل شدید بر سازمانهای تروریستی مرتبط با آسیای مرکزی، امکان نظارت بر وضعیت امنیتی را فراهم میآورد.
- اتخاذ یک سیاست امنیتی بر اساس این واقعیت که طالبان یک گروه شورشی نظامی است که تجربه حکومت صلح آمیز و باثبات طولانی مدت را ندارد. ممکن است رهبران آن در بیست سال گذشته متحول شده باشند و خواستار یک حکومت صلح آمیز باشند، اما بدنه اصلی آن متشکل از شبه نظامیان جنگ زده است و قلمروی آن پر از سازمانهای تروریستی است که اعضای آن هیچ کاری جز جنگیدن انجام ندادهاند. این برای کشورهای آسیای مرکزی، به معنای تقویت گشتهای مرزی و گسترش قابلیتهای آژانسهای ملی مبارزه با تروریسم است.
مترجم : موسسه مطالعات راهبردی شرق، الهام چرمگی