نویسندگان:
- اولگ بارابانف: مدیر برنامه در باشگاه گفتگو والدای؛ استاد آکادمی علوم روسیه؛ استاد دانشگاه MGIMO
- تیموفی بارداچف: مدیر برنامه در باشگاه گفتگو والدای؛ سرپرست علمی مرکز مطالعات جامع اروپایی و بین المللی؛ و مدرسه عالی اقتصاد
- یاروسلاو لیسوولیک: مدیر برنامه در باشگاه گفتگو والدای؛ عضو کمیته برتون وودز
- فئودور لوکیانوف: سرپرست تیم نگارش، مدیر تحقیقات باشگاه گفتگو والدای؛ سردبیر مجله روسیه در امور جهانی؛ رئیس هیئت رئیسه شورای سیاست خارجی و دفاعی؛ استاد پژوهشگر دانشکده عالی اقتصاد
- آندری سوشنتسوف: مدیر برنامه باشگاه گفتگو والدای؛ رئیس دانشکده روابط بین الملل دانشگاه MGIMO
- ایوان تیموفیف: مدیر برنامه در باشگاه گفتگو والدای؛ مدیر برنامه های شورای امور بین الملل روسیه
ادامه:
پروژههای بزرگ فرا منطقهای غرب
فروپاشی امپراتوریهای اروپایی در سالهای ۱۹۱۸-۱۹۹۱ منجر به ظهور بسیاری از دولتهای کوچک و متوسط بدون منابع قدرت یا فناوری برای حمایت از توسعه مستقل شد، که تقاضا برای «خدمات» ارائهشده توسط ابرقدرتها به عنوان حامیان مالی را برانگیخت. در نیمه دوم قرن بیستم، جامعه بین المللی شاهد ظهور گروهی از رهبران از نظر جمعیتی مانند چین، هند، برزیل، اندونزی، ترکیه، ایران، آفریقای جنوبی و چندین نفر دیگر بود. با این حال، تا اوایل قرن بیست و یکم، همه دولت های نوظهور، به طور رسمی یا واقعی، در حوزه نفوذ ابرقدرت ها، ابتدا دو تا از آنها، و سپس تنها یکی، باقی ماندند.
اجازه دهید یک بار دیگر موضوع را روشن کنیم: وضعیت یک ابرقدرت، تنها به دولتی اعطا میشود که تعداد قابل توجهی از کشورها توانایی خود را برای غلبه بر چالشها و بقا در یک محیط بینالمللی پر هرج و مرج با آن دولت یکی کنند. میتوان گفت این یک نظم جهانی امپریالیستی است، اما اقتدار از طریق مجموعهای از ابزارها اعمال میشود که که تبعیت از مرکز را در مقابل اجبار بدوی به یک انتخاب ارجح تبدیل میکند و چنین تبعیتی را عملاً تنها گزینه موجود میسازد.
روسیه یک مثال است. پس از از دست دادن نقش سیستم ساز خود در سال ۱۹۹۱، روابطش با غرب بر این باور استوار بود که منفعت روسیه به مشارکت در یک سیستم بین المللی غرب محور بسیار مهمتر از منافع مسکو در تضمین امنیت خود است. همه، به ویژه در غرب، به این شرایط عادت کردند و آن را بدیهی تلقی کردند. از این رو، ماهیت تقریباً انقلابی وقایعی که در سال ۲۰۲۲ رخ داد، زمانی که روسیه به اولین قدرت بزرگ تبدیل شد که با هدایت ایده های خود در مورد امنیت و انصاف، ترجیح داد مزایای «صلح جهانی» ایجاد شده توسط تنها ابرقدرت (ایالات متحده) را کنار بگذارد. کرملین این مزایا را بسیار خطرناک میدانست، زیرا ادغام سیاسی و اقتصادی در سیستم وابستگی متقابل جمعی، محدودیتهای بیش از حدی را بر آزادی عمل هر دولت خاص اعمال میکند.
سابقه روابط روسیه با غرب در تصمیماتی که می گیرد منعکس میشود، اما این موضوع برای سایر کشورها نیز نگران کننده شده است. با مسدود کردن ذخایر طلا و ارز خارجی روسیه، آمریکاییها یک واکنش زنجیرهای از تردید را در مورد ماهیت جهانی اقتصاد جهانی و امنیت داراییهای مالی کشورها در بازارهای بینالمللی ایجاد کردند.
تلاشهای بیرحمانه برای از بلوکه کردن دارایی روسیه، از جمله املاک خصوصی، در خارج از کشور نشان داد که حوزههای قضایی غربی، در صورت لزوم، میتوانند بر اساس مصلحتهای سیاسی به جای قانون هدایت شوند. سایر کشورها با نگاهی به روسیه، به این فکر افتادند که باید بیخطرتر باشند و برای محافظت از داراییهای مالی خود اقدام کنند.
ایالات متحده متوجه شد که سهمش در این بازی با روسیه قابل مقایسه و حتی بیشتر است. آینده دلار به عنوان ارز ذخیره کلیدی جهان در خطر است و دلار رگ حیاتی اقتصاد جهانی در دهه های گذشته بوده است. بر اساس منطق اقتصاد جهانی، تولیدکنندگان کلیدی منابع و کالاها – روسیه و چین – کالاهای فیزیکی خود را با ارز ایالات متحده مبادله کردند و آن را در بانک های غربی نگهداری کردند اما نه به منظور بلوکه شدن آنها.
کشورهایی که تعداد تحریم های اعمال شده بر آنها زیاد است:
تعداد تحریم های بین المللی اعمال شده در سراسر جهان تا تاریخ ۱۲ اکتبر ۲۰۲۲ بر اساس کشور هدف
کشورهایی که برای استقلال سیاست خارجی خود ارزش قائلاند با این سوال روبرو هستند که دقیقاً کجا و به چه شکلی باید مازاد منابع خود را ذخیره کنند. آیا آنها را در اوراق خزانهداری آمریکا سرمایهگذاری کنند یا آنها را بانکهای غربی بسپارند؟ یا سرمایهگذاری آنها در داراییهایی مستقل، صرف نظر از اینکه دارای چه سیاست خارجی یا داخلی هستید، قمار بهتری است؟ اگر مورد دوم انجام شود، این روند ایجاد مکانیسمهای جایگزین را تحریک میکند، که به نوبه خود نظم تحمیلی ابرقدرتها را بیشتر از بین میبرد.
تقاضای ضد انحصاری
اختلالات در بنیان اقتصادی نظام جهانی بارزترین جلوه بحران ابرقدرت ها بود.
کارآیی، رقابت آزاد، قوانین اقتصادی منطقی، شفافیت شرکتها، پایداری و موقعیتهای پیشرفته اقتصادهای غربی – همه این شعارهای دهه ۱۹۹۰ – نتوانستند آزمون را تاب بیاورند. با شروع دهه ۲۰۰۰، اقتصاد جهان به طور فزایندهای با بحران های قدرتمندی با کانون های جایگزین در ایالات متحده و اروپا مواجه شد. باتوجه به این سابقه، کشورهای در حال توسعه تلاش های خود را برای ایجاد مکانیسم های کمک متقابل خود تشدید کردند تا از اقتصادهای جنوب جهانی در برابر امواج بحران ناشی از کشورهای پیشرفته محافظت کنند. بر یک نکته تأکید کنیم: کشورهای پیشرفته ای که قرار بود منافع جهانی را برای نظام جهانی به ارمغان بیاورند، به منبع خسارات خطرناک تبدیل شدند.
بحران وام مسکن در سال ۲۰۰۸، یک فاجعه کاملاً دست ساز آمریکایی، اولین و قوی ترین بحرانی بود که در چند دهه گذشته در جهان توسعه یافته رخ داد. بدهی رو به رشد خانوارها با افزایش نرخ بهره سیستم فدرال رزرو تشدید شد. سقوط قیمت املاک و مستغلات و فروپاشی بازارهای مالی منجر به رکودی در مقیاس بزرگ و افت اقتصاد جهانی شد. به دنبال آن بحران بدهیهای دولتی کشورهای اروپایی به وجود آمد. بدتر از آن، بدهی ملی چندین کشور اتحادیه اروپا به مراتب از مرز بحرانی ۱۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی فراتر رفت. آمارهای مالی غیرشفاف در تعدادی از کشورهای اتحادیه اروپا و خروج سیستماتیک آنها از قوانین بودجه تعیین شده قبلی، نقش مهمی در ایجاد این بحران داشت.
تلاش برای دستیابی به آزادی تجارت در مقیاس جهانی نیز شکست خورد. در عوض، در چند دهه گذشته، اقتصاد جهان با پدیده رو به رشد حمایت گرایی مواجه شده است. سازمان تجارت جهانی (WTO) در برابر تشدید محدودیتها از جمله تحریمها توسط کشورهای پیشرفته درمانده است. به دلیل امتناع ایالات متحده از انتصاب قضات جدید در هیئت استیناف، هیئت حل و فصل اختلاف سازمان تجارت جهانی (DSB) چندین سال است که نمی تواند به درستی کار کند. تا حدودی، موقعیت آن را می توان با این واقعیت توضیح داد که آمریکایی ها به طور فزایندهای در DSB در برابر پسزمینه حمایت گرایی رو به رشد و از دست دادن رقابت در صنایع سنتی شکست میخوردند.