تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ 11 شوال 1445 Friday, 19 April , 2024

چگونه اوکراین صحنه منازعات قدرت‌های بزرگ شد

  • ۰۴ فروردین ۱۴۰۱ - ۶:۵۷
چگونه اوکراین صحنه منازعات قدرت‌های بزرگ شد
کم کم جنگ روسیه در اوکراین به سی ام روز خود نزدیک می‌شود وهیچ دورنمای روشنی برای پایان این جنگ وجود ندارد. از همان ابتدای حمله روسیه به اوکراین این سئوال اساسی در محافل تحلیلی مطرح بود و هست. براستی چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟

 حسن بهشتی پور: کم کم جنگ روسیه در اوکراین به سی ام روز خود نزدیک می‌شود وهیچ دورنمای روشنی برای پایان این جنگ وجود ندارد. از همان ابتدای حمله روسیه به اوکراین این سئوال اساسی در محافل تحلیلی مطرح بود و هست. براستی چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟ چه عواملی موجب شد که پس از ۱۲ قرن رابطه نزدیک بین مردم روسیه و اوکراینی‌ها، این کشور صحنه منازعه بین قدرت‌های بزرگ جهان شود؟ برای پاسخ دادن به این پرسش اساسی باید به سه عامل مهم بیش از سایر عوامل توجه کنیم.


۱- مشکلات هویت سازی و همبستگی ملی
پس از استقلال جمهوری‌های برجای مانده از شوروی، موضوع هویت ملی و تشکیل یک دولت مقتدر به یکی از مهم‌ترین و ضروری‌ترین مسائل بنیادی این کشور‌ها تبدیل شده بود. زیرا با فروپاشی حکومت اقتدارگرای شوروی باید نظام جدیدی در کشور‌های تازه به استقلال رسیده شکل می‌گرفت که بتواند یک هویت ملی برای ساکنان کشور بر اساس پیوند‌های هویتی مانند سرزمین مشترک، فرهنگ و آداب و رسوم ملی، تاریخ و سرنوشت مشترک در بین اکثریت مردم تعریف و یا ایجاد کند.

اوکراین هم به عنوان دومین کشور بزرگ بعد از روسیه با این مساله مهم هویتی روبرو بود. در نظام شوروی با وجود به رسمیت شناختن تفاوت‌های نژادی و قومی بین مردم، به شدت برای شکل دادن به آنچه که “انسان شوروی” می‌نامیدند؛ تبلیغ و ترویج می‌شد. در نتیجه این سیاست در عمل تعلقات زبانی و قومی با آنکه معیاری برای تشکیل جمهوری‌های مختلف ظاهرا متحد در درون شوروی شده بود؛ اما در عمل این تعلقات برای ساختن هویتی جدید تحت عنوان “انسان شوروی” قربانی می‌شدند.

در نتیجه اجرای این سیاست سرکوبگرانه ملی، پس از ۷۲ سال نه تنها هویت ساختگی “انسان شوروی” شکل نگرفت؛ بلکه هویت‌های قومی و زبانی هم که در درون جمهوری‌های ۱۵ گانه به شدت تحت تاثیر سیاست “روس سازی” قرار داشت، تضعیف شد؛ بنابراین پس از اعلام استقلال و تشکیل ۱۵ کشور با آنکه مرز‌های جغرافیایی از قبل مشخص بود و هیچ مشکلی در مرز‌های بین المللی این کشور‌ها بوجود نیامد، اما روند هویت سازی در اغلب این کشور‌ها با مشکل روبرو شد. این مساله برای اوکراین طی سه دهه گذشته همچنان مساله ساز بوده و هست. البته مشکلات اقتصادی و تبعیض که بعد از این توضیح داده می‌شود به همراه نادیده انگاری ضرورت همبستگی ملی از سوی دولت‌های ناکار آمد بعد از استقلال این کشور در سال ۱۹۹۱ مزید بر علت شده است.


۲- اختلاف‌های درونی و دوگانگی ملی بستر مداخله خارجی
از سال ۲۰۰۴ تعارض‌های درونی بین اوکراینی‌هایی که در غرب این کشور زندگی می‌کنند و عمدتا با اقتصاد کشاورزی محور، روزگار خود را می‌گذرانند؛ با اوکراینی‌هایی که در شرق این کشور بر محور صنعت و تجارت، اقتصاد خود را سامان داده اند؛ به صحنه سیاسی کشیده شد. اکثر مردم غرب اوکراین به دلیل آنکه سال‌ها خود را محروم‌تر از ساکنان شرق اوکراین می‌دیدند انگیزه لازم را برای شورش بر سر کسانی که مسئول چنین تبعیضی می‌دانستند، پیدا کردند. میدان اصلی شهر کی اف پایتخت این کشور صحنه تظاهرات گسترده‌ای شد که بعد‌ها به آن انقلاب نارنجی لقب دادند.
درواقع آمریکا و متحدانش از بستر نارضایتی موجود در اوکراین به نفع خود بهره برداری کردند و با حمایت مستقیم از طرفدران غربگرای خود یعنی آقای یوشچنکو و خانم تیموشینکو معروف به ملکه گازی، یاناکویچ رئیس جمهوری روس گرای این کشور را مجبور به کناره گیری از قدرت کردند.

آمریکا از سال‌ها قبل بر اساس تاکیدی که برژینسکی نظریه پرداز معروف این کشور داشت تلاش کرد از این اختلاف داخلی برای به قدرت رساندن یک دولت غرب گرا در کی اف استفاده کند تا بین روسیه و اوکراین که ۱۲ قرن با هم متحد بودند، جدایی بوجود آورد. زیرا آن‌ها می‌دانستند اتحاد روس‌ها و اوکراینی‌ها در دو جنگ معروف علیه ناپلئون امپراتور فرانسه و هیتلر، آن‌ها را پیروز میدان کرده بود.
مقدمه جدایی روسیه از اوکراین، ایجاد و دامن زدن به اختلاف‌های بین شرق و غرب اوکراین بود. ساکنان بخش غربی اوکراین به دلیل پیوستگی‌های بیشتری که با لهستان همسایه خود داشتند تصور می‌کردند می‌توانند با پیوستن به اتحادیه اروپا، تجربه موفق لهستان را پس از سقوط حکومت کمونیستی طرفدار مسکو، تکرار کنند. غافل از اینکه لهستان بدون روسیه می‌توانست به راحتی مسیر خود را با اتحادیه اروپا دنبال کند؛ اما اوکراین به دلایل مختلف پیوند عمیق تاریخی، اجتماعی و اقتصادی با روسیه داشته و دارد و نمی‌تواند بدون داشتن رابطه‌ای مسالمت آمیز با روسیه، روابط خوبی با غرب برقرار سازد. اما آمریکا و انگلیس بر اساس نقشه بلند مدتی که برای روسیه و اوکراین دارند از اختلاف‌های بخش شرق اوکراین که عمدتا طرفدار نزدیک شدن به روسیه هستند با بخش غرب که مایل به رابطه بهتر با اتحادیه اروپا و امریکا هستند، استقبال کرده و با همه امکانات خود در دو دهه اخیر بر آتش این اختلاف‌ها هیزم ریختند. روسیه در واکنش به ایجاد این اختلاف‌ها در ظاهر بر تامین حقوق روس تبار‌های اوکراین که بیش از هفت میلیون هستند تاکید دارد و با تمهیداتی که به کار گرفت توانست یاناکویچ را بار دیگر در سال ۲۰۱۰ به قدرت باز گرداند. اما روند اختلاف‌های داخلی به دلیل سیاست‌های غلط یاناکویچ بازهم افزایش پیدا کرد و اینبار در سال ۲۰۱۴ مقاومت یاناکویچ برای نپیوست به توافق همکاری گمرکی با اتحادیه اروپا موجب شد باردیگر اختلاف‌های داخلی بالا بگیرد و آمریکا و متحدانش مجددا فرصت پیدا کردند زمینه را برای سرنگونی دولت یاناکویچ روس گرا فراهم کنند.

اینکه در روسیه بر ماجرای کناره گیری یاناکویچ از قدرت مُهر کودتا زده می‌شود نادیده گرفتن این واقعیت است که در عمل حتی دادگاه عالی قانون اساسی اوکراین بالاترین مرجع رسیدگی به اختلاف‌ها هم به دلیل تخلفات آشکار یاناکویچ و سوء استفاده از قدرت، رای به برکناری او در سال ۲۰۱۴ داد. ضمن آنکه از آن زمان تاکنون دو دوره انتخابات جدید ریاست جمهوری زیر نظر سازمان‌های بین المللی در اوکراین برگزار شده است. روسیه برای آنکه به طرف غربی نشان دهد حاضر به از دست دادن اوکراین نیست در همان سال ۲۰۱۴ از فرصت استفاده کرد و با اشغال کریمه و برگزاری یک همه پرسی کاملا مدیریت شده این شبه جزیره استراتژیک واقع در شمال دریای سیاه را از اوکراین پس گرفت و ضمیمه خاک خود کرد. علاوه بر آن با حمایت نظامی از دو استان جدایی طلب لوهانسک و دونتسک در شرق اوکراین زمینه را برای تجزیه اوکراین فراهم کرد.


۳- موقعیت ژئوپلیتیک اوکراین در شرق اروپا
بطور کلی این درس بزرگ پیش روی برای همه کشور‌ها در طول تاریخ بوده و هست که اختلاف‌های داخلی زمینه ساز مداخله قدرت‌های خارجی سلطه گر می‌شوند. این مساله بویژه برای کشور‌هایی که در موقعیت ژئوپلیتیک قرار دارند، دوچندان طمع برانگیز است؛ بنابراین اوکراین هم به دلیل نقش مهمی که در چند قرن به عنوان خط حائل بین روسیه و غرب ایفاء کرده و بخاطر جایگاه مهم آن در پیوند جنوب از سمت دریای سیاه به شمال در دریای بالتیک از طریق روسیه سفید و شرق اروپا با غرب روسیه داشت، محلی برای طمع ورزی قدرت‌های سلطه جو بوده و هست.

هر زمان دولتی مستقل در کی اف حاکم بوده و به اصول بازی در بین قدرت‌ها احترام گذاشته توانسته است اوکراین را از گزند حوادث دور کند. اما زمانی که به دلیل بی تدبیری و ماجراجویی دولت‌های حاکم سیاست نزدیک شدن به روسیه و یا آمریکا و اروپا از طریق حذف رقیب در پیش گرفته شده است، نتیجه آن رودرویی بیشتر بین سه جریان حاکم در اوکراین شده است.
اول ملی گرا‌ها که تمایلات راست افراطی دارند. دوم روس گرا‌ها که مایل به پیوستن به روسیه هستند؛ و سوم غرب گرا‌ها که سیاست نزدیک شدن و عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو را دنبال می‌کنند.

به نظر می‌رسد هر سه جریان بدون توجه به واقعیت‌های ژئوپلیتیک اوکراین در عمل سیاست بیطرفی فعال را که می‌تواند نجات بخش این کشور باشد، کنار گذاشتند. آن‌ها از این واقعیت که برقراری موازنه مثبت در روابط با روسیه و غرب غافل شدند و کشور خود را زمین بازی قدرت‌های بزرگ قرار دادند.


نتیجه:
برخلاف آنچه که در ایران مرتبا روایت یکسویه از به اصلاح انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین تبلیغ و ترویج می‌شود، این واقعیت مهم نادیده انگاشته می‌شود که در مرحله نخست سیاست‌های غلطی که از سوی دولتمردان این کشور‌ها در قبال مردم کشورشان در پیش گرفته می‌شود، بستر ساز مداخله قدرت‌های سلطه گر در این کشور‌ها است. اگر امروز روسیه به خود اجازه می‌دهد که به کشور همسایه خود یعنی اوکراین باوجود رابطه عمیق ۱۲ قرن گذشته حمله کند؛ عامل مهم آن صرفا تحریکات امریکا و انگلیس نیست، بلکه پیش از همه آن‌ها سیاست‌های غلط دولتمردان اوکراین در دو دهه گذشته بوده که درعمل تبعیض، نابرابری، فقر و بی عدالتی بیشتر را برای مردم این کشور در بخش غربی آن بوجود آورد. درنهایت این نارضایتی به گسستگی ملی بین شرق و غرب اوکراین انجامید و مخدوش شدن تمامیت ارضی و استقلال این کشور را در پی داشت. بطور خلاصه می‌توان درس‌های بزرگ جنگ روسیه در اوکراین را برای همه کشور‌ها در پنج مورد زیر خلاصه کرد:

۱- از هر گونه اقدامی که موجب خدشه دار شدن همبستگی ملی می‌شود احتراز کنند. اگر دولتمردان اوکراین به این همبستگی ملی بهاء کافی می‌دادند از همان سال ۲۰۱۴ می‌توانستند بر اساس توافق مینسک ۲ مشکلات را حل کنند.

۲- به قوانین حاکم بر بازی بین قدرت‌های بزرگ توجه نمایند و بهانه‌ای برای تبدیل شدن کشور به زمین بازی آن‌ها ایجاد نکنند. همچنانکه آمریکا و انگلیس از شرایط بوجود آمده در اوکراین به عنوان زمین بازی برای مواجهه با روسیه بهره گرفتند.

۳- برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور باید تنها به قدرت و پشتیبانی مردم اتکاء داشت و هرگونه اتکاء به قدرت‌های خارجی درنهایت محکوم به وجه المصالحه قرار گرفتن برای تامین منافع قدرت‌های سلطه جو خواهد شد.

۴-شناخت دقیق جایگاه و برآورد صحیح از امکانات کشور در نظام بین الملل و در تعارض قرار ندادن منافع خود با منافع قدرت‌ها زمینه ساز استقرار ثبات و امنیت کشور خواهد بود. اشتباه بزرگ روسیه در براورد غلط امکانات خود و دیگران و نیزتمایلات توسعه طلبه پوتین در شروع جنگ نقش کلیدی داشت. اوکراین نیز در به رسمیت نشناختن امنیت و منافع کشور همسایه مرتکب خطای تاریخی شد.

۵- به نظر می‌رسد جنگ روسیه علیه اوکراین پس از گذشت سه دهه از استقلال این کشور احساس تعلق به جغرافیایی به نام اوکراین را درون مردم این کشور بیدار کرد و بار دیگر نشان داد انگیزه برای تشکیل هویت اوکراینی در برابر روسیه واقعیت ملموس دارد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

نویسنده

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=4781
  • نویسنده : حسن بهشتی پور
  • منبع : دیدار
  • 846 بازدید

برچسب ها