پس از حدود دستکم چهار ماه از سقوط حکومت جمهوری و متلاشی شدن ارتش افغانستان، گزارشهایی از وضعیت نامطلوب، بازداشت، قتل و شکنجه آنها توسط سازمان استخبارات پاکستان (ISI) و طالبان منتشر شده است.
پس از خروج نظامیان آمریکایی و سقوط حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و با به قدرت رسیدن طالبان، نظامیان پیشین ارتش این کشور که طی دو دهه در سنگرهای داغ نبرد در نقاط مختلف افغانستان علیه جنگجویان طالب جنگیده بودند، به یکباره خلع سلاح و متواری شدند.
شمار این نظامیان بنابر اعلام رسمی دولت افغانستان، بیش از سیصد هزار (۳۰۰۰۰۰) قوای مسلح شامل ارتش، پلیس و سازمان های اطلاعاتی بودند که پس از سقوط دولت و خلع سلاح در وضعیت نامعلومی قرار گرفتند.
این در حالیست که هیبت الله آخوند، رهبر طالبان در روزهای پس از ورود اعضای این گروه به کابل، فرمانی را مبنی بر عفو عمومی اعلام کرد که شامل تمام قوای مسلح ارتش پیشین افغانستان نیز می شد. در این فرمان، رهبر مذهبی طالبان از اعضای این گروه خواسته بود تا تمام کسانی که طی بیست سال گذشته علیه آنها جنگیده و یا فعالیتهای اطلاعاتی کرده بودند، مورد عفو قرار گرفته و از سوی نظامیان طالبان مورد بازداشت و پیگرد قرار نگیرند.
به دلیل تعدد فرماندهی و چند دستگی اعضای طالبان، این فرمان در عمل بصورت کامل اجراء نشد. شبکه حقانی به عنوان بخشهایی از پیکارجویان که در واقع عضو رسمی گروه طالبان نیستند و صرف به عنوان یک شبکه همکار این گروه طی بیست سال جنگیده بودند، این فرمان را در اکثر موارد نقص کرده و اقدام به دستگیری، بازداشت و شکنجه نظامیان پیشین ارتش افغانستان کردند.
این عمل شبکه حقانی، موجب وحشت بیپایانی در میان افسران ارتش پیشین شده است، طوری که آنها نمی توانند در کابل و سایر شهرهای کلان افغانستان به زندگی ادامه دهند و مجبور به ترک افغانستان برای نجات جان خود شده اند.
جمعی از افسران و صاحب منصبان ارتش پیشین که از افغانستان فرار کرده و به پاکستان رفته اند، نیز وضعیت به مراتب بدتری را تجربه کرده اند. آنها روایت میکنند: به دلیل همکاریهای نزدیک شبکه حقانی در افغانستان و اداره امنیت ملی پاکستان (ISI)، تعداد زیادی از افسران و ژنرال های پیشین در شهرهای مختلف پاکستان بازداشت، شکنجه و زندانی شده اند. وقتی پروسه تخلیه افغانستان شروع شد، مشاوران آمریکایی از افسران و ژنرال های عالیرتبه حکومت پیشین خواستند تا به اسلام آباد پایتخت پاکستان بروند و خود را به سفارت آمریکا برسانند. استخبارات پاکستان اما از این فرصت استفاده کرده و تعداد زیادی از افسران عالی رتبه امنیت ملی و ارتش افغانستان را بازداشت کرده و مورد تحقیق قرار داده است.
مجیب الرحمن (اسم مستعار) که یکی از افسران شناخته شده ارتش پیشین افغانستان بود و به تازگی از بند سازمان اطلاعاتی پاکستان آزاد شده و اکنون در کشور ثالثی به سر میبرد، در گفتگو با «انتخاب»، ماجرای بازداشت خود در پاکستان را چنین روایت میکند: «دو روز قبل از سقوط کابل، از دفتر مشاور امنیت ملی به «قول اردو»ی (…) تماس گرفته شد و از نظامیان خواستند، علیه طالبان نجنگند تا توافقات سیاسی منعقد شده در قطر به اجراء گذاشته شود. ما بر اساس این دستور از حمله به طالبان خود داری کردیم و جنگجویان این گروه وارد شهرها شدند. آنها به درب ورودی «قول اردو» (کمپ ارتش که در آن بالاتر از بیست هزار ۲۰۰۰۰ نظامی حضور دارند.) آمدند و از ما خواستند تا تسلیم شویم و سلاحهای خود را به آنها بدهیم. ما نپذیرفتیم و امتناع کردیم. دوباره از دفتر مشاور امنیت ملی تماس گرفته شد که «قول اردو» را تسلیم کنید و به خانههای خود بروید. ما از وزارت دفاع ملی، درخواست دستورالعمل کردیم، اما هیچ جوابی نشنیدیم. در یک بلاتکلیفی مطلق بسر میبردیم و از دفتر مشاور امنیت ملی مدام پیامهای تهدیدآمیز مبنی بر لزوم تسلیم به ما فرستاده میشد.»
این افسر پیشین ارتش افغانستان در ادامه میافزاید، وقتی اطلاع یافتند که والیان، تمام ولایات کشور را بنابر سفارش دفتر مشاور امنیت ملی بدون درگیری به طالبان واگذار کرده اند و آنها آخرین نظامیانی اند که در افغانستان سلاح خود را به زمین نگذاشته و به جنگجویان طالب تسلیم نشده اند، ناگزیر شدند تا از روند کلی پیروی کرده و سلاحها، تجهیزات نظامی و تمام امکانات موجود در این کمپ نظامی را به طالبان واگذار کنند.
وی خاطر نشان میسازد: «با اشک و اندوه سلاح بر زمین گذاشته و با سرافنکندگی تمام به خانههای خود رفتیم. من افسر نامداری بودم و جنگهای زیادی را علیه طالبان در ولایات مشرقی و جنوبی افغانستان رهبری کرده بودم. مطمئن بودم که دیگر در افغانستان زنده نمیمانم. لذا، تصمیم گرفتم تا افغانستان را ترک کنم. چند روزی خانه خود را تبدیل کردم و در افغانستان باقی ماندم. وقتی فرمان عفو عمومی صادر شد، از مخفیگاه خود بیرون آمده و رهسپار پاکستان شدم».
مجیب الرحمان ادامه میدهد: « به مشاورین آمریکایی که با من کار میکردند ایمیل زدم و از آنها کمک خواستم. پس از تبادله چندین ایمیل که تعداد اعضای خانواده ام و اسامی آنها را خواسته بودند، سر انجام به من پیام دادند که هرچه سریعتر خود را به سفارتهای آمریکا در اسلام آباد، قطر و یا هم کشور دیگری برسانم. تا به آمریکا منتقل شوم. اعضای خانواده ام پاسپورت نداشتند و امکان ویزا گرفتن هم نبود. بالاجبار با خانواده بصورت قاچاقی وارد پاکستان شدم. در یکی از ایالتهای پاکستان به خانه یکی از نزدیکانم رفتم تا برای چند روز استراحت کنیم، چون چیزی نمانده بود که فرزندان کوچکم در مسیر راه قاچاق تلف شوند.»
وی در ادامه میافزاید که افسران سازمان اطلاعاتی پاکستان (ISI) وی را در شهر شناسایی و بازداشت کرده و با خود برای بازجویی به یکی از بازداشتگاههای این شهر بردند. مجیب الرحمن که بیشتر از یک ماه در پاکستان بازداشت و شکنجه شده است، روایت دردناکی را از سفر به پاکستان بیان میدارد: «افراد زیادی از نظامیان پیشین افغانستان هم اکنون در بند اداره استخبارات پاکستان هستند. این اداره حتی اعضای خانواده آنها را نیز بازداشت کرده است و در جریان بازجویی از من نیز خواستند تا محل اقامت خانواده خود را به آنها بگویم. من این کار را نکردم و گفتم که تنها به پاکستان آمده و ام و خانواده ام در افغانستان است.»
این افسر سابق ارتش افغانستان از زندانبانی که برای وی غذا میآورد نقل قول میکند: «در این بازداشتگاه نظامیان زیادی از افغانستان هستند و مثل تو مورد بازجویی قرار میگیرند. مواظب باش هر قدر فشار آوردند محل اقامت اعضای خانواده خود را افشاء نکن که آنها را نیز به اینجا میآوردند.»
مجیب الرحمن تصریح می کند که پس از بازجویی و شکنجههای فراوان سرانجام چند روزی مورد وعظ و نصیحت قرار گرفت و در نهایت پیشنهاد کار با سازمان اطلاعاتی پاکستان (ISI) را دریافت کرده است: «دو راه بیشتر نداری، یا با ما کار می کنی، برایت پول میدهیم، شناسنامه پاکستانی میدهیم، خانه میدهیم، به خانواده تو مصئونیت میدهیم و در افغانستان هم برایت امان نامه میگیریم. یا هم اگر این کار را نکنی، به افغانستان میفرستیم تا طالبان تو را بکشند.»
این افسر سابق ارتش افغانستان، کار با اداره استخبارات پاکستان را قبول نمیکند و در نهایت وقتی به افغانستان دیپورت میشود، از مسیر دیگری خود را به کشور سومی میرساند.
این حکایت تعداد زیادی از افسران و نظامیان پیشین ارتش افغانستان است که یا در داخل این کشور با لباس مبدل و مخفیانه زندگی میکنند و یا هم مجبور شده اند افغانستان را ترک کنند و به کشورهای همجوار بروند.
پی نوشت: اصل این مصاحبه به زبان پشتو (یکی از زبانهای رسمی افغانستان) انجام شده و نگارنده آنرا به فارسی پیاده کرده است.