رضا عطایی، دانشجوی افغانستانی مطالعات منطقهای دانشگاه تهران
مقدمه
از قرائن و شواهد چنین به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از مهمترین کشورهای قدرت منطقهای و حساس به تحولات افغانستان، نتوانست در گرداب رسانهای اتفاقات اخیر این کشور، عملکرد رسانهای مناسب و قابل قبولی از خود نشان دهد، بلکه این ضعف رسانهای و نحوه بازنمایی در مواردی بر ابهامات روابط ایران و افغانستان افزود و چالشبرانگیز هم شد.
نحوه بازنمایی خبری بخش قابل توجهی از رسانهها و خبرگزاریهای جمهوری اسلامی در رابطه با رویدادهای افغانستان که هر روز تعداد قابل توجهی از شهرهای افغانستان به تصرف طالبان در میآمد، بیش از پیش ابهاماتی را در میان افکار عمومی به وجود آورد.
ابهامات در زمینه رابطه و تعامل جمهوری اسلامی با طالبان، میزان و نحوه این ارتباط دو سویه، در این مدت در افکار عمومی و به خصوص فضای شبکههای اجتماعی مورد مناقشه و بحث برانگیز بوده است.
نحوه بازنمایی وضعیت افغانستان در رسانههای ایران به گونهای بوده است که واکنش افکار عمومی افغانستان نیز نسبت به آن برانگیخته شد. مشاور ریاست جمهوری افغانستان با طعنه و کنایه [نقل به مضمون] چنین نوشت که برخی از کشورهای همسایه نقش بلندگوی رسانهای را برای طالبان بازی میکنند.
بسیاری از مردم افغانستان فارغ از قومیت و گرایشهای جناحی و سیاسیشان نیز با چنین نگرشی به موضوع نگریستند که خبرگزاریها و رسانههای ایران به تطهیر و غسل تعمید طالبان میپردازند.
فضای داخلی ایران و جامعه ایرانی نیز در این زمینه تا حدودی دچار حیرت شد. زیرا تصور و شناخت عمومی جامعه از پدیدهای به نام طالبان تا پیش از این، غالبا تیره و منفی بود و نام و یاد طالبان برای یک ایرانی و در خاطرهجمعی ایرانیان پیش از هر چیز یادآور فاجعه مزارشریف و کشتار خبرنگار و دیپلماتهای ایرانی در آنجا بود که به همین مناسبت روز هفدهم مرداد در تقویم جمهوری اسلامی به «روز خبرنگار» نامگذاری شده است. اما رویکرد غالب رسانهای اخیر جمهوری اسلامی در خصوص تحولات افغانستان و طالبان به گونهای بوده است که به تعبیر یکی از کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی؛ بالاخره ما با دیو مواجه هستیم یا فرشته؟
در نوشتار پیش روی به دنبال تحلیل و بررسی رویدادهای اخیر افغانستان به خصوص بررسی موضوع طالبان نیستیم و آن را به یادداشت دیگری واگذار میکنیم، آنچه که در اینجا مد نظر ماست تحلیلی آسیبشناسانه از رویکرد رسانهای و به عبارتی ضعف رسانهای جمهوری اسلامی در بازنمایی، نحوه و چگونگی پردازش تحولات افغانستان میباشد.
از رویکرد منفعلانه تا رویکرد ورود غیرکارشناسانه
با وجود پیوندهای ناگسستنی میان ایران و افغانستان و تاثیرپذیری و تأثیرگذاری دو سویهای که تحولات دو کشور بر یکدیگر دارند، باید اذعان نمود که رسانههای جمهوری اسلامی ایران، اولویت ویژهای برای تحولات افغانستان قائل نشده است و نوعی رویکرد منفعلانه در این زمینه داشته است.
اگرچه در سالهای اخیر برخی از خبرگزاریهای جمهوری اسلامی ایران همانند؛ فارس، تسنیم، شفقنا و ایرنا صفحهای را برای تحولات افغانستان اختصاص دادهاند و یا برنامههایی همچون «وطندار» در شبکه افق و برنامه «شما که غریبه نیستید» در شبکه خبر تولید و پخش شد اما همهی اینها نتوانست آن خلأ چندین ساله و رویکرد منفعلانه در این زمینه را جبران کند.
در همین راستا و در نقد ضعف عملکرد رسانهای جمهوری اسلامی در خصوص تحولات و موضوعات افغانستان، ادعای گزافی نیست که بگوییم ما در سطح جامعه ایرانی با نوعی «فقر شناختی» در قبال افغانستان مواجه هستیم.
طی تحولات اخیر افغانستان که رسانههای ایران به بازنمایی وضعیت افغانستان پرداختند که برای مثال بخشهایی از ولایت (استان) هزارهنشین دایکندی سقوط کرد و یا چند ولسوالی (شهرستان) تاجیکنشین در ولایتهای تخار و قندوز به کنترل طالبان درآمد و یا نقل این گزاره خبری که پشتونهای افغانستان بیشتر در ولایتهای جنوبی افغانستان سکونت دارند. یک مخاطب ایرانی حق دارد با همین یک سوال ساده و ابتدایی مواجه شود که؛ هزاره، تاجیک و پشتون دیگر کیستند و تفاوتشان در چیست؟ از همین مجمل دیگر خود حدیث مفصل عملکرد ضعیف و رویکرد منفعلانه رسانهای جمهوری اسلامی ایران را در رابطه با افغانستان و «فقر شناختی» از آن را بخوانید.
در همین راستا یکی از آسیبهای اساسی رسانههای ایرانی این بوده است که اگر ارتباط و تعاملی هم با افغانستان برقرار کردند بیشتر معطوف به فارسیزبانان آن کشور _عمدتا تاجیکها و هزارهها_ بوده است و بخش قابل توجهی از جامعه افغانستان که پشتونها باشند نادیده گرفته شدهاند. در صورتی که اگر بخواهیم شناخت دقیقی از افغانستان و آنچه این روزها در افغانستان میگذرد، داشته باشیم ناگزیریم که پشتونها را به خوبی بشناسیم؛ شاید کوچکترین دلیل آن، همین باشد که طالبان در بستر قومی پشتون ظهور کرده است و بیشترین اعضای آن پشتونها هستند.
علاوه بر اینها باید به این نکته مهم نیز اشاره نمود که در رسانههای ایران گذشته از رویکرد منفعلانهای که در قبال افغانستان داشتهاند در بسیاری از مواردی هم که ورود کردهاند، بیشتر منجر به تولید انگارهها و کلیشههای منفی در خصوص افغانستان شدهاند که مصداق بارز آن را میتوان در فیلم و سریالهای تلویزیونی ایران میتوان به وضوح مشاهده نمود. (به یادداشت «از شنبه و چهارشنبه تا ایرانیگگ» در سایت ابرار مراجعه شود)
آسیب و نقد دیگری که میتوان در بازنمایی برخی از رسانههای ایران در طی تحولات اخیر افغانستان بدان پرداخت، بیتوجهی به قدرت واژهها در نحوه پرداخت و پردازش اخبار رویدادها میباشد.
استفاده از واژه «فتح» توسط یکی از خبرگزاریهای رسمی جمهوری اسلامی برای سقوط شهرهایی که به کنترل طالبان در آمده بود و یا سرمقالهی یکی از روزنامهها که از تغییر طالبان سخن به میان میآورد، نشان از بیتوجهی رسانههای ایرانی نسبت به ادراک مخاطب و قدرت واژهها دارد.
یکی از پیامدهای این امر آن میشود که این گونه اظهار نظرها و پردازش خبری، تقویتکننده جریانات و حرکتهای ضد ایرانی در افغانستان میشود. برای مثال شمار قابل توجهی از کاربران شبکههای اجتماعی در ایران و افغانستان، در اعتراض به سرمقاله روزنامه مذکور، رسانههای دولتی ایران را متهم به “تطهیر تروریسم” کردند.
آسیب و نقد جدی دیگری که میتوان به رسانههای ایران در خصوص مسائل افغانستان بدان اشاره کرد، استفاده از کارشناسانی است که اطلاعاتشان بعضاً یا نادرست و ناقص است و یا جامع و بهروز نیست. این امر نشان از آن دارد که کار کارشناسی دقیقی در خصوص برنامههای افغانستان در رسانههای ایران انجام نمیشود و صرفا بنا به ضرورت سوژه خبری بدان پرداخته میشود.
جمعبندی
امروزه رسانهها نقش نورافکن را در جامعه بازی میکنند و حکم تیغ دو لبهای تخریبی/ توسعهای را دارند. از همین روی هم باید نسبت به جایگاه و اهمیتشان و هم نسبت به آثار و پیامدهای آنها واقف بود و با نگاه راهبردی بدان نگریست.
با توجه به آنچه از واکاویی عملکرد رسانههای ایران در رابطه با افغانستان ذکر شد، پیشنهاد میشود با توجه به ظرایف و پیچیدگیهای این امر، رسانههای ایرانی با انجام مطالعات عمیق افغانستانشناسی و با تکیه بر پروژههای پژوهشی_تحقیقاتی در خصوص افغانستان و همچنین استفاده از کارشناسان خبره در حوزه افغانستان به مسائل افغانستان ورود پیدا کند.
همچنین رسانههای دو کشور برای ارتقای سطح برنامههای خود از کشور مقابل میتوانند همکاریهای دو جانبه داشته باشند، به خصوص اینکه در این زمینه رسانههای ایرانی میتوانند از ظرفیت «رسانههای خصوصی» در افغانستان نیز استفاده کند.
حضور چند میلیون مهاجر افغان در ایران، به خصوص ظرفیت نخبگی مهاجران، نیز یکی از بهترین فرصتها و ظرفیتهای رسانههای ایرانی در این زمینه میباشد.