تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ 20 رمضان 1445 Friday, 29 March , 2024
اختصاصی

آسیای مرکزی و بحران در اروپا

  • ۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۸:۲۷
آسیای مرکزی و بحران در اروپا
تحولات شگرف در اروپای شرقی ارتباط مستقیمی با چالش‌ها و تهدیدهای اصلی کشورهای آسیای مرکزی و سیاست روسیه در این منطقه استراتژیک مهم ندارد. علاوه بر این، موضوعاتی که در همین چند ماه پیش توجه همگان را به خود معطوف کرده بود - به ویژه سرنوشت افغانستان پس از سقوط رژیم طرفدار غرب در آنجا - به پس‌زمینه منتقل شده است. با این حال، میزان تأثیر غیرمستقیم بحران امنیتی اروپا بر فرآیندهای اصلی منطقه، اگر تعیین کننده نباشد، ممکن است از نظر توانایی کشورها در دستیابی به اهداف توسعه خود و دفع تهدیدهای اصلی برای ثبات آنها، بسیار مهم باشد. آنها را مجبور به تعدیل سیاست‌های خارجی و داخلی می‌کند. از دیدگاه روسیه، این به معنای لزوم توجه به مهمترین فرآیندها و رویدادهای مؤثر بر آسیای مرکزی است و نباید از تأثیر گستردگی و اهمیت برخورد نظامی-سیاسی با غرب غافل شد.

تیموفی بورداچف، مدیر برنامه باشگاه مباحثه والدای روسیه

ایراس – در عین حال، مهمترین ویژگی تأثیر تحولات اروپا بر آسیای مرکزی این است که پیامدهای آن عمدتاً درازمدت خواهد بود. این بدان معناست که دولت‌های کشورهای منطقه اکنون نمی توانند مقیاس این نفوذ را به طور کامل ارزیابی کنند و دقیقاً تعیین کنند که چه چالش هایی به همراه دارد و چه فرصت هایی را به وجود می‌آورد. این امر به طور جدی تصمیم گیری را پیچیده می‌کند و نیاز به محدودیت بیشتری در تعیین اولویت‌ها برای توسعه داخلی و جهت گیری برای جستجوی منابع خارجی دارد. ما نمی‌توانیم با قاطعیت بگوییم که قطع نسبی روابط اقتصادی بین روسیه و غرب چه پیامدهای بلندمدتی بر کشورهای آسیای مرکزی در رابطه با تجارت، توانایی آنها برای حل برخی از مشکلات توسعه اجتماعی-اقتصادی از طریق صادرات نیروی کار به روسیه، ایجاد مسیرهای حمل و نقل و تدارکات جدید و اتصال به مسیرهای موجود دارد.

در عین حال، کشورهای آسیای مرکزی باید عناصری از استراتژی ایجاد شده در دوره تاریخی قبل از بحران اروپا را اجرا کنند و در عین حال بدانند که نتایج نهایی ناگزیر تحت تأثیر آن خواهد بود. یک راه حل جایگزین می‌تواند گذار یا بازگشت به سیاست نزدیکی باشد، اما اکنون همه کشورهای مهم منطقه به دلایل داخلی آماده این امر نیستند. به عبارت دیگر، کشورهای آسیای مرکزی، مانند بسیاری از اعضای جامعه بین‌المللی، در «مه جنگ» و سناریوهای چند متغیره مورد انتظار برای توسعه وضعیت عمومی در فضای بزرگ اوراسیا عمل می‌کنند.

روسیه و چین همچنان نقاط عطف مهم ژئوپلیتیکی منطقه هستند، اما اکنون می‌توانند موقعیت خود را در زمینه توسعه درگیری فزاینده با غرب تغییر دهند. در عین حال، مقیاس نفوذ انباشته شده توسط ایالات متحده و متحدانش در آسیای مرکزی پس از جنگ سرد نیز ممکن است تغییر کند، زیرا مسکو و پکن تغییرات سیاسی کم و بیش تعیین کننده‌ای را در منطقه، که هر دو کشور آن را حیاط خلوت استراتژیک می‌دانند، ایجاد می‌کنند. مسکو و پکن در سال‌های اخیر، نفوذ کشورهای غربی در زیرساخت‌های سیاسی منطقه را عامل اصلی بی‌ثباتی آن در درازمدت، به‌ویژه در ترکیب با مشکلات اقتصادی حل‌نشده، قشربندی اجتماعی، فقر و گسترش رادیکالیسم مذهبی می‌دانند. با این حال، در آینده، توانایی ایالات متحده و متحدان اروپایی آن برای تأثیرگذاری بر وضعیت داخلی کشورهای آسیای مرکزی ممکن است در نتیجه اتخاذ یک سیاست محدودتر توسط دولت‌های محلی منطقه افزایش یا کاهش یابد.

با این حال، تقابل روسیه و غرب پیامدهایی دارد که در میان کشورهای آسیای مرکزی آشکارتر است. اول از همه، این تقابل اگر نگوییم نابودی کامل، اما تضعیف قابل توجه نظم بین المللی پس از جنگ سرد که مبتنی بر باز بودن و اقتصاد بازار آزاد بود، را به دنبال دارد. همه کشورهای آسیای مرکزی در طول تاریخ حاکمیت خود از این واقعیت پیروی کردند که جهان پیرامون خود در چارچوب قوانین و اصول تغییرناپذیری در حال توسعه است که سودمندترین و پذیرفته ترین روش‌های عملی برای انجام تجارت بین المللی، جذب سرمایه گذاری و ایجاد شغل با هدف تقویت ثبات اجتماعی-اقتصادی را ارائه می‌دهد. استراتژی کمربند و جاده چین نیز تا حد زیادی با هدف استفاده از فرصت‌های جهانی شدن بود و کشورهای آسیای مرکزی امیدهای جدی به این روند داشتند.

با این حال، هرگونه تلاش برای حذف کامل کشوری به بزرگی روسیه از فرایند جهانی شدن، به ویژه با توجه به موقعیت آن در تعدادی از بخش‌های تجارت بین‌المللی و سیستم حمل‌ونقل و لجستیک اوراسیا، می‌تواند منجر به تغییرات اساسی شود. نمی‌توان رد کرد که پیامدهای این تغییرات ممکن است به قدری شدید باشد که دولت‌های آسیای مرکزی را ملزم به تجدید نظر در پروژه‌ها و طرح‌هایی کند که اخیراً از نقطه نظر منطق بازار بسیار منطقی به نظر می‌رسید. در عین حال، کشورهای منطقه قادر خواهند بود از مناقشه روسیه و غرب در کوتاه مدت و میان مدت بهره ببرند.

اول از همه، ما در مورد مشارکت شرکت‌های تک تک کشورهای منطقه در ایجاد زنجیره‌های مالی، تجاری و لجستیکی جدید صحبت می‌کنیم که می‌تواند تا حدی خسارات ناشی از جنگ اقتصادی غرب علیه روسیه را جبران کند. همچنین، در هفته‌ها و ماه‌های اول جنگ در اروپای شرقی، روند جابجایی نیروی کار ماهر از روسیه به قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان را مشاهده کردیم که می‌تواند به توسعه فشرده‌تر شرکت‌های با فناوری پیشرفته در این کشورها و شاید حتی ظهور خوشه‌های جدید در این صنعت کمک کند. در صورتی که این مزایای عینی با سرمایه گذاری تکمیل شود، می‌توان روی یک اثر اقتصادی کلی مثبت حساب کرد، که البته برای روسیه نیز مفید خواهد بود، زیرا به طور کلی به ثبات داخلی همسایگان و دوستان خود در مرکز آسیا کمک می‌کند.

در زمینه سیاسی، اکنون می‌توانیم روی این واقعیت حساب کنیم که وضعیت دراماتیک اوکراین که بخش اروپایی اتحاد جماهیر شوروی سابق تجربه کرده است، به عاملی برای تحکیم موقت یا دائمی رژیم‌های سیاسی در کشورهای آسیای مرکزی تبدیل خواهد شد. سرنوشت غم انگیز اوکراین تنها بر اهمیت یک سیاست مستمر دولت سازی با در نظر گرفتن وضعیت ژئوپلیتیک تأکید می‌کند و اکنون همه کشورهای منطقه درجه بالایی از درک این واقعیت را نشان داده اند. در عین حال، ما نمی‌توانیم رد کنیم که مشکلات ساختاری انباشته شده هنوز هم ظاهر شوند و دیر یا زود به تکرار موقعیت‌هایی شبیه به رویدادهای دراماتیک در قزاقستان منجر شوند. دولت در این کشور در لبه پرتگاه قرار داشت و تنها اقدامات قاطع رهبری آن و کمک CSTO باعث شد که جامعه قزاقستان از لغزش به ورطه جنگ داخلی جلوگیری کند.

سازمان پیمان امنیت جمعی و همچنین روابط دوجانبه روسیه و ازبکستان همچنان نقش محوری در توانایی کشورهای منطقه برای دفع تهدیدات تروریستی و نظامی خارجی و داخلی ایفا کرده است. در این راستا، بحران در اروپا به تغییرات قابل توجهی منجر نشده است و بعید است که آینده تأثیر جدی بر توازن کلی قوا داشته باشد. روسیه و چین همچنان قدرت‌های اصلی سیاست خارجی و امنیتی کشورهای آسیای مرکزی هستند. برای ایالات متحده، این منطقه تنها از منظر تعامل دیپلماتیک با مسکو و پکن مورد توجه است. در این راستا، در میان مدت، می‌توان انتظار تشدید تلاش‌های ایالات متحده برای تضعیف ثبات در کشورهای آسیای مرکزی، احتمالاً با اتکای سنتی واشنگتن به رادیکال‌ترین عناصر مذهبی را داشت. به طور خلاصه، می‌توان اذعان کرد که از نظر روابط خارجی روسیه، کشورهای آسیای مرکزی پایدارترین کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق هستند. هیچ دولت یا انجمنی وجود ندارد که برای آن مبارزه با منافع روسیه به عنوان راهبرد اصلی سیاست خارجی باشد. چالش‌ها و تهدیدهای بالقوه برای ثبات در درجه اول به عوامل داخلی مربوط می‌شود و تنها تعامل بین روسیه، چین و کشورهای آسیای مرکزی تعیین می‌کند که این چالش‌ها و تهدیدها در سال‌های آینده چقدر خطرناک خواهند بود.

نویسنده

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=5399
  • نویسنده : تیموفی بورداچف
  • منبع : ایراس
  • 862 بازدید

برچسب ها