تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 18 شوال 1445 Friday, 26 April , 2024

گذشت زمان به ضرر روسیه و به نفع اوکراینی‌هاست

  • ۱۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۴
گذشت زمان به ضرر روسیه و به نفع اوکراینی‌هاست
مسوولان محلي وابسته به روسيه روز پنجشنبه نتايج نهايي «همه‌پرسي الحاق به خاك روسيه» را در چهار منطقه دونتسك، لوهانسك، زاپروژيا و خرسون واقع در خاك اوكراين اعلام كردند و در فاصله كوتاهي پس از اين اعلام نتايج، ولاديمير پوتين رييس‌جمهور روسيه روز جمعه رسما از الحاق اين مناطق به خاك روسيه خبر داد؛ اقدامي كه شرايط را براي پايان جنگ پيچيده‌تر مي‌كند. اين اتفاق در شرايطي رخ داده كه اوكراين موفقيت‌هاي مهمي در بازپس‌گيري برخي مناطق در شرق و جنوب اين كشور به دست آورده است. «اعتماد» در گفت‌وگو با دكتر ولي كالجي، پژوهشگر اوراسيا و عضو شوراي علمي مطالعات ايران و اوراسيا (ايراس) به بررسي تحولات اخير در جنگ اوكراين پرداخته است. اين گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد:

محمدحسین لطف‌الهی

 ‌ دولت روسیه با چه دلایل و چه انگیزه‌هایی تصمیم گرفت که ۴ منطقه خرسون، زاپروژیا، دونتسک و لوهانسک را از طریق برگزاری یک همه پرسی که بسیاری آن را نمایشی می‌خوانند، رسما به خاک خود ملحق کنند؟
اتفاقی که برای این چهار منطقه رخ داد، تکرار اتفاقات و الگوبرداری از حوادثی بود که در سال ۲۰۱۴ در شبه جزیره کریمه رخ داد. در کریمه هم، مارس ۲۰۱۴ در ابتدا درگیری‌های نظامی پیش آمد و پس از این درگیری‌های نظامی که بسیار محدودتر از امروز بود یک همه‌پرسی برگزار شد. روسیه در نتیجه این همه‌پرسی شبه جزیره کریمه را بخشی از خاک خود اعلام کرد و پس از گذشت ۸ سال از آن زمان، مسکو درصدد تکرار این الگو برای ۴ منطقه خرسون، زاپروژیا، دونتسک و لوهانسک برآمد. آنها ادعا کردند که اکثریت مطلق مردم در این مناطق خواهان الحاق به روسیه هستند و نتایج همه‌پرسی مبنی بر حمایت ۹۹درصدی، ۹۸درصدی، ۹۳درصدی و ۸۷درصدی مردم مناطق مذکور را به عنوان دلیلی بر مدعای خود ذکر کردند.
این اقدام روس‌ها از یک‌سو ریشه تاریخی دارد. پوتین و تیمی که امروز بر روسیه حاکمند اوکراین را بخشی از سرزمین تاریخی روس‌ها می‌دانند. اگر بخواهیم نگاهی تاریخی به مساله داشته باشیم باید گفت امپراتوری روسیه تزاری از کی‌یف آغاز شد و کی‌یف اولین پایتخت روس‌ها بود. بعدتر پایتخت به سن‌پترزبورگ منتقل شد و در دوره اتحاد جماهیر شوروی انقلابیون روسیه، مسکو را به عنوان پایتخت برگزیدند. آیین مسیحیت ارتدوکس از اوکراین وارد روسیه شده و روس‌ها از طریق اوکراین مسیحی شدند. علاوه بر این از نظر زبانی هم تفاوت‌های اندکی میان زبان روسی و زبان اوکراینی وجود دارد، بنابراین روس‌ها از نظر تاریخی، دینی و فرهنگی انگیزه‌هایی برای اقدام خود دارند.
از سوی دیگر این انگیزه‌های تاریخی، دینی و فرهنگی با ملاحظات ژئوپلیتیکی و نظامی دریای سیاه و ناتو گره خورده است. اگر روی نقشه نگاهی به مناطقی که در روزهای اخیر به روسیه ملحق شده‌اند داشته باشیم، این مناطق در کنار شبه جزیره کریمه مجموعا ۱۸درصد از خاک اوکراین را تشکیل می‌دهند. الحاق آنها به روسیه، ۶ الی ۸ میلیون نفر به جمعیت روسیه اضافه می‌کند و مقام‌های ارشد روسیه این‌گونه فکر می‌کنند که اگر به هر دلیلی روسیه نتواند به اهداف اولیه خود در اوکراین که تسخیر کی‌یف و تغییر رژیم در اوکراین است دست پیدا کند، این مناطق می‌تواند حائلی میان روسیه و ناتو باشد.
البته باید اشاره کرد که روس‌ها به دلیل واقعیت‌های میدانی در اهداف خود تجدیدنظرهایی داشته‌اند. هدف نهایی و استراتژیک برای روس‌ها در حال حاضر بعد از این رفراندوم که با هدف مشروعیت‌بخشی به الحاق این مناطق به خاک روسیه صورت گرفت و البته از سوی هیچ کشوری هم پذیرفته نشد، تصرف بندر استراتژیک اودسا است. اگر اودسا سقوط کند، نوار شمالی دریای سیاه دراختیار روسیه قرار خواهد گرفت و اوکراین با از دست دادن دسترسی خود به دریای سیاه تبدیل به یک کشور محصور در خشکی می‌شود. این مساله یک تغییر ژئوپلیتیک بسیار مهمی به نفع روسیه و به ضرر غرب و ناتو ایجاد خواهد کرد. به این معنا که به جز سواحل گرجستان، تقریبا شرق و شمال دریای سیاه کاملا در اختیار روسیه قرار خواهد گرفت و این یک برتری نظامی و ژئوپلیتیک مهم به روسیه اعطا می‌کند.
 ‌ الحاق این مناطق در شرایطی اتفاق می‌افتد که فاز جنگ از اواسط تابستان تغییر کرده و روسیه در موضع دفاعی قرار گرفته است. اوکراین هم با ضدحمله در تلاش برای بازپس‌گیری مناطق اشغالی است و در این مسیر موفقیت‌های مهمی را نیز کسب کرده. با توجه به تهدیدهای آقای پوتین و سایر مقامات، آیا ممکن است روسیه این کار را کرده باشد تا بتواند توجیهی برای استفاده احتمالی از سلاح هسته‌ای یا روش‌های خطرناک دیگری برای حفظ این مناطق دست و پا کند؟
این مساله از نظر منطقی بعید به نظر می‌رسد اما خانم مرکل چند روز قبل هشدار داد که تهدیدهای آقای پوتین را باید جدی گرفت. امیدواریم اصلا به آن مرحله نرسیم اما به هر حال روسیه تلاش خواهد کرد متصرفات خود را با چنگ و دندان حفظ کند. یکی از اهداف اصلی برگزاری این همه‌پرسی و الحاق ۴ منطقه خرسون، زاپروژیا، دونتسک و لوهانسک به روسیه هم تثبیت حضور و کنترل روسیه روی این مناطق است. از همین رو پیش‌بینی می‌شود چنانکه در مساله شبه جزیره کریمه شاهد بودیم، روسیه اقدام به احداث پایگاه نظامی در این مناطق کند و با طرح این ادعا که این مناطق خاک روسیه محسوب می‌شوند، درصدد توجیه احداث این پایگاه‌ها برآید. آنها از این طریق می‌توانند حائل دفاعی خود را به مرزهای ناتو نزدیک‌تر و از مرزهای خود دورتر کنند. آنچه شما اشاره کردید هم بسیار مهم است که روسیه از طریق الحاق این مناطق به خاک خود می‌خواهد کار بازپس‌گیری و آزادسازی آنها را برای اوکراینی‌ها سخت‌تر از قبل کند.
  ‌ در جنگ اوکراین، نشانه‌هایی جدی از ضعف روسیه مشهود است. گزارش‌هایی از ضعف در تامین لجستیک جنگ و همچنین کمبود نیروی انسانی در نیروهای مسلح روسیه منتشر شد و شاهد بودیم که آقای پوتین طی فرمانی ۳۰۰ هزار نفر از مردان روس را برای پیوستن به نیروهای مسلح روسیه فراخواند. باتوجه به اینکه در نقطه مقابل، اوکراین مرتبا از سوی غرب تجهیز و حمایت می‌شود، آینده جنگ را چگونه می‌بینید؟
تصور اولیه روس‌ها این بود که می‌توانند همان‌طور که ایالات متحده طی یک هفته افغانستان را تسخیر کرد یا همان‌طور که امریکایی‌ها طی چند هفته عراق را به زانو در آوردند، اوکراین را در مدت کوتاهی تسلیم کنند. تحلیل مقام‌های ارشد سیاسی و نظامی در مسکو بر این پایه بنا شده بود که زلنسکی به عنوان یک کمدین و کسی که سابقه سیاسی ندارد یارای دفاع و مقاومت را نخواهد داشت و با فرار او از اوکراین، راه برای سقوط کی‌یف و تغییر نظامی سیاسی در یک جنگ برق‌آسا باز خواهد شد. برخلاف تصور روس‌ها، مقاومت جدی زلنسکی و ایستادگی او روحیه اوکراینی‌ها را احیا کرد و بسیاری از کسانی که در روزهای اول از اوکراین گریخته بودند بازگشتند تا از شهر و کشورشان دفاع کنند. شما نگاه کنید، از ابتدای جنگ تا امروز زلنسکی کت و شلوار نپوشیده و با لباس نظامی در مقابل دوربین و محافل عمومی حاضر می‌شود. چارلی چاپلین در نامه‌ای به دخترش می‌گوید هیچ کس مثل کمدین‌ها این‌قدر جدی به زندگی نگاه نمی‌کند. در موضوع اوکراین هم نقش مقاومت جدی زلنسکی و همبستگی اوکراینی‌ها در مقابل روسیه انکارناشدنی است. این مقاومت در کنار حمایت‌های تسلیحاتی غرب و اعزام نیروهای داوطلب از کشورهای دیگر به جنگ با روسیه بازی را تغییر داد و روسیه خود را در موقعیتی یافت که دیگر امکان تحقق اهداف اولیه وجود ندارد. چنانچه در حال حاضر در میدان جنگ قابل مشاهده است، اوکراینی‌ها توانستند توان خود را بازیابند و با طراحی ضدحمله برخی از مناطق حساس و استراتژیک را از روس‌ها پس بگیرند.
اینکه آینده جنگ چگونه خواهد شد به نظر من بستگی به تحولات میدانی در فصل زمستان دارد. باید دید آیا تاریخ تکرار می‌شود و روس‌ها با استفاده از سرما و زمستان می‌توانند نتیجه جنگ را به نفع خود کنند؟ در نبرد با ارتش ناپلئون، در جنگ جهانی اول و در جنگ جهانی دوم روس‌ها با استفاده از عنصر آب و هوا دشمن‌شان را شکست دادند. البته تفاوت امروز با گذشته در آنجاست که روس‌ها در گذشته از سوی یک دشمن بیرونی مورد تجاوز قرار گرفته بودند اما امروز آنها هستند که به خاک اوکراین تجاوز کرده‌اند.
به عقیده من، با ادامه جنگ، زمان به ضرر روسیه و به نفع اوکراینی‌هاست. یعنی هر یک روزی که جنگ ادامه پیدا می‌کند از نظر روحی و روانی اوکراینی‌ها تقویت می‌شوند و وضعیت بهتری پیدا می‌کنند و در مقابل روس‌ها با مشکلات بیشتری روبه‌رو می‌شوند. شما می‌بینید بعد از فرمان پوتین برای سربازی اجباری، روس‌ها از مرزها فرار می‌کنند، برخی دست و پای خودشان را می‌شکنند تا به جنگ نروند و هجوم کم‌سابقه‌ای از سوی مردم روسیه به مرزهای ارمنستان و به خصوص ترکیه اتفاق می‌افتد. این مساله نشان می‌دهد با طولانی‌تر شدن جنگ، بدنه جامعه روسیه دچار واگرایی بیشتری درباره جنگ می‌شود.
جامعه بین‌المللی نیز علیه روس‌هاست؛ همان‌طور که در موضوع کریمه دیدیم جز چند کشور کسی الحاق این شبه جزیره به روسیه را به رسمیت نشناخت. در موضوع خرسون، زاپروژیا، دونتسک و لوهانسک نیز شاهد همین اتفاق خواهیم بود. در نتیجه جنگ اوکراین، قدرت نرم روسیه نیز آسیب زیادی دید. روسیه تلاش زیادی را برای افزایش قدرت نرم خود کرده بود؛ المپیک زمستانی سوچی را برگزار کرد، میزبان جام جهانی شد و سرمایه‌گذاری زیادی روی گسترش رسانه‌های روسی انجام داد. آنها کارهای بسیاری قوی و خوبی در این راستا انجام داده بودند اما این سیاست الحاق گرایی و تجاوز به اوکراین همه‌چیز را خراب کرد. این رفتارها در منطق حقوق بین‌الملل قابل پذیرش نیست.
یک نکته دیگر این است که جنگ، هر چه طولانی‌تر شود اثرات تحریم‌های غرب علیه روسیه بیشتر پدیدار خواهد شد. زمانی که تحریم آغاز می‌شود، در ابتدا کشوری که تحریم‌ها علیه آن اعمال شده ذخایری دارد و قراردادهایی را از قبل منعقد کرده اما پس از گذشت مدتی این ذخایر رو به اتمام می‌گذارد و کشورها حاضر به امضای قرارداد جدید نیستند. در حال حاضر خرید نفت و گاز از سوی اروپا بسیار کم شده و کشورهای اروپایی در جست‌وجوی منابع جایگزین با قطر، الجزایر، آذربایجان و تعدادی دیگر از کشورها وارد گفت‌وگو شده‌اند. این مساله با گذشت زمان ضربات بزرگی به روسیه وارد می‌کند.
 ‌ در این شرایط که ما از یک‌سو با اوکراینی مواجه هستیم که حاضر به قبول چشم‌پوشی از خاکش نیست و از سوی دیگر روسیه‌ای که حاضر نیست به مرزهای خود بازگردد و پس از این همه درگیری بدون دستاورد صحنه جنگ را ترک کند، چه سناریویی می‌تواند پایان جنگ را رقم بزند؟
به نظر من محتمل‌ترین سناریو، فرسایشی شدن جنگ است. یعنی جنگ به صورت فرسایشی ادامه پیدا کند و دو طرف به مرحله‌ای برسند که در مدتی طولانی امکان بازپس‌گیری یا پیشروی ویژه‌ای نداشته باشند. پوتین به دنبال صلح در ازای زمین است و تمایل دارد که با حفظ زمین‌های فعلی صلح را بر طرف مقابل تحمیل کند. زمان برقراری آتش‌بس یا صلح را میدان جنگ تعیین می‌کند؛ زمانی که
دو طرف به این نتیجه برسند که نه روسیه می‌تواند پیشروی بیشتری داشته باشد و نه اوکراین می‌تواند خاکش را پس بگیرد، احتمالا جنگ پایان خواهد یافت. من معتقدم کریمه داستان خاص و متفاوتی برای روس‌ها دارد و تهدید اتمی آنها هم در مورد کریمه مطرح می‌شود. از نظر روس‌ها، اوکراینی‌ها باید همچنان‌که گرجستان با از دست دادن حدود ۲۰درصد از خاکش شامل اوستیا و آبخازیا کنار آمد، با از دست دادن ۱۸ درصد از خاکشان کنار بیایند و تن به صلح دهند. در گرجستان، پس از مداخله روسیه و جدا شدن آبخازیا و اوستیا جنگ متوقف شد و آتش‌بس حاکم گردید اما صلحی امضا نشد. امروزه روابط دیپلماتیکی میان گرجستان و روسیه وجود ندارد و ممکن است همین سناریو برای اوکراین هم رخ دهد.
سناریوی دیگر عدم برقراری آتش‌بس و ادامه جنگ به صورت محدود و فرسایشی است. سناریوی بعدی را هم می‌توان این دانست که روسیه ضعف‌هایش را پوشش دهد و با تجدید قوا بندر اودسا را تسخیر کند. در صورت تسخیر اودسا و تبدیل اوکراین به یک کشور محصور در خشکی احتمالا روس‌ها جنگ را متوقف کنند.
 ‌ با توجه به توصیف شما، یکی از پارامترهای اصلی در تعیین سرنوشت جنگ، ادامه حمایت غرب از اوکراین است. در اروپا یک دوگانگی وجود دارد. برخی معتقد به مذاکرات سریع و صلح با اعطای امتیازاتی به روسیه هستند و برخی دیگر بر ضرورت تحمیل شکست قاطع به روسیه تاکید دارند. غرب و اروپا در آینده کدام مسیر را ادامه خواهند داد؟
این مساله تا حد زیادی به این بستگی دارد که اروپا این پاییز و زمستان را چگونه بگذراند. اگر آنها بتوانند این شش ماه را از سر بگذرانند و بدون انرژی روسیه شرایط را طوری مدیریت کنند که اعتراضات و راهپیمایی‌ها در اثر افزایش هزینه‌ها منجر نشود، می‌توان انتظار داشت که طرفداران راهبرد تحمیل شکست بر روسیه نظرشان غالب شود. در مورد امریکا، چون این کشور وابستگی به انرژی روسیه ندارد موضع سرسختانه‌تری را اتخاذ خواهد کرد؛ شکافی هم میان امریکا و ناتو به صورت جدی وجود ندارد. در داخل اروپا دیدگاه‌ها تفاوت‌هایی دارد. دیدگاه بریتانیا با دیدگاه آلمان با دیدگاه فرانسه با دیدگاه لهستان متفاوت است. به عقیده من اگر اروپا در این ۶ ماه با مشکل جدی مواجه گردد، موضع طرفداران صلح سریع قوت می‌یابد اما اگر آنها بتوانند شرایط را مدیریت کنند به دنبال افزایش فشار و مقابله جدی با روسیه خواهند رفت.
 ‌ در مساله انرژی، اخیرا شاهد خرابکاری علیه خط لوله نورد استریم بودیم. به نظر شما چه کسی بیشترین انگیزه را برای این کار داشته؟
ارزیابی در این خصوص سخت است و نیاز به شواهد و مستندات بیشتری وجود دارد. به عقیده من، در حال حاضر این اتفاق بی‌ارتباط با قتل دختر الکساندر دوگین متفکر نزدیک به پوتین و تئوریسین اوراسیاگرایی نیست. پوتین و روس‌ها معتقدند این کار اوکراینی‌ها بوده اما باید دید شواهد و مدارک چه می‌گویند و باید دید چه کسانی در داخل روسیه، در اوکراین در اروپا یا در امریکا این کار را انجام می‌دهند. هدف از این اقدامات، بر هم زدن تمرکز روسیه، اخلال در مسیر انتقال انرژی و اخطار دادن به روسیه درباره این موضوع است که نمی‌تواند روی قراردادهای پیش از جنگ حساب کند. یک موضوع را نیز باید در نظر گرفت، روسیه پیش‌بینی کرده بود که ممکن است در مسیر تجارت انرژی با اروپا موانعی جدی به وجود آید، از همین رو مسکو پیش از جنگ خط لوله پرقدرت سیبری را افتتاح کرد که انرژی روسیه را به چین انتقال می‌دهد. این مساله به کمک روسیه آمد تا مسکو در شرایط سخت آلترناتیو داشته باشد. آنها این خط لوله را ایجاد کردند تا در کنار خط لوله ترک استریم قدرت مانور بیشتری دراختیار روسیه قرار دهد.
 ‌ ساختار قدرت در روسیه بسیار مبهم است. آیا در حال حاضر اختلاف‌نظر جدی میان مقام‌ها و قدرت‌های داخلی در روسیه درخصوص جنگ وجود دارد یا حاکمیت در روسیه همچنان یک دست موافق جنگ است؟
پاسخ به این سوال سخت است. دو طیف طی ۲۰ سال اخیر از ۱۹۹۸ که پوتین نخست‌وزیر شد تا امروز روسیه را اداره می‌کنند. یک طیف سن‌پترزبورگی‌ها هستند. خود پوتین، بسیاری از مقام‌های سیاسی امنیتی روسیه که متولد سن‌پترزبورگ بوده‌اند، یا در دوره شوروی در کاگ‌ب سن پترزبورگ بودند، یا پس از شوروی در اداره امنیت فدرال سن‌پترزبورگ بودند یا در شهرداری سن‌پترزبورگ بودند. به ‌طور خلاصه آنها از سن‌پترزبورگ به کرملین آمده‌اند و قدرت را دراختیار گرفته‌اند. این طیف جهان را چگونه می‌بیند؟ آنها در پی احیای روسیه تزاری هستند. دیدگاه‌های مسیحی و ارتدوکس بسیار پررنگ و قوی دارند، در حالی که کمونیست‌ها دیدگاه لاییک دارند. آنها از فروپاشی شوروی ناراحتند و یکی از دلایلی که پوتین در مراسم رسمی گورباچوف شرکت نکرد همین است. رابطه خوبی هم با دموکراسی و جامعه مدنی ندارند. مسیحیت ارتدوکس روسی و هویت اسلاوی شاکله بنیان‌های فکری این مجموعه هستند.
در کنار این طیف، طیف دیگری قرار دارند که سیلوویک‌ها نامیده می‌شوند. آنها مدیران کارتل‌های بزرگ نفت و گاز و رسانه‌های روسیه هستند. مثل گازپروم و راشا تودی. اینها الیگارشی روسیه هستند و پیوند نزدیکی با سن‌پترزبورگی‌ها دارند. این باعث یک‌دستی در بدنه اصلی در زمینه نوع مدیریت داخلی و نوع مدیریت دفاعی امنیتی کلان روسیه شده است. اما تردیدی نیست طی چند ماهی که از جنگ اوکراین گذشته، ارزیابی اشتباه از نحوه پایان جنگ و عدم تحقق پیش‌بینی پایان سریع جنگ با پیروزی برق‌آسا ممکن است باعث اختلافاتی شود. تلفات گسترده سربازان روسی، مشکلات لجستیکی، اختلاف نظر در طراحی عملیات‌ها، کشته شدن چند ژنرال ارشد در میدان جنگ و برخی برکناری‌ها مواردی هستند که می‌تواند در رده‌های میانی ناهماهنگی و اختلاف‌نظر ایجاد کند. هر چه هم جنگ فرسایشی‌تر شود، این اختلاف‌نظرها بیشتر خودش را نشان خواهد داد. تقریبا شبیه به همان چیزی که شوروی در موضوع جنگ افغانستان با آن مواجه شد و اختلاف‌نظرهایی در رهبری شوروی بر سر ادامه جنگ یا پایان دادن به جنگ و نحوه خروج از افغانستان پدید آمد. در آن زمان گورباچوف اصرار به خروج ارتش سرخ از افغانستان داشت. معتقدم طولانی‌تر شدن جنگ می‌تواند چنین اختلافی پدید آورد.


یکی از اهداف اصلی برگزاری این همه‌پرسی و الحاق ۴ منطقه خرسون، زاپروژیا، دونتسک و لوهانسک به روسیه هم تثبیت حضور و کنترل روسیه روی این مناطق است. از همین رو پیش‌بینی می‌شود چنانکه در مساله شبه‌جزیره کریمه شاهد بودیم، روسیه اقدام به احداث پایگاه نظامی در این مناطق کند و با طرح این ادعا که این مناطق خاک روسیه محسوب می‌شوند، درصدد توجیه احداث این پایگاه‌ها برآید.
تصور اولیه روس‌ها این بود که می‌توانند همان‌طور که ایالات متحده طی یک هفته افغانستان را تسخیر کرد یا همان‌طور که امریکایی‌ها طی چند هفته عراق را به زانو در آوردند، اوکراین را در مدت کوتاهی تسلیم کنند.
اینکه آینده جنگ چگونه خواهد شد به نظر من بستگی به تحولات میدانی در فصل زمستان دارد. باید دید آیا تاریخ تکرار می‌شود و روس‌ها با استفاده از سرما و زمستان می‌توانند نتیجه جنگ را به نفع خود کنند؟ در نبرد با ارتش ناپلئون، در جنگ جهانی اول و در جنگ جهانی دوم روس‌ها با استفاده از عنصر آب و هوا دشمن‌شان را شکست دادند. البته تفاوت امروز با گذشته در آنجاست که روس‌ها در گذشته از سوی یک دشمن بیرونی مورد تجاوز قرار گرفته بودند اما امروز آنها هستند که به خاک اوکراین تجاوز کرده‌اند.
با ادامه جنگ، زمان به ضرر روسیه و به نفع اوکراینی‌هاست. یعنی هر یک روزی که جنگ ادامه پیدا می‌کند از نظر روحی و روانی اوکراینی‌ها تقویت می‌شوند و وضعیت بهتری پیدا می‌کنند و در مقابل روس‌ها با مشکلات بیشتری روبه‌رو می‌شوند. شما می‌بینید بعد از فرمان پوتین برای سربازی اجباری، روس‌ها از مرزها فرار می‌کنند، برخی دست و پای خودشان را می‌شکنند تا به جنگ نروند و هجوم کم‌سابقه‌ای از سوی مردم روسیه به مرزهای ارمنستان و به خصوص ترکیه اتفاق می‌افتد. این مساله نشان می‌دهد با طولانی‌تر شدن جنگ، بدنه جامعه روسیه دچار واگرایی بیشتری درباره جنگ می‌شود.

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=6493
  • نویسنده : ولی کالجی
  • منبع : اعتماد
  • 361 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.