عقیله رحمانی، دانشجوی دوره دکتری و پژوهشگر حوزه افغانستان
از دیدگاه مقامات پاکستانی، افزایش تجارت از طریق کریدور واخان به بندر گوادر باعث افزایش روابط سه جانبه بین پاکستان، افغانستان و چین نیز خواهد شد. پاکستان و تاجیکستان در نزدیکترین نقطه کریدور واخان تنها ۱۳ کیلومتر از هم فاصله دارند. بنابراین در مقایسه با گزینههای کنونی، این مسیر نه تنها میتواند به عنوان کریدور شمال – جنوب، بلکه با تبدیل این حائل زمینی به پل بین پاکستان، چین، افغانستان و تاجیکستان، به عنوان کریدور شرق – غرب نیز عمل کند و پاکستان میتواند دسترسی مستقیم به آسیای مرکزیِ غنی از مواد معدنی و کریدور اقتصادی چین – اوراسیا داشته باشد. اما اجرایی شدن این طرح، تاثیرات عمیقی بر سایر جغرافیای افغانستان خواهد گذاشت و به همین دلیل کارشناسان نسبت به اجرایی شدن این طرح هشدار میدهند.
واخان یک نوار باریک در رشته کوههای پامیر و در خاک افغانستان است که چین، پاکستان، افغانستان و تاجیکستان در آن مرز مشترک دارند. کریدور واخان از شمال شرق از سرزمین اصلی افغانستان به مرز چین منتهی میشود. در جنوب این نوار، افغانستان با کشور پاکستان و در شمال با تاجیکستان مرز مشترک دارد. طول این نوار ۳۵۰ کیلومتر و عرض آن ۱۳ تا ۶۵ کیلومتر است. مساحت کل این نوار ۱۰۳۰۰ کیلومتر مربع و جمعیت ساکن در آن بالغ بر ۱۵۰۰۰ نفر است. این مکان جایی است که سه رشته از بلندترین رشته کوههای جهان به نامهای قراقورام، هندوکش و پامیر در آن به هم نزدیک میشوند.
واخان امروز کوتاهترین مرز بین افغانستان و چین است. چین با ۱۳ کشور دیگر نیز مرز مشترک دارد، اما مرز میان چین و افغانستان با حدود تقریبی ۷۶ کیلومتر، کوتاهترین مرز است. این مرز از سال ۱۸۹۵، زمانی که امپراتوریهای بریتانیا و روسیه، مرزهای افغانستان را تغییر دادند تا به امروز به عنوان یک منطقه حائل میان این دو امپراتوری و نیز کشورهای امروزی عمل کرده است.
میان افغانستان و چین، گردنه “وخجیر” تنها نقطه دسترسی قابل استفاده در انتهای جنوب شرقی این دالان یا کریدور است. بقیه مرز، رشته کوهی غیر قابل عبور است. در واقع این گردنه، کم ارتفاعترین و پستترین نقطه در طول کل مرز است. این منطقه برای چین حکم کلید ورود به معدن مس عینک را دارد که این کشور قرارداد آن را در سال ۲۰۰۷ با حکومت افغانستان امضا کرد. چین در حال توسعه پروژههایی در کریدور واخان است که از نظر تاریخی در جاده ابریشم قرار دارد و گذرگاه “وخجیر” سادهترین مسیر برای افزایش تجارت بین آسیای مرکزی و چین است.
این نوشتار تلاش دارد اهمیت استراتژیک واخان و علاقه روز افزون دو کشور پاکستان و چین به این منطقه را مورد بررسی قرار دهد.
تاریخچه شکلگیری کریدور واخان
هیوان تسانگ زائر بودایی، اولین کسی است که از واخان در نوشتههای خود یاد میکند. مارکوپولو جهانگرد ونیزی نیز در قرن سیزدهم از آن عبور کرده و خود را به چین رسانده بود. این منطقه توسط میرهای مستقل اداره میشد و تا سال ۱۸۸۳ تحت کنترل والی بدخشان بود. در همین سالها، بریتانیا از اولین کشورهایی بود که گروههایی را برای شناخت واخان به این منطقه فرستاد. اولین نفر که در این منطقه حضور یافت مورکرافت بود، سپس جان وود در سال ۱۹۳۷ و پس از آن لرد کرزن از جمله افرادی بودند که واخان را مورد ارزیابی قرار دادند.
در زمینه شکلگیری کریدور واخان باید به تحولات قرن نوزدهم و رقابتهای استعماری روس و انگلیس توجه کرد. در این قرن منازعات بریتانیا و امپراتوری روسیه برای نفوذ بیشتر در آسیای مرکزی، شبه قاره هند و قفقاز به شدت افزایش یافت. روسیه تلاش داشت با دسترسی به ایران و حتی شبه قاره، به آبهای گرم خلیج فارس نفوذ پیدا کرده و با این اقدام، رقیب استعماری خود را در اروپا به زانو در آورد. اما در سوی دیگر، بریتانیائیها نیز با علم بر این نیات، اقدامات و سیاستهایی را برای خنثیسازی سیاستهای روسیه در پیش گرفتند که در تاریخ به بازی بزرگ معروف شده است.
در این بازی بزرگ، ایران و افغانستان به دلیل اهمیت ژئوپلییتکی (یکی حائل میان آبهای گرم خلیج فارس و دیگری حائل میان آسیای مرکزی و هندوستان بود.) به مناطق اصلی منازعات این دو کشور تبدیل شده و فصل جدیدی از دخالتهای این دولتها در امور این سرزمینها فراهم شد. این دو امپراتوری در نهایت برای جلوگیری از نفوذ به قلمرو یکدیگر، معاهداتی را به امضا رساندند. براساس قرارداد ۱۹۰۷ میان دو امپراتوری استعماری، عملاً ایران به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد.
به این ترتیب بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم، یک سیاست رو به جلو را در پیش گرفت. پس از جنگ دوم افغان و انگلیس، در سال ۱۸۹۳ میلادی مرزهای افغانستان و هند بریتانیایی برای همیشه تعیین شد. امیرعبدالرحمان خان پس از جنگ دوم توانسته بود در افغانستان به قدرت برسد و او تلاش داشت که حاکمیت خود را تثبیت نماید. لذا مرز دیورند را به عنوان یک مرز موقت میان افغانستان و دولت هند بریتانیایی پذیرفت. عهدنامه گندمک نیز عملا افغانستان را به عنوان یک کشور مستقل، اما تحت کنترل انگلیسیها در آورد.
در همین سالها، افزایش رقابتهای روسیه با بریتانیا برای نفوذ در قلمرو یکدیگر در هند و آسیای مرکزی در جریان بود و این مسئله زمینه را برای انعقاد معاهدهای میان این دو امپراتوری در سال ۱۸۹۵ فراهم نمود. روسیه مدعی تصاحب بر روشان، شغنان و واخان به عنوان جانشین حاکمیت خانات خوقند شد. امیر افغانستان به روشان و شغنان علاقه داشت. اما انگلیسیها امیر را متقاعد کردند که روشان و شغنان را با واخان مبادله کند. در جولای ۱۸۹۵، تعیین مرزها بین روسیه، امپراتوری هند بریتانیا و افغانستان انجام شد. کمیسیون موافقت کرد که تمام زمینهای شمال آمودریا به روسیه و تمام زمینهای جنوب آمودریا به افغانستان داده شود. این قرارداد کریدور واخان را ایجاد کرد که شامل منطقه واخان تا قلمرو چین در سینکیانگ میشد. این کریدور عملاً هند بریتانیا را از تماس مستقیم با روسیه جدا میکرد.
در ژوئن ۱۹۸۱، واخان با توافق ببرک کارمل و برژنف رسماً به روسیه واگذار شد. پس از اشغال واخان، روسها ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ قرقیز را از منطقه اخراج کردند. پس از خروج شوروی بار دیگر واخان در اختیار حاکمیت افغانستان قرار گرفت. به نظر میرسد این روزها بار دیگر این منطقه به مرکز بازی بزرگ جدیدی تبدیل شده است که توسط چین و پاکستان پس از ساخت بزرگراه قراقورم و اکنون با شروع CPEC (کریدور اقتصادی چین-پاکستان) آغاز شده است. CPEC یک پروژه بلند مدت و سیستماتیک برای ارتقای همکاریهای اقتصادی چین و پاکستان از طریق همکاری در بندر گوادر، انرژی، زیرساختهای حمل و نقل و همکاریهای صنعتی است.
پاکستان و کریدور واخان
کریدور واخان در یک نقطه، فاصله بین پاکستان و آسیای مرکزی را به ۱۳ کیلومتر کاهش میدهد. این کریدور پتانسیل اقتصادی و استراتژیک عظیمی برای پاکستان داشته و میتواند برای اسلام آباد به عنوان یک معبر مهم ترانزیتی معجزه ایجاد کند؛ هزاران شغل ایجاد کند، درآمد فراوانی داشته باشد و مهمتر از همه با توسعه زیرساختها، ارتباط منطقهای پاکستان را تقویت کند. یک مطالعه نشان میدهد که جمهوریهای آسیای مرکزی و آذربایجان ۷٫۵ تریلیون متر مکعب گاز، قزاقستان ۲۲ میلیارد بشکه نفت و ترکمنستان به تنهایی ۳۷ میلیارد بشکه نفت و ۶۰ تا ۸۰ میلیارد متر مکعب گاز دارند. علاوه بر این، افغانستان در زمره بزرگترین دارندگان ذخایر مس مطرح است. بنابراین، پیوند جمهوریهای آسیای مرکزی، چین، افغانستان و پاکستان از طریق یک کریدور استراتژیک میتواند تأثیرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گستردهای را برای پاکستان ایجاد کند.
جنبههای مختلف ثروت پنهان مرتبط با کریدور واخان که میتواند تحول اقتصادی، تجاری، اجتماعی و استراتژیک برای پاکستان ایجاد کند.
افغانستان و چین در سال ۲۰۰۹ تفاهم نامهای را برای ساخت جادهای از طریق گذرگاه “وخجیر” از کریدور واخان امضا کردند که آن را به بزرگراه قراقورم متصل میکند. این جاده ارزانترین مسیری است که CPEC را به آسیای مرکزی وصل میکند و در عین حال به گوادر دسترسی دارد.
علاوه بر این، این جاده از طریق گذرگاه وخجیر قطعا راه را برای مسیرهای خطوط لوله کوتاهتر بین آسیای مرکزی و چین باز میکند. بنابراین امنیت منابع انرژی افزایش مییابد و در عین حال به نفع اقتصاد کشورهای آسیای مرکزی است. از دیدگاه مقامات پاکستانی، افزایش تجارت از طریق کریدور واخان به بندر گوادر باعث افزایش روابط سه جانبه بین پاکستان، افغانستان و چین خواهد شد.
پاکستان و تاجیکستان در نزدیکترین نقطه کریدور واخان تنها ۱۳ کیلومتر از هم فاصله دارند. بنابراین، در مقایسه با گزینههای کنونی، این مسیر نه تنها میتواند به عنوان کریدور شمال – جنوب، بلکه با تبدیل این حائل زمینی به پل بین پاکستان، چین، افغانستان و تاجیکستان، به عنوان کریدور شرق – غرب نیز عمل کند و پاکستان میتواند دسترسی مستقیم به آسیای مرکزیِ غنی از مواد معدنی و کریدور اقتصادی چین – اوراسیا داشته باشد. به هر حال توسعه کریدور واخان میتواند نمونهای از یکپارچگی گسترده منطقهای و همکاری اقتصادی پاکستان، با کمترین هزینه باشد.
علاقه روزافزون چین به واخان و ژئوپلیتیک این منطقه
چین کریدور واخان را فرصتی برای به دست آوردن نفوذ منطقهای از طریق مشارکتهای اقتصادی و واقعیتهای ژئوپلیتیکی میداند. افزایش سطح تعاملات تجاری با کشورهای آسیای مرکزی در چارچوب سرمایهگذاریهای زیرساختی – توسعه ای، میتواند ثبات و امنیت این منطقه را فراهم کرده و در عین حال فضای مانور ژئوپلیتیک بیشتری را برای چین ایجاد کند. اگر چه این کریدور میتواند تهدید و نگرانیهای ژئواستراتژیک هند را افزایش دهد.
پکن تلاش دارد فضاهای اقتصادی و سیاسی جدید برای خود در منطقه ایجاد کند و به بازیگری فعال در این منطقه تبدیل شود؛ اما احتمال وجود تروریسم در این منطقه، پروژهها و استراتژیهای چین را تهدید کرده است. به ویژه در سالهای اخیر رشد جریانهای بنیادگرایی در ایالتهای مسلماننشین به عنوان یک مشکل برای چین مطرح شده است.
باید گفت که یکی از دلایل اصلی علاقه چین به واخان، ضعف امنیتی مورد بحث است. چین تصور میکند که گروههای تروریستی در افغانستان با مسلمانان منطقه خودمختار اویغور ارتباط برقرار خواهند کرد. اگر چه تاکنون دلایل معتبری برای این فرضیه وجود ندارد، اما چین معتقد است که تامین امنیت مرز این کشور با افغانستان اهمیت ویژهای دارد. لذا به دلیل ترس از گسترش تروریسم به منطقه خودمختار اویغور، منطقه واخان به اولویت امنیتی چین تبدیل شده است. این مسئله از منظر ژئوپلیتیکی میتواند یک نقطه ضعف برای چین تلقی شود.
هند نگران توسعه کریدور واخان و پروژه بزرگراه قراقورم است که از بخش پاکستانی کشمیر میگذرد. تصور میشود که پروژههای چین میتواند هند را منزوی کرده و نفوذ دهلی نو را در منطقه تضعیف کند، بخصوص آنکه در افغانستان نیز بیم آن میرود که رژیم طالبان سیاستهای نزدیک با پاکستان را در پیش گیرد، هر چند مقامات طالبان در ماههای اخیر، همواره بر افزایش مناسبات با همه کشورها از جمله هند تأکید کردهاند.
اما به هر صورت، افزایش تجارت در بندر گوادر، پاکستان “دشمن تاریخیِ هند” را قادر میسازد تا در برابر این کشور دستاوردهای تجاری و دیپلماتیک کسب کند. افزایش روابط چین و پاکستان باعث میشود که هند در سیاستهای نفوذ منطقهای خود از چین عقب بماند. هند با چین یک حساب کوچک تاریخی و مشکل مرزی دارد، بخش عظیم جمعیت چین بودایی است و مرکز بوداییان، تبت است، اما مردم تبت به طور طبیعی هند را دوست دارند و نفوذ هند بر بوداییها برای چین یک تهدید بالقوه به حساب میآید. همین تیرگی رابطه چین با هند، سبب گرایش چین به سوی پاکستان است، یعنی پاکستان دوست و متحد قدیمی چین به حساب میآید. به این ترتیب هند که فضای ژئوپلیتیکی دشواری در مرز خود با چین دارد، به احتمال زیاد پس از افزایش مشارکت پاکستان، افغانستان و چین، فضای ژئواستراتژیک خود را محدود بیابد.
با خروج آمریکا از افغانستان و سقوط حکومت جمهوری، چین با یک گزینه روبرو شده است. احتمال تشدید مجدد تروریسم نیاز به یافتن جایگزین جدیدی دارد که امنیت منطقه را تضمین کند و چین خود را بهترین گزینه میپندارد. این واقعیت که بازیگر جایگزین مذکور میتواند چین باشد، بیش از هر زمان دیگری در سطح روابط چین و مقامات طالبان خود را نشان میدهد. این مسئله برای پکن، طبیعتاً مزایایی خواهد داشت. اول از همه، چین به لطف سطح عظیم معادن افغانستان مانند طلا، مس و لیتیوم، سرمایهگذاری زیادی در بخش معدن و انرژی انجام داده است. علاوه بر این، نیازمندی افغانستان میتواند این کشور را به بازار بزرگی برای چین تبدیل و زمینه را برای تجارت با آسیای مرکزی نیز تسهیل کند و چین را به یک شریک تجاری مهم تبدیل سازد. از نظر چین مهم است که فاصله را با آسیای مرکزی کوتاه کند. مسلم است که چین در ماههای آینده تجارت و سرمایهگذاریهای زیربنایی در افغانستان را افزایش خواهد داد و سهم چین در بخش معادن پس از مشارکت احتمالی امنیتی عمیقتر خواهد شد. به هر روی به نظر میرسد چین خواهان توسعه همکاری در حوزههای مختلف با افغانستان است و دیدارهای متعدد سفیر و نیز وزیر خارجه این کشور با مقامات طالبان شاهدی است بر این مدعا.
اجرایی شدن این طرح، تاثیرات عمیقی بر سایر جغرافیای افغانستان خواهد گذاشت که در مطلبی دیگر جداگانه به آن پرداخته خواهد شد.