به گزارش ایسنا. حسین سلیمی، استاد و رییس پیشین دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی تحت عنوان ”روسیه چه جهانی برای خود میسازد” مینویسد: نیکلاس اونوف که برخی او را پایه گذار نگرش سازهانگاری یا برساختگرایی در روابط بین الملل میدانند عنوان یکی از معروفترین کتابهای خود را این گونه انتخاب کرده است: ”جهانی که ما میسازیم.”
منظور او از این عنوان این است که ما با شیوۀ فهم خود از جهان، آن را میسازیم. در این منظر دنیای ما همان طوری میشود که آن را میفهمیم. کسانی که جهان را پر از جنگ و درگیریهای اجتناب ناپذیر ببینیم دنیایشان جنگی می شود و کسانی که جهان را عرصۀ رشد و تعامل و همسازی ببینند، دنیایشان به همان گونه دگرگون خواهد شد. این قاعده نه فقط برای کلیت کنشگران بین الملل بلکه برای تک تک افراد و دولت ها نیز هست. انسان هایی که زاویۀ دیدشان به دنیا خشونت و درگیری و تنازع است، تمام زندگیشان به خشونت و درگیری و منازعه خواهد گذشت و این قاعدهای است که بر رفتار دولت ها و قدرت های مختلف در عرصۀ روابط بین الملل نیز سازگار است.
چند سال پیش در یک نشست علمی در یکی از دانشگاه های روسیه با یکی از استادان روابط بین الملل مشهور آنها برخورد کردم که می گفتند مورد اعتماد فراوان و وثوق دستگاه تصمیم گیری روسیه است. رفت و آمد بسیاری داشت و یکی از نظامیان سابقی بود که به فعالیت آکادمیک روی آورده بود. معلوم بود که آن قدر مورد توجه است که هر چه از اندیشه اش بر زمین می ریزد دیگران طوطیای چشم می کنند. در بحثی که با او داشتم دریافتم که دنیا را دنیای منازعه ای دائم آن هم از جنس نظامی اش می بنید و بسیاری از مفاهیم جاری در روابط بین الملل از وابستگی متقابل گرفته تا فرهنگ گرایی و جهانی شدن را به هیچ میپندارد و کوچکترین ارزشی برای آنها قائل نیست. او دانشجویانش را به مانند خروس جنگی های خوشخوانی تربیت می کرد که آواز جنگ در گوش سیاستمداران می خواندند و تنها و تنها غلبۀ نظامی را نشان قدرت و اعتلا در صحنۀ بین المللی می دانستند. می دانستم که تفکر امثال این ژنرال-پروفسور روسی در دستگاه تصمیم گیری روسیه مؤثر است. با اقداماتی که روسیه در برخی بحران های بین المللی مانند گرجستان کرد دریافتم که این اندیشه در حال نفودی بی سابقه است و با حمله به اوکراین پی بردم که این تفکر در روسیه غالب شده است.
به نظر می رسد که بحران اوکراین مخلوق نگرش سنتی به امنیت و نظامیگری در فهم مقولۀ امنیت است. هم در سازمان ناتو که چنین می پنداشتند که با الحاق کشورهایی مانند اوکراین می توانند دایرۀ نفوذ و قدرت نظامی روسیه را تنگ کنند و هم در روسیه که حاضر است همه چیز را فدای تسلط نظامی خود بر محیط پیرامونی و عمق استراتژیک خود بنماید. از این رو چند نکته را برای فهم بهتر بحران اوکراین جالب توجه یافتم:
۱٫ اوکراین برای روسیه و اروپا هم اهمیت نظامی-استراتژیک دارد و هم اهمیت اقتصادی. اهمیت اقتصادی آن از این جهت است که خطوط انتقال گاز روسیه از طریق آن میگذرد و منطقه ای استراتژیک برای ترانزیت کالا است. اهمیت نظامی آن نیز همجواری با دومین قدرت هسته ای جهان یعنی روسیه و نزدیکی به قلب اروپا یعنی آلمان است. ترجیح موقعیت استراتژیک اوکراین و صرفنظر کردن از جایگاه اقتصادی آن به منزلۀ ترجیح نظامیگری و اولویت دادن راهبرد نظامی بر اقتصادی است. ممکن است گفته شود روسیه با تسلط بر اوکراین بعدها میتواند از فواید اقتصادی آن نیز بهرهمند شود. اما این تسلط منجر به انسداد بلندمدت بسیاری از کانال های اقتصادی روسیه فراتر از بحران اوکراین شده و امکان مبادلات اقتصادی و بهره مندی از مزایای اقتصادی اوکراین را از میان خواهد برد. در واقع اقتصاد نیمه بیمار روسیه که بیشتر اقتصادی نفتی و مبتنی بر صادرات گاز است، بدین طریق با مشکلاتی ساختاری و اساسی مواجه خواهد شد که میتواند بنیاد زیست اقتصادی این جامعه را متزلزل کند. اما دستگاه تصمیم گیری روسیه تسلط نظامی را بر گشایش مجاری اقتصادی ترجیح داد. این چیزی است که نتیجۀ آن امروز معین نمیشود بلکه چند سال دیگر که روسیه بیش از پیش به اقتصادی حاشیهای در نظام اقتصاد جهانی بدل شود روشن خواهد شد.
۲٫ امروز مؤلفه های قدرت یک کشور فقط مؤلفه های نظامی نیست. از این رو نظامیگری به تنهایی نمیتواند امنیت آفرین باشد. قدرت یک کشور علاوه بر ابزارهای نظامی نیازمند توان اقتصادی و جایگاه مناسب در اقتصاد جهانی است. مثلا چین که اکثر نظریه پردازان روابط بین الملل آن را نمونه ای از قدرت های جهان آینده می دانند قدرت خود را نه فقط از ارتش توانمند خود بلکه از اقتصاد پویایی برگرفته که توانسته تمامی بازارهای بزرگ جهان را تسخیر کند و بسیاری از کمپانی های بزرگ را اسیر خود سازد. چین هم امکان آن را داشت با یک لشکرکشی برق آسا تایوان را که تا سال ۱۹۴۹ بخشی از خاک آن بود و تا سال ۱۹۷۳ کرسی های چین در مجامع بین المللی را در اختیار داشته، اشغال کند. بسیار بعید بود که غرب دست به کار جنگ نظامی با چین شود. اما این امر توسعۀ چین و نفوذ چین در زیرساختهای اقتصاد جهانی را مختل میکرد و این کشور را دچار بازی نظامی-استراتژیکی می کرد که ممکن بود فرایند رشد آن را به طور جدی مختل کند. اما روسیه راهی متفاوت با چین را انتخاب کرد و با وارد شدن به کشاکش نظامی استراتژیک اقتصاد خود را در چنان فشاری خواهد یافت که به سدی برابر قدرت یابی آن بدل خواهد شد.
۳٫ اوکراین نمونه ای از کشورهایی است که در اثر فروپاشی یک دولت بزرگ مصنوعی و مبتنی بر زور و قدرت نظامی به وجود آمده است. تاریخ سی سالۀ گذشته نشان داده کشورهایی مانند یوگسلاوی و شوروی که تنها بر اساس قدرت نظامی سیاسی متمرکز به وجود آمدند و بدون داشتن پیوندهای تاریخی و فرهنگی و بدون پیوندهای اقتصادی با منفعت فراوان، شکل گرفتند پس از فروپاشی به کانون بحرانهای سیاسی و بین المللی بدل شدند. یوگسلاوی سابق پس از فروپاشی به صحنۀ خونین ترین زد و خوردهای نظامی و نسل کشی پس از جنگ جهانی دوم بدل شد. همین اتفاق نیز در برخی از جمهوری های شوروی سابق از جمله اوکراین رخ داد. البته روسیه کوشیده بود که با حفظ کردن این کشورهای جدید در اتحاد اوراسیایی آنها را گرد خود و با محوریت خود در محیطی تحت سلطۀ خود نگهدارد. اما بدیهی است که این مدل در فرایند جهانی شدن اقتصاد و شبکه ای شدن جهان امروز دیری نخواهد پایید. در واقع بحران اوکراین از جمله بحران هایی است که در اثر فروپاشی حاکمیت های متمرکز سوسیالیستی به وجود آمده است. البته اوکراین از همان ابتدای شکل گیری اتحاد شوروی داعیۀ نوعی استقلال داشت و این داعیه توسط روسها علیالظاهر پذیرفته شده بود. بر همین اساس بود که در مذاکرات یالتا اوکراین در کنار شوروی به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل متحد درآمد. اما این هویت مستقل از نظر روسها باید در بند و در کنترل روسها باقی می ماند. از همین جهت نیز از دو سال پیش و پس از کنار رفتن رئیس جمهور طرفدار روسیه در اوکراین بحران کنونی در ذهن تحلیلگران استراتژیک روسیه برنامه ریزی شد.
۴٫ گفته می شود که اوکراین سومین قدرت اتمی جهان بوده که با اعتماد به غرب آن را واگذار کرده است. این گزارۀ صحیحی نیست. اوکراین پایگاه نظامی و اتمی اتحاد جماهیر شوروی بود. پس از فروپاشی شوروی، روسیه جایگزین حقوقی شوروی شد و از این رو دارایی های نظامی استراتژیک اوکراین هم به شوروی می رسید. به خصوص که کلید فناوری و کنترل این تسلیحات در اختیار روسیه بود. از این رو اوکراین چاره ای جز بازگرداندن این امکانات به روسیه نداشت. و غرب و روسیه با هم امنیت او را در قبال این واگذاری تضمین کردند. البته حتی اگر اوکراین آن تجهیزات را نگاه هم داشته بود امکان استفادۀ آن در مقابل روسیه را نداشت. از این رو نمی توان بحران کنونی را محصول واگذاری تسلیحات هسته ای به روسیه دانست.
۵٫ به نظر میرسد در کوتاه مدت روسیه برندۀ این منازعۀ نظامی استراتژیک خواهد بود و تسلط خود را بر منطقۀ اطراف خود تثبیت خواهد کرد. اما آیا این امر بیشترین امنیت و منفعت ملی را برای آنها تأمین میکند؟ پاسخ این سوال بستگی به تعریف و فهم ما از امنیت و منفعت دارد. اگر منظور از امنیت عدم حمله نظامی و تسلط نظامی بر محیط پیرامونی یک کشور باشد پاسخ مثبت است. اما اگر امنیت اموری چون امنیت اقتصادی، و منفعت اموری چون توسعۀ شتابان اقتصادی را در بر بگیرد پاسخ منفی است. اگر امنیت و منفعت هر کشور بستگی به تصویری داشته باشد که از آن کشور در ذهن جهانیان شکل می گیرد باز هم پاسخ منفی است. به این صورت غلبه و افتخاری در ذهن روسها بروز خواهد کرد که معلوم نیست در آیندۀ نظام بینالملل به افزایش جایگاه روسیه در نظام بین الملل انجامیده و بتواند این کشور را به یک قدرت جهانی ارتقاء دهد.
بدین ترتیب روسیه جهانی متفاوت برای خود میسازد. جهانی که در آن کسی به مرزهای روسیه نزدیک نخواهد شد و فکر تغییر سیاسی در متحدان سیاسی روسیه را به ذهن خود راه نخواهد داد. اما همین تصویر ترسناک امکان سرمایهگذاری اقتصادی و گسترش مبادلات اقتصادی و یافتن جایگاهی مناسب در ذهنیت کنشگران متعدد جهان آینده را به حداقل رسانده و روسیه را در جهان آینده به حاشیه خواهد برد. حاشیهای که به سرزمین وسیع آن و همسایگان تابعش محدود خواهد ماند.