جمهوری های آسیای مرکزی عموماً وابسته به روسیه و چین بوده، ساختارهای امنیتی و دفاعی قدرتمند و مستقلی ندارند، عمده دولت های این منطقه فاقد مشروعیت سیاسی کافی برای حکومت بوده و عموماً در حوزه داخلی با نارضایتی های گسترده ای مواجه هستند. این عوامل، آسیب پذیری این کشورها را در مقابل بحران بزرگی همچون افغانستان بالا برده است. واکنش طبیعی این کشورها در مواجهه با چنین مسائل حادی در محیط پیرامونی، عموماً ائتلاف سازی ذیل چتر بازیگران دیگر بوده است. تا پیش از این اگرچه روسیه تنها بازیگر مسلط در این منطقه محسوب می شد، اما امروز شمار بازیگرانی که در این فرایند نقشآفرینی میکنند، و نیز مکانیزم بازیگری در فرایندهای مرتبط، تغییر کرده است. این امر به طریق مشابه میتواند بر روابط ایران و کشورهای آسیای مرکزی نیز تأثیر بگذارد.
شمال افغانستان در کانون تحولات جدید
با خروج هدفمند نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، خیزش جدید طالبان برای تصرف مناطق بیشتری از افغانستان آغاز شد. یکی از مهم ترین وجوه تمایز تحولات اخیر که نگرانی های کشورهای آسیای مرکزی و بازیگرانی نظیر چین و روسیه را دو چندان کرده است، تمرکز بخش مهمی از کانون این تحولات بر شمال افغانستان است. تا روز ۱۷ تیر ماه، طالبان بر بخش عمده مرزهای شمالی افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی مسلط شده است. در یک اقدام بسیار قابل توجه، نیروهای وابسته به طالبان توانستند بر تمام نقاط مرزی موجود در ولایت بدخشانِ افغانستان حاکم شده و با احتساب تسلط پیشین بر تمام نقاط مرزی در ولایت های تخار و قندز، اکنون طالبان بهعنوان همسایه جدید تاجیکستان محسوب می شود. در این شرایط دو کریدور بسیار حیاتی از جمله کریدور واخان و نیز گذرگاه مرزی شیرخان بندر نیز در اختیار نیروهای طالبان قرار گرفته است. در ولایت بلخ که در مجاورت مرزهای ازبکستان است نیز عمده مناطق مرزی از جمله کلدار و شورتپه به تصرف طالبان در آمده و تنها منطقه خلم در اختیار نیروهای دولتی است. بدین ترتیب، گذرگاه مرزی حیرتان که خط ریلی ترمذ به مزار شریف از طریق آن متصل میشود نیز در تسلط طالبان قرار گرفته است. در مرزهای مشترک با ترکمنستان نیز مناطق مرزی دو ولایت جوزجان و فریاب تقریباً به طور کامل تحت تصرف نیروهای طالبان در آمده و در دو ولایت بادقیس و هرات نیز پیشروی های طالبان روندی از نزدیکی به مرزهای ترکمنستان را نشان میدهد.
پیامدهای راهبردی
تسلط طالبان بر مرزهای شمالی افغانستان امتیاز منحصر به فردی در آینده این کشور که با نقشآفرینی پررنگ تر چین و روسیه همراه است، محسوب میشود. درحقیقت طالبان با این اقدام در مذاکرات میانجی گرانه نهادهای شمالی فعال در آسیای مرکزی همچون سازمان همکاری شانگهای و یا سازمان پیمان امنیت دسته جمعی، خود را به عنوان یک بازیگر اصلی و مسلط، حتی فراتر از دولت اشرف غنی معرفی خواهد کرد. همینطور طالبان در حال حاضر بر عمده کریدورهای ترانزیتی مرزهای شمالی تسلط کامل دارد که برخی از آنها نظیر کریدور واخان از اهمیت مضاعفی برای چین برخوردار است. در پاسخ به تأمین امنیت این کریدور بود که چین پایگاه نظامی خود در مرغاب، یکی از مناطق مرزی تاجیکستان و افغانستان دایر کرد. در عین حال نبض جریان پرسود تجارت مواد مخدر نیز با تسلط بر مرزهای شمالی در اختیار طالبان قرار میگیرد و این موضوع به معنای اهرمی قدرتمند و منبع درآمدی پایدار برای این گروه محسوب میشود. در حال حاضر بسیاری از الیگارش های قدرتمند آسیای مرکزی و روسیه و حتی برخی دستگاه های امنیتی کشورهای منطقه به صورت سازمان یافته در این تجارت پرسود دخیل هستند.
تسلط بدون حاشیه و مقاومت از سوی دولت در شمال همچنین به معنای نوعی افتراق در میان گروه های قومی شمالی محسوب میشود که ضمن تجربه مقاومت مؤثر در مقابل طالبان در گذشته، ارتباطات نزدیکی نیز با دولت های آسیای مرکزی داشته اند. در اواخر خردادماه عطا محمد نور، یکی از رهبران گروه های قومی تاجیک پیشنهادی را به ژنرال دوستم رهبر ازبکها و نیز محمد محقق، از جمله چهره های مطرح هزاره برای هماهنگ سازی جبهه شمال در مواجهه با طالبان ارائه کرد. علیرغم استقبال طرف ها، امروز شاهد آن هستیم که این تلاش ها نیز منتهی به نتیجه ملموسی نشد. بهعنوان آخرین پیامد نیز باید اشاره داشت که طالبان در صورت تسلط مسالمت آمیز بر گلوگاه های حیاتی ژئوپلیتیک شمال افغانستان، میتواند در رویکردی جاه طلبانه خود را در آینده تعاملات با آسیای مرکزی به عنوان یک مرجع امنیت ساز برای کریدورهای تجاری و نیز مناطق منتهی به مرزهای آسیای مرکزی معرفی کند. طالبان همچنین به خوبی از نگرانی محسوس روسیه و کشورهای آسیای مرکزی نسبت به حضور داعش در مناطق شمالی مطلع است. پیشتر مقامات مختلف روسیه نظیر رئیس شورای امنیت فدرال شمار نیروهای داعش را ۵ هزار نفر، معاون دبیر شورای امنیت این کشور نیز این نیروها را تا ۱۰ هزار نفر برآورد کرده بود. عطامحمد نور نیز حضور مخفیانه نیروهای وابسته به داعش را در مناطقی از ولایت بلخ و دیگر مناطق شمال تائید کرده بود. طالبان در کنار ناتوانی دولت افغانستان برای تأمین امنیت مرزهای شمالی، میتواند در مذاکرات با روسیه و چین معاملاتی را در تأمین امنیت این مناطق در قبال ظهور مجدد داعش انجام دهد. پیش از این در سازمان پیمان امنیت جمعی و سازمان همکاری شانگهای نگرانی هایی از فعال شدن برخی گروه ها نظیر دولت اسلامی خراسان، جماعت امام بخاری، جماعت انصار الله و … مطرح شده بودند. طی روزهای اخیر رسانه های روسیه اخباری را نیز در خصوص احتمال انتقال نیروهای برخی گروهها از سوریه به افغانستان با حمایت ترکیه منتشر کرده بود. بیعت برخی گروه های فوق الذکر با طالبان و کنترل این گروه بر فضای امنیتی شمال، عامل مهمی در آینده محسوب خواهد شد.
پیامدها بر روابط ایران و آسیای مرکزی
ابتکار اخیر ایران در میزبانی از نمایندگان طرفین درگیری در افغانستان، صرف نظر از آن که در ابعاد پیدا و پنهان و یا به صورت سلبی و حتی ایجابی بروندادهای امنیتی ملموسی داشته باشد، به ویژه با برگزاری دور بعدی نشست گفت وگوهای بین افغانی در مسکو به میزان زیادی تداعی کننده نقش ایران در شمال افغانستان و تاجیکستان در میانه دهه ۱۹۹۰ میلادی است. حفظ این صفبندی مشترک و حضور در بطن تمام تحولات بهعنوان یک بازیگر نوظهور، میتواند تضمین کننده بخش مهمی از سهم ایران در افغانستانِ جدید باشد. در همین حال این امر میتواند عضویت دائم ایران در سازمان همکاری شانگهای را که نشست آتی آن شهریور ماه برگزار میشود، تسهیل کند. این امر مستلزم تحمیلِ نقش حیاتی ایران در افغانستان به روسیه و چین است. ایران با تقویت و تثبیت نقش خود در عرصه تحولات میدانی در افغانستان حتی میتواند بستری را به عنوان یک بازیگر میانی در تعاملات امنیتی آینده افغانستان (نظیر آنچه در سوریه رخ داد) فراهم آورد. این امر در صورت تحقق میتواند قدرت چانه زنی و وابستگی متقابل با کشورهای آسیای مرکزی و به تبع آن، روسیه و چین را به طرز محسوسی افزایش دهد.
از طرف دیگر، شرایط فعلی افغانستان که یک چشمانداز مبهم را در ژئوپلیتیک این کشور پدید آورده است، مجدداً منجر به ارتقای جایگاه ژئواکونومیک مسیر ترکمنستان و ایران خواهد شد. این امر در صورت برقراری روابط مناسب با ترکمنستان و احیاء یک مسیر ترانزیت پایدار و قابل پیش بینی، میتواند به عرصه انرژی نیز تسری یابد. در عین حال فرصت بسیار مناسبی برای کنار زدن طرح های آمریکایی مبتنی بر ژئوپلیتیک افغانستان با طرح پروژه های واقع گرایانه تری از سوی ایران، وجود دارد. بهعنوان آخرین پیامد نیز میتوان به یک فرصت طلایی برای توسعه همکاری های سیاسی-امنیتی دولت جدید ایران با کشورهای آسیای مرکزی اشاره کرد. ژئوپلیتیک بحرانی افغانستان و مشارکت راهبردی ایران با سه جمهوری آسیای مرکزی میتواند بسترساز شاکله تعاملات ایران و این کشورها در آینده باشد. تحقق این ظرفیت بالقوه، مستلزم ارائه بروندادهای رفتاری قابل فهم (برای آسیای مرکزی) در زمان مناسب و با شیوه مناسب است.