تاریخ : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 21 شوال 1445 Monday, 29 April , 2024

جایگاه ایران در مطالعات اوراسیایی جدید

  • ۰۴ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۲
جایگاه ایران در مطالعات اوراسیایی جدید
با مرور مطالعات اوراسیایی در کشورهای منطقه و با تمرکز بر متون درسی کشورهای آسیای مرکزی و حتی فراتر از این حوزه،  چندان جایی برای بحث ایران و جایگاه آن نیست و بیشتر تمرکز آنها در مطالعات منطقه‌ای بر چالش‌های روسیه و غرب است

#اختصاصی

 

به قلم: دکتر جهانگیر کرمی؛ استاد دانشگاه تهران و عضو شورای علمی ایراس

مقدمه

فیلیپه فرناندس آرمستو مورخ بزرگ و استاد دانشگاه نوتردام در کتاب «تاریخ جهانی» خود ایران را «نخستین امپراتوری اوراسیایی» معرفی می‌کند. بررسی کوتاهی در تاریخ منطقه به روشنی تداوم این نفوذ و نقش آفرینی را به شکل‌های مختلف در تاریخ اوراسیا نشان می‌دهد. در حال حاضر نیز زمانی که فردی به کشورهای منطقه اوراسیایی از آسیای مرکزی تا قفقاز جنوبی، قفقاز شمالی، منطقه ولگای مرکزی و در کل مناطق جنوبی روسیه از کریمه گرفته تا چلیابینسک سفر می‌کند، به آسانی با زبان، فرهنگ، ادبیات، هنر و آثار تاریخی متعددی مواجه می‌شود که عموما ایرانی است یا نام بسیاری از اماکن و نیز افراد به نوعی نام‌های اصیل ایرانی همچون رستم، رخشان، روشن، فیروزه پیوند خورده ست. ایران‌شناسی هم همچنان در کشورهای اوراسیایی جایگاه ویژه‌ای دارد و همچنان در چارچوب شرق‌شناسی سنتی که از دوره شوروی و قرن نوزدهم تعریف شده بود باقی مانده است.

با این وجود، اما در «مطالعات اوراسیایی» بعنوان یک رشته جدید مطالعاتی چندان نامی از ایران نمی‌بینیم و بر خلاف سنت شرق‌شناسی گذشته و واقعیت‌های موجود این حوزه نه در کشورهای اوراسیایی، نه در روسیه و نیز غرب در رشته مطالعات اوراسیایی به عنوان یک حوزه مطالعاتی جدید و در مطالعات منطقه‌ای و روابط بین‌الملل چندان نامی از ایران نیست. از این رو، مساله اصلی در این نوشتار پاسخ به این پرسش است که چرا با انکار و نادیده‌انگاری ایران در مطالعات اوراسیایی روبرو هستیم و به یک عبارت دیگر به چه دلیلی این نادیده‌انگاری رخ داده‌ است؟ در پاسخ به این پرسش نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که تحریم‌های غرب فقط پیامدهای اقتصادی نداشته و بلکه در دانش‌های جدید و متون مربوطه نیز به نوعی این تحریم‌ها بازتاب می‌یابد. حوزه مطالعات اوراسیایی یکی از این عرصه‌هاست که به عنوان مطالعه موردی بر آن تاکید کرده و در ادامه به بحث و بررسی آن می‌پردازیم.

نگاه انتقادی به دانش‌های جدید

نظریه‌ای که برای پاسخ به این سوال مورد استفاده قرار گرفته است نظریه مطالعات انتقادی در روابط بین‌الملل و به ویژه دیدگاه رابرت کاکس است. به طور کلی، دانش‌های انتقادی مبانی هستی شناختی و زمینه‌های تاریخی و طبقاتی دانش‌های جدید را به چالش گرفته و درصدد بررسی ژرف‌تری از آن هستند و تبارشناسی روند شکل گیری این حوزه‌های مطالعاتی را امری مهم می‌پندارند.

از دیدگاه کاکس، نظریه همواره به سود کسی و برای مقصود خاصی ارائه می‌شود و از این رو، بدون درک روشنی از مقوله‌های قدرت و منافع، نمی‌توان درک درستی از آنها ارائه داد. به عبارت دیگر، دانش‌های موجود را نمی‌توان بی‌طرف دانست و لذا تمام دانش‌های جدید به گونه‌ای منفعت محورند و علایق و منافع ایجادکنندگان آنها را بازتاب می‌دهند و در صدد مشروعیت بخشی به ساختارهای موجود هستند. از این رو، می‌توان از این دیدگاه وام گرفت که ممکن است دانش‌های جدید به نوعی منافع و علایق طبقاتی، سیاسی و دولتی را بازتاب دهند و یا از روی عمد تمایل داشته باشند یک کشور، فرهنگ و تمدن آن را با وجود نقش آفرینی موثر در گذشته و یا حتی در زمان حاضر نادیده بگیرند.

 دانش ژئوپلیتیک و جایگاه ایران

مفهوم «اورسیا» به شکل طبیعی و در دانش جغرافیایی‌ به معنای اروپا و آسیاست. اما در ادبیات روابط بین‌الملل و در دانش ژئوپلتیک مفهوم اوراسیا قلمرویی است که بر اساس دیدگاه‌های اواخر قرن نوزدهم و اوان سده بیستم، «هارتلند» گفته می‌شود و شامل روسیه و برخی از کشورهای پیرامونش از جمله کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز می‌شود. در ادبیات روابط بین‌الملل به ویژه در سه چهار دهه اخیر هم مفهوم «اوراسیا» و یا به طور دقیق‌تری، مفهوم « اوراسیای مرکزی» به کشورهای جدا شده از شوری که شامل روسیه، کشورهای آسیای مرکزی، سه کشور قفقازی و کشورهای حوزه دریای سیاه و البته منهای کشورهای بالتیک که در حوزه مطالعات اروپایی مطرح می‌شوند، اطلاق می‌شود.

اولین دانشی که موضوع انکار ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی و حتی دولت ایرانی در آن نادیده گرفته شده است، دانش ژئوپلیتیک است که از اواسط قرن نوزدهم شکل گرفت و عمدتا هم بر حفظ منافع بریتانیا متمرکز بود. در آن زمان بریتانیا بر یک سوم از سرزمین‌های دنیا حاکم بود. از آنجایی که نیروی زمینی بریتانیا ضعیف بود این قدرت برای حفظ حاکمیتش در مناطق تحت سلطه‌اش از نیروی دریایی، صنعت کشتیرانی و فناوری‌های مرتبط با آن استفاده می‌کرد.

اما به تدریج با ظهور قدرت‌هایی مانند روسیه، فرانسه و آلمان معادلات بریتانیا با چالش روبه‌رو شد. به ویژه پس از اتحاد آلمان در اواخر قرن نوزدهم و دستیابی این قدرت‌ها به فناوری ریلی و راه‌آهن چالش‌ها جدی‌تر شد. لذا در این مقطع، قدرت‌هایی نوظهور با کمک فناوری ریلی که آرام آرام مشکل ضعف کشتیرانی را برای آنها جبران کرد و این ظرفیت را پیدا کردند که از اروپا تا چین و ژاپن را تحت کنترل داشته باشند و به سمت سرزمین‌هایی که مستعمره بریتانیا بود مانند جنوب‌شرقی آسیا، جنوب آسیا و همین‌طور خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه پیش‌بروند. در نتیجه اینجا یک دانش جدیدی شکل گرفت. این دانش جدید بخش مهمی از دغدغه اولیه‌اش این بود که منافع بریتانیا را در مقابل‌‌هارتلند که اوراسیا بود در حوزه‌‌ای به اسم «ریملند» تأمین کند.

اما در این دانش جدید، کشورهایی مانند ایران اساسا بازیگر و یا موضوع بحث جدی نبودند و بلکه صرفا به عنوان ماده خامی برای تامین منافع بریتانیا مطرح می‌شدند. در اینجا جایگاه ایران، یک جایگاه منطقه حائل بود. یعنی با وجود پیوستگی تاریخی که با اوراسیا داشت در منطقه اوراسیایی جایی نداشت و در عین حال در «ریملند» هم جایگاه اندکی داشت. چون روس‌ها بخشی از ایران در آسیای مرکزی و قفقاز را گرفته بودند و بخش‌های دیگر هم بعد از معاهده ترکمنچای به محل نفوذ و مداخله روسیه و انگلیس تبدیل کرده بودند، لذا دانش ژئوپلتیک در اواخر سده نوزدهم و اوان سده بیستم جایگاهی برای ایران در مطالعات خود قائل نبود و بعدتر هم ایران در چارچوب معادلات و بلوک‌بندی‌ها به عنوان بخش کوچکی از اتحاد غربی مورد بحث بود.

دانش روابط بین‌الملل و نقش ایران

دانش روابط بین‌الملل بعد از جنگ جهانی اول شکل گرفت و تمرکز اصلیش روی قدرت‌های بزرگ بود. این دانش ابتدا در بریتانیا سپس در آمریکا و سایر کشورهای اروپایی تکوین یافت. از آنجایی که محور و تمرکز اصلی آن بر قدرت و نقش آفرینی قدرت‌های بزرگ بود، طبیعی است که قدرت‌های محدودتر نه تنها جایگاهی در این دانش نداشتند بلکه گاهی قربانی تحولات و تطورات این دانش نیز تلقی می‌شدند. اگر چه، ایران در سال ۱۹۱۸ یکی از چهار دولت مستقل اسیایی و بیست و پنج دولت مستقل جهان بود که عضو جامعه ملل شد.

در آن دوره منطقه اوراسیایی کاملا در چارچوب شوروی قرار داشت و دیگر چیزی به اسم اوراسیا به مفهوم قبلی‌اش مطرح نبود و صرفا اتحاد جماهیر شوروی مطرح بود که داعیه‌های جهانی داشت. در این داعیه‌های جهانی همه دنیا عرصه رقابت ایدئولوژیک، سیاسی، نظامی و امنیتی تلقی می‌شدند و در نتیجه در اینجا هم کشورهایی مثل ایران، جایگاه متفاوتی پیدا می‌کردند. از جمله این جایگاه متفاوت این بود که ایران در کمربند امنیتی‌ ایجاد شده غربی‌ها برای کنترل شوروی به عنوان یک مهره محدود در نظر گرفته شد. لذا اساسا دانش روابط بین‌الملل که کاملا در خدمت توجیه منافع قدرت‌های بزرگ و به ویژه بریتانیا و سپس امریکا بود و در مراکز دانشگاهی آنها تکوین و تطور می‌یافت، عرصه‌ای برای بحث در مورد ممالک دیگر به عنوان بازیگر یا دولتی که بایستی مورد توجه باشد، تلقی نمی‌شد.

دانش مطالعات منطقه ای و حضور ایران

دانش جدید دیگر مطالعات منطقه‌ای ست که از دهه ۱۹۷۰ به عنوان یک حوزه مطالعاتی جدید و بینابین برای علوم سیاسی که تمرکزش روی دولت‌ها بود و روابط بین‌الملل که تمرکز اصلی‌اش روی سطح کلان نظام بین‌المللی و قدرت‌های بزرگ بود، شکل گرفت. در این دانش تلاش‌ها در جهت شناختی دقیق تر از حوزه‌های منطقه‌ای بر اساس تعریفی ست که فراتر از جغرافیا و دانش ژئوپلیتیک است و ناظر بر مجموعه تعاملات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در یک قلمرو جغرافیایی خاص می‌باشد.

در این دانش نیز همانند دو دانش پیشین که شرح داده شد، عمدتا موضوع ایران در حوزه اوراسیایی مورد توجه نبوده و جایگاهی برای آن قائل نشده‌اند و عمدتا جایگاه ایران در ارتباط با انرژی و حفظ منافع غرب برای تامین و انتقال انرژی در خلیج‌فارس که بخشی از زنجیره‌ی تامین انرژی غرب بود در نظر گرفته می‌شد و نشانی از جایگاه و اهمیت ایران در مطالعات اوراسیایی نبوده و نیست.

اما بعد از شوروی شاید برای ما اهمیت بیشتری دارد؛ چرا که مطالعات اوراسیایی به عنوان گرایشی از مطالعات منطقه‌ای عمدتاً بعد از فروپاشی شوروی شکل گرفت. چون قبلاً مسأله اوراسیا در چارچوب مطالعات شوروی در نظر گرفته می‌شد، اما بعد از فروپاشی بحث کشورهای اوراسیا و اروپای شرقی و یا خود مطالعات اوراسیایی به عنوان یک حوزه مطالعاتی پر رونق و مجزا مطرح شد. طبعا موضوع تحریم‌های ایران در این دانش اهمیت بیشتری دارد و با توجه به تکوین مطالعات این حوزه در دوره سیاست مهار دوگانه امریکا در دهه ۱۹۹۰ میلادی و مسائل بعدی ایران و غرب از اهمیت جدی‌تری برخوردار است.

با مرور مطالعات اوراسیایی در کشورهای منطقه و با تمرکز بر متون درسی کشورهای آسیای مرکزی و حتی فراتر از این حوزه،  چندان جایی برای بحث ایران و جایگاه آن نیست و بیشتر تمرکز آنها در مطالعات منطقه‌ای بر چالش‌های روسیه و غرب است و این دیدگاه که غرب می‌خواهد کشورهای اوراسیایی را  از بند و نفوذ روسیه آزاد کند و یا این که این کشورها می‌خواهند به ناتو بپیوندند و به اتحادیه اروپا بپیوندند و از آن طرف هم یک مانعی وجود دارد به اسم روسیه که چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد.  همچنین توجهاتی هم به چین هم در سازمان همکاری شانگهای و نیز «ابتکار کمربند-راه» وجود دارد.

اما معمولا بحثی از فرهنگ، تمدن، تاریخ و نقش ایران در گذشته و حتی امروز وجود ندارد.  لذا با وجود اینکه ایران به جهت فرهنگ، هنر، تمدن، تاریخ و جغرافیا نقش محوری در قلمرو اوراسیایی دارد، اما در مطالعات اوراسیایی جدید جایگاهی ندارد و بیشتر به مطالعات قدرت‌های دور و یا گاه هم نفوذ ژاپن، کره، پاکستان، کشورهای عربی و ترکیه تاکید می‌شود و خیلی ساده و سطحی از ایران گذر می‌شود.

لذا یکی از ویژگی‌ها مهم مطالعات اوراسیایی انکار ایران است و این انکار نیز بیشتر تحت تاثیر سیاست‌های غرب به ویژه آمریکاست که در سه دهه گذشته سیاست «همه چیز بدون ایران» را در منطقه اوراسیایی دنبال کرده‌اند. از طرف دیگر روایت رسانه‌ای که از ایران ارائه می‌شود و کشورهای منطقه نیز عموما از آن استفاده می‌کنند، این است که ایران یک کشور انقلابی است که دنبال برهم زدن ساختارهای موجود در جهان و منطقه است باید حد امکان جلوی هر گونه گسترش و نفوذ گرفته شود.

با این وجود تمایل ندارم تمام مشکل در حذف و انکار ایران در مطالعات اوراسیایی که طبعا به تدریج حذف و انکار در منطقه اورسیا را به دنبال خواهد داشت، به دانش جدید که عمدتا از غرب آغاز شده و نیز سیاست‌های غربی مربوط بدانم. در این سو و در داخل هم باید خودمان را ببنیم. ضعف بخش خصوص اقتصادی ایران و نقش محدود در توسعه اقتصادی هم طبیعتا عامل مهمی است. مهم‌ترین مسله کشورهای منطقه پس از فروپاشی شوروی توسعه اقتصادی بود. باید درنظر بگیریم یکی از عللی که باعث ایجاد نارضایتی جمهوری‌های عضو اتحاد جماهیر شوروی و مردم آنها بود و در نتیجه به فروپاشی شوروی ختم شد مسائل اقتصادی بود. البته عوامل دیگری هم در فروپاشی شوروی نقش داشت که هیچ کدام اندازه نارضایتی‌های اقتصادی مهم نبودند.

حدود دوسال پیش از یکی از مشاوران برجسته آقای گورباچف درباره علل فروپاشی شوروی پرسش صورت گرفته بود. ایشان در پاسخ بر این موضوع تأکید کردند که من شاهد و ناظر بودم که قفسه‌های خالی مغازه‌ها باعث فروپاشی شوروی شد و ما ده میلیارد دلار نیاز داشتیم برای تأمین مخارج مردم و کسی هم از غرب حاضر نبود به ما بدهد. لذا بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی اقتصاد برایشان مهم‌ترین مسئله بود و طبیعی است از کشورهایی استقبال می‌کردند که بتواند به آنها کمک اقتصادی کند. کشورهایی که بتواند آنها را از فقر و شرایط معیشتی نجات دهند و طبیعی است اقتصاد ایران این ظرفیت را نداشت.

نتیجه گیری

با وجود آن همه عناصر تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، زبانی و قومی حکایت از پیوندهای گسترده ایران با منطقه اوراسیا دارد، و اینکه در این منطقه هیچ اثر باستانی‌ای وجود ندارد که بیش از هزار سال سابقه داشته باشد و به گونه‌ای مربوط به ایران نباشد. یعنی در تمام مناطق جنوبی روسیه تنها آثاری بالای هزار سال سابقه دارند که مربوط منطقه آرکائیم زرتشتیان است و یا شهر دربند که بیش از دو هزار سال سابقه دارد و مربوط به دوره هخامنشیان است که قدیمی‌ترین آثار جنوب روسیه در آن قرار دارد. لذا ایران و تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانی یک واقعیت اوراسیایی است و اما در عمل چیزی جزء انکار ایران در مطالعات اوراسیایی وجود ندارد.

اما انکار در دانش مطالعات منطقه‌ای و مطالعات اوراسیایی طبیعتا پیامدهای سیاسی و امنیتی خواهد داشت. و حتی در برخی مطالعات نیز ایران تبدیل به یک موضوع امنیتی شده است. یعنی کشوری که مهمترین مقوله تاریخ و فرهنگ و تمدن منطقه است را به عنوان یک تهدید تلقی می‌کنند و نتیجه بعدی‌اش انزوای راهبردی است که با وجود تلاش‌های صورت گرفته مانند عضویت در نهادهای منطقه‌ای، در عمل هیچ کدام از کشورهای منطقه شریک یک تا دهم تجاری جمهوری اسلامی ایران نیستند.

اما در پاسخ به پرسش چه باید کرد، اولین بحث این است که ایران به شدت نیاز به اولویت توسعه اقتصادی دارد. تا زمانی که در اقتصاد جهانی جایگاهی نداشته باشیم و نتوانیم رابطه اقتصادی موثری با کشورهای منطقه داشته باشیم، زبان فارسی و عناصر فرهنگی ایران جایگاه چندانی در منطقه ندارند و حوزه نفوذ آنها هر روز کمرنگ‌تر می‌شود. در جهان امروز رابطه درهم تنیده‌ای میان فرهنگ و اقتصاد وجود دارد. افراد زبانی را بعنوان زبان دوم و سوم خود فرا می‌گیرند که برایشان کارکرد و منفعتی داشته باشد. بتوانند در شغل و پیشرفت شغلی آینده‌شان از آن استفاده کنند. همینطور است داستان برداشتن تحریم‌ها که گفته شد صرفا اقتصادی نیستند و به حوزه‌های فرهنگی و به ویژه در متون درسی و دانشگاهی هم رخنه کرده است.

نکته دیگر بحث رسانه‌هاست. دولت‌های منطقه چندان مایل نیستند که دانشجویان آنها برای تحصیل به ایران بیایند. چون متاثر از فضای انکار و تهدید انگاری ایران، تصور می‌شود که آنها تندرو می‌شوند. به عنوان مثال قشر جدید نخبگان تاجیکستان که بیشتر آنها استادهای جدید دانشگاه‌ها هستند، فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های ترکیه و کشورهای اروپایی و آمریکایی و در آخر چین هستند و تعداد فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ایران بسیار محدود است.

طبعا در دولت‌های دیگر هم همین‌طور است و یا کسانی که وارد ساختار دولت می‌شوند چه در سطوح محلی، چه در سطوح ملی، عمدتاً فارغ‌التحصیلان دانشگاهی این کشورها هستند. علت معلوم است؛ بیش از سی مدرسه ترکی تاجیکی در تاجیکستان وجود دارد ولی یک مدرسه ایرانی هم در آنجا وجود ندارد. همان فارغ‌التحصیلان ترکی تاجیکی که عمدتاً از نخبگان دبیرستان‌های تاجیکستان تعیین می‌شوند، می‌روند در دانشگاه‌های ترکیه به آنها بورس می‌دهند. مقاطع بالاتر را می‌خوانند و برمی‌گردند، استاد می‌شوند و می‌آیند در ساختار دولت در سطوح‌های مختلف فعال می‌شوند.

موضوع دیگر، اولویت‌بخشی منطقه‌ای است که بایستی تلاش کنیم که منطقه اوراسیایی جایگاه بهتری در نظام تصمیم گیری کشور داشته باشد. راه‌اندازی رشته‌های دانشگاهی همانند مطالعات منطقه‌ای ایران و اوراسیا و دادن بورس به دانشجویان نخبه کشورهای منطقه و برای تربیت نسل‌های آینده اهمیت زیادی دارد. همچنین نباید از دوره‌های مشترکی که می‌تواند بین دانشگاه‌های ما و دانشگاه‌های این کشورها برگزار می‌شود غفلت کنیم. یا فصلنامه‌های علمی در مورد ایران و اوراسیا به زبان‌های منطقه مهم است و در پایان هم توصیه می‌شود که درس‌های ایران و اروسیا به رشته‌های مربوط به ایران‌شناسی، رشته‌های مربوط به مطالعات منطقه‌ای و روابط بین‌الملل اضافه شود.

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=9758
  • نویسنده : دکتر جهانگیر کرمی؛ استاد دانشگاه تهران و عضو شورای علمی ایراس
  • منبع : موسسه مطالعات ایران اوراسیا (ایراس)
  • 408 بازدید

برچسب ها

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.